خلیلی و محقق در رأی نیاوردن وزرای هزاره خاینند یا خادم؟


اسدالله جعفری
نمی دانم خون بگریم و یا از اندوه بمیرم و شاید نه شایستگی مردن اندوهگین راداشته باشم و نه لیاقت خون گریستن، که هر دو مردانگی می خواهد وانسانیت. تاکسی چون مزاری صادق وانسان بزرگ و از خود رسته نباشد نمی تواند برای ملت گریستن خونین و مردن اندوهگین، ادعا کند.
آری! ادعای به این بزرگی از من به چنین کوچکی با وابستگی های درونی و اسیر چهار میخ طبیعت، ادعای گنده تر از دهان است. البته که در این عصر و زمانه چنان مردی راهم سراغ ندارم که اگر چنین ادعایی کند، او را در ادعایش صادق بیابم واز بامیان تا کعبه پابه پایش بگریم و اسماعیل وار سر بر قدومش سایم که «خلیل» من باش ورؤیاهایم را محقق کن تا من محق باشم وتو «محقق».
بله، عصر ما، عصر قحط سالی مروت وغیرت است بگونه ی که حتی باور ها هم دیگربرنمی دهد.«خلیل» ها خائین از آب در میایند و«محقق» ها مُخَلّل می شوند «وکلا» همکاسه کوچی ها ومواجب خور کرزی وبندگان «دلار» و«یورو» وساجدان چوکی می گردند.

عصر ما عصری است که «علمای دین» پشت به خدا نماز می خوانند وخدای «سرخ وسیاه» عبادت می کنند و«الله» گویان، شیطان می پرستند.
روشنفکران این عصر، تاریک اندیشان پرادعای ننری هستند که به جای تعقل مستقل، پسمانده دیگران رانشخوار می کنند وباور های نیاکان خودرا واپسگرایی لقب می دهند وخود شان تمدن وترقی رادر عقب گرد وعقب پیمایی جست وجو می کنند.
رأی نیاوردن وزرای «بنام هزاره» امادر حقیقت بندگان سربزیر کرزی، باردیگر مظلومیت وصداقت مزاری بزرگ را برتابان ومدعیان خدمت به خلق را رسوا کرد وداغ جگر سوزی تاریخی را تازه ساخت وامت بزرگ هزاره را به یک رستاخیز بزرگ فرهنگی وهمدلی قومی ودرایت ملی فراخواند.

مزاری می گفت ما عاشق چشم وابروی هیچ کسی نیستیم وبا هیچ کسی دشمنی هم نداریم. ما حق می خواهیم وهرکسی به ما حق داد در کنارش هستیم وهرکه در برابر ما ایستاد می ایستیم.

مزاری اگر چنین ادعای بزرگی کرد با خونش آن راامضا نمود ودر طول ریاست ورهبری وپیشوایی خود عملا ثابت نمود که مرد میدان می باشدوقول وعملش یکی است.

مزاری هیچگاه خود را نامزد فلان پست نکرد وحتی در شورای قیادت ورهبری که یک شورای دارای بعد معنوی وپیشوایی بود، مزاری خود رأسا حضور نمی یافت ونماینده خلق را روان می کرد.وقتی از او خواستند که خود رأسا در شورای قیادت ورهبری شرکت کند، جواب داد که شمانماینده هزاره هارامی خواهید نه شخص عبدالعلی مزاری را، عبدالعلی مزاری بدون ملت هزاره وجود خارجی ندارد.شما نماینده حقیقی هزاره را در شورا می خواهید که هست.

در آن روزگاران این نوع سیاست مزاری را سیاست خود بزرگ بینی و گاه سیاست چوپانی می نامیدند و مزاری را یک آدم سر تمبه معرفی می کردند.اما امروز معلوم شد، کسی که مدعی رهبری است و چپن پیشوایی را در شانه دارد، اگر خود در فلان پست و مقام چمبر زند، دیگر نمی تواند ادعای رهبری کند و بر ما فوق خود فرمان براند و درد ملت را بیان کند و حق غصب شده ملت را از حلقوم فراخ او در آورد.

اما شهادت مزاری و عمل کرد مدعیان رهبری ثابت کرد که اگر رهبر در مقام رهبری باشد و به دنبال چوکی نباشد می تواند واقعا رهبر باشد و چه زود عمل کرد مدعیان رهبری خلق هزاره نشان داد که مزاری چقدر زمان شناس بوده و وضع جامعه را چقدر دقیق و جامعه شناسانه رصد می کرد.

من خود نمی دانم که چرا چنین شیدای مزاری شده ام و هر چه از شهادت او زمانی بیشتر می گذرد او برایم بزرگ و بزرگ تر جلوه می کند و قاره های نامکشوف شخصیت وانسانیتش دامن گسترده تر رخ می نماید.

به هرحال بگزاریم وبگذریم که به قول مولانا ی بزرگ جلال الدین محمد بلخی رومی، این روح متعالی خلق هزاره :

این فغان وناله وخون جگر

این زمان بگزار وتا وقت دیگر

آری واقعا نمی دانم خون بگریم ویاتلخ بخندم،واقعه ی چنین هول آور! رسوایی به این سهمناکی را چه باید تعبیر کرد؟آیا خون گریست وجامه برتن درید؟یا تلخ خندید ونیشخند تلخ تاسویدای استخوانت را بسوزاند؟

هرچه باشد وهرگونه که بخواهی تعبیرش کن.ولی فاجعه چنان عظیم است که غرور یک امت بزرگ پرپر شده و پیغمبر زادگان، شیاطین های دوران از آب در آمدند.

رد صلاحیت وزرای هزاره ویا به تعبیر تیکه داران، وزرای شیعه، را می توان از دو منظر مورد بررسی قرار داد:

1 - نقش حامد کرزی وشئونیزم های قومی حاکم در افغانستان 2 - خیانت مدعیان رهبری جامعه هزاره.

من در این نوشته به نگاه اول کاری ندارم وبررسی آن را به دیگران وامی گذارم و شاید در نوشته دیگر به جرح وتعدیل آن بپردازم. ولی در این نوشته به نگاه دوم و خیانت مدعیان رهبری جامعه هزاره می پردازم:

1 - تکریم و تحریم خلیلی و محقق

این فرزند کوچک ملت بزرگ هزاره با هیچ یک ازرهبران هزاره ومخصوصا این دو شخصیت سیاسی وجهادی هزاره خصومت شخصی ندارم واز نظر فردی نیز نه در شراطی هستم که طمع ریاست و نور چشمی شدن این حضرات راداشته باشم.

بنا براین، این نوشته نیز چون دیگر نوشته های من درد مندانه ومشفقانه واز سر مسئولیت واحساس وظیفه است ونکته ی را که نباید در این نوشته ناگفته گذاشت این است که آقای خلیلی و محقق به عنوان دو شخصیت سیاسی وجهادی دارای احترام هستند و هیچ کس و یا کسانی حق ندارند که به شخصیت حقیقی ایشان بی حرمتی کنند. این فرزند کوچک این ملت بزرگ نیز هیچگاه نیت تحقیر واهانت این دو شخصیت بزرگ سیاسی وجهادی را درسرنداشته و ندارم.

اما نقد شخصیت حقوقی وعمل کرد سیاسی امثال این دو بزرگ را از ضرورت های بلوغ سیاسی وتکامل زیست ملی امت می دانم و معتقدم که با نقد بی غرضانه و دردمندانه عمل کرد این گونه شخصیت ها است که جامعه رو به تکامل حرکت می کند و با نقد بی غرضانه این شخصیت ها خود شان نیز آگاهانه و با درایت بیشتر گام بر می دارند و در تعامل های کلان سیاسی شخصیت خودرا متعهدانه وآگانه برز می دهند.

بله قربان گفتن های منافقانه است که به این دو بزرگ خیانت است نه نقد های دردمندانه واز سر وظیفه واحساس.

نوشته های من نقد یک فرد مغرض نیست بلکه نقد یک دوست و یک سرباز کوچک این ملت است وچرخش قلم من نیز چرخشش دایر مدارحق و حقوق و کرامت ملت می باشد وهرفردی که در این دایره قرار بگیرد وخادم ملت باشد این قلم نیز خادم صادق ویار همدل وهمگام اوست چنان که تا امروز در مدح وتکریم محقق وخلیلی نوشتم وگفتم.و فردا و فردا ها نیز از شخصیت وخدمات سیاسی وجهادی شان خواهم گفت ونوشت وبسیار هم خواهم نوشت وخواهم گفت که رسالت من بیان حق وحقیقت است نه انکار حق وحقیقت.

چرا خلیلی ومحقق را خائن می خوانم؟

چنان که در سطور بالا آمد، خلیلی ومحقق را دوسرمایه بزرگ قومی وملی می دانم وحذف این دو شخصیت نه به صلاح کشور است و نه به مصلحت قوم وهر کسی که سودای حذف این دوشخصیت بزرگ را در سر بپروراند او خائن به ملت وامت است. حذف خلیلی ومحقق محروم ساختن هزاره از یک تجربه کلان سیاسی در تاریخ است که اگر چنین شود به قول مزاری بزرگ صدسال دیگر فرصت لازم دارد تا هزاره به این موقعیت دست یابند. حذف خلیلی ومحقق نه، نقد واصلاح خلیلی ومحقق آری و باید، با نقد وتذکر به خلیلی ومحقق است که ما به فرداهای بهتر وعقلانی تر صعود می کنیم نه با حذف ایشان. همچنان که از شهادت مزاری آیت الله محسنی ومحمد اکبری وحضرات سید فاضل، انوری، جاوید وکاظمی خیری ندیدند وخیالات بدون مزاری شان سراب گردید، باحذف خلیلی ومحقق هم ملت هزاره به خیر وسعادتی دست نمی یابند همانطور که از حذف سلطانعلی کشتمند، هزاره وروحانیت وجهادی های هزاره خیر ومنصبی با عزتی نصیب شان نشد. بلکه از سرمایه بزرگ تجربه ومدیریت این شخصیت بزرگ هزاره بی نصیب ماندند.

به هرحال، خلیلی ومحقق چه کار ها می کردند که نکردند وچه کار ها نمی کردند که متأسفانه کردند؟

کارهای که محقق وخلیلی می کردند ونکردند.

1 - باشهادت مزاری بزرگ، رستاخیز وحدت امت خلق شد واین وحدت چون اقیانوس پرخروشی خشم آگین راه می پیمود. خروش این وحدت وهمدلی وهمگامی امت به گونه ی بود که انحصار طلبان چون ربانی ومسعود را به وحشت انداخت وبندگان گریخته از کنار مزاری بزرگ را به تمسخر گرفتند ودر اوج قدرت راهی بامیان برنشسته در عزای پیشوای بزرگ شدند ودر برابر فرزندان مزاری بزرگ که برخوان نعمت مزاری نشسته بودند زانوی ندامت برزمین نهادند.

همین رستاخیز وحدت خون شهید مزاری بود که به زودی بامیان بام جهان شد وخلیلی چمبرزده بر خون مزاری از بزرگ ترین چهره های سیاسی افغانستان شد به گونه ی که هیچ پروژه ی صلحی در افغانستان در معرض پژوهش وپیرایش قرار نگرفت، مگر این که حزب وحدت باید آن را مطالعه می کرد ونظر خود را بیان می داشت.

حزب وحدت این میراث خون شهیدان راه حق ومخصوصا سید الشهدای عدالت خواهان مزاری بزرگ،از چنان جایگاه سیاسی واجتماعی برخوردار شد که خلیلی ومحقق ازبامیان وشمال برکل جهان حکومت می کردند وهیچ هیئت سیاسی نبود که وارد افغانستان شود وبدون دیدار ونظر خواهی با خلیلی ومحقق افغانستان را ترک کند.

حتی گروه طالبان که دست شان به خون مزاری رنگین بود وهزاران فرزند رشید هزاره را در زنجیر داشتند وصدها جوان هزاره را به رکبار بسته بودند ودر افغانستان مطلق العنان عمل می کردند وهیچ گروه وفردی سیاسی را قبول نداشتند وادعای حکومت خدا در زمین خدارا علم کرده بودند، همین گروه با چنان تفرعن وخدایی کردن، بار ها وبارها به حزب وحدت پیام دادند که ما با شما وحدت می کنیم واجازه بدهید که هیئت های ما برای مذاکره در بامیان بیایند تا برای فردای افغانستان باهم تصمیم بگیریم واگر سوء ظن وتهمتی درباره شهادت رهبر شما مزاری است ما حاضریم اسنادی شهادت مزاری را در اختیار شما قرار بدهیم تا حقیقت روشن شود که مزاری به دست چه کسانی وچگونه به شهادت رسید.

البته بین حزب وحدت وطالبان چندین دفعه مذاکراتی در بامیان وقندهار رخ داد که هیچ وقت نتیجه اش برای امت بزرگ هزاره اعلام نشد وجریان شهادت مزاری بزرگ پیگیری نشد که نشد.

اما آقای خلیلی ومحقق این رستاخیز امت را نه تنها تقویت نکردند که در سدد تضعیف آن بر آمدند واولین گام را با کشتن فرماندهان لایق وشایسته هزاره برداشتند. کاری که درواقع قطع کردن بازوانی توانمندی امت بود.

گام بعدی در جهت تضعیف وحدت دامن زدن به اختلافات درون حزبی بود ورقابت های بی خردانه در داخل حزب، مخصوصا رقابت شیطانی بین خلیلی_ عرفانی_ محقق- همین رقابت های درون حزبی بود که راه را برای نفوذی ها باز کرد و سرانجامش به تکه تکه شدن حزب وحدت، منتهی شد.

این خیانت خیانتی بزرگ تراز شهادت مزاری بود،چون شهادت مزاری به دست دشمن صورت گرفت واز دشمن توقع خدمت نیست اما این خودی ها بودند که تبر برپیکر وحدت امت زدند وآن عزت وکرامت را بدل به ذلت نمودند.

اگر حزب وحدت ووحدت مردمی بعد از شهادت مزاری به دست خلیلی وعرفانی ومحقق، از هم نمی پاشید وخلق هزاره همچنان بریک محور می چرخید واین آقایان خود را بنده وبرده ریاست وچوکی نمی کردند وخلیلی هر روز رو به کرزی سجده نمی برد وچون مزاری بر مسند رهبری می نشست وهمان چپن عزت وقناعت را برشانه های ایمان وتعهد خود برمی افراشت امروز نه تنها کرزی خدا ی خلیلی -عرفانی ومحقق نبود، بلکه برعکس، این کرزی بود که هرازگاه به دست بوسی شان می رفت چنان که آقای محسنی چنین است وکرزی هرازچندگاه به دست بوسی محسنی می رود وآیت الله محسنی از مسند آیت الهی خود بر کرزی فرمان روایی می کند واین در حالی است که محسنی نه آن امت بزرگ هزاره را باخود دارد ونه آن جایگاه رهبری خلق گرد آمده برگرد علم سرخ بجای مانده از مزاری را .

2- خلیلی ومحقق وعرفانی، نباید این رستاخیز امت را از هم می پاشیدند.

3 - بزرگان هزاره را نمی کشتند.

4- نخبگان هزاره را بر گرد همین محور گرد می آوردند.

5 - رستاخیز وحدت برخواسته از خون شهید مزاری را با وحدت نیروهای مترقی ومذهبی هزاره بدل به وحدت جهانی هزاره می کردند.

6 - خلیلی ومحقق بعنوان دو رهبر تراز اول هزاره ودر رأس حزب وحدت این خون بهای شهیدان راه حق وپیشوای صادقان شهید اقالیم قبله مزاری بزرگ، به کادر سازی سیاسی وفرهنگی می پرداختند تا در چنین روزگارانی دیگر مجبور نبودند که انسان های معالمه گر وبزدل وخود پرست وفرعون منش را یدک بکشند.

خلیلی ومحقق، بیش از ربع قرن زمان را به هدر دادند ودر این فرصت زمان طولانی می توانستند نیروهای کار آمد وصادق را تربیت کنند وبا توجه به شرایط زمانی ومکانی به تربیت نیروهای سازنده ومتعهد بپردازند وبرای اداره کشور نیروها ی با معیار های جهانی داشته باشند.

اما هزاران درد ودریغ که بجای کارد سازی نیروهای خلاق به حزب سازی و بله قربان گویان نفاق و شقاق آفرین پرداختند واین نیرو های نفاق وشقاق آفرین بودند که خلیلی ومحقق را از آن مسئولیت های پیغمبر گونه رهبری امت به سمت ریاست خواهی و بندگی کرزی سوق دادند تا خودشان پسمانده این بنده گی را نوش جان کنند.

اگر حضرات به کادر سازی سیاسی وفرهنگی می پرداختند امروز هم خود شان آقای با عزت بودند وهم امت دارای عزت واقعی وحقوق شهروندی وکرامت ملی بودند.

این هابخشی ازکارهای بود که خلیلی و محقق باید می کردند و متأسفانه نکردند وامروز نتیجه اش را در پارلمان دیدیم. نتیجه ای که هرگز نباید از حافظه تاریخی ملت هزاره زدوده شود وتلخ کامی این رخ داد باید همیشه درکام جمعی ملت باقی بماند.تا با بودن این تلخ کامی بتوانیم به شیرین کامی های واقعی دست یابیم.



کار های که خلیلی ومحقق نمی کردند وکردند.

1 - نفاق وشقاق آفرینی درهرجامعه ای که رخ دهد آن جامعه عزتش بدل به ذلت می شود.این سنت خدای جهان هستی است.

تشکیل دادن حزب وحزب وحدت را تکه تکه کردند، بزرگ ترین خطاهای سیاسی واجتماعی بود که خلیلی ومحقق نباید انجام می دادند.

ای کاش به همین گام اکتفا می کردند وحزب فردی را با رهبری حزب ادامه می دادند ودر یک وحدت نظر وهمکاری وهمدلی آرمانی باهم همکاری می کردند ودر حق خواهی های سیاسی در کنار هم می بودند. ولی برعکس در جهت تضعیف همدیگر ونفاق وشقاق آفرینی در جامعه اقدام نمودند وبی شرمانه وخائنانه به منافق پروری دست زدند که نتیجه این نفاق پروری، ذلت پذیری حضرات شد واین ذلت پذیری تا بندگی آقای کرزی ارتقا یافت.

2 - خلیلی ومحقق برای رسیدن به آرزو های سیاسی خود از احساسات مردم، مقطعی وموردی استفاده کردند که نمونه بارز آن واقعه کوچی ها در سال های گذشته توسط محقق و واقعه ی امسال توسط خلیلی، ونمونه دیگر کنار کرزی بودند حضرات است.

3 - خلیلی ومحقق برای، مقرب شدن در پیش کرزی باهم مسابقه گذاشتند واین چیزی بود که کرزی را به سمت دیکتاتور شدن درحق هزاره ها سوق داد و خلیلی ومحقق بجای که رهبران تأثر گذار باشند وبتوانند از موضع قدرت حرف بزنند بدل به بندگان گوش به فرمان شدند.

در این دور از انتخابات ریاست جمهوری بود که خلیلی و محقق مثل کودک، پادو کرزی شدند وبدون هیچ گونه امتیاز سیاسی مکتوب برای کرزی رأی جمع کردند.

همین اشتباهات حضرات بود که کرزی را به خیانت بیشتر در حق هزاره ها تشویق نمود و در معرفی وزرا وتقسیم مسئولیت ها جواب های سربالا دادند و پنهانی با حلقات شئونیزم پارلمان وارد مذاکره شد تا با وزرای معرفی شده هزاره ها چنان کنند که دیدیم.

اگر این اشتباهات حضرات نبود کرزی برای رأی آوردند وزرای هزاره کارهای بسیار می کردند چنان که برای دیگران کردند و در تقسیم وزارتخانه ها دیدیم که وزارت داخله به چه طیف واگذار شد.

وقتی خلیلی ومحقق آن ضعف ها را ازخود برز دادند کرزی باخیال راحت وبدون هیچ دغدغه نیات شئونیزمی خود رادر قالب قانون و دموکراسی جامه عمل پوشاند.

اینجا جای هیچ گله ی از کرزی نیست بلکه جای خون گریستند از دست خودی ها است که چرا بادست خود تناب دار به گلو می بندیم و باپای خود به قربانگاه می رویم وبااراده ولبخند سر بر گلوی تیغ می نهیم وبه روی جلاد لبخند رضایت و تشکر هدیه می کنیم.

4- آیا بین خلیلی وسرور دانش رازی است که خلیلی دانش را چون خدا می پرستد؟ مگر سرور دانش از خلیلی چه در گرو دارد که خلیلی بادانش چنین عمل می کند؟

کدام انسانی عاقلی کاری را می کند که خلیلی با دانش کرد و او را دوباره برای وزارت معرفی کرد. او که یکبار از مجلس رأی عدم اعتماد گرفت، دوباره چرا او را به میدان آورد؟

آنچه از آقای محمد اکبری نماینده هزاره در پارلمان، در دیدار با انجمن کاتب نقل شده این است که در دور قبل، سرور دانش با اتکا به قول و قرار های کرزی وخلیلی برای رأی آوردند خود در پارلمان هیچ دیداری با نمایندگان هزاره در پارلمان و نمایندگان قوم تاجیک وازبک نکرده بود وبا فرعونیت خاص انتظار رأی از شئونیزم های طرفدار کرزی داشت. اما نتیجه بر عکس شد و شئونیزم های کرزی چنان سیلی به زدند که تاریخ آن را فراموش نمی کند.

ولی سئوال اینجا ست که خلیلی باچه خردورزی جمعی وزمان شناسی سیاسی، دوباره سرور دانش را برای پست وزارت معرفی کرد و به وعده های نیم بند کرزی اعتماد نمود؟

آیا دوباره معرفی کردن دانش، توهین آشکار به امت هزاره ونخبگان این ملت نیست؟آیا غیر ازدانش فردی دیگر درجایگاه دانش، درمیان هزاره نیست که خلیلی آن را معرفی کند؟ اگر خدای ناکرده چنین باشد که وا بدا به حال هزاره و هزاره ها باید برای همیشه مهر سکوت برلب بزنند و درخانه ها بنیشنند.

در هیچ کشور از کشور های جهان دیده نشده که فردی راکه یکبار از مجلس وپارلمان رأی اعتماد نگرفته است دوباره بعنوان وزیر معرفی کند مگر در این چند سال اخیر در ایران.

آقای خلیلی شخصا مسئول این پرپر شدن غرور امت هزاره است و به رسم جوانمردی و فرهنگ سیاسی وتعهد اسلامی، سرور دانش و خلیلی باید از این امت عذر خواهی کنند.

5 - معرفی کردن داوود نجفی نیز اشتباه بزرگ سیاسی حضرات بود چرا که آقای نجفی در انتخابات یکی ازمتهمین تقلب به نفع کرزی بود. با توجه به این که شئونیزم های کرزی در پارلمان مورد اعتماد نیست، و برادران تاجیک وازبک از آقای نجفی دل خوش ندارند وبه ایشان رأی نمی دادند واز طرف دیگر نجفی برای وزارت ترانسپورت شایستگی وزارت را نداشت، باید فردی دیگری بعنوان وزارت ترانسپورت معرفی می شد که هم دارای تخصص در شأن وزارت می بود وهم با برادران تاجیک وازبک مشکلی نمی داشت.

علاوه بر این مسائل، ناتوانی محقق در پارلمان وبی غیرتی وکلای هزاره در پارلمان است که نتوانسته فراکسیون های قوی برای چنین روز های خلق کنند.

رأی نیاوردن وزرای هزاره بیان گر این مسئله است که شخص محقق و دیگر نمایندگان هزاره در پارلمان، برای مصلحت وعزت مردم حضور ندارند بلکه برای دریافت حقوق بیشتر در پارلمان حضور یافته اند.

نمایندهای هزاره در پارلمان نیز مسئول این واقعه هستند وباید از مردم هزاره عذر بخواهند ومسائل پشت پرده را آشکار کنند تا ملت هم بدانند که در پشت پرده چه می گذرد.

نکته دیگر در رأی نیاوردن وزرای هزاره این است که جامعه هزاره (فعلا بحث جامعه کلان افغانستان نیست) در یک نفاق بسیار کشنده به سر می برند به گونه ی که سیاست مدارانش سیر نفاق می کنند ووکلایش کلای نفاق در سر دارند وبا عزت وکرامت ملت معامله می کنند و روشنفکران وعلمای دینیش، پشت به خدا نماز می خوانند وآئین نامه خیانت تدوین می کنند.

خلقی که در چنین نفاق وشقاق عزت برباد دهی سیر می کند، به قول داکتر راسخ، دیگر نه توان تهدیدی دارند ونه توان نفع رسانی به خود وبه کس وکسانی، تا طمع ها را بر انگیزند.

نتیجه

1 - هزاره ها اگر می خواهند به عزت وکرامت واقعی خود دست یابند، راه وچاره ی ندارند جز این که دوباره به وحدت بر گردند و در یک رستاخیز فرهنگی وسیاسی، کنگره بزرگ وحدت را خلق کنند ورهبر واحد دارای معیار های اسلامی وفرهنگ سیاسی جهانی برگزینند وفارغ از هرنوع تعلق گرد هم آیند و دیگر سیاه وسفید ومسلمان وکافر ومجاهد وکمونیست در کار نباشد.

2 - در شرایط فعلی که مجامع جهانی حضور دارند ودر حضور آنان به یک امت بزرگ وبخش عظیمی از ملت افغانستان توهین آشکار و نقض حقوق شهروندی می شود، اگر هزاره ها نتوانند از این حضور برای برانگیختاندن احساسات بشری نهاد های حقوق بشری برای محو این نقض حقوق انسانی، استفاده کنند واز نیروی های هزاره در نهاد های حقوق بشری ورسانه های خبر رسانی جهانی برای همدلی وهم آوایی جهانی علیه این شئونیزم عریان علیه بشریت بهره گیرند واین نقض حقوق انسانی را جهانی کنند، دیگر چنین فرصتی هرگز بدست نمیاورند ودیگر اندیشه حق خواهی را به گور ببرند.

این حقیقت تلخ است وباید با آن خود شناسانه و زمان شناسانه بر خورد نمود و نه آنکه باز در بازی های زرگری گرفتار شد.

از حضور نهاد های بین المللی در افغانستان وحضور فرزندان هزاره در رسانه های اطلاع رسانی جهانی باید به نوع احسن استفاده کرد وبا ید وجدان جهانی را علیه این شئونیزم عریان بر انگیخت و در سایه وحدت جها نی و درایت ملی این ظلم علیه بشریت را ازقاموس حیات جمعی افغانستان محو نمود .
 به نقل از سایت جمهوری سکوت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر