علامه محقق خراسانی، جلوۀ ذات اقدس خدا بود


يكم دلو(بهمن ماه) مصادف بود با سالروزعروج ملکوتی عالم عامل .فیلسوف عالی قدر.فقیه فرزانه وخطیب تواناودردمند.حضرت آیت الله محقق خراسانی (ره).اوکه از نوادرروزگارخویش بود پس ازیک عمر تلاش خستگی ناپذیر درراه خداوبیداری خلق وزندگی پاک وبی آلایش .مظلومانه به دیار معبودش شتافت .

مطلب زیر حاصل گفتگوی حجت الاسلام والمسلمین محمد علی برهانی شهرستانی است باجناب آقای استاد اسدالله جعفری نویسنده وفعال فرهنگی وازاعضای انجمن علمی فرهنگی کاتب پیرامون شخصیت آن فقید سعید(روحش شاد).

مصاحبه با اسد الله جعفری

در آستانۀ دهمین سالگرد رحلت جانسوز عالم وارسته، حكیم فرزانه، خطیب توانمند و فیلسوف بزرگ حضرت آیت الله  علامه محقق خراسانی، خدمت برادر روشنفكر و قلم بدست خوش ذوق و نویسنده پرتلاش و منتقد ناهنجاری های سیاسی و اجتماعی جامعه خویش جناب آقای استاد اسد الله جعفری رسیدم تاپیرامون شخصیت علامه محقق و خدمات دینی  سیاسی و اجتماعی ایشان گفت وگویی انجام دهم تا یاد كرد و گرامی داشتی باشد از دهمین سال گشت عروج ملكوتی آن فقید سعید.

برهانی: جناب آقای جعفری ما شمارا به حیث مرید و عاشق علامه آیت الله محقق خراسانی می شناسیم. بفرمایید كه چگونه با زنده یاد استاد محقق خراسانی آ شنا شدید.

جعفری: بسم الله الرحمن الرحیم. من در ابتدا از شما تشكر می کنم كه این زمینه را فرا هم نمودید و از فرهنگیان بزرگوار جامعه ما هستید و همواره حرمت فرهنگ و قلم و شخصیت های فرهنگی را و مخصوصا بزرگانی چون علامه محقق خراسانی را نگهداشته اید و همین که امروز شما در فکر سال یاد آن عزیز سفر کرده هستید خودش نشان از نیت خدایی و حرمت نهادن به علم و عالم است چون کار برای علامه خراسانی نه نام دارد و نه نان که متأسفانه در دنیای وانفسای معاش اندیش فضیلت ها از یاد رفته اند و نمونه کاملش همین علامه خراسانی است که روز گاری همه دم از خراسانی می زدند، اماامروزه جوانمردی پیدانمی شود که یاد او را گرامی بدارد. نمونه اش خود من هستم با این که  شما درباره من تعبیر به مرید علامه کردید، اما متأسفانه من هم اگر این یاد آوری شما نبود واقعا از یاد برده بودم که سال یاد آن عزیز سفرکرده است و این واقعا جای تأسف و شرمندگی دارد.

را جع به آشنایی ام با علامه محقق خراسانی باید بگویم كه من در سال1363 وارد ایران شدم و آن وقت ها خیلی كوچك بودم و سنّم اقتضا نمی كرد كه به سراغ بزرگانی چون علامه خراسانی بروم و آن زمان كه من و امثالم به قول طلبه ها ضرب، ضربا و ضربوا می خواندیم علامه محقق كرسی تدریس دروس عالی حوزه در ایران داشت. من ایشان را یكبار و دوبار در مسجد گوهرشاد در جلسه درس شان دیدم.

بعد ها وقتی بزرگتر شدم و درسهایم هم بالا تر رفت و جریانهای انقلاب و جهاد افغانستا ن شور و شتاب بیشتر پیداكرد و فعالیت های احزاب و گروههای سیاسی و جهادی در ایران بخصوص در مشهد رونق یافت و احزاب بد جوری علیه همدیگر تبلیغ می كردند مخصوصا شورای اتفاق علیه سازمان نصر تبلیغات گسترده داشت و از هر وسیله ای برای كوبیدن سازمان استفاده می كرد و خلاصه آن دوران یك دوران بسیار بدی بود، شقاق و نفاق و در حقیقت رذالتهای سیاسی و فرهنگی اوج گرفته بود،اگر انسان یك موضوع را با ذكر شرایط و خصوصیات زمانی و مكانی اش بیان نماید خوبتر و عمیق تر درك خواهد شد.  در چنین اوضا ع و شرایطی كه خیلی هم بد بود علامه استاد محقق خراسانی بااینكه سخت مصمم بود كه با شیعیان افغانستان كار كند نخواست وارد میدان كشمكها و تخاصمات احزاب شود؛ لذا شروع كردند به تربیت نسل جوان و مستعد و روشن مهاجر بدان امید كه فردای بهتر و روشنتری بیاید و این نسل دست آموز و پرورش یافته اش به درد مردم هزاره افغانستان بخورداینجابود كه در كتابخانۀ رسالت كلاسهایی دایر نموده و كتابها ی اقتصادنا و فلسفتنای شهید صدر را تدریس می كردند و شاگردانش بیشتر جوانان خوش استعدادی بودند كه نوعا گرایش سازمانی داشتند و آیت الله خراسانی هم كه دنبال جوانان بااستعداد و خوش فهم بود با اینها دلسوزانه كار می كرد و برای فرداهای روشن آماده شان می نمود.

آیت الله خراسانی در بین روشنفكران جوان آن روز یك شخصیت محبوب و مطرحی بود، البته آخوند های قدیمی تر كه غرض و مرض حزبی داشتند و یا ساده اندیش بودند علیه علامه خراسانی تبلیغات سوء زیاد می كردند اما نسل جوان چه طلبه و چه دانشجو و دانش آموز از مریدان آن بزرك مرد دلسوز و مهربان بودند و اینجا بود كه بنده هم بعنوان عضو كوچكی از نسل جوان و پر شور آن زمان از مریدان علامة بزرگ آیت الله محقق خراسانی شدم.


برهانی: فرمودید كه علامه استاد محقق خراسانی بااینكه  سخت مصمم بود با شیعیان افغانستان كار كند امّا  نخواست وارد میدان كشمكها و تخاصمات احزاب شود، فكر می كنید علّت همكاری نكردن علامه محقق با احزاب و گروهها و سازمانها درآ ن زمان چه بود؟

جعفری:این سؤال شما سؤال جالبی است و خیلی هم لازم است كه این موضوع یك مقدار باز شود.

خدمت شما عرض شود كه  علامه محقق خرا سانی یك شخصیت انقلابی بود كه به همۀ دنیای اسلام و جنبشهای آزادی بخش اسلا می تعلق داشت و در قبال مسائل جهانی دنیای اسلام و قیامها و نهضتهای رهایی بخش اسلامی سخت حساس بود. آقای خراسانی یك انسان زمان شناس و موقعیت شناس بود و برای او ایران، پاكستان،عراق، مصر،  لبنان، و... مطرح نبود و فراتر از اینها فكر می كرد و در حقیقت، محقق خراسانی یك اسلامیست به تمام معنا بود منتها در هر برهه ای از زمان كه هر جایی و هر قطعه ای از جغرافیای اسلامی به او نیاز داشت انجام وظیفه می كرد.

راجع به اینكه آقای خراسانی در یك برهه خانه نشین شد و وارد جریان انقلاب اسلامی افغانستان نشد از یك نظر خانه نشینی آقای خراسانی یك خانه نشینی اجباری بود؛ یعنی این طوری نبود كه از سر بی تفاوتی  و یا تن پروری خانه نشینی اختیار كرده با شد. واقعیت این است كه ایشان تلاش خود را كرد كه احزاب را تا حدودی هماهنگ نماید و از تنش بین احزاب و گروههای شیعی افغانستان بكاهد، اما به نتیجۀ مطلوب نرسید. وقتی دید این كار را نمی تواند و خودش هم یك شخصیت و جایگاهی داشت كه هر یك از این گروهها می توانست از او سوءاستفاده كند لذا برای اینكه نفاق و شقاق بیشتر نشود و فضای مه آلودی كه بین احزاب به وجود آمده بود تاریكتر نگردد، مصلحت را در این دید كه خانه بنشیند و این كار را هم كرد و شما كه با روحیۀ آقای خراسانی آشنایی دارید می دانید كه آن سالهای سكوت آقای خراسانی جانكاه ترین سالهای زندگی ایشان بود،  خراسانی در آن سالهادر كنج عزلت بین خود و خدایش چه كشیده بود باز خود و خدایش میداند.

من یادم است که یکبار بمناسبتی خود جنابعالی خاطره ی را از آن عزیز این گونه صحبت کردید که در مجلس جشن شیرینی خوری برادر عزیز و دوست گرامی جناب آقای راسخ كه فعلا مقیم كانادا است بودیم  و علامه خراسانی هم در آن مجلس بود و من رفتم در كنارش نشستم و با ایشان احوال جویی نمودم و گفتم استاد حال شما چطور است؟ فرمود: چندان حال مساعدی ندارم آن زمانی كه یك مقدار توان و انرژی داشتم و می خواستم با مردم خود كار كنم متأسفانه احزاب و گروهها باهم خوب نبودند و نمی شد با آنها كار نمود مثلا یكی از حزب ها برای شهدایش مراسم تجلیلی برگزار كرده بود و از من به عنوان سخنران دعوت كرده بود و من در آن مراسم سخنرانی كرده از شهدای شان نام برده و به عظمت یاد نموده بودم روز های بعدش با سیلی از اعترا ضات، شكایات و گله های سایر احزاب و گروهها مواجه شدم كه شما چرا آنهایی را كه در فلان جنگ علیه جبهه فلان مجاهدین جنگیده و توسط  فلان شیر مردان مجاهد به درك واصل شده اند شهید خطاب كرده اید. اینجا بود كه فهمیدم كه در این برهه نمی شود با اینها كار كرد و اما حالا كه گروهها وحدت كرده اند و زمینه فراهم شده است متأسفانه هم من پیر و ضعیف و كسل شده ام و هم از سوی ایران باز گشت مها جرین بطور جدی مطرح شده است. این را خود جنابعالی برایم نقل کرده بودید.

حال برگردیم به سؤال شما، بلی همانطور كه می دانید وقتی حزب وحدت تشكیل شد و یك انسجام اسلامی به وجود آمد آقای خراسانی وارد صحنه شد و نشاط هم پیدا كرده بود. وقتی شما آقای خراسانی را در این زمان می دیدید یك بشّاشیت خاصی داشت و مانند یك گلی نوشكفته و تازه طراوت پیداكرده بود و در هر جلسه با طراوت شركت می كرد و زمان شناسی آقای خراسانی در همین بود. به نظر من آقای خراسانی با خانه نشستنش در آن زمان بزرگ ترین خدمت را به انقلاب اسلامی افغانستان و جامعۀ هزاره نمود.آقای خراسانی هم اگر با آن جایگاه رفیع علمی كه داشت خانه نمی نشست و به قطبی می پیوست قطب دیگر را تخریب نموده از صفحۀ روز گار حذف می كرد، اینجا بود كه ایشان با وارد نشدنش در صحنه در آن زمان بزرگترین خدمت را به جامعۀ ما كرد.


برهانی: همه می دانیم كه بعد از اینكه احزاب شیعی افغانستان متحد شدند و حزب وحدت اسلامی تشكیل شد، علامه محقق خراسانی گویا یكی از آرزو های دیرینه اش تحقق یافته بود. در حمایت از حزب وحدت كمر همت را محكم بست و بااینكه كسالت جسمانی داشت و از مرض مزمن دیابت رنج می برد مصمم و استوار بر اریكۀ منبر تكیه زد و وحدت شیعیان افغانستان را فریاد كشید. شما لطف نموده در این مورد مقداری توضیح دهید.

جعفری: بلی در زمان حزب وحدت یك فاز جدیدی باز شد و برای آقای خراسانی یك فرصت دیگری پیش آمد كه بتواند آن داده های علمی و فرهنگی اش را در قالب سخنرانیهایی كه ازطرف حزب وحدت انجام می شد برای ملت ارایه بدهد. 

شما می دانید كه آقای علامه خراسانی در دو برهه برای جامعۀ شیعی هزاره بسیار خدمت بزرگی نمود، یكی در جاانداختن حزب وحدت ا سلامی افغانستان و دیگر ابتدای مرجعیت مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی محقق كابلی. من در مقاله ای كه در همان روزهای درد و داغ فراق علامه خراسانی برای یكی از نشریات مهاجرین نوشته بودم در آنجا گفته بودم كه اگر آقای خراسانی مالك اشتر محقق كابلی نمی شد معظم له از دم تیغ زبان ناكثین، مارقین و قاسطین جان به سلامت نمیبرد.

اینكه چه باعث گردید كه حضرت آ یت الله العظمی محقق كابلی رایت پر افتخار مرجعیت را بر دوش بكشد،  ظاهرا رهبر شهید مزاری در كابل به آیت الله محقق كابلی پیشنهاد می كند كه مرجعیت را بپذیرد ولی ایشان تعلل می كند كه آیت الله محمد اسحاق فیاض جاغوری هست ایشان از نظر علمی وزنۀ بزرگی است  باید به ایشان چنین پیشهادی شود.اماوقتی آیتالله محقق كابلی ایران آ مد، تعدادی از بزرگان چون آیت الله خسروی، آیت الله فاضل ورسی، آیت الله رئیس، آیت الله ناصری كرمانی، آیت الله فهیمی تركمانی و تعداد دیگر از علما و فضلا و طلاب و نسل جوان و روشن و بیدار و در رأس همه حضرت آیت الله علامه محقق خراسانی دور آیت الله محقق كابلی را گرفتند و به ایشان فشارآوردند كه مسؤلیت خطیر مرجعیت را قبول كند، ولی محقق كابلی همچنان امتناع می ورزید. درآن جلسه ی  که من نبودم امّا طبق نقل دوستان درآن جلسه آیت الله كابلی روبه آقای خراسانی نموده می فرماید: آقا با وجود شخصیت بزرگ علمی چون شما من دیگر چرا؟ آقای خراسانی در جواب می گوید: اگر آن موقعیت شما را من می داشتم و آن سیمای خدادادی شما در من می بود در پذیرش مرجعیت لحظه ای درنگ نمی كردم. و من این تعبیر را بار ها از زبان محقق خراسانی در سخنرانی هایش شنیدم كه می گفت:این سیمای خدادادی مرجع بزرگ و عالیقدر ما از نعمت های بزرگ الهی است. وقتی از صفات معنوی و ظاهری آیت الله محقق كابلی سخن می گفت و برجستگی های علمی و فضائل و كمالات روحی و اخلاقی ایشان را بر می شمرد غوغا می كرد و وقتی بر اریكۀ سخن قرار می گرفت چون دریا می جوشید و چون طوفان می غرید و چون آتش فشان سر به صخرۀ دانایی و بینایی می كوبید و همین بود كه جان انسان را گرم می كرد و عقل را بال و پر می داد و روح را به قول مولانا كه گفتند: تن چنگ زدند برزمین و روح بال ها گشودند بر سما. واقعا علامه محقق خراسانی چنین می شدند ایشان مرد بزرگی بود كه در سخنرانی هایش وقتی در بارۀ مرجعیت می رسید، هیچ وقت اینجور خطاب نمی كرد كه این مرجع بلكه می گفت: آن مرجع بزرگ، آن استاد فقیه، آن زعیم عالیقدر. من چندین با ر دیدم كه وقتی حضرت آیت الله العظمی محقق كابلی كنارش نشسته بود، ایشان چنین خطاب می نمود. كسانی كه بر رمز و راز نیكو سخن گفتن آشنایی دارند می دانند كه اگر یك كسی در كنار یك بزرگی هست اگر بگوید آن بزرگ و آن مرجعیت این نهایت ادب و احترام را می رساند و علامه خراسانی این كار را می كرد. واقعا اگر محقق خراسانی از مرجعیت حضرت آیت الله العظمی كابلی آن گونه تبلیغ و حمایت نمی كرد قطعا آیت الله كابلی مرجعیتش به آن صولت و آن شور و عشقی كه بود جا نمی افتاد مخصوصا با آن منافقینی كه بودند . بهر حال وقتی محقق خراسانی مالك اشتر محقق كابلی شدند ایشان توانستند در آن نبرد نا برابر نفاقی كه راه افتاده بود هم چنان رایت عزت و شرف شیعیان در افغانستان را بدوش بكشد و به سامان هم برساند و امروز الحمد لله می بینیم كه ایشان به عنوان یك مرجع عالیقدر از حرمت جهانی بر خورداراست. راجع به حزب وحدت هم گفتم وقتی ابر های تیره و تار نفاق و شقاق تا حدودی كنار رفت و حزب وحدت تشكیل شد، علامه محقق خراسانی رسالت دیگری را آغاز كرد و در بارۀ هویت بخشی به نسل  هزاره خیلی سر مایه گذاشت، خیلی كار كرد، خیلی تلاش كرد و كار فرهنگی نمود.

ببینید شهید مزاری از نظر علمی در پیش علامه محقق خراسانی مانند یک شاگرد در برابر استاد بود این را هیچ كس نمی تواند انكار كند.اینكه مزاری رهبر بود و پیشوای بزرگ جامعۀ ماشد و مخصوصا با شهادتش تبدیل به یك اسطوره بزرگی شد و راهش تبدیل به یك مكتب گردید و امروز معیار خوب و بد در جامعۀ ما راه شهید مزاری است اینها همه سر جای خودش محفوظ ولی از لحاظ علمی شهید مزاری در برابر محقق خراسانی فرد بزرگی  نبود اما وقتی محقق خراسانی بر اریكۀ سخن تكیه می داد در بارۀ شهید مزاری می گفت:آن استاد بزرگ ما. من این را چند بار از زبان ایشا ن در همین كتابخانۀ قائم آل محمد (عج) شنیدم كه می گفت: آن سردار بزرگ و آن استاد بزرگ ما.این خیلی عجیب است كسی كه آنجایگاه علمی محقق خراسانی را بداند و آن  زمان مظلومیت شهید مزاری را بداند این حرفهای خراسانی را خوب درك می كند و می فهمد كه خراسانی چقدر بزرگ بوده و چقدر انسان وارسته بوده. در اینجا هم اگر علامه محقق خراسانی پدر روحانی حزب وحدت نمی شد و حزب وحدت نو پا را در دامن خطابه های داغ و آتشینش نمی پرورانید و از رهبری حزب در برابر دشمان گوناگو ن و رنگ رنگ دفاع نمی كرد حزب وحدت جای پا باز نمی كرد و اگر مبارزات توان فرسای فكری و تبلیغاتی آن علامۀ سترگ نبود تاریخ جهاد فكری مردم قهرمان هزاره را در سینۀ خود حك نمی كرد و زمانه برای پذیرش ایده ها و اندیشه های شهید مزاری آماده نمی شد. آیت الله خراسانی همان اندیشه های مزاری را تبلیغ می كرد. شهید مزاری می گفت: كاری می كنیم كه دیگر هزاره بودن جرم نباشد و انحصار و برتری جویی نباشد، علامه خراسانی هم با فریاد رسا و منطق قوی می گفت: هزاره هم مثل بقیه اولاد آدم انسان است و از كرامت ذاتی برخوردار می باشد و خطاب به هزاره ها می گفت: دیگر از هزاره بودن تان  نهراسید و ننگ نكنید و سرهای تان را بالا بگیرید چون حالا رهبر دارید، مرجع دارید و صاحب افتخارات بزرگ شده اید.

ایشان در ایجاد اعتماد به نفس برای مردم ما و هویت بخشی به خلق مظلوم هزاره بی وقفه و بی دریغ تلاش می نمود و با تمام صداقت و تواضع كتابخانه های رسالت و قائم آل محمد و حسینیه هزاره هارا پایگاه های اصلی برای پرتاب موشك اندیشه ها و ایده هایش قرار داده بود. من خوب یادم هست كه ایشان برای ایراد سخنرانی در حسینیه هزار ه ها حاضر می شد و با شور و حرارت تمام برای مردم سخن می گفت. یك شب راجع به فرهنگ هزاره ها صحبت كرد  و گفت حفظ كردن فرهنگ یك سنّت است در همۀاقوام، اما فرهنگ این نیست كه شما بچسپید به  «چاروق» و «بیل» و «قادور» اینها نمودهای خارجی فرهنگ است.امروز شما همین اصطلا حات را در بزرگترین تئورسین های دنیای غرب می بینید مثلا  ولی محقق خراسانی می گفت باید روح فرهنگ هزارگی را حفظ كنید. ایشان دراین رابطه چندین سخنرانی داشت حال نوار های آن سخنرانیها دست كیست و كجا شده است من نمی دانم. آن سخنرانیها بسیار راهگشاه بود و اصلاحات اجتماعی داشت.

شما ببینید درآن زمان دگم اندیشان و نفاق افكنان چقدر رذالت ها به خرج می دادند مثلا در آن زمان مسئلۀ دمبوره مطرح بود. رذالت پیشه ها سعی می كردند هر جور شده عكس آیت الله خراسانی را با دمبوره مطرح كنند چون آقای خراسانی در سفری كه در كویته پاكستان داشته و در جمع جوانا ن هزاره پاكستانی سخنرانی كرده و گفت و گوی عالمانه و احیاگرانه داشته و دیدارها و ملا قات هایی بوده و از جمله داوود سرخوش با تعدادی از جوانان خدمت آیت الله خراسانی رسیده و كنار ایشان نشسته و عكسهای یاد گاری گرفته بودند. دیدیم كه از همین نشستن سرخوش كنار علامه محقق برایش پاپوشهای عجیب و غریبی درست كردند عكس ایشان را با دمبوره  چاپ و در هركوی و برزن رایگان به عنوان یك سند مصور ارتداد محقق پخش نموده و به این و آن نشان می دادند با اینكه آیت الله خراسانی مجتهد مسلّم بود و تكلیفش را بهتر از این خناسان می دانستند.


برهانی: در سالهای آخر زندگی پر بركت آیت الله خراسانی، كه خیلی ضعیف و نحیف شده بود، با تعدادی ازدوستان(من و راسخ و یکی از دوستان دیگر) تصمیم گرفتیم كه در خدمت آیت الله خراسانی  رسیده راجع به زندگی نامه و كارنامۀ زندگی ایشا ن از ایشان پرس و جویی نموده نوار هایی ضبط كنیم در اولین جلسه دوستان از تاریخ ولادت و محل تولد و دوران كودكی ایشان پرسیدند. آن بزرگوار ابتدا شروع كرد كه در تاریخ (.....) دریكی از روستاهای فریمان از توابع استان خراسان در یك خانوادۀ ساده و متدین به دنیا آمدم. بعد گفت ولش كنید این حرفها به درد شما نمی خورد بگذارید برای شما صحبتهایی نمایم كه راه گشا باشد، آنگاه راجع به اطمینان بنفس و خود باوری صحبت نمود و فرمود: مردم ما و شما یعنی مردم هزاره استعداد سرشاری دارند و دارای نبوغ فكری می باشند و حضرت آیت الله شیخ محمد كاظم آخوند خراسانی، صاحب كفایه، از شما مردم بود. ایشان نابغۀ دوران بود و نبوغ فكری داشت. بعد یك مقایسه ای بین مرحوم آخوند خراسانی و مرحوم شیخ مرتضی انصاری(رحمت الله علیهما) نموده گفت: كتابهای رسائل و مكاسب و كفایه این دو عالم بی بدیل به عنوان سطوح عالیه در حوزه تدریس می شود و طلاب در فهم این كتابها زحمت فراوان می كشند و تاهنوز كتابهایی كه بالا تر از این كتا بها باشند خلق و ایجاد نشده اند. آخوند و شیخ خیلی زبر دست بودند زبر دستی آخوند در نبوغ فكری شان بود و چیره دستی شیخ در وسعت تتبع و تلا ش و زحمت فراوان شان؛ شیوۀ آموزشی و شاگرد پروری این دو بزرگوار نیز متفاوت بود. آخوند نظرات خودرا بصورت فشرده و عمیق در قالب عبارات كوتاه و كلیدی و شفری ارایه نموده و اگر تعریض و نقدی بر آرای سایر آقایان داشت بطور خلاصه مطرح می كرد، امّا تلاش بیشتر را برای بدست آوردن نظریات بزرگان دیگر به عهدۀ خود طلاب می گذاشت اماّ مرحوم شیخ در كتابهایش تمام نظریات آقایان را پیرامون موضوع مورد بحث بیان نموده و زمینۀ تلاش بیشتر را برای طلبه ها باقی نگذاشته است.

درادامۀ صحبتهایش راجع به مرجعیت بطور مفصل پیچید و گفت: یك باور غلط دراذهان علمای ما تحمیل شده بود و آن اینكه هزاره مجتهد نمی شود، هزاره رهبر نمی شود، هزاره نمی تواند درس خارج بگوید و كتاب تألیف و تصنیف نماید. در نجف كه بودیم با تمام توان كوشیدیم كه این سد ها شكسته شود و این باور های غلط از بین برود؛ لذا كتاب نوشتیم، درس خارج گفتیم، جزوات درس خارج ما در حوزه نجف ممتاز بود، حوزۀ درس علامه مدرس افغانی در ادبیات عرب بی نظیر بود، كتابهای مصباح الاصول آیت الله سید سرور واعظ بهسودی و محاضرات آ یت الله محمد اسحاق فیاض در حوزه لنگه نداشته و ندارند. در آنجا بسیاری از این سدها شكسته شد و تنها آرزوی تحقق نیافته مسئلۀ مرجعیت بود و من یقین داشتم كه از میان دوستان مجتهد و صاحب نظر هم داریم امّا اینكه كدام یك از دوستان این مسئولیت را خواهد پذیرفت مانده بودیم و من دراین اندیشه بودم كه اگر هیچ یك از علمای ما مرجعیت را قبول نكرد من خودم این مسئولیت را به عهده می گیرم لذا حاشیه نویسی هایی هم به عنوان فتوی داشتم ولی الحمد لله امروز این سد هم شكسته شده و حضرت آ یت الله محقق كابلی به عنوان مرجع جا افتاده است از این به بعد علما لمعه نخوانده برای شما رسالۀ عملیه خواهند نوشت و شما از رساله پشت كردن خسته خواهید شد. این حرف ایشان كنایه از این بود كه از این به بعد برای علمای ما  جرأت و اعتماد بنفس ایجاد خواهد شد.

ایشان افزود: ولی آخرین آرزو تا هنوز جامۀ عمل نپوشیده و آن اینكه: مرجعیت عالیقدر ما باید رهبری دینی و مذهبی را در سطح كل دنیای شیعه به دست آورد و برای شیعیان دنیا از افغانستان و پاكستان و هند و ایران و عراق و لبنان گرفته تا دور ترین نقاط عالم نفوذ معنوی پیدا كند، پاسخ گویی داشته باشد، بیدار گری و اصلاح گری باشد، كمك رسانی باشد، نمایندگی ها فعال شود، دفتر هاافتتاح گردد، و مانند آ یت الله حكیم، آیت الله خوئی و امام خمینی سیطره و نفوذ معنوی و اجتماعی داشته باشد. این بسیار مهم است و باید این امر تحقق یابد. علما و فضلای بیدار و روشن و مؤمن و متعهد شیعۀ افغانستان متحد و یك پارچه مانند كوه ثابت و استوار در پشت مرجع عالیقدر محقق كابلی بایستند و مجدانه از ایشان حمایت و پشتیبانی نمایند. این ها فرمایشات علامه محقق خراسانی بود كه نقل به مضمون شد.

جناب آقای جعفری به نظر شما تا به حال كه ده سال از رحلت علامه خراسانی می گذرد تا چه اندازه این آرزوی آیت الله خراسانی تحقق پیداكرده؟ آیا اگر خودش تا به حال در قید حیات می بود این آرزو را بطور كامل جامۀ عمل نمی پو شاند؟ 

جعفری:این صحبت و سوال شما مسائل زیادی را در ذهنم تداعی كرد كه اگر بخواهم بطور مفصل صحبت كنم ساعتها طول خواهد كشید. من ازاینجا شروع می كنم  شما سد شكستن مرجعیت و تلاش مرحوم خراسانی را از اینجا بفهمید كه بزرگترین عالم نجف آقای آیت الله فیاض است. آقای فیاض یك تقریری از اصول مرحوم خوئی دارد به نام «محاضرات فی اصول الفقه» كه در حوزه نظیر ندارد یعنی هیچ كسی در حوزه كرسی تدریس درس خارج بر گزار نكرده مگر اینكه به این كتاب مرا جعه كرده است. حالا بعضی جرأت دارد نام ایشان را ذكر می كند  و بعضی هم مرحوم خوئی می گوید ولی دراصل نگاه كنی همان «محاضرات» است. در «محاضرات»، آقای خوئی تقریظی دارد. تقریظ را دوستان طلبه خوب می فهمند ولی كسانی كه خارج از دنیای طلبگی است شاید نفهمند كه تقریظ یعنی چه. وقتی یك بزرگی یكمقدمه واری و یك تأییدی بر كتابی می نویسد به آن تقریظ می گویند. آقای خوئی وقتی بر كتاب «محاضرات» آقای محمد اسحاق فیاض تقریظ می نویسد ماجرایی داشته كه این ماجرا را پسر مرحوم خوئی، عبد المجید خوئی، كه یك زند گینامه ای برای آقای فیاض دارد كه در سایت آقای فیاض هم هست و من اتفاقا آن را ترجمه هم كرده بودم، نقل می کند.آنجا مجید خوئی می گوید كه وقتی پدرم می خواست بر «محاضرات» آقای فیاض تقریظ بنویسد یك عده ای آمدند مانع شدند كه آقا این یك افغانی است و هزارۀ افغانی هم هست شما نباید این كار را بكنید. آقای خوئی گفته بود من به علم احترام می گذارم چه كار دارم كه این افغانی است یا هزاره است. شما مظلومیت هزاره و مرجع نشدن هزاره را ازاینجا بخوانید.

مسئلۀ دیگر اینكه همان روز های كه آقای محقق كابلی می خواست مرجع بشود، محقق كابلی به عنوان یك عالم دینی خودش دنبال مرجعیت راه نمی افتاد. یكی از حرفهایش این بود كه آقای فیاض هست  تا فیاض باشد من نیستم ولی آقای فیاض باهمۀ بزرگی كه دارد و نور چشمان ما هم هست این جرأت را نداشت می گفت زمان اقتضا نمی كند من نمی توانم این كار را بكنم و كسی استقبال نمی كند، حتی من شنیدم حالا اگر راست باشد ایشان گفته بود كه شرایط به گونه ای است كه اگر من مرجعیت را بپذیرم مرا می كشند. شما ببینید وقتی درآن شرایط و اوضاع آیت الله محقق كابلی مرجعیت را پذیرفت چه كسی می توانست مرجعیت ایشان را بقبولاند و جا اندازد بجز علامه محقق خراسانی. آقای خراسانی در میدان علم یكه تاز و پهلوان بود و آقای خراسانی در ایران به عنوان یك علامه بود، استاد دانشگاه تهران بود، فلسفۀ صدرایی را در حد عالی تدریس می كرد و فقیه بزرگ بود. آقای خراسانی كسی بود كه همۀ مرجعیت های زمانش به ایشان مدیون است، شخص امام خمینی مدیون است، آیت الله خوئی مدیون است، آیت الله حكیم مدیون است و مراجع دیگر و همینطور آیت الله محقق كابلی. آقای خراسانی برای همۀ این بزرگان سخنگویی كرده و از مرجعیت شان تبلیغ نموده است.

راجع به رهبری دینی دنیای شیعه كه شما گفتید یكی از اهداف و آرزوهای محقق خراسانی بود باید عرض كنم كه بلی اگر ایشان زنده بود قطعا به این آرزویش می رسید چون از مهاجرت نسل هزاره در كشور های مختلف دنیا یك استفادۀ بسیار استراتژیك می كرد. امروزه سرمایۀ بزرگی كه داریم این است كه نسلی از هزاره ها در كشور های اروپایی و سایر نقاط عالم پراكنده شده و درآن جا ها شهروند شده اند و این زمینه ای است كه ما جهانی شویم ولی شرطش این است كه علمای دلسوز و متعهد ما یك برنامه ریزی درست بكنند و نیروی فكری و فرهنگی این نسل را به سمت جهانی شدن اندیشه های والای اسلامی پیش ببرند. اگر ما بتوانیم این نیرو ها را درست مدیریت كنیم هم می توانیم جهانی شویم و هم می توانیم جهانی فكر كنیم و این بستگی به علمای ما دارد كه تا چه حد می توانند از این نیروها و توانایی ها و امكانات شان استفاده كنند.



برهانی: جناب آقای جعفری همانطور كه شما توضیح دادید، علامه محقق خراسانی دو خدمت بزرگ و حیاتی برای جامعۀ ما كرد كه یكی جا اندازی مرحعیت بود و دیگری دفاع بی دریغ ایشان از قدرت سیاسی و رهبری سیاسی مردم ما؛ با وجود این، دیدیم و می بینیم كه ایشان هم در زمان حیاتش و هم بعد از رحلتش بسیار مظلوم بود و از سوی مردم ما بخصوص ازسوی حزب وحدت كه به قول شما ا یشان پدر معنوی حزب وحدت بود و نیز از سوی دستگاه مر جعیت مورد بی توجهی و بی مهری قرار گرفت و اكنون كه ده سال از رحلت ایشان می گذرد می بایست در تمام این ده سال از سوی حزب وحدت و مرجعیت سالگشت رحلت ایشان بطور باشكوه تجلیل می شد كه متأسفانه نشد و الان مردم ما كم كم نام ایشان را هم فراموش می كند. جنا بعالی راز این مظلومیت را در چه می دانید؟ 

جعفری: در این رابطه باید عرض كنم كه جامعۀ ما تا هنوز هم از نظر فرهنگی  به آنجا ها  نرسیده است كه قدر بزر گانش را بدانند؛ بزرگانی كه بطور خاموش مصلحان جامعه اند نه اینكه هیاهو راه اندازند. شما گفتید كه آقای خراسانی در زندگی اش مظلوم بود و من به یك نكته اشاره می كنم و آن اینكه زمانی كه آقای خراسانی قند خونش به حدی بالا رفت كه می بایست پایش را قطع می كرد، حزب وحدت همان زمانی كه آقای خراسانی نیازی به یك عمل جراحی داشت و هزینه اش را نداشت، اما در همان زمان حزب وحدت بخاطر تشریف آوری آقای ربانی در تهران(با این که هنوز خون شهیدان افشار و غرب کابل خشک نشده بود) شب مهمانی را راه اندخته بود كه هزینۀ آن مهمانی می توانست ده تا خراسانی را در مان كند ولی كی هست كه اینها را بگوید تا بگوییم، می گویند فلانی با فلانی ضدیت دارد، این ضدیت با فلان كس نیست بلكه باز گو كردن یك واقعیت تلخی است كه وجود داشته است.

آقای خراسانی در زندگی اش بقدری مظلوم بود كه وقتی می آمد در یك مجلس عقد كنان می نشست و طرف با افتخار هم ایشان را می آورد كه عقد جاری كند ولی وقتی بعد از ختم مجلس آقای خراسانی به خانه بر می گشت یك جعبه شیرینی به دست ایشان می داد و آقای خراسانی همان یك جعبه شیر ینی را به دست گرفته در ماشین عمومی سوار می شد و به خانه اش می رفت. یعنی جامعۀ ما به این معرفت نرسیده بود كه ماشین بگیرد و آقای خراسانی را به خانه اش برساند. و همینطور نحوۀ بیمار شدن آقای خراسانی و به بستر افتادن آقای خراسانی و جریان دارو و درمان آقای خراسانی و پول نداشتن آقای خراسانی و عاقبت رحلت آقای خراسانی كه همه اش مظلومانه و یك تراژدی غم انگیزبود. به نظر من علت این همه مظلومیت آقای خراسانی این بود كه علما هرگز ایشان را نشناختند یعنی تفكر آقای خراسانی فراتر از زمان و مكان بود. اگر یك تعبیری رابگویم، آقای خراسانی در زمانی به دنیاآمد و در زمانی رشد كرد كه زمانش نبود. شاید صد سال دیگر نسل ما آقای خراسانی را بشناسد و موقعیتش را و كار هایی که كرده اند و اندیشه هایی كه داشته اند را درك كند. این یك مسئله كه علمای ما ایشان را نشناختند.

مسئلۀ دیگر مسئلۀ سیاست بود. آقای خراسانی از حزب وحدت حمایت كرد و از مرجعیتی حمایت نمود كه مورد قبول دیگران نبود و امروز هم حزب وحدت چون رهبرانش به سیاست روی آورده و سیاست اقتضا نمی كند كه به این مسائل بپردازند؛ لذا اینها باعث شد كه علامه خراسانی همچنان در جامعۀ ما مظلوم بماند.


برهانی: جناب آقای جعفری شما به  عنوان یك نویسنده و یك فعال فرهنگی برای احیای تفكرات و اندیشه های مرحوم علامه محقق خراسانی و برای زنده شدن خط و مشی دینی و علمی و اجتماعی آ ن خورشید فروزان آسمان علم و دانش چه برنامه ها و طرح هایی را پیشنهاد می كنید؟ بنظر شما چه كار هایی باید صورت بگیرد تا مردم ما بخصوص جوانان و نسل های بعدی علامه محقق خراسانی را بهتر بشناسند و خوب تر درك كنند.

جعفری: راجع به این مسئله باید عرض كنم كه دنیای امروز دنیای علم و تكنولوژی است. اولین ضرورتی كه ایجاب می كند این است كه یك نرم افزار باید در بارۀ آقای محقق خراسانی ساخته شود.كتابهای چاپی و كتابهای خطی ایشان، نوارهای سخنرانی ایشان و درسهایی كه در حوزه گفته و جزوات تقریرات درس ایشان باید جمع آوری گردد و در آن نرم افزار گنجانده شود و اینها باید در دنیای علم و دنیای فراتر از جامعة ما عرضه گردد و مخصوصا اندیشه های فلسفی ایشان تبیین شود و دوستانی كه توانایی دارند روی نوآوریهای آقای خراسانی در حوزۀ فلسفه و فقه و اصول كار بكنند و اینها را تدوین نمایند و مخصوصا در اصول روی فلسفه زبان که در بحث وضع و اشتقاق در علم اصول بحثی بسیار شیرین و عمیق مطرح می شود و امروزه همان مبحث باکمی تفاوت در تبیین، در فلسفه غرب و فلسفه های مضاف به نام فلسفه زبان نامیده می شود و مبحث جدی و پرچالشی هم است و در حوزه فلسفه هم اگر روی فلسفه تحلیلی کار شود بسیار پر ثمر خواهد بود.این یك مسئله.

مسئلۀ دوم اینكه می بینید كه در ایران یك بنیاد میراث فرهنگی وجود دارد و یك بنیاد دیگری هم هست كه فعلا اسمش یادم نیست و سر پرستی آن بنیاد را دكتر مهدی محقق به عهده دارد. اینها سالانه برای بزرگان نكوداشت می گیرند و تا الآن برای بسیاری از بزرگان نكوداشت گرفته اند. جامعۀ ما هم نیازی به یك چنین بنیاد هایی دارد و باید یك چنین نهادی ایجاد شود تا روی شخصیت ها و كارهای فرهنگی شخصیت های بزرگ از جمله علامه محقق خراسانی كار كند. البته بنا نیست که حتما این بنیاد در ایران و یا افغانستان باشد بلکه می تواند این بنیاد در خارج از این دو حوزه باشد و نکته ای را می خواهم یاد آوری کنم:

امروزه مسئله مهاجرت نسل جدید هزاره در جهان یک نعمت بزرگ خدایی است و ما با ید این نعمت را شکر گذار باشیم و از این نعمت بهترین استفاده را در جهت جهانی شدن فرهنگی ما ببریم(جهانی شدن فیزیکی ما قابل انکار نیست)و دوستان فرهنگی ما که در کشور های اروپایی مقیم شدند و روز گاری از شاگردان ایشان بودند باید این رسالت را بر عهده بگیرند.

در همین راستا خواهشی از مقام عظمای مرجعیت ما حضرت آیت الله العظمی محقق کابلی دارم  وآن این که:

امروز مرجعیت ایشان بحمدالله جهانی شده است و مقلدین ایشان در کشور های مختلف وجود دارند و در آنجا هایی که این عزیزان مقیم هستند مسئله ملیت و فقر چندان مطرح نیست و کار های فرهنگی و مؤسسه های علمی و فرهنگی از اعتبار و استقبال خوبی برخوردار هستند و حکومت های آن کشور ها هم در حد قابل قبولی این نوع مراکز و مؤسسه ها را مورد حمایت قرار می دهند. بنا بر این، مرجعیت ما از همین ظرفیت در جهت تأسیس چنین مؤسسه های علمی و پژوهشی استفاده کنند و مقلدین عزیز خود را به این کار تشویق کنند و در انتخاب نمایندگان خود این مسئله را و امین بودن ایشان را در نظر بگیرند و امروزه نیازی نیست که هر آخوند طماعی به نام مرجعیت سهمین مبارکین را از مردم جمع کنند و نیم آن را در جیب خود بزنند. امروزه هر آدمی می تواند از دور ترین نقطه جهان پول را به حساب بانکی بریزند و رسید آن را دریافت کند و دیگر لازم نیست این سهم مبارک نصف لی و نصف لک باشد.

مسئله سوم اینكه اندیشه های علامه محقق خراسانی را باید در متن زمان خودش تبیین كرد؛ یعنی شما اگر مثلا یك سخنرانی آقای محقق خراسانی را جدا از متن زمانی و مكانی كه این سخنرانی در آن خلق شده است گوش كنید شاید چیزی زیادی گیر شما نیاید ولی وقتی آن محیط و آن دوران فرهنگی را در كنار این سخنرانی برای طرف بیان نمایید طرف می فهمد كه این انسان چقدر بزرگ بوده و چقدر اجتماعی نگر بوده و اجتماعی فكر می كرده است.

مسئلۀ چهارم اینكه نوشته های خطی مرحوم خراسانی را باید تصحیح نموده در دسترس قرار داد كه البته این هم در راستای همان نرم افزار قرار می گیرد كه باید دو نوع نرم افزار ساخته شود یك نرم افزار نوشتاری كه حاوی كتابها و مقالات و دست نوشته ها و متون درسی ایشان باشد و نرم افزار دیگر نرم افزار گفتاری كه مجموع سخرانیها و مصاحبه های ایشان را احتوا نماید اینها لازم است منتها این نوشته های آقای خراسانی باید بصورت دانشگاهی تصحیح شود. مثلا اگر یك كسی كه می خواهد دكترای فلسفه بگیرد چه اشكال دارد كه بیاید دست نوشته های آقای خراسانی را در بارۀ فلسفۀ صدرا، شرحی بر اسفار و شرحی بر منظومۀ سبزواری را تصحیح كند و به عنوان پایان نامۀ دكترای خود ارایه دهد.

برهانی: شما با آ ثار علامه محقق خراسانی چه مطبوع و چه مخطوط چه مقدار آشنایی دارید؟ آیا از آثار ایشان چیزی خوانده اید؟

جعفری: در زندگی نامۀایشان كه به قلم مرحوم استاد غلامحسن فصیحی یكه و لنگی نوشته شده و ضمیمه کتاب «المولفون الافغانیون المعاصرون» به چاپ رسیده است آنجا تعداد 23 جلد كتاب چه مطبوع و چه غیر مطبوع از علامه محقق لیست شده است كه همۀ این كتابها حدود چهل سال پیش در نجف اشرف نوشته شده است و ایشان وقتی از نجف برگشت در اینجا هم كتابها و مقالات زیادی نوشته است كه آمارش برایم معلوم نیست  و كتابهایی كه در نجف چاپ شده كیفیت چاپش خیلی خراب است و فعلا درایران كم یاب می باشد و اگرهم پیدا شود بسیار كهنه و فرسوده شده است و آن كتابها در ایران تجدید چاپ نشده است.

من از آثار ایشان  «المولفون الافغانیون المعاصرون» و «سلم الصعود» یك جلد یا دو جلدش را خوانده بودم و همینطور كتاب «الکفاح الاسلامی فی مشکله الفقر» ایشان را نیزخوانده بودم.در حقیقت من زمانی كتابهای ایشان را دیدم كه آقای خراسانی برایم جلوبت نداشت و بیشتر تحت تأثیر اندیشه های علامه محمد تقی جعفری بودم و محقق خراسانی را به نام می شناختم و بعد ازآن هم فرصتی پیش نیامد كه كتابهای علامه محقق را بطور دقیق بخوانم و از طرفی كتا بهای ایشان همانطور كه گفتم در ایران پیدا هم نمی شود.

اما راجع به دست نوشته های ایشان كه خود شما پیشنهاد كردید كه برویم دست نوشته های آقای خراسانی را یكبار ببینیم، من رفتم با داماد ایشان هم صحبت كردم كه نوشته های ایشان را در اختیار ما بگذارید تا یك كار هایی بكنیم گفت كه خانواده ایشان مایل نیست آقای محقق خراسانی به عنوان یك افغانی مطرح شود و دوست هم نداریم برادران افغانی روی دست نوشته های ایشان كار كنند. اینجاست كه متأسفانه ما به دست نوشته های ایشان دست رسی نداریم.


برهانی: فرمودید كه آقای علامه خراسانی كتابی هم بنام «الکفاح الاسلامی فی مشکله الفقر» دارد و شما آن را خوانده اید اگر از محتوای آن كتاب چیزی به خاطر دارید بطور خلاصه برای ما  بیان نمایید.

جعفری: خدمت شما عرض شود كه یكی ازكتابهایی كه می تواند اندیشۀ اقتصادی علامه محقق را در سطح جهانی مطرح بكند همین كتاب  «الکفاح الاسلامی فی مشکله الفقر» است. شما می بینید كه چهل سال پیش دنیای اسلامی یك دنیای فقر زده ای بود و فقر به عنوان یكی از محاسن اسلامی یاد می شد یعنی یك مسلمان واقعی كسی بود كه فقیر باشد هر چه فقیر تر بودی مسلمان تر بودی. یك چنین اندیشه ای در آن زمان حاكم بود. آقای خراسانی می آید اندیشه هایی را مطرح می كند كه امروز دنیا در صدد پیاده كردن آن اندیشه ها برای فقر زدایی است. آقای خراسانی در آن كتاب مؤسسه های خیریه و انفاق و چگونگی راه اندازی مؤسسات انفاقی و چگونگی جمع آوری مؤنه ها از مردم و چگونگی راههای درست مصرف كردن ذكوات و صدقات را مطرح می كند و آنجا یكی از اندیشه های خوبی را كه آقای خراسانی دارد این است كه می گوید ما نبایدانفاق ها را در بعد شخصی و فردی مصرف كنیم و باید سعی كنیم كه این را ساماندهی بكنیم و ساماندهی امروزه همان چیزی است كه در دنیای بین المللی مؤسسات فرا مرزی تشكیل می دهند و مؤسسه های خیریۀ بین المللی به وجود می آورند و ما اگر بتوانیم همین كتاب را به این شكل و شمایل به دنیا عرضه بكنیم دنیا قطعا روی آن كار خواهند كرد و اندیشه های نوین اسلامی را رویش تكیه خواهند نمود.این یك مسئله.

مسئلۀ دوم اینكه همین كتاب اگر به زبان فارسی بر گردانده شود مخصوصا به نسل مهاجر و تاجران هزاره داده و گفته شود كه آقا راه درست مصرف كردن سرمایه این است شما نباید صد دلار و دوصد دلار به دست این و آن بدهید. نه چنین نشود بلكه باید یك صندوقی تأسیس شود كه تمام هزاره ها از تمام نقاط عالم در آن صندوق شریك باشند و انفاق ها، صدقات، و كمك ها ی شان را در آن صندوق واریز كنند البته با هیئت امنا و زیر نظر مرجعیت باشد.

شما فرض كنید اگر  چهار صد نفر سرمایه دار شیعه هزاره در سال هر نفر چهار هزار دلار صدقات و خیرات داشته باشند، اگر تكی تكی به این فقیر و آن فقیر بدهد هیچ معلوم نمی شود و كسی را هم سیر نمی تواند ولی اگر همین پول ها در صندوقی جمع گردد و چند سالی روی آن كار شود و در طی این چند سال برداشت نشود سرمایۀ بزرگی می شود و آنگاه سال به سال هم اصل سرمایه افزایش پیدا می كند و هم با مازادش می توان برای فقرا كمك رسانی نمود و هم می توان كارهای دیگری راه انداخت. من این اندیشه ها را از همان كتاب آیت الله محقق  خراسانی دارم.


برهانی: جناب آقای جعفری در پایان اگر كدام خاطرۀ جالبی از زمان آیت الله محقق خراسانی به یاد دارید برای ما بیان نمایید.

جعفری: من از آن زمانها خاطرات زیاد دارم ا ما دو سه خاطرۀ شیرین و به یاد ماندنی كه از ایشان دارم برای شما نقل می كنم.یكی اینكه روز دوم یا سوم و یا هفتم شهادت شهید مزاری بود( دقیق یادم نیست) در مسجد موسی بن جعفر كوی صاحب الزمان جلسه بر گزار شده بود. آن روز ها در حقیقت روزهای كربلای هزاره های افغانستان بود و شهادت شهید مزاری به گونه ای مردم را متأ ثر كرده بود كه حتی دشمنان و مغرضان به این نتیجه رسیدند كه مزاری یك رهبر صادق و دلسوزی بوده اند و نحوۀ شهادت شهید مزاری و مخصوصا بعد از شهادت ایشان آن یورش نا جوانمردانۀ شورای نظار كه در غرب كابل كردند و از رادیو ها هم اعلام شد كه می گفتند ما به خون هزاره ها تشنه بودیم حالا كه مزاری نیست می دانیم كه با هزاره ها چكار كنیم. اینها را وقتی مردم از رادیو ها شنیدند یكباره تكان خوردند مردم نظرش عوض شد و آنهایی كه قبلا مزاری را می شناختند و از مریدان ایشان بودند  كه سر جای خود ولی آنهایی كه بر اساس تبلیغات سوء دشمنان و یا از روی نادانی و هرچه بود با شهید مزاری میانۀ خوبی نداشتند در دوم و سومین روز شهادت مزاری همه می آمدند در میان مردم هزاره در خارج و داخل غوغا بود. شاید خودشما هم در آن مراسم ها حضور داشتید.درآن مراسم آقای استاد محقق خراسانی روی منبر رفت و در آن آخرین پلّۀ منبر نشست چنان با روحیۀ آرام و چنان با طمأنینه و آرامش خاطر روی منبر قرار گرفت كه انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است و این حالت مخصوص انسانهای باروح بزرگ و عارف و تسلیم در برابر اراده و مشیت خداوند است كه در برابر حوادث و اتفاقهای بزرگ و ناگوار خود را نمی بازند كه هیچ، بلكه باطرز برخورد شان با آن حادثه و اتفاق به مردم روحیه می دهند و به مردم می فهمانند كه دنیا به آخر نرسیده است.اگر مزاری شهید شده است، مزاریهای دیگر جایش را خواهند گرفت و راه سرخ شهید مزاری و آرمانها و ایده های بزرگ او همیشه زنده خواهند بود.

علامه محمد تقی جعفری دربارۀ امام خمینی یك تعبیری دارد كه خمینی جلوۀ ذات خداست و من می توانم همین تعبیر را (البته با حفظ مقامها وجایگاهها) دربارۀ علامه محقق خراسانی بكار برم و بگویم علامۀ خراسانی جلوۀ ذات اقدس خدا بود.

من هنوز آن صحنۀ نشستن خراسانی را بر روی منبر یادم هست و هیچ وقت فراموش نمی كنم. ایشان درآن زمان كه طوفانی از غم و اندوه بر قلبها و روح و روان پیروان مزاری سایه سنگین انداخته بود، بسیار آرام و مطمئن روی منبر نشست و بسم الله الرحمن الرحیم گفت و خطبه خواند و راجع به فلسفۀ حیات و زندگی آغاز به سخن نمود. من چون در موضوع حیات و فلسفۀ زندگی مطالعاتی داشتم و كتاب « فلسفه و هدف زندگی»، و «حیات معقول» علامه جعفری  و كتاب دیگری از علامه جعفری را به نام «ایده آل زند گی وزندگی ایده آل» و نیز  كتاب «فلسفۀ زندگی» تولستوی را  قبلا خوانده بودم و یك مقدار در این رابطه آشنایی داشتم وقتی ایشان بحث فلسفۀ حیات را شروع كرد من آنجا دیگر متوجه نشدم كه در آن مسجد چه می گذرد تا اینكه آقای خراسانی به اینجا رسید كه گفت آنطوری كه اعلام شده است اگر راست باشد، شهید مزاری در بین هوا پیمای حاملش بسوی قندهار تفنگ یكی از طالبان را گرفته و به آنها حمله برده و تعداد شان را به درك واصل كرده است. آقای خرا سانی وقتی اینجا رسید دیگر تغییر كرد و یك پارچه طوفان شد. شما دیده اید كه دریا وقتی طوفانی می شود و پلّه پلّه بالا می رود و اوج می گیرد و سر به صخره می كوبد و یا تن را به ساحل می كوبد چقدر تماشایی می گردد. علامه محقق چنین شده بود. وقتی دستانش را بالا می برد و ما جرای مبازۀ شهید مزاری را در داخل هوا پیما كه از رسانه ها شنیده بود شرح می داد اینجا دیگر ایشان چه اوجی گرفته بود با شور و حرات تمام فریاد می زد بنازم آن سردار رشید اسلام را، آن رهبر شجاع و دلاور مردم هزاره را كه با دستان بسته و باتحمل شكنجه های وحشیانه  در داخل هواپیما در میان حلقۀ طالبا ن مسلح  باز هم به مردمش درس چگونه زیستن می آموزد كه یا شهادت و مرگ با عزت و یا آزادی، این است فلسفۀ زندگی. من هنوز هم طنین صدای علامه خراسانی در گوشم هست و گه گاهی كه به یادم می آید لذت می برم و مخصوصا كه پیش فرض فلسفۀ حیات و زندگی را داشتم آن سخنرانی بقدری در جانم شیرین آمد که من حقیقتا هر وقت به یاد آن صحنه می افتم كأنه كه یك شیرینی بر جانم هنوز هم هست و دلدادگی بیشتر من به محقق خراسانی از آن روز ببعد شد.

خاطرۀ دیگری كه از استاد محقق خراسانی به یاد دارم این است كه در مدسۀ امام حسن عسكری (ع) جلسۀ شیرینی خوری آقای محمدی فقیه بود من بدون اینكه درآن شیرینی خوری دعوت شده باشم نا خود آگاه در آن مدرسه رفتم دیدم كه آقای محقق خراسانی هم در آن مجلس شرف حضور دارند.درآن مجلس من ازاستاد محقق خواهش كردم كه  آقای استاد شما اجازه می دهید كه من در حدود 100 تا 120 نوارتهیه بكنم راجع به همین اندیشه های نوی كه امروز مطرح است از قبیل پلورالیزم و اومانیزم و تجربۀ دینی و سایر مباحث فلسفۀ دینی كه امروز مطر ح است  با شما مصاحبه كنم؟ آقای خراسانی (خدا رحمتش كند) باكمی فكر و یك لبخند عجیبی گفت بسیار خوب است، بسیار خوب است منتها جایش مدرسۀ امام علی (ع) باشد(مدسه امام علی(ع) كه در كوی صاحب الزمان گلشهر واقع است قبلا منزل شخصی علامه آیت الله محقق خراسانی بوده و ایشان آن منزل را به نام مدرسه و كتابخانه امام علی (ع) وقف نموده كه فعلا تعدادی از طلاب جوان در آن مدرسه سكونت دارند و درس می خوانند و استاد در زمان حیاتش كتابهای شخصی و آثار و دست نوشته های خودش را نیز وقف آن مدرسه نموده كه الان درآن مدرسه و كتابخانه موجود و مورد استفاده است) بعد آقای خراسانی فرمود:  شما هر هفته ای كه بحث را مطرح می كنید موضوع بحث هفتۀ بعدی را هم به من بگویید و همین مسائل امروزی كه گفتید شما یك مقدار به من توضیح دهید كه این حرف ایشان یك مقداری برایم گران تمام شد بخاطر ی كه محقق خراسانی به آن بزرگی چنین حرفی را به من كه یك طلبۀ خیلی در سطح پایین بودم  می گفت و شاید ایشا ن این حرف رااز باب تشویق و روحیه دادن و ایجاد اعتماد به نفس به من زد.


برهانی: آن نوار ها تهیه شد؟ و آن  مصاحبه ها انجام گرفت یانه؟

جعفری: متأ سفانه امکانات مالی طلبگی اجازه نداد و موفق نشدیم كه این كار را بكنیم، امروز فردا امروز فردا تا اینكه یك وقتی  شنیدیم كه بلند گو در كوچه و خیابان رحلت علامه محقق خراسانی را اعلام می كند. من اگر بگویم كه با شنیدن خبر رحلت ایشان چندین روز قلبم سنگین بود شاید اغراق نگفته باشم.


برهانی: بلی داشتید خاطرات تان را بیان می كردید.

جعفری: آخرین خاطره ای رااز مرحوم علامه محقق كه می خواهم خدمت شما نقل كنم این است كه یك دم شام استاد خراسانی را در پیش مسجد ابوالفضلی گلشهر دیدم كه منتظر واحد(ماشین عمومی) بود. ایشان در طول عمر شریفش بسیار ساده و بی آلایش زندگی می كرد و همواره در ماشینهای عمومی سوار می شد. من آنجا گفتم استاد ماشین بگیرم معطل نشوید. ایشان راضی نشد. وقتی من خواستم از ایشان جدا بشوم و بنا داشتم كه ماشین بگیرم ایشان حالا چه جوری فهمیده بود كه من ماشین می گیرم صدا كرد عزیزم بیا اینجا وقتی برگشتم مرا قسم داد كه ماشین نگیرم. این بود گوشه ای از خا طراتم از علامه آیت الله محقق خراسانی.


برهانی: جناب آقای جعفری با تشكر و سپاس فراوان از شما كه وقت تان را دراختیار من قرار داده و با حوصله مندی به سؤال هایم جواب دادید. توفیق شما آرزویم است. 

جعفری: من هم از شما عزیز و فرهنگی صادق و پر تلاش تشکر می کنم و توفیقات جنابعالی را از خدا مسئلت دارم و خدا به شما توفیق عطا کند که بتوانید به فرهنگ و مکتب و نسل بزرگوار و مظلوم هزاره و بزرگان علم و عمل خدمت کنید.


منبع :
سايت سلام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر