خان محمد ابراهیمی غرجستانی
مقدمه
مردم افغانستان سالهاست که با رنج ومصیبت ناشی ازسلطه طلبی واستبداد، دست وپنجه نرم کرده ودرآرزوی روزی بودهاند که بساط ظلم وبی عدالتی از کشورشان برچیده گردد. آنها بیش از یک قرن است که قربانی قوم گرایی وقدرت طلبی و اندیشههای فاشیستی وانحصارگرا گردیده است. بدون تردید حاکمیت همین تفکرات تخدیری بود که بسترساز تهاجم ارتش سرخ اتحادجماهیر شوروی به مملکت فقر زده افغانستان شد. منازعات عناصر به اصطلاح متجدد و"منورالفکر" خلق وپرچم وجنگهای مجاهدان اخوانی ومتحجران طالبانی هرکدام حوزههای مختلف اقتصاد، آموزش، فرهنگ و... کشور را فلج کرد.
هشت سال پیش که حکومت طالبان توسط غربیها سرنگون گردید مردم امیدوارشدند که دیگررنجهایشان پایان یافته وباید منتظر روزهای صلح وسازندگی باشند؛ متأسفانه این رؤیا تا هنوز به واقعیت نپیوسته وشهروندان افغانستان همچنان ازمشکلات معیشتی، فقرفرهنگی ومهمتر از همه جنگ و نا امنی رنج میبرند، طالبان هر روز نیرومندتر شده و بیم آن میرود که افغانستان یک بار دیگر به گذشته بازگردد و میدان جنگهای ویرانگرشود!
یکی از پدیدههای سیاسی- تاریخی بحرانساز در افغانستان کوچیگری است که همواره منشاء مشکلات فراوان مخصوصاً درشمال و مرکز کشور بوده و درسالهای اخیر نیز در مناطق مرکزی موجب خسارتهای انسانی ومالی فراوان گردیده است. پرسش این است که ریشه این بحران در کجاست؟ و کوچیان چرا هرسال باسلاحهای سبک وسنگین ودهها هزاردام، راهی هزارستان شده وبا ایجاد ترس و وحشت،قتل وغارت وآواره نمودن مردم بومی، منطقه را ناامن میکنند؟
این مقوله مباحث متعددی برای بحث دارداز جمله موارد ذیل را میتوان نام برد:
- بررسی تابعیت کوچیها
- کوچیگری مسلحانه وپیامدها
- سوءاستفادههای سیاسی ازجریان کوچیگری
- رابطه کوچیهاوطالبان
- بررسی زمینهای اشغال شده مردم هزاره توسط کوچیها
- مشکلات کوچیگری درشمال کشور
- خسارات وارده بربومیها ازسوی کوچییها
- کوچیگری ونقض حقوق بشر
- مسئولیتهای دولت درقبال کوچی وبومی
- اعتبارفقهی- حقوقی فرمانهای دولتی درباره تسلط برعلفچرهای شمال
- اعتبار فقهی- حقوقی فرمانهای دولتی درباره تصاحب اراضی و تسلط بر چراگاههای هزارستان
عنوان اخیر در این نوشته مورد بحث قرار گرفته. برای فهم بهتراین موضوع، بهطور نسبتاً مفصل به سیر تاریخی تعامل کوچی و حکومت نیز پرداختهایم و محدودتر بودن دامنه بحث اقتضای آن را داشت که از طرح مسائل کوچیها و ساکنین شمال کشور صرف نظرگردد.
این بحث ازآن جهت برای ما اهمیت دارد که اساس ادعای کوچیها برآن استوار است، چون آنها مدعی هستند که زمینها وچراگاههای هزارهجات با فرمانهای دولتی به آنان واگذار گردیده است .
باجستجو در اینترنت به نوشتههای بسیاری در این زمینه برخوردم که متأسفانه غالبشان جنبهی شعاری وتبلیغاتی داشت تا تحقیقی! با این همه مقالات زیبای جناب اکبری مالستانی، عبدالعزیزدانش، ابراهیم حسن زاده و... را نمیتوان نادیده گرفت.
دراین نوشتار درکنار استفاده ازمطالعات این عزیزان، سعی شده با یک رویکرد جامعتر و با استفاده ازمنابع بیشتر، به این مقوله نگریسته شود و به پاره ای ازمباحثی مطرح نشده مثل رابطه کوچیها بارژیمهای سیاسی حاکم برافغانستان، اهداف وانگیزهها، گستره تعامل، اراضی اشغال شده هزارستان، بحث علفچرو... نیز پرداخته شود.
هدف از این تحقیق آشکارنمودن زوایای مکتومِ معضل کوچیگری درافغانستان مخصوصاً مناطق مرکزی و ارائه راهحلهای منطقی جهت ختم این غایله است، تا فارغ ازجنجالهای سیاسی و ابراز احساسات وشعارهای تند، دریک بحث وبررسی علمیآن راپی بگیریم.
نویسنده در حد توان تلاش ورزیده ازدایره انصاف خارج نشده و ازموضعگیریهای احساسی پرهیز نماید هرچند ممکن است درمواردی به دلیل ابعادِ وسیع فاجعه وستمهای روا داشته شده درحق مردم بیگناه و بی دفاعِ هم سرنوشتش، چنانکه خواسته فطرت آدمیاست به تقبیح تعدی وتجاوزگری پرداخته باشد.
فرضیهها
کوچیگری یک جریان سیاسی است که باپشتوانه حکومتهای فاشیستی ودرجهت تثبیت وتسلط قوم پشتون وسرکوب ونابودی اقوام دیگر بویژه هزارهها شکل گرفته وماهیتاً باکوچ نشینی وزندگی عشایری متفاوت است و فرمانهای دولتی دقیقاً درراستای همین اهداف وآرمانها صادرگردیده است، لذا ارزش حقوقی نداشته و با احکام اسلامی نیز ناسازگار است، چنانکه طرح مسأله"علفچر" کاملاً درتضاد با شریعت و حق حیات مردمان بومیاست.
روش ما درانجام این پژوهش باتوجه به موضوع مورد بحث نقلی- تحلیلی و با استفاده ازمنابع مکتوب کتابخانه ای میباشد
سامان دهی تحقیق
این نوشتاردریک مقدمه و چهار فصل تنظیم شده است، درفصل اول کلیات ومفاهیمیچون "فرمان"، کوچی، غژدی، دولت، هزارستان، علفچر و... بحث شده، فصل دوم نگاهی دارد به تعامل تاریخی کوچیها وحکومتها، اهداف دوطرف وگستره تعاملشان. فصل سوم پس ازطرح بحث فرمانهای دولتی مبنی بر تصرف زمینها و چراگاهها، ماهیت علفچر،عدم امکان تطبیق آن برچراگاههای هزارستان و پیامدهای صدور فرمانها بررسی شده است. فصل چهارم به اعتبارسنجی فقهی - حقوقی این فرمانها پرداخته و از منظر قوانین بین المللی، قانون اساسی کشور و فقه شیعه وسنی به کنکاش و کاوش پرداخته است. درپایان هم نتیجه بحث وراهحلها ارائه گردیده است.
در پایان لازم میبینم از استاد محمد تقی مناقبی که در به سامان رساندن این تحقیق با راهنماییهای عالمانهشان بنده را یاری نمودند تقدیر و تشکر نمایم. نکته دیگر اینکه این قلم اعتراف به کاستیهای فراوانی در تحلیل ، تحقیق و ارزیابی این بحث دارد که امیدوارم با ارائه دیدگاههای دوستان به حداقل برسد.
فصل اول: کلیات ومفاهیم
کوچی: کوچی درافغانستان تعریف مشخصی ندارد اما اصطلاحاً به مردمانی گفته میشود که مکان دایمی برای زندگی نداشته و فاقد زمین باشند . اين گروه همانطورکه ازنامشان پیداست، غالباً درکوچ و سیر و سفر هستند وازطریق دامپروری زندگیشان راتأمین میکنند.کوچیها ازنظر قومیتی عمدتاً متعلق به بزرگترین گروه قومیکشور(پشتونها) میباشند.آنها درفصل سرما در پاکستان ومناطق جنوب وجنوب شرقی افغانستان میروند وبافرارسیدن فصل گرما و رویش گیاهان با خیلی از دام واحشام به کوهستانهای شمال ومرکز کشور سرازیرشده وبااستقرار"غژدی" در"میلهجای"هایشان به چرای دامها مشغول شده وبا فرارسیدن فصل سرما بار دیگر راهی مناطق گرم سیر میشوند.
کوچی درافغانستان مشخصههای دیگری نیزدارد، امتیازات انحصاری که اورا ازسایر همنوعانش دردیگر کشورها متمایز میکند ازجمله میتوان موارد ذیل را نام برد: قتل، غارت، اجرای انواع ظلم وستم درحق بومیان، فوق قانون و غیر مسئول، تحت حمایت مستقیم حکومتها، مسلح به سلاحهای سبک وسنگین ومعاف ازمکلفیتهای ملی چون مالیات وخدمت عسکری و... !
آماری دقیق ازجمعیت کوچیها وجود ندارد. نظامهای حاکم حامیآنها رقمهای بالای میلیونی را ذکر میکنند، اما واقعیت این است که کسانی که ادعای "کوچی"بودن داشته اند کوچی به معنای که درقانون آمده نبودهاند وتعداد کوچیان فقیر وبی زمین به مراتب کمتر ازآن چیزی بوده که مطرح گردیده است. «دریک جلسهی رأ ی پرسی قانون اساسی دوران دکتر نجیبالله ازسوی آقای عبدالوهاب فنایی مدیر عمومیاحصاییهی مرکزی در تالار لیسهی استقلال چنین افشاگری شد: نفوس تمام کوچنده گان افغانستان درسال 1357 فقط 750.000 بود ولی عدد دوملیون را حفیظ الله امین به قلم خویش برآن افزود.» قشری از این کوچندهگان افغانستان درحال حاضر دارای ترانسپورتهای موتری بنگلهها، تجارتخانهها دردوسوی مرز دیورند ودر کشورهای امارات عر بی اند. هزاران جریب زمین سلطانی، سرایهای تجارتی وکاخهای باشکوه اشرافیت کهن را درننگرهار، وزیر اکبرخان، شهرنو، کارته پروان، پغمان، قرغه وچهاردهی بیک سخن درشهر و ولایت کابل، مزار، هرات، قندهار، لوگر و درکوهدامن پروان ودیگرشهرهای افغانستان به خود گویا شرعا قباله کرده اند »[1] زمین دار بودن جمع کثیری از کوچیان از سوی منابع مستقل وبی طرف دیگری نیز مورد تأیید قرار گرفته است.«یک تعداد زميندارها و سرمايه دارها در کندز، لوگر و بعضی جاهای ديگر افغانستان نيز خود را کوچی ميخوانند در حاليکه متوطن شده اند.»[2]
پیشینه تاریخی
گرایش به کوچ نشینی ودوری گزیدن ازیکجانشینی یکی ازتأثیرات مهم فرهنگی است که ازپایان دوران باستان درنواحی کوهستانی جنوب وجنوب غربی آسیا مشهور بوده است. این روند تا هنگام زوال آن در روزگار معاصر، قرنها ادامه داشته است. آخرین مرحله آن درکوهستانهای جنوب وجنوب غرب آسیا(افغانستان) تقریباً درصدسال گذشته به وقوع پیوسته است درصورتی که کوچ نشینی در جاهای دیگر، پیش ازاین رو به زوال گذارده است.
این وضعیت درنیمه دوم قرن19م هنگامیکه تمامی جوامع کوهستانی تحت کنترل سیاسی امرای کابل قرارگرفتند،به سرآمد،عموما میتوان فرایند کوچ نشینی کوهستانی را باگسترش اتحاد سیاسی افغانستان همزمان دانست عشایرچادرنشین اغلب پس ازکنترل مراتع ییلاقی توسط دولت بطور منظم ازآنها استفاده کردند. شیوه کنونی کوچ نشینی عمودی افغانستان پدیده جدیدی است.[3]
درگذشته کوچیهای که ازآن سوی سرحد وارد افغانستان میشدند،غالباًهمراه باکاروانهای بزرگی از اجناس پاکستانی (پارچه، چای، قندسیاه، کفش و...) بسوی هزارهجات رهسپار میگردیدند ومردم هزاره به دلیل کوهستانی بودن محل زندگیشان و نبودِ راههای مواصلاتی مشتریان خوبی برای کوچیهای تاجرپیشه بودند. بدنبال توسعه نسبی راهها، سرکها وایجاد بازارچههایی درسراسر هزارهجات، منع ورود کالاهای پاکستانی ازطرف دولت و لغو امتیازات گمرکی، به تدریج این پدیده ازرونق افتاد اما برنامههای دیگر،همچنان ادامه یافت. [4]
کوچیها علیرغم مظلوم نماییهای که شده، در هر مقطع تاریخی که درنظربگیریم، نسبت به بسیاری ازشهروندان کشور در عرصههای مختلف ازموقعیت ممتازی برخورداربودهاند. از نظرسیاسی از قدیم الایام در داد و ستد نزدیک با حکومتها قرار داشتهاند واین رابطه تا هنوز ادامه دارد. از نظر اقتصادی چنانکه گذشت بهجز عدهی اندکی که فقیر و بی زمین هستند اغلب دارای زمینهای وسیع زراعی، شرکتهای خصوصی و رمههای کلان گوسفند، بز و شتر هستند که حتی بسیاری از سرمایه داران هزارهجات به پایشان نمیرسند.
غژدی: خیمههای بزرگی که کوچیها باخود حمل نموده وهرجا که فرود میآیند برپا مینموده وبه عنوان استراحتگاه سیار از آنها استفاده میکنند.
میلهجای: دربرخی ازفرمانهای دولتی علاوه برواگزاری زمینهای پشت جوی هزارستان به کوچیها، چمن زارها وریشقه زارهای زیرجوی نیز بهعنوان میلهجای (اتراقگاه) در اختیار آنهاقرارداده شد.
حکومت: حکومت درلغت به معنای فرمان دادن وفرمان روایی کردن ونیزفرمان روایی وسلطنت آمده اما دراصطلاح مراد ازحکومت سیستم سیاسی است که فرد یا افرادی درراس آن قرارداشته وازامکانات واختیارات بیشتری بهره مند است درحالی که اکثریت جامعه درسلسله مراتب پایین ملزم به پیروی ازآنهاست.
فلسفه وجودی حکومت تأمین امنیت وآزادی،عدالت وبرابری ورفاه و آسایش شهروندان است اما از منظرتاریخي، حکومت بیش ازآنکه زمينه ي باشد براي رشد و ترقي وتعالي ملتها ، ابزاري برای استثمار وسلطه گری وبهره کشي بوده است.
حکومت انواعی دارد:
1. استبدادی مثل نظامهای سطنتی مطلقه که بوسیله یک نفر اداره میشود فردی که در مقابل قانون غیر مسئول میباشد.
2. دموکراتیک (سلطنتی مشروطه، جمهوری): در جوامع امروزی حکومت سلطنتی مخصوصاً با شکل سنتی آن کمتریافت میشود، چون ملتها غالباً به این ایده ایمان پیدا کردهاند که تمرکز قدرت در یک فرد و یا یک خاندان فساد به بار میآورد. درمجموع میتوان گفت دموکراتیزه شدن سیستمهای سیاسی در دنیا روندی روبه رشدی داشته است وامروزه شعار "دولتی برخاسته از راي مردم " در قالب نظام دموکراسی نمود یافته است. هرچند دموکراسی نیزاشکالاتی دارد، در عین حال میتوان گفت با یکسری تعدیلهای متناسب با فرهنگ و ارزشهای بومیهر کشور، بهترین نوع نظام حکومتی است.
درافغانستان از بدوتاسیس تا دوران جمهوری داودخان، شاهان پشتون تبار سلطنت کردند و پس ازآن نیز هرچند نظامهای حاکم ادعای آزادی خواهی ودموکراسی داشتند ولی درعمل چندان تغییری بوجود نیامد.
فرمان: به دستورات وبخشنامههای که ازسوی دولت باهدف اجرای سیاستها و برنامههایش به مراجع مختلف ابلاغ میشود در افغانستان فرمان گفته میشود البته این فرمانهاهمیشه درراستای منافع عموم مردم افغانستان نبوده بلکه بسیاری ازاهداف قومی، مذهبی وزبانی درسایه همین فرمانها جامه عمل پوشیده اند. همان طور که امیرعبدالرّحمان از1892میلادی به بعد پس ازتسلط برهزارستان طی فرمانهای چراگاهها وبخشهای وسیعی ازاراضی مردم هزاره رابهعنوان پاداش همکاری آنها دراین جنگ وبرای کسب اطمینان ازعدم قدرت گرفتن مجددشان به قبایل مختلف افغان کوچی و مهاجرواگذارکرد.[5]
پس از آن نیز حاکمان افغانستان با صدور فرمانهای جدید وتأیید فرامین قبلی،عملا مردم بومیرا از منافع این اراضی محروم نمودند. تقسیم بندی زمینهای هزارستان به پشت جوی وزیرجوی براساس همین فرمانها صورت گرفت. زمینهای پشت جوی تحت عنوان "اراضی سلطانی" وبخش زیادی اززمینهای زیرجوی به عنوان "میله جای"دراختیار کوچیها قرارداده شد. مهمترین و درعین حال بیاعتبارترین دستاویز کوچیان درتهاجمهای مکرر به مناطق مرکزی افغانستان همین فرمانها هستند.
علفچر: زمام داران افغانستانی که دردام تعصبهای تند مذهبی ونژادی گرفتاربوده اند ازهرفرصتی درجهت استیلای قوم وطایفهشان سود جسته اند؛ چون در منطقشان اقوام دیگر افغانستان با آنها نه برابر بوده اند ونه برادر! لذا درطول تاریخ درصدد ساز وکارهایی بوده اند که زمینه حاکمیت مطلق قوم پشتون وحذف دیگران رافراهم نمایند. قتل عام ونسل کشی وکوچ اجباری و... راهکارهایی بود که دراین راستا بکار گرفته شد. بتدریج به این فکرافتادند که درشرایطی که وضع، اجرا ونظارت برقانون دراختیار قبیله پشتون است چرا سیاست "تصرف زمین وتمرکزقوم" ازمجرای قانون اعمال نگردد؟ واین گونه بود که درغیبت نهادها واُرگانهای نظارتی ملی، کم هزینه ترین راه را تشخیص دادند و"قانون علفچر" را به وجود آوردند ودرسایه آن بود که تداوم تسلط طوایف کوچی غلجایی وخروتی وتره کی و... برچراگاههای ارزگان و اجرستان وغرجستان و...تثبیت گردید. بر اساس این قانون تبدیل اراضی علفچر به زمینهای زراعتی ممنوع بوده وتصریح شده است که این اراضی بصورت چراگاه باقی خواهد ماند.[6] بدین ترتیب سالهاست که میلیونها رأس دام کوچی، عمدتا از ماورای مرزهای افغانستان به هزارهجات سرازیرشده و درهها وکوههای سرسبز را به سرعت به خاک باد بدل میکنند، چون تحت قانون علفچر قرار میگیرد؛ درنتیجه ملک عام است وشخصی نمیشود. اما ساکنین این مناطق ازاین منابع طبیعی کمترین بهره را (جزدرسالهای انقلاب) برده اند، بخاطر آن که پس از مانورگلههای بیشمار کوچیان، چیزی باقی نمیماند تاآنها استفاده کنند.
سخن آخر در این باب اینکه قانون علفچردرافغانستان میراث شوم نظامهای استبدادی واندیشههای فاشیستی است که پیامد روشن آن فلج کردن زندگی مردمانی بوده است که جز منابع طبیعی پیرامونشان، برای حیات مشقت بارشان ممری نداشته اند. بگذریم ازستمهایی که در زیر چتر این قانون توسط کوچی و حکومت درحق بومیها رواداشته شده است، ازقتل وغارتگریها تاغصب زمینها وپایمال نمودن مزارع و اخراج وآواره گیها و...که هرکدام حدیث مفصلی دارد.
هزارستان: هزارستان یا هزارهجات به مناطقی گفته میشود که محل سکونت هزارهها میباشد هرچند مناطقی نیز وجود دارد که هزاره نشین است اماجزء هزارهجات محسوب نمیگردد. تاقبل ازتسلط عبدالرّحمان(اواخر قرن نوزده میلادی)هزارهجات گستره وسیعی داشته است، البته تعین دقیق مساحت آن کاری مشکل است. حیدر علی جاغوری در اثری با عنوان هزارهها وهزارهجات باستان 250000کیلومتر مربع ومورخ معاصر استاد یزدانی حدود 200000 کیلومترمربع میدانند، درحالی که علامه محمدافضل ارزگانی حدود 173000 کیلومترمربع وکاتب هزاره حدود 162000 کیلومترمربع نوشتهاند.[7] اما بطورکلی میتوان گفت مناطقی چون بهسود مشرقی، خردکابل، چهاردهکابل، تنگی للندر، ارغنده، میدانشار، مقر، شهرغزنی، شهرقندهار، ارزگان به شمول:اجرستان، چوره، کمسون و قسمتهایی از ولایات غور، بادغیس، هلمند و... جزء هزارستان قدیم بوده است.[8]
پس ازتسلط امیرعبدالرّحمان برهزارستان بسیاری از اراضی مردم هزاره به طوایف پشتون مخصوصاً کوچیهاداده شد، در نتیجه بین100-150 هزارکیلومترمربع ازجغرافیای آن کاسته شد.[9]
هزارستان فعلی با مساحت تقریباً 80000 کیلومترمربع شامل مناطقی میشود که ازشرق متصل به ولایات کابل، کاپیسا، لوگر و غزنی بوده وازطرف شمال به ولایات بلخ، بغلان، سمنگان، جوزجان وفاریاب منتهی میشود، ازطرف جنوب متصل به ولایات زابل، قندهار، هلمند و ارزگان و غرب آن به دولتیار ولایت غور ختم میشود.[10]
نامهای تاریخی:"بلیو" مینویسد کشور"عرسارث"که نام آن درکتاب مقدس آمده با موطن هزارههای امروزی مطابقت دارد. غلام محمد غبار میگوید هزارهجات 2500 سال قبل به نام"ستاگیدیا" یاد میشده است، بطلمیوس یونانی درقرن دوم میلادی این سرزمین را"پاروپامیزوس" یاد کرده است. زاول و زاولستان، غور، غرجستان وهزارستان نامهای دیگری است که درطول تاریخ براین حوزه جغرافیای اطلاق میشده است.[11]
آثار باستانی ومناطق تاریخی: هزارستان یک سرزمین باستانی ودارای پیشینه بلند تاریخی است. بامیان به عنوان مرکز این ساحه خود یک موزه بزرگ ازآثارهنری کم نظیر در عرصه جهانی است. هرچند پیکرههای عظیم بودا که نمادی از مدنیت ومعنویت و دیانت بود امروزه وجود ندارند و در برابر جنایتهایی که به نام دین بر انسان رواگردید، تاب نیاورد و"ازشرم فروریخت"، اما از عظمت بامیان کاسته نشده است. دهها اثرباستانی دراین خطه وجود دارد که چون مجسمههای بودا قدمت دوهزارساله دارند. شهرغلغله یکی از مراکز عمده باستانی بامیان است که قدمت آن به قرون6 و7هجری ق زمان قدرت شاهان"شنسبانی"بر میگردد که به عنوان مرکز حکومت رونق وشکوه خاص داشت.[12]
شهرضحاک، دره فولادی و... مناطقی است که هرکدام نشان دهنده تاریخ کهن این سرزمین است. بهجز بامیان ساحات دیگری از هزارستان نیز وجود دارد که براساس یافتههای باستان شناسان سابقهی دیرینه دارد. خَوات بهسود یکی ازاین مناطق است. کتیبه ای که ازآنجا بدست آمده مربوط به سالهای حدود183میلادی میباشد. کاوشگران خارجی سنگ نوشته دیگری را از این منطقه کشف کردند که دارای سه متن به رسم الخطهای کوشانی، یونانی و خروشتی بود. یک هیئت فرانسوی دراگست 1976 از دشت ناور ولایت غزنی آثاری را پیدا نمود که مربوط به دورانِ ماقبل تاریخ بود.[13]
اجرستان یاحجرستان یکی دیگر ازمناطق تاریخی است. عبدالرّحمان خان پس ازتصرف هزارستان فردی بنام عبدالسبحان کشمیری را جهت آگاهی از نتایج جنگ و شناسایی بیشتر، به سرزمینهای اشغالی اعزام میکند. وی ضمن گزارش سفر خود این مطلب تاریخی را یادآوری میکند: «علاقه حجرستان بسیار وسیع و هموار است و شهر قرغان از ابنیه هجیر بن گودرز بن کیکاووس دراین جاواقع بوده...حجرستان بعینه مثل چاردهی کابل و در وسعت چند برابر از آن بزرگتر میباشد.»[14]
قلعهای بزرگ وتاریخی با 25 برج درگیزاب دایکندی وجود داردکه معروف به شیرقلعه است. میر محمد عظیم بیک یکی از رهبران قدرتمند هزاره در جریان مبارزه با نیروهای متجاوزامیرعبدالرّحمان، ازاین قلعه بهعنوان سنگردفاعی استفاده نمود.[15]
هزاره: هزارهها یکی ازاقوام عمده افغانستان است. از نظر جمعیتی حدود 25 درصد نفوس کشور را تشکیل میدهند و براساس شواهد تاریخی وآثارباستانی یکی از اقوام بومی این سرزمین به شمار میروند. هزارهها از نظر نژادی و مذهبی با اکثریت جامعه افغانستان تفاوت دارند. نژاد آنها باریشه ترکی- مغولی به نژاد زرد برمیگردد و از نظر مذهبی معتقد به مذهب تشیع بوده و به زبان فارسي صحبت مي كنند . درحالی که اقوام دیگر افغانستان عمدتاً از نژاد آریایی بوده و پیرو مذهب حنفی میباشند وپشتونها زبان شان پشتو است . همین تفاوتها تأثیرات شگرفی بر سرنوشت این قوم گذاشته و تاریخ خونباری را برایشان رقم زده است.
درباره منشأ نژادی مردم هزاره دیدگاههای مختلفی وجود دارد. برخی برای اثبات این که هزارهها ریشه در این آب وخاک ندارند آنها را بازماندگان سپاه چنگیزخان گفته اند! اما این دیدگاه از اتقان و استحکام لازم برخوردار نیست. موسیو فوشه دانشمند فرانسوی میگوید دلیل این عده، غیر مسکونی بودن هزارستان تا قرن هفتم هجری است در حالی که عکس آن اثبات شده است. هیوان تسنگ زائر چینی که در اوایل سده اول قرن هجری وارد این منطقه شد، در یاد داشتهای خود از آب وهوای این منطقه و خصوصیات این مردم اطلاع میدهد. هزار سال قبل از آن، اسکندر مقدونی ناچار شد از جنوب به شمال از جبال افغانستان عبور نماید. مورخانِ او مینویسند که اسکندر یک نوع خارجیان جدید را مشاهده کرد که از دیگران بسیار سرکشتر بودند.[16] عبدالحی حبیبی مورخ مشهور افغانی نیز بر این باور است که قدمت هزارهها به زمان اسکندر مقدونی بر میگردد.[17] وی در کتاب تاریخ افغانستان بعد از اسلام سفر هیوان تسنگ را در 630 میلادی میداند و مینویسد که بر اساس گزارش این زائر چینی حدود هزار نفر راهب در ده دیر در بامیان زندگی میکردند و همه پیرو مذهب صغیر بودایی بودند.[18]
بعضی محققان افغانی شاران (پادشاهان) شنسبا نیه غور را هزاره میدانند، چنانکه پوهاند دکتر عبدلاحمد جاوید وعمر صالح مولفان جغرافیای صنف نهم معارف مینویسند: این طایفه از اقوام اصیل و بومی این سرزمیناند که قبل از مغول (چنگیز)به نام غرره یعنی غرجستانی معروف بوده اند و سلسه شاهان غور ( شاران) و بامیان (شیران) از میان همین قوم بوده اند. نژاد هزاره ممکن است اختلاطی از اقوام اورال آلتای داشته باشد اما مسلماً این اختلاط در مدت کمتر از دو هزار سال صورت نگرفته است.[19] غلام محمد غبار نیز به حضور هزارهها قبل از چنگیز و مقاومتشان در برابر وی تصریح میکند.[20]
مردم هزاره سختترین دوره را درزمان حاکمیت امیر عبدالرّحمان(1880-1901میلادی)تجربه نمودند؛ به گونه ای که بیش از 60 درصد جمعیتش نابود گردید و بین 100-150 هزار کیلومتر مربع (حدود 60درصد) از مساحت سرزمینشان کاسته شد. هزاران خانوار از سرزمین آباء واجدادیشان اخراج گردیده و در داخل و خارج کشور آواره شدند. دستههای بزرگی به ایران و پاکستان و آسیای میانه و... پناه برده و آن جا ساکن شدند. درکل، تمام تاروپود حیات اجتماعیشان ازهم گسست، به نحوی که سالها نتوانستند قامت راست کنند. البته سیاستهای خصمانه قومی_ مذهبی وارثان عبدالرّحمان نیز متأثر از آرمانهای او بود. آنها هیچگاه فرصت آن را ندادند که جامعه هزاره در ساختارسیاسی سهمی داشته باشند. یا از نظر فرهنگی واقتصادی رشد نمایند، بلکه رسماً ازطرف حکومت از تحصیل در بسیاری رشتهها مثل حقوق، علوم اجتماعی، سیاست و... منع گردیدند. با این استدلال که اینها رشتههای"رهبر ساز" است. «هاشم خان اخته عموی ظاهرشاه در دوران صدارت خود طی فرمان 875 به وزارت معارف مخفیانه دستور داد که از ورود فرزندان هزاره در مکاتب عالی مخصوصاً مخصوصاً مکاتب عسکری ( نظامی) جلوگیری نمایند.»[21] درزمان صدارت شاه محمود خان رسماً مکتوب نوشتند که فرزندان هزاره را در "حربی پوهنتون" یا دانشگاه افسری نپذیرید.[22] در سالهای 1344- 1343 فشارهای ناشی از تبعیض وتعصب سبب شد که جوانان محصل هزاره گروه گروه از مکاتب کابل اخراج گردند. تنها از ولسوالی لعل وسرجنگل حدود 60 نفر مکاتب را ترک کردند.[23]
این محرومیت پایدار باشکنجههای جمعی دوام دار، همراه بود. آنها باوجود مشارکت گسترده در دفاع ازاستقلال وتمامیت ارضی افغانستان، خدمت نظام وظیفه(عسکری)، پرداخت مالیات و... نه تنها از تمامی امتیازات و حقوق شهروندی محروم بوده اند، که مالیاتهای مضاعفی (مثل روغن کته پاوی و...) نیز برآنان تحمیل گردیده است. بلای"کوچی" همه ساله بر سر آنان نازل شده و آنها را درتنگنای بیشتری قرارمیداده اند.[24]
هزارهها وتشیع: نام هزاره در افغانستان مرادف "شیعه" است، و در عرف جامعه افغانستان به هزارهها"اهل تشیع" نیز میگویند (هرچند شیعیان غیر هزاره نیز وجود دارند.) آنها بیش ازملیت، تاوان مذهبشان را داده و در راه آن قربانیهای بیشمار وهزینههای بسیاری تقدیم کرده اند.
پیشینه تشیع در افغانستان به صدر اسلام باز میگردد، زمانی که حضرت علی جعده ابن هبیره مخزومیخواهرزاده اش را به فرمانروایی خطه خراسان وماوراءالنهر منصوب نمود؛ درپی دادورزی وی غوریان شیفته اسلام گردیدند. برخلاف ملتهای که درپی قهر وغلبه نیروی اسلام ازدر تسلیم واردشدند، شیعیان افغانستان با کمال آزادی و اختیار و بدون جنگ، اسلام را در قالب تشیع انتخاب نمودند. امام علی (ع) به پیشنهاد جعده، فرمانی با خط مبارکش به غوریان نوشت که چندین قرن حفظ نموده ومایه میاهاتشان محسوب میشد.
اسلام آگاهانه غوریان آنچنان در دل وجانشان رسوخ یافته بود که حاضر نشدند فرمانهای معاویه وجانشینانش را مبنی بر نفرین امام علی و حسنین(ع) بپذیرند! آنها با سر پیچی از این دستورات، افتخار جاودان را در تاریخشان رقم زدند. فخر الدین مبارکشاه به همین مناسیت در اشعار ذیل به ستایش غوریان میپردازد:
به اسلام و در هیچ منبر نماند که بر وی خطیبی همیخطبه خواند
که بر آل یاسین به لفظ قبیح نکردند و لعنت به وجه صریح
دیار بلندش از آن بود مصون که از دست آن ناکسان بود بیرون
از این جنس هرگز در آنکس نگفت نه در آشکار و نه اندر نهفت
همین پادشاهان با دین و داد بدین فخر ودارند و بر هر نژاد [25]
سه مرحله قتل عام شیعیان افغانستان به اتهام کفر وارتداد
این ارادت واخلاص به اهل بیت پیامبر برای غوریان هزینههای سنگینی در پی داشت ، بنی امیه (47- 99 هق) از این همه عشق ومحبت فوق العاده ناراحت بودند لذا با مطرح کردن کفر و ارتداد غوریان، حملات مکررشان را بر این سرزمین سازمان دهی کردند ومردم هزاره نخستین بار در سال47 هق با شمشیر مذهب دربار سلاطین ( نه خلفا) بنی امیه قتل عام گردیدند. در تاریخ ابن اثیر در این زمینه آمده است:« وفی هذه السنه سارحکم ابن عمرو الی جبال الغور فغزا من بها وکانو ارتدو فاخذهم با السیف عنوه وفتحها واصاب منها مغانم کثیره وسبایا» ودر این سال ( 47 هق)حکم بن عمرو به به کو هستانهای غور رفت وبا مردم آن جا که مرتد شده بود جنگید و آن سرزمین را فتح کرد وغنایم و اسیران بسیار گرفت.[26] حضور گسترده غوریان درسپاه ابو مسلم خراسانی که درپی بر اندازی امویان بود نیز بر همین اساس تحلیل میگردد. «امیر فولاد غوری یکی ازفرزندان ملک شنسب بن خرنک بود واطراف جبال غور در تصرف او بودند ونام پدران خود احیا کرد. چون صاحب الدعوت العباسیه ابو مسلم بن مروزی( خراسانی) خروج کرد وامراء بنو امیه را از ممالک خراسان ازعاج واخراج کرد. امیر فولاد، حشم غور را به مدد ابو مسلم برد ودرتصرف آل عباس وآل بیت نبی ( ص) آثار بسیار نمود.»[27]
مرحله دوم؛ اواخر قرن 19 میلادی زمان حاکمیت امیرعبدالرّحمان بود که هزارهها با چماق تکفیر مولویان درباری تارو مار گردیدند وبیش از دو سوم جمعیتش نابود شدند و... در این باره بیشتر بحث خواهد شد.
مرحله سوم؛ در سال 1377ش بود زمانی که قوای طالبان با حمایت گسترده سیاسی ونظامیاردوی پاکستان به سمت شمال یورش بردند. سرانجام بر اثر فشار نیروی نظامی طالبان و خیانت همپیمانان حزب وحدت (مهمترین نماینده جامعه شیعه وهزاره) شهر مزار در 17 اسد سقوط کرد و یک بار دیگر تاریخ خونبار هزاره تکرار شد. هرچند افراد زیادی از اقوام تاجیک وازبک و... نیز در این جنگ کشته شدند اما هدف اصلی مردم هزاره بود. هر چند انگیزههای سیاسی وقومیاین قتل عامها نیز برکسی پوشیده نیست، اما در این مسأله نیز تردیدی وجود ندارد که وابستگی مردم هزاره به مذهب تشیع درنسلکُشیهایشان توسط مسلمانان سُنی مذهب بهویژه پشتون تبارها محرک عمده محسوب میشده است و سیاستمداران با سوء استفاده از این انگیزه مذهبی به سرکوب شیعیان پرداخته است. «علیرضا طاهری خبرنگار بیبیسی در مصاحبه با صدای آمریکا گفت: من دست نوشته ای از فتاوی ملاعمر را دیدم که در آن نوشته بود: رافضیها وشیعیان را مردها وکودکانشان را بکشید وزنان ودخترانشان را به بردگی وکنیزی بگیرید و اموالشان را تصاحب کنید. این روند نه تنها با هزارهها در افغانستان اعمال میشود یلکه طالبان با کلیه فارسی زبانها همین رفتار را دارند.»[28] در این قتل عام گسترده که به مدت سه شبانه روز انجام شد، طبق آمار رسمیسازمان عفو بین الملل و سازمان نظارت بر حقوق بشر طالبان 8000 نفر را قتل عام کردند که اغلب از قوم هزاره بودند.[29] جالب اینکه رد پای کوچی در اینجا نیز دیده میشود. در مزار شریف، محلههای که پشتونها وهزارهها با هم زندگی میکردند، طالبان زمین های هزارهها را به پشتونهای کوچی واگذارکردند. عبدالمنان نیازی والی طالبان رسماً اعلام کرد که هزارهها سه راه در پیش دارند یا سنی (= مسلمان) شوند یا به ایران بروند یا اینکه کشته شوند.[30]
طالبان بعد از فاجعه مزار، بسوی ولایت محاصره شده بامیان یورش بردند، در این شهر هرچند مقاومتهای پراکنده ای صورت گرفت اما در نهایت بر اثر اختلاف شدید رهبران حزب وحدت و تضعیف روحیه سربازان، بامیان سقوط کرد. در این شهر نیز حداقل 1000 نفر بدست طالبان کشته شدند.
فصل دوم: رابطه حکومتها وکوچیان ازگذشته تا امروز
اهداف
مناسبات کوچیها با نظامهای حاکم، برای کسی که آگاهی ازتاریخ سیاسی افغانستان دارد پوشیده نیست اما این موضوع برای ما اهمیت فوق العاده دارد و باید بیشتر بررسی گردد چون مبدا تحولات ورویدادهای تلخی درکشور ما گردیده است. نخستین پرسش این است که چه اهداف وانگیزههای وجود داشت که کوچی وحکومت را بهعنوان دو همکار استراتیژیک تبدیل کرد ؟ قطعاً هر کدام در پی بر آورده نمودن اهداف خاص خود بودند و ما باید بدنبال کشف این اهداف وانگیزهها باشیم.
حکومت
الف) تحکیم قدرت
جاذبهی "قدرت" انسانهای بسیاری را به کام مرگ کشانده است چنانکه در طرف مقابل، اسباب آسایش وناز وتنعم را برای برخی به همراه داشته است پدیده شوم "قدرت طلبی" یا به عبارت دیگر"قدرت پرستی" غالباً به استبداد و انحصار منتهی شده و هزینههای هنگفتی را بر جوامع بشری تحمیل کرده است. قدرت طلبان در کشور ما نیز - بلکه بیشتر ازبسیاری کشورها-برای کسب وبسط قدرتشان از هر ابزاری استفاده کردهاند. حمایتهای بی قید و شرط حاکمان افغان از کوچیهای داخلی وناقلان خارجی (هندی) دقیقا در همین راستا معنی مییابد. امیر عبدالرّحمان که در رأس این سلسله حاکمان، بیشترین امتیازات را به کوچیها داده است، دغدغه اصلی اش تثبیت موقعیت سیاسی بود، چون «مردمان هزاره قرنهای بسیار اسباب وحشت حکمرانهای افغانستان بودهاند حتی پادشاه اعظم نادرشاه افشار که افغانستان و هندوستان و ایران را به حیطه تصرف خود آورده بود، نتوانست طایفه هزاره گردنکش را مطیع نماید... بزرگترین امپراطورهای مغول یعنی بابر پادشاه مینویسد من نتوانستم به مخالفت این طایفه قوی در میان بجنگم...این طایفه در قلب مملکت افغانستان واقع شده اند ودرههای محکم وقُلل جبال شامخهای را از کابل وغزنین وکلات غلجایی تا نزدیک هرات وبلخ ممتد است، درتصرف دارند. علاوه بر این، قطعه بزرگی که در نقطه مرکزی مملکت وبالطبع مستحکم است، وطن آنها میباشد...هزارهها درتمام مملکت افغانستان منتشر میباشند وبه هر ولایت وقصبات وقلعه جات دیده میشوند.»[31] واژگان بکار رفته در تعبیرهای عبدالرّحمان نشان میدهد که او در برابرشکوه هزارستان آن زمان، احساس حقارت میکرده وپایههای حکومتش را متزلزل میدیده است.
سید مهدی فرخ نویسنده ایرانی، ضمن تردید در مباحث تاریخی مذکور، طرح این مسائل را ازسوی امیرعبدالرّحمان بزرگنمایی بیش نمیداند که در پرتو آن میخواهد خود را قدرتمند نشان دهد، ولی یوسف ریاضی هروی که مدعی است هزارستان را کسی بهتر از وی تحقیق نکرده، سخن امیرعبدالرّحمان را تقویت میکند وی آن جا که به ذکر قبایل هزاره وحدود وثغور جغرافیای سرزمینشان میپردازد، درمورد هزاره تیری ودهراوود میگوید:
« این قبیله در منتهی الیه هزارهجات تا نزدیک قندهار وچوره واقع اند تاریخشان میگوید که یک دفعه بابر شاه ودفعه دیگر شاه جهان به تسخیر هزارهجات عساکر زیادی فرستادند، اما تسخیر نتوانستند نادر شاه نیز لشکر به تسخیر آن جا فرستاد وقبل ازآن که فتح میسر گردد قتل آن شاه اتفاق افتاد. بعد سلاطین سدوزایی نیزقشون فرستادند لیکن از تصرف عاجز شده ومیدان را واگذاشتند. امیر دوست محمد کراراً لشکر فرستاد من جمله سردار رفیق خان با اردوی فراون بر آن مردم حمله برد اما ازعهده فتح برنیامد.»[32]
باری، زمانی که حکومت عبدالرّحمان به هزارهها پیام میفرستد که شما باید تسلیم امیر گردید و بامخالفت شما کشورهای همسایه افغانستان"دول اربعه "مارا ضعیف میپندارند مردم هزاره در جواب مینویسند:« ای مامورین افغان چرا در مراسله خود اظهار داشته اید چهار دولت همسایه شما میباشد چرا نگفته اید پنج دولت همسایه شما میباشد زیرا که دولت مارا (هزارستان)هم باید شامل میکردید »[33] وحشت امیر چند برابر گردید لذا به هروسیله ممکن روی آورد از تطمیع وتهدید تا برانگیختن احساسات قومیوتحریک تفکر"پشتونوالی" و تا ایجاد فتنه مذهبی وسوء استفاده از ملایان درباری و تشویق برای تصاحب زمینهای"زرخیز وغله بیز"! بدین ترتیب قبایل مختلف افغان خدا وخرما و سود دنیا وعقبی را یک جا دیدند و برای بدست آوردنش سر از پا نشناختند. اما آنگاه که مولوی سید محمد ممتحن ودیگرمولویان حافظ دین و "شریعت غرای محمدی"! به دستور امیر عبدالرّحمان فتوای تکفیر هزارهها را صادر کردند، این پیام رساتر از همه به گوش "طوایف صحرانشین افغان" رسید، همانها که ازسوی امیر وعدهی سلطه بر سرزمینهای سرسبز هزارستان برایشان داده شده بود. به گفته یوسف ریاضی تنها از قندهار متجاوز از بیست هزار نفر تحت ریاست سردار عبدالله خان تیموری حاکم قندهار عازم ارزگان شدند.[34]
این سیاست در دورههای مختلف توسط حاکمان افغانستان توصیه وتعقیب میگردید وکوچی به مثابه ابزاری ارزان، به ساده گی وبا یک نیرنگ وانگ مذهبی _ قومی، به اجرای آن میپرداختند.درهزارستان، حذف ونابودی افرادی که دارای موقعیت سیاسی واجتماعی بودند جنبه دیگری این سیاست بود که بدست کوچیان اجرا میگردید. شهزاد یکی از خوانین کوچی سلیمان خیل آشکارا اعلام میکرد: امسال تنها توانستم نجف بیگ هزاره را بکشم. نادر بابا (نادرشاه) به ما امر و اجازه داده وگفته که افراد سر شناس و نامدار هزاره را زنده نگذارید تا مجبور به واگذاری زمینهایشان به شما گردد. هرچند شهزاد با این راست گفتن حیات خود را ازدست داد زیرا در سال بعد قبل ازآنکه به اجرای برنامههایش بپردازد خود او توسط یک تازه جوان هزاره به دیار عدم فرستاده شد، اما این پروسه ظالمانه سالها مورد توجه بود.[35]
جالب اینکه همین پادشاه افغان که اینگونه ترور وتجاوز را تجویز میکرد،"حین جلوس برتخت" بر اساس مواد 5، 6،11 و19 قانون اساسی خودش متعهد شده بود که مطابق "اوامر شرع شریف"عمل نموده وهیچ کس را بدون امر شرعی توقیف ومجازات ننماید وحریّت شخصیه از هرگونه تعرض مصون است.[36]
مورد دیگر خداداد آخوند لوران است، انسان آزاده و شجاعی که درپی اعمال تبعیض وستم از سوی حکومت قیام میکند، هرچند حرکت آخوند لوران در فضای خفقان آن زمان چندان دوام نیاورد اما سخن اینجاست که مهم ترین ابزار حکومت برای سرکوب نیروهای عدالت خواه که ازمتن مردم برخاسته بود، باز هم کوچی است. «سرانجام حکومت افرادی ازکوچیها راخریداری کرده وبا تطمیع اموال، دارایی و...نامبرده به جنگ وی فرستاد.»[37]
ب) سرکوب ونابودی گروههای قومیغیر پشتون
مسأله دیگری که در این دادو ستد ازسوی کاخ نشینان کابل مورد توجه بوده است، ریشهاش را باید دراندیشه ناسیونالیسم پشتون جستجو کرد تا قدرت طلبی. برمبنای این گفتمان افغانستان مال "افغان" است ودیگران "بیگانه" ومهاجرند. امیر عبدالرّحمان به گفته خودش زمانی که به ذکر "اوطان و اصلیت" مردم هزاره میپردازد به نقل ازیک منبع مجهول مینویسد: «این طایفه بقیه قشون مارین خان نواده چنگیزخان میباشند... مغولها طایفه هزاره را از ابتدای مغربی خاک افغانستان الی انتهای شرقی مملکت، محل سکونت دادند؛ مثل اینکه اسکندرکبیر طایفه کافر را ازخوقند وبدخشان تا چترال و حدود پنجاب، محل سکونت داد واین هزارهها تماماً اهل تشیع میباشند.»[38]
داوودخان در زمان صدارتش به ولسوالی بهسود سفری داشت، مردم بیچاره بهسود با شنیدن این خبر با شور وشوق بسیار به استقبال ایشان آمدند و خیال میکردند که داودخان برای بررسی مشکلات مردم این بخش ازقلمرو حکومتش آمده لذا به طرح مشکلاتشان پرداختند. آنها ازبیدادگریهای کوچیان سخن گفتند که هرروز دربرابر دیدگان حاکمان محلی به تاراج داراییهای وتخریب مزارعشان مشغولند؛ اما جناب صدر اعظم بی توجه به این مظالم، باعصبانیت میپرسد: این مملکت چه نام دارد؟
مردم: صاحب! افغانستان!
داوود: پس شما چکاره هستید که مردم افغانستان را از سرزمینشان منع میکنید؟!!![39]
نمونههای تاریخی در این زمینه زیاد است. سال گذشته نیز نماینده کوچیها ازتریبون پارلمان افغانستان اعلام کرد که این مملکت مال پشتونهاست ودیگران مهاجر هستند!
این اندیشه تنها درحوزه سیاست نبوده بلکه عرصههای فکرو فرهنگ را نیز شامل میشده است . عبدالحیّ حبیبی مورخ مشهورافغانستان که در تاریخ سازی برای برادران پشتون سهمیفوق العاده دارد با تکلف بسیار تلاش میکند، اسامی مناطقی را که فارسی است به نحوی به پشتو پیوند بزند. حتی خالد حسینی که در مهد مدنیّت غربی رشد کرده و زندگی میکند وآثار مدارا و همزیستی مسالمت آمیز ملیّتهای مختلف را از نزدیک میبیند، تحت تأثیر همین تفکر، براساس کتاب نویسنده نامعلوم ایرانی! هزارهها رابازمانده گان سپاه مغول معرفی میکند![40]
وقتی که مملکت مال پشتون است ودیگران بیگانه هستند؛ بیگانه تهدیدی جدّی برای صاحب خانه است؛ مهمان ناخواندهایست که میخواهد نسل ونژادش را درسرزمینی مستقر سازد که باید حق حیات وحاکمیتش در انحصار پشتون باشد. بنابراین راهبرد سیاسی معقول اقتضا میکند که خطر را باید ازمیان برداشت، ریشههای تهدید را باید سوزاند! حال اگر این"بیگانهی"مهاجر نه پیوند خونی داشته باشد و نه مشترکات مذهبی، قطعاً حذفش در اولویت است.
وضع مالیاتهای سنگین
سرکوب اقوام غیر پشتون با شیوههای مختلف انجام شد قتل وغارت، تجاوز وترور، اسارت ومهاجرت، غصب زمین ومایملک و...یک جنبه این سیاست خصمانه وضع مالیاتهای سنگین بود که بوسیله امیر عبدالرّحمان پی ریزی گردید واخلافش ادامه دادند.
امیر عبدالرّحمان 16 نوع مالیات وضع کرد، اما مالیاتهای ویژه ای هم وجود داشت که فقط در مورد هزارهها اعمال میگردید :
1. مالیات بر نفوس: هرنفر سالیانه دو قران میپرداختند این رقم در سال 1901 به چهار قران رسید.
2. مالیات خانوار یا 2 پولی: هر خانوار هزاره 2 قران در سال میپرداختند.
3. مالیات بر زمین: نه بر اساس تولید سالانه که بر مبنای اندازه ونوع زمین اخذ میشد بدین ترتیب زمینها هرسال اندازه گیری شده ومبالغ متفاوتی مقرر میگردید به همین دلیل زارعان مجبور بودند که ابعاد مزارع خود را کاهش دهند. اخذ مالیات بصورت بی قاعده وبا شدت وخشونت بود در مواردی حتی زمینهای غیر قابل کشت دهکده نیز مشمول مالیات میشد بر اساس ارقام رسمیفقط هزارههای غزنی مبلغ 795/154 روپیه در سال مالیات میپرداختند که در زمان خود وبا توجه به اوضاع رقت بار مردم هزاره مبلغ هنگفتی بود.
4. مالیات بر خون: حکومت در1898 م یک لشکر از سربازان هزاره وافسران افغان بوجود آورد ودر سال 1900 طرحی به اجرا در آمد که بر اساس آن از هر هشت سرباز یک نفر باید بطور دایم به خدمت ارتش درمیآمد وتامین تسلیحاتی ومادی فرد انتخاب شده بر عهده هفت تن دیگر گذاشته میشد آنان باید سالانه 600 قران برای اسلحه و 192 قران برای مصارف سه ساله او به دولت میپرداختند.
5. مالیات بر حیوانات: یکی از مالیاتهای استثنایی که فقط مردم هزاره مکلف به پرداخت آن بود برایین اساس هرنوع حیوان مالیات مخصوص خود را داشت : [41]
- ماده گاو شیر دار، پنج صد دینار
- گاو خشک، نه شاهی
- الاغ، سه صد دینار
- خر کره، صد دینار
- ماده گاو دوساله، صد دینار
- اسپ نر ومادیان هریک، یک روپه
- کره اسپ، سه صد دینار
- گوسپند درصدی، دوروپه
- بز، در صدی، یک روپه
- شتر، سه صد دینار[42]
مسألهای که هر وجدان بیدار را تکان میدهد این است که این مظالم بر جامعه مظلوم هزاره پس از فاجعه ای تحمیل میشد که در آن بیش از نیم جمعیتش نابود گردیده و سیاست سرکوب و سر نیزه تمام ساختار سیاسی، اجتماعی واقتصادی جامعه را ازهم پاشیده بود! مویههای مادران مصیبت دیده وپدران داغدیده درغم غرور وشکوه ازدست رفته هزارستان بزرگ بلند بود. به راستی چقدر قساوت وسنگدلی، سراپای وجود آدمیرا فرا گیرد که پس از آن همه کشتار و" دار" و"کله منار" وجاری کردن جویهای خون!! باز هم به جنایت بیندیشد !
بههرحال، درعصر فاجعه که "انسانیت مرده بود"، "اخلاق بیمعنا شده بود"، سیاست زنده بود! همان سیاستی که ابزاری آدم کشان بود وهر جنایتی را تجویز میکرد.متاسفانه در بستر تاریخ افغانستان این سیاست همواره جاری وساری بوده است.
روغن شرکت (کته پاوی)
درزمان نخست وزیریهاشم خان عموی ظاهر شاه، مالیات مخصوصی فقط برای هزارهها وضع شد که "روغن کته پاوی" نام گرفت که بر اساس آن فقط مردم هزاره باید سالانه در برابر هر راس گاو، بز وگوسفند، یک چارک (دوکیلوگرام) روغن زرد به دولت میپرداختند. اما گفته شده که از اسپ والاغ نیز اخذ میگردید. ترازو داران حکومت که میدانستند هیچ گونه نظارتی بر اعمال آنها نمیشود با تقلب در توزین روغن هفت کیلو را معادل پنج کیلو محاسبه میکردند. روز گار مردم تیره بخت را تیره تر میکردند این برنامه باعث شد تا هزاران خانواده مظلوم هزاره هفتهها و ماهها حتی یک قطره روغن را ازکام طفل شیر خوارش هم دریغ کند تا حواله حکومت را تکمیل نمایند. مردم بی بضاعت یکی دو گوسفند که داشت میکشت و چربیها وحتی استخوانهایش را میجوشانید تا یک مقداری روغن از این طریق بدست بیاورد آنها که توانایی تامین حواله حکومت را نداشت سرنوشتش زندان وزنجیر وشکنجه بود انسانهای بسیاری سالها تحت عنوان "باقی دار روغن شرکت" در "بندی خانه"ها تاوان فقر و نداریشان را میپرداختند. از طرفی، مالیه دهنده گان مجبور بودند مشکهای روغن را به پشت خود به مراکزحکومتی وبعضا حتی تا کابل برسانند ورسید دریافت کنند!
این در حالی بود که نه تنها هیچ مرجعی برای رسیدگی به شکایات مردم وجود نداشت که ماموران حکومتی مستقیم وغیر مستقیم درسختگیری تشویق نیز میشدند به همین جهت بود که رشوه ستانی بصورت یک مالیاتی دیگر دربین ماموران عمومیت یافت، تنها روغن کسی تحویل گرفته میشد که رشوه میپرداخت درغیر این صورت، "باقیدار روغن" معرفی میشد و...آنجه ذکر گردید مالیاتهای مخصوص هزارها بود که در کنار آنها مالیاتهای عمومیرا نیز باید میپرداختند مثل:
- غله خسبری : یک نوع مالیات بر زمینهای مزروعی
- شاخ پولی : مالیات بر حیوانات
- کله پولی : مالیات بر نفوس
- گندم گدام : تامین برخی از مخارج حکومت
- سر چربی بی بی وملکه : تامین برخی از مخارج خانواده شاهی
درمقابل افغانهای کوچی نه فقط هیچ مالیاتی نمیپرداختند بلکه کمکهای نیز ازسوی حکومت مرکزی در یافت میکردند قیام ابراهیم خان گاو سوار درپی همین بی عدالتیها صورت گرفت که در نتیجه منجر به لغو مالیات شد [43]
حال پرسش این چاست که این موضوع با معضل کوچیگری چه ارتباطی دارد؟ پاسخ روشن است؛ وضع این مالیاتهای سنگین برملتی که زندگی اش بر باد رفته وتمام تار وپود حیاتش از هم گسسته بود؛ فوق العاده سخت وسنگین بود. پرداخت این مالیاتهای برای کسانی مقدوربود که پشتوانه مالی داشت نه آنها که " وارث ویرانهها " بودند!
فشار ناشی ازمالیات موجب شد که بسیاری از هزارهها از تنها دست مایه زندگیشان دست بردارند و زمینهایشان را در معرض فروش بگذارند و ازطرفی حکومت نیز به خوبی میدانست (و دقیقاً بر همین اساس برنامه ریزی میکرد) که تنها مشتری زمین در هزارهجات کوچی است؛ بنا بر این هزاره برای رهایی از شر مالیات حکومت، زمینش را در بدل بهای اندک به کوچی واگذار میکرد وخود آواره میگردید وکوچی هم بدون جنگ وخونریزی در هزارهجات اسکان مییافت.
ج) استخدام جاسوس
نظام استخباراتی امیر عبدالرّحمان بسیار گسترده ودرعین حال وحشتناک بود. در مدت 22 سال سلطنت وی جاسوسان تنها قشری بوند که نسبتاً احساس امنیت میکردند، آن هم به این جهت که امنیت وآزادی دیگران را سلب مینمودند. این مسأله یک نوع مسابقه به وجود آورده بود، افراد زیادی برای نجات خودشان هم که شده برای این کار داوطلب میشدند نتیجه روشن بود؛ هزاران جاسوس انبوهی از اخبار راست و دروغ را عرضه میکردند. قطعاً امیر فرصت تحلیل وتحقیق نداشت لذا برای صدور اوامر، به صرف راپور جاسوسان اکتفا میشد. چه بسیار انسانهای بیگناهی که صرف بخاطر یک گزارش دروغ به قربانگاه فرستاده میشد. گاه اتفاق میافتاد که جاسوسان، شرط بندی میکردند، فرد بیگناه را به کشتن میداد و مقصر نجات پیدا میکرد. تاقبل از تصرف هزارستان این برنامهها در مناطق شیعه نشین قابل اجرا نبود. اما پس ازتصرف، عبدالرّحمان هرچند پیروزی بدست آورده بود اما با بهای فوق العاده سنگین، لذا تصمیم گرفت وجب به وجب خاک این سرزمین را تحت نظارت وکنترل شدید قراردهد. هرچند حاکمان محلی با نیروهای مسلح در هزارهجات مستقر بودند اما هنوز از قدرت یافتن مجدّد مردم هزاره هراس وجود داشت.
بهترین گزینه که میتوانست حکومت را از این ناحیه خاطر جمع سازد کوچی بود، چون کوهها و درهها ودهات هزاره نشین ازدید آنها مخفی نبود واز طرفی کوچیگری (= غارتگری) کوچیان نیز درگرو نابودی عناصر مقتدر و سران قوم بود به همین چهت انگیزه قوی برای این کار وجود داشت و کوچیان با اتکا به نیروی حکومت هرکسی را که مقابل غارتگریهایشان میایستادند، یا خود از سر راه بر میداشتند و یا به عنوان "یاغی" به حکومت معرفی میکردند. نمونههای زیادی ازجمله داستان شهادت ارباب نجف بیگ شیرو نشان میدهد که این سیاست طی سالهای سلطه کوچیان بر هزارستان ثابت بوده است.
منابع غربی[44]سخن ازجاسوسی کوچیها برای انگلیسیها نیز سخن گفته است که البته با توجه سر سپردگی کامل عبدالرّحمان به انگلیسیها در این مسأله جای تردیدی باقی نمیماند.
کوچی
الف) تصرف زمین وتسلط برچراگاه
یکی از انگیزههای اصلی مشارکت فعال کوچیها در تهاجم امیر عبدالرّحمان به هزارستان تصاحب زمینهای وسیع وچراگاههای سرسبز آن بود که برای کوچی"مالدار" مشرقی وخوست وجلال آباد وآواره بیابانهای خشک وسوزان پیشاوریک رؤیا و بهشت دنیا بود!
پس ازدعوت کوچیان برای حمله به هزارستان،علامه فیض محمد کاتب، این شیفتگی را این گونه بیان میکند: «طوایف کوچی که این امر را از خداوند قهار در اسحار لیل ونهار میخواستند بر حصول مراد شادکامی همیشدند.» سپس بیش ازهفتاد طایفه را نام میبرد که چگونه سر از پا نشناخته، سیل آسا بسوی هزارستان حرکت نمودند « از اقوام زائی وسلیمان خیل، متاتی، تغر، ملات خیل ، عمر خیل، بهرام خیل، داوریا خیل، آکا خیل، الکوزایی، اسماعیل خیل، واول خیل، ابراهیم خیل، پاینده خیل، بوکی خیل، پستی، تاجو خیل، یاری زاوئی ، تره کی، تیرین، تره خیل، چین زایی، خروطی، چاول خیل، وغولی زایی، حسین زایی، عثمان خیل، خماری خیل، خضری خیل، خومیزایی، خوزاک، امو خیل،دولت زایی، درکی خیل، دینار خیل، رستم خیل، زرکپان، سرغانی، سهاک، تبعید خیل، شما آیی، شاهی خیل، شنواری، صافی، تورانی، علی خیل، امر خیل، عرب، عبدو خیل، فقیر خیل، کاری، کاکزی، کتی خیل، لکند خیل، مهری خیل، میان خیل، مار سنگی، موسا زایی، ملا خیل، معبار، مهی خیل، مندین زایی، میدانی، بریکت ملک حکمت، نیازی، ناصری ، سدو زایی ، خمان، زائفی، حسن خیل، حور خیل، هزار بز، لودین وقاسم خیل به اندازه قومیاز پنجاه نفر، یک نفر به دولت معاونت داده راه هزارهجات بر گرفتند.»[45]
حکومت نیز با توجه به همین نیاز، مهمترین مشوقهایش را به کوچیها، تصاحب اراضی واملاک مردم هزاره اعلام کرد واین گونه بود که راه کوچی برای همیشه باز شد وهرسال با فرا رسیدن بهار که آمدن افغان کوچی بر سر زبانها بود سایهی سیاه وحشت، هزارهجات را فرا میگرفت ، آمدن سال نو برای هزاره پیام آور مصیبتهای نو بود. دلهره واضطراب یکبار دیگر برخانههای گلین ومحقرشان حاکم میشد. این ترس تنها بخاطر تصرف زمین، چراگاه و بر باد رفتن مزارع نبود بلکه ترس ازدست دادن جان وهمه هستی اش بود! ترس از اینکه مبادا کسی کاسه صبرش لبریز گردد و به شتر اوغان کوچی "اوخ" بگوید ویا پایش را زخمیکند وانگهی خساره اش را خون بهای شش نفر انسان هزاره هم پوره نتوانند!
درزمان صدارت شاه محمود عموی ظاهر شاه در یک جنگی که بین هزارهها وافغانها رخ داد یک نفر هزاره شیعه کشته شد ویک پای شتر برادر کوچی که زخمیبود به هزارهها تهمت زده شد. پس از دعوی ومرافعه براساس فیصله محکمه از طرف قاتل به ورثه هزاره مقتول مبلغ 600 افغانی دیه داده شد؛ در مقابل، به عوض زخم پای شتر کوچی مبلغ 3700 افغانی از هزارهها گرفته شد وبرای صاحب شتر داده شد![46]
ب) توسعه تجارت
قبلا یاد آوری گردید که در گذشته یک بخش زیادی از کوچیها ی آن سوی خط دیورند، تاجر پیشه بودند که با کاروانهای بزرگی از کالا و اجناس قاچاق ازپاکستان همراه با دار و دستههای مسلح به هزارهجات سرازیر میشدند.
در یک مورد مرحوم فیض محمد کاتب از طرف حکومت ماموریت پیدا میکند تا به مالستان برود وکوچیانی را که به سمت قلب هزارستان پیش میرفتند نصیحت کند!! که حمل اجناس قاچاق در نهایت به ضرر مصالح ملی است و از این کار دست بکشند وی میگوید نصف شب که کوچیان اموال ممنوعه رابه شترها بار کردند قریب 600-700 شتر میشدند.[47]
اما تجارت تنها پیشه کوچیهای پاکستانی نبود آنها به نحوی عامل نظامهای نژاد پرست حاکم در افغانستان نیز بودند كه علاوه بر فروش اجباری اجناسشان با انواع شکنجه وعذاب جسمیوروحی، خسارتهای انسانی ومالی بسیاری را برمردم بومیتحمیل می نمودند.کوچیان سیاه پوش در هر منطقه ای که فرود میآمدند، مردم محل موءظف بودند تمام مصارف کاروانها را تامین کنند. مردم بیچاره که با هزاران جان کندن لقمه نانی را از دل سنگ بدست آورده بود ، مجبور بودند آن را از کام اولادش کشیده به کوچی بدهند در غیر این صورت باید خود را آماده مصیبتها ومرارتهای بیشتر میکرد.
درو ولسوالی ورس از هر ده دفتر زمین، اعاشه شبانه روزی یک گروپ دوصد تا سه صد شتری خواسته میشد این موضوع بعدا به حکم یک لایحه در آمد وقبل از این که کاروان کوچیهای تاجر برسند مردم محل، آذوقه مورد نیاز را تهیه مینمودند.
در همین منطقه، کوچیها پارچههای پاکستانی را به عنف و قهر از دریچه خانههای دودی (موری) میانداختند وقیمت آن را سال آینده طلب داشتند.[48]
چند تن از محققان غربی مخصوصاً کلاوس فردیناند در این زمینه اطلاعات ارزشمندی به ما میدهند و اندیشمند آگاه، زنده یاد حسن پولادی با زحمت بسیار اینها را در کتابش گرد آورده است.
قبایل کوچی تاجر
فردیناند در کتاب توسعه کوچیگری قبایل تجار کوچی را چنین نام میبرد: «در حالی که چندین گروه از افغانها به منظور تجارت در داخل هزارهجات راه پیدا کردند ولی بصورت سنتی کوچیهای غلجایی برجسته ترین گروه تجاری بودند؛ مهمترین قبایل تاجر کوچی عبارتند از: سدوزایی، احمد زایی، تغر، استانزایی، لنده زایی، ودوله زایی، علاوه بر اینها قبایل دیگر افغان مثل نیازی، خوک، ومیرک خیل نیز در شغل دادو ستد با هزارهها سر گرماند.»[49] (چون متن فوق، ترجمه گزارشهای است که سالها پیش انجام شده، زمان فعلها حال است.)
گستره قلمرو کوچیهای تاجر
کوچیها قسمت اعظم جمعیت هزارهجات را از طریق دو مسیرمتفاوت کاروانی پوشش میدادند اولی از جنوب شرقی به طرف شمال غربی بودکه از لوگر و وردک شروع میشد وبه گماب در ولایت غور پایان مییافت مراکز مهم تجاری که کوچیها هر تابستان در این مسیر دایر میکردند عبارت بود از: دراز قول، کته خاک، مارخانه، دهن ریشقه، سیاه دره، چنچاوه، دهن گودر، اخضرات، کاشان ف ئاسپی میدان، کرمان ولعل .
راه تجاری دوم از جنوب به شمال است که از" مقر" شروع میشد وبه نواحی ایماق ختم میگردید، این راه خیلی از مراکز خرید وفروش را در جاغوری، مالستان ودایکندی تحت پوشش قرار میداد [50]
کیفیت مبادلات کالا بین کوچی- بومی
آنچه توسط کوچیها در هزارهجات تحت عنوان تجارت انجام میشد به هیج عنوان معامله به معنی رایج آن نبود چون تمام این روند به نفع کوچی ختم میشد واین او بود که سودهای سرسام آور نصیبش میگردید؛ طرف دیگر معامله (هزاره دهنشین) جز درد ورنج و از دست دادن دارایی و مایملک بهره ای دیگر از این معامله نمیبرد!
در این معاملات که غالباً بصورت معاوضه کالا در برابر کالا (معامله پایاپای) بود کوچیهای افغان به سودهای کلان بیش از صد درصد میرسیدند؛ به این صورت که مثلاً یک سیر کابل (هفت کیلو) روغن زرد را در برابر 120 افغانی میخریدند ودر بیرون از هزارهجات در برابر 500 افغانی میفروختند! اجناسی که به مردم هزاره فروخته میشد پارچههایی بود که از پیشاور پاکستان هر یارد (تقریباً یک متر) آن را سه تا سه ونیم افغانی میخریدند ودر هزارهجات به 15- 25 افغانی میفروختند.
معامله دیگری که در هزارهجات رایج گردید خرید وفروش گندم بود؛ البته باز هم در قالب همان نظام نا عادلانه تجاری که خود کوچیها طراحی میکردند به این صورت که کوچی گندم فرد دهاتی را پیش خرید میکرد وبه ازای هر سیر گندم 10- 11 افغانی میداد سال بعد که برای تحویل گندم میآمد ممکن بود هزاره گندم را سر موعد تهیه نتواند بنا بر این مجبور میشد گندمیرا که هنوز به کوچیها داده نشده است پس خود همان فرد بخرد ودر ازای هر سیر مبلغ 25- 30 برای گندمیبدهد که طبق قرار داد!! مال کوچی شده است. اگر این مبلغ پرداخته نمیشد در دیدارهای بعدی افزایش پیدا میکرد. به این تر تیب 60-80 در صد هزارهها از نظر مالی به کوچیها بدهکار بودند.
تجاوز ولشکر کشی عبدالرّحمان به هزارستان تمام ساحتهای زندگی ملت هزاره را فلج کرد و آن چه پس ازاین جنگ ویرانگرمانده بود جز خانههای سوخته ودلهای شکسته وزندگی از هم پاشیده چیزی دیگری نبود لذا مردمیکه با فقر و فلاکت دست وپنجه نرم میکردند، شکمهای گرسنه کودکانشان گاه آنها را مجبور مینمودند که سراغ کوچی سوداگر رفته و از او پول قرض کنند اما این سر آغاز بد بختیهای دیگر او بود. قرض نمودن پول به این صورت بود که 100- 150 در صد سود سالانه برای آن محاسبه میشد و فرد هزاره بخاطر مبلغ ناجیزی پول نقد، یک مقدار زمینش را به کوچی " گرو" میداد وچون غالباً پول نقد را در موعد مقرر پرداخت نمیتوانست، بصورت تصاعد هندسی مبلغ مذکور افزایش پیدا میکرد. به همین جهت بود که گاهی حتی خرید اجناس بسیار کم قیمت بار سنگینی بر دوش هزاره میگذاشت. چنانکه برای یک جفت کفش گاهی نیم تن گندم هم پرداخت میکردند! کوچیها مراتب خوشحالی خود را درباره این تجارت چنین اظهار میکردند: "هیچ شغلی در دنیا بهتر از شغل ما نیست" وچنین شغلی برای همیشه ادامه خواهد یافت چون خیلی چیزهاست که هنوز باید بدست بیاوریم وهزارهها منبع خوبی برای این منظور است .
سرانجام این پول قرض دادنها وتجارت یک طرفه منجر به آسيبهاي اجتماعي ، اقتصادي و راواني گردید زیرا این قرضها وبدهکاریهای بی پایان سبب میشد که هزارهها ابتدا گلههای گاو گوسفند ودر آخر زمینهای کشاورزی خود را به کوچیها بدهند. کوچیها در حالی که گلههای آنهارا برده به شهرها حراج میکردند، سرزمینهایشان را به هزارههای دیگری که بجای صاحبان زمین میآمدند واگذار میکردند تا به حیث دهقانی برای کوچیها کار کنند.
بدون تردید این وضعیت برای مقامات دولتی افغان نیز مطلوب بود لذا در"حساب سازی"های معاملات نقش آنها را نیز نمیتوان نا دیده گرفت.
بصورت خلاصه از این بحث به این نتیجه میرسیم که سیاست " تصرف زمین " در تجارت کوچیها در هزارستان اولویت اول را داشته است به همین جهت آنها با کسانی که زمین نداشتند اصلا معامله نمیکردند. هزاره ای که میخواست یک خورد چای یا دومتر پارچه بخرد از او سئوال میکرد ند: « ته پته لری ؟ » آیا تو زمین داری ؟ اگر زمین میداشت بجای دومتر پارچه چهار متر میدادند وکام دهاتی را لحظه ای با " قند سیاه " شیرین میساختند![51]
گستره تعامل کوچیها با حکومت
روشن گردید که در افغانستان، کوچی وحکومت در پی پیاده نمودن اهداف مشخصی در تبانی وتعامل دایمیبوده اند؛ حال باید گفت که دامنه این داد وستد نیز مخصوصاً از جانب حکومت بسیار گسترده بوده که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
الف) مسلح نمودن کوچیها
کوچی در افغانستان همیشه مسلح بوده است واستدلال هم این بوده که کوچی صحرانورد است، مالدار است ومسافتهای طولانی طی میکند، برای دفاع از خانواده اش و محافظت از رمه اش در برابر دزدان ودرندگان به اسلحه احتیاج دارد.اما حقیقت غیر از این بوده است ، نیروهای مسلح کوچی آن قدر قدرتمند بودند که حتی نیروهای دولتی را تهدید میکردند. کاتب هزاره مینویسد که دو قبیله الکوزای وغلزایی با 600 مرد مسلح در مقابل سربا زان دولتی ایستادند واز پرداخت مالیات سر باز زدند.
این سلاح که به بهانه دفاع حمل میشده، برای تجاوز بکار گرفته شده است. مردم بومیبه محض کمترین تخلف در برابر خواستههای کوچیان، یا ممانعت از ورود شتران وگلههای گوسفندان به کشتزارها، هدف قرارمیگرفت. آنها اگر میخواستند زنده بمانند باید باید با چشمان خود نظاره میکردند که چگونه محصول یکسالهشان یک ساعته بر باد میرود! زنده ماندن، در گرو سکوت بود.
این موضوع برای ناظران خارجی نیز مبرهن بوده «برخلاف ایران، در افغانستان افراد کوچ نشین بطور آشکار با خود اسلحه حمل میکنند و تصور سنتی غارتگر بودن آنها پا برجاست، ایلات پشتون در حکومت از موقعیت مناسبی برخوردار بودند زیرا آنها با سلطنت حاکم هویت مشترک قومیدارند و در گذشته حکومت از آنها به عنوان متحد سیاسی بهره برداری میکرد [52]»
لیزالدین ویلی مینویسد: قریه رشک در طرف غربی قسمت علیای دره غرغری یک میل دور تر از جوی حوض واقع شده است در این دهکده حدود هیجده فامیل سکونت دارند چهار فامیل از اینها از احفاد مالک اصلی قریه میباشند. موصوف درسال 1973م بخاطر رد تقاضای زمینش توسط کوچیها از طرف آنها به قتل رسید. روستاییان گفتند که چگونه یک شب کوچیها اورا ازخانه اش به زور کشیدند وبه طناب خیمهشان بسته نموده وسپس کشتند. بزرگترین اولاد او یک دختر دوساله بود ( که اکنون بزرگ شده) وخود را چنین معرفی نمود: « این زمین از ماست؛ کوچی هنوز هم مدعی است ولی ما هر گز به کوچی تسلیم نخواهیم داد ما در این جا بخاطر انتقام گیری ازخون پدر انتظار آمدن کوچی را داریم » رشک بطور تمام و کمال در دوران نعیم کوچی (طالبان) در سال 1999 غارت گردید. دارایی، احشام، آذوقه وحتی کمپل از خانهها چپاول گردید [53].
تام کوگلان خبر نگار دیلی تلگراف در تاریخ 11 ژوئیه 2007 در باز دید از منطقه بهسود چنین گزارش داد: در حال حاضر بهسود با دهها خانه سوخته وغارت شده وقریه جات خالی از سکنه صحنه چور وچپاول وغارتگری است هنگامیکه موتر ما به طرف منطقه خطرمیرفت ناگهان مردی از اهالی محل فریاد بر آورد که جلو نروید! کوچیها سر تان را از بدن تان جدا میکنند ... تا حال تخمینابیش از 4000 نفر از منطقه فراری شده اند شعارهای با خطوط نه چندان زیبا به حمایت از اسامه بن لادن بر روی دیوارهای خانههای متروکه وخالی از سکنه دیده میشود. سلاحهای ثقیله نظیر:هاوان، راکت اندازها، ونارنجک اندازها ی دیده میشود که کوچیها با خود آورده اند.[54]
یکی دیگر از کسانی برای تهیه گزارش غائله کوچیگری در سال87 از بهسود بازدید نمود خبر نگار مجله اکونومیست بود وی در گزارش خود نوشت : هنگام باز دید از از قریههای آسیب دیده از طرف کوچیها که در کوههای اطراف مستقر بودند زیر شلیک راکت اندازها وفیر مرمیهای مسلسل قرار گرفتیم[55]
واضح است که این جنایتها در پناه حمایتهای سیاسی ونظامیدولت مر کزی رخ داده ومیدهد وگرنه چطور است که دولت، تفنگچه موش کش هزاره را میبیند اما راکت وپیکای کوچی را نمیبیند جز اینکه بگوییم سلاح کوچی مال دولت است دیگر توجیهی نمیتوان یافت.
طالبان، منبع مهم تجهیز تسلیحاتی کوچیان
امیر عبدالرّحمان، پای کوچی را به هزارستان باز کرد و با این عمل، سنتی را بنیان نهاد که سالها پایدار ماند. وحکام بعدی نیزیکی پس از دیگری با گفتار ورفتار، به تأیید وتقویت آن پرداختند. در چند سال انقلاب این پروژه متوقف شد تا اینکه طالبان کرام درصدد پیاده نمودن " احکام خدای جل جلاله " بر آمدند وکوچیان صدو اندی سال پس از عبدالرّحمان بار دیگر در قالب نیرو نظامیمنسجم بسوی سرزمین هزارستان روی آوردند تا باردیگر استبداد گذشته را احیا نمایند ملک نعیم کوچی رسماً فرماندهی زون هزارهجات را به عهده گرفت. وی پس از تصرف مناطق مرکزی به وسیله گروه طالبان نمایندگان از کوچیها به شمول ملک نعیم به مناطق پنجاب و ورس آمدند به بهانههای مختلف از جمله مطالبه 20ساله اجاره زمینهایشان، به طور وسیعی به غارتگری پرداختند.
پیوند و پیمان میان طالبان وکوچیان هم چنان عمیق و وثیق است. همان گونه که در گذشته طالبان درتجهیز تسلیحاتی کوچیها نقش فوق العاده داشتند، امروزه نیز این امداد رسانی بر قرار است. در این همکاری دو جانبه کوچیها نیز در مراحل حساس طالبان را یاری رسانده اند. آلین آرو پروشر از کریستین ساینس مانیتور در مقاله خود تحت عنوان: کوچیها نقابی برای القاعده چنین مینگارد: معاون بن لادن ( الظواهری) توسط کوچیها از افغانستان به مرز پاکستان فرار داده شد. پول گاروود نویسنده دیگر در این زمینه میگوید: کوچیها نقش بسیار کلانی دردوران سلطه طالبان داشته اند، نعیم کوچی یکی از قوماندانان معروف طالبان که در سال 2003 توسط نیروهای امریکایی زندانی شده بود در اواخر 2004 از زندان (شاید هم به اشاره کرزی) آزاد شد رییس جمهور کرزی به افتخار وی ضیافتی کلانی ترتیب داد تا بتواند حمایت کوچیها را یا خود داشته باشد[56]
اهداف و آرمانهای مشترک کوچیان وطالبان در اعمال ورفتار کوچیها دربهسود نیز به خوبی نمایان بود آنها با ورود به هر منطقه، مشخصه مهم اندیشه طالبانی، یعنی قتل وترور وتجاوز و مخالفت با علم وفرهنگ را به نمایش میگذاشتند به آتش کشیدن مکاتب دربسیاری مناطق بهسود ودایمرداد مشاهده گردید وگزارشگران مختلف عکس وگزارش از این صحنهها تهیه نمودند
ب) معاف کردن از مالیات
همانطور که قبلا نیز ذکر گردید، حاکمان افغانستان مخصوصاً امیر عبدالرّحمان مالیاتهای بسیار کمر شکنی را بر مردم افغانستان بویژه هزارهها تحمیل کردند. آنها مردمیراکه بر اثر سالها سلطهء استبدادیشان گرفتار شرایط تلخی بودند با اجرای این برنامههای ظالمانه بیچاره تر نمودند. ( تفصیل این مطلب قبلا ذکر شد) اخذ این مالیاتها اغلب با شکنجه وفشارهای جسمیو روحی همراه بود چون مردمیکه از تامین مایحتاج روز مره زندگیشان عاجز بودند، تحصیل مالیات از آنها کار آسانی نبود.
شهید مقصودی درباره شرایط درد ناک مردم هزاره مینویسد: اگر کسی از مردم خوراک یک فصلشان را میداشت، خوش بخت بود وبقیه فصول را با خوردن سبزیجات کوهی وعلف میگذراند "شورکی"،" قاف"، "رشقه" و... سبزیهای بود که از آن به عنوان مواد غذایی در فصل بهار استفاده میشد "چوکری" از گیاهانی بود که مردم خشک کرده وآسیاب میکرد وبا آرد جو یا گندم مخلوط نموده نان درست کرده میخوردند.در اکثر مناطق هزارهجات که با ظلم وستم حکومت و کوچیها وزمینهای قلیل زراعتی همراه بود این محرومیت جریان داشت.[57]
این در حالی بود که بر بنیاد یک سیاست کاملا تبعیض آمیز وتبار گرایانه ،کتله وسیعی از مردمانی که تحت عنوان کوچی یاد میشده است نه تنها از مالیاتها معاف بوده که از امتیازات انحصاری دیگری نیز برخوردار بوده اند. جمعی از محققین خارجی که سالها پیش روی قبایل کوچی افغانستان مطالعاتی را انجام دادند این حقیقت را اذعان نمودند که « کوچ نشینها مالیات مرتع و دام را نمیپردازند و اغلب آنها از خدمت موءظف سربازی میگریزند»[58]
ج) معافیت از خدمت عسکری
خدمت زیر بیرق با به اصطلاح رایج افغانی " عسکری " در همه کشورها رایج است وهر شهروند مطابق قانون باید یک دوره آموزش نظامیببیند تا درسطح ملی یک آمادگی عمومیایجاد شود. در مملکت ما نیز ظاهرا این مسأله من حیث یک مکلفیت ملی مطرح میگردید اما عسکری درعمل میدان اجرای آرمانها واهداف حاکمان قومگرا بود که با یک روش دیگر " دوزخیان روی زمین " را که پیوند خونی ومذهبی با آنها نداشتند به شکنجه بگیرند.
مردم هزاره که به عسکری میرفت بجای آموزش و آمادگی نظامی، در دور افتاده ترین نقاط افغانستان به سخت ترین کارها گمارده میشدند. داستان عسکری در جلال آباد، تنگ غارو، خوست، لشکر گاه، فرارود و...برای خانوادههای هزاره تداعی کننده خاطرات تلخ ازدست دادن جوانانشان بود هنوز پدران ومادران بسیاری ازآن روزگاران جگرهای سوخته دارند. وقتی کسی به عسکری خواسته میشد مثل این بود که خبر مرگ اورا داده است مخصوصاً که این "پشک" بر آمده برای عسکری بنام خوست وجلال آباد بود.خانوادهها با اندوه بسیار با عزیزشان خدا حافظی میکردند ودر پی آن دوسال با چشمان اشک آلود به انتظار مینشستند. پس ازدو سال، بسیارشانس میآوردند کسانی که پیکر نیمه جانشان را از دشتهای تفتیده وسوزان خوست وقندهار به هزارهجات میرساندند.
تنگ غارو، مسلخ قربانیان گمنام
تنگ غارو منطقه ای در جنوب شرق افغانستان است که در دوران حکومت ظاهر شاه برای ساخت سرک آن منطقه باید تونل ایجاد میکردهزاران فرزند معصوم وبی گناه هزاره قربانی به وجود آوردن تمدن وسرکسازی تنگ غارو گردید. تنگ غارو قبرستان سپاهیان گمنام هزارهجات است، هر وجب سرک وبند برق آن به قیمت خون جوانان ما آباد شده است.
اگر کسی بخت با او یار بود تنگ غارو بست نمیشد، هر سختی را تحمل میکرد تا به آن جا نرود در تنگ غارو چون سرکسازی آن دهها سال به طول انجامید وضعیت این گونه بود که افراد عسکر هزارهجات به عنوان کارگران بی مزد در آن جا بکار گرفته میشد افراد تازه وارد ونا بلد را توسط ترنگل از بلندی کوه به عمق دره پایین میکردند که روی سنگی را علامت گذاری کند وبعد دیگری را به همین شیوه به طرف پایین آویزان میکردند تا آن بیچاره جای کار گزاری دینامت را مهیا سازد وسنگ سخت را بشکافد بعد از آن دینامت را گذاشته، فتیله آن را روشن نماید تا سنگهای بزرگ کوه در اثر انفجار خرد وریز شده راه کار کردن برای دیگران آماده گردد چه بسا انسانها که دربین ترنگل که هنوز بالا کشیده نشده است با انفجار دینامت همراه قطعههای سنگ دربین درهها سرازیر شده دیگر نشانی از آنها پیدا نمیگردید!
در برابر این همه تلفات هیچ وجدانی نبود تا ناراحت گرددد فقط چشمان اشک آلود خانوادههایشان بود که انتظار این مغضوبین روی زمین را میکشیدند.
خوست نیز در تلفات بچههای هزاره دست کمیاز تنگ غارو نداشت کسانی که زنده بر میگشتند قصههای دلخراشی از مرگ دسته جمعی ورقت بار دوستانشان مینمودند[59]
موضوع تنها در مرگ دسته جمعی جوانا ن عسکر خاتمه پیدا نمیکرد بلکه ابعاد دیگری نیز داشت، همان بچههای که شب وروز برای آبادکردن این ویرانهها، ساختن سرکها وبندها به سختی کار میکردند بازهم ازنظر نظام نژاد پرست وخون آشام، محکومیتشان کافی نبود خانوادههای که چشم به راه عزیزانشان بودند وشب وروز دعا میکردند که زنده بر گردد ناگهان با نیرنگ دیگری گرفتار سرگردانی وبدبختی میشدند.
چگونه ؟
آنها با کمال نا باوری میدیدند که مکتوب غیر حاضری فرزندشان از طرف قطعه مربوطه به حکومت محلی فرستاده شده است!! درحالی که جوان مظلوم هزاره مشغول جان کندن در شکنجه گاههای خوست وجلا ل آباد بود!! واین آتشی بود که شعلههایش بستگان عسکر را میسوزاند وآنها برای رهایی ازاین رنج مضاعف باید:
- " ماصیلانه " (مبلغی برای مامور دولت) میداد
- گوسفند میکشت
- هفتهها وماهها میدوید
- هزاران روپیه با خون دل پیدا نموده وتحفه برای حاکم محلی ترتییب میداد
- عذر وزاریهای بسیار میکرد
تا " تصدیق خط " بگیرد که پسرش فرار نکرده ودر قشله عسکری میباشد! پس از این همه رنج ومشقت "حاکم صاحب" حاضر میشد "تصدیق" بدهد بدین ترتیب که یکی از افراد فامیل عسکر را توظیف میکردند تا از قشله مربوطه سند حاضر شد بیاورد شخص توظیف شده با مصرف پول زیاد باز هم با دادن سوغات ( رشوه) به صاحب منصب سند حاضر بودن اورا در وظیفه رسماً اخذ میکرد و به منطقه بر میگشت.[60]
مردم ما همه این سختیها را تحت عنوان عسکری تحمل میکرد در حالی که کوچیان از امتیازات انحصاری در این مملکت بهره مند بودند وهیچ کسی هم برای انجام این وظیفه ملی سراغشان را نمیگرفت.
د) مسلط نمودن کوچیها بر علفچرهای هزارستان
مسأله علفچر برای کوجیها یک پدیده حیاتی بوده است وزمام داران ودولتمردان افغانستان نیز طی فرمانهای رسمیوغیر رسمی( جعلی) کوهستانات شمال ومرکز کشور را در اختیارآنها قرار دادند وپس ازآن بصورت قاعده مند، به تقویت وحمایتشان پرداختند بدان جهت که کوچی مجرای مناسبی برای اعمال سیاستهای قوم گرایانهشان بود.
کوچیها بامانور دادن در سرزمینهای سرسبز شمال ومرکز کشورعلاوه بر اینکه شریانهای اقتصادی بومیان بی نوارا میبستند، با بیدادگریهایشان، آنها را تحت شدید ترین فشارهای روحی وروانی نیز قرار میدادند. حاکمان محلی ( والیان والسوالها) نیز با مشارکت در تجاوز گریها وحق کشیها، کوچیان را تشویق میکردند.
زمانی عبدالخالق رفیعی والی ولایت بامیان و قوماندان امنیه بنام سرباز، به ولسوالی پنجاب دایزنگی مسافرت نمودند ودر آن جا بصورت علنی کوچیهارا تشویق میکردند که چرا کشت وزراعت مردم هزاره را به خورد مواشیشان نداده وپامال نکرده اند!؟ قوماندان امنیه در جمع کوچیها فریاد میزند که اگر شما کشت وزراعت مردم هزاره را از بین نمیبرید من خودم گاو میشوم ومامورین گوسفند، زراعت را میخوریم.[61]
ه) توزیع زمین به کوچیها
حاکمیت عبدالرّحمان خان بدون تردید در زندگی کوچیها نقطه عطفی به شمار میرود از آن رو که وی آنان را از سرزمین هندوستان به داخل افغانستان دعوت کرد و زمینهای زیادی از مردم هزاره به آنها توزیع کرد. «و هم در این آوان جنرال شیر محمد خان افغان ازراه افغانی ودر قومی53 خانوار از مردم اندری و527 خانوار از مردم نیازی وعلی خیل سکنه اوبه مقر، لرگر وشلیگر را در ارزگان زمین داده وعرض پرداز پایه سریر سلطنت شد وحضرت والا فرمان کرد که به طریق دهقانی خوب است بدهد.»[62]
«و هم از عریضه واستدعای محمد حسن خان کرنیل، عید الستار خان صوبه دار وعبدالجبار قوم نورزایی، ملازمان فوج پیاده نظام فوفلزایی، حضرت والا در روز 24 ماه ذی الحجه سنه 1314 ق شش خرواربذر افشان زمین مزروعی در قریه نیک واقع ارزگان...به ایشان مرحمت وعنایت کرد.» [63]
امیرعبدالرّحمان پس ازجنگ، دوست محمدخان را ماموریت داد که زمینهای هزارهها را بین افراد مهاجر و بی زمین توزیع نمایند « واز صدور این حکم بود که دوست محمد خان مردم افغان کوچی را که چهار ماه در افغانستان آمده بهره یاب علف وتجارت وغیره میشوند وهشت ماه در هند وپنجاب ودیرجات وسند وریگستان وپیشاور میروند وملک وزمین ندارند وخانه بدوشند در زمره بی ملک به قلم آورده، بسیار مواضع از املاک هزاره را به ایشان داد، چه، ایشان هم مهاجرند وهم زمین ندارند »[64]
البته در ظاهر تبلیغات این بود که به مهاجرین هندی زمین داده شود اما آن چه درعمل رخ داد بسیار فراتر از این بود « وهم ازعرایض وقایع نگاران و...حالی رأی حضرت والا شد که دوست محمد خان اکثر از مردم ملک دار داخل مملکت را مهاجر نام نهاده واملاک رعیتی هزاره را که داخل خالصه وضبطی نیست، به ایشان عطا نموده، تقاوی وجیره از دولت نیز به ایشان میدهد.»[65]
در 13 ربیع الثانی 1314 " جمعی از اولاده دارونکه " از امیر عبدالرّحمان در خواست میکنند که زمینهای منطقه وسیعی " چوره " را به آنها بدهد عبدالرّحمان قبول میکند با این استدلال که این اراضی " مفتوح العنوه " است!! فرمان تصاحب صادر میکنند یعنی در شمار اراضی هستند که مجاهدان وغازیان مسلمان ازتحت تصرف کفار خارج نموده اند. معلوم نیست که معیار مسلمانی نزد این امیرافغانی اسلام چه بوده ؟ به هرحال این فتوا ی عبدالرّحمان بسیار گسترده پخش شد وهر مسلمان خود را در این غنایم ذی حق میدانستند.
«وازصدور این حکم تمامت مردم درانی وغلجایی از کوچی وزمین دار خواهان ملک وزمین شده شروع به ملک گرفتن هزاره کردند.»[66]
مشارکت کوچیها در نابودی وسرکوب مردم هزاره
دربررسی مناسبات کوچی وحکومت آن چه ذکر شد، امتیازات اعطایی از جانب حکومت به کوچیها بود اما در جانب دیگر، کوچی نیز در راستای سیاستهای حکومت، کوچیگری میکرد. ابعاد برجسته این خدمت رسانی به حاکمان افغان بویژه در عبدالرّحمان، یکی در حضورگسترده کوچیها در جبهات جنگ علیه هزارستان جامه عمل پوشید ودیگری در حفظ مناطق اشعال شده وتداوم سرکوبگری بازماندگان جنگ.
«و هم فرامین پادشاهی بنام طوایف کوچی: کندی، متی، خروتی، متی خیل، دفتانی درباب غزا برضد هزارهها صادر شد واین این فرامین با تکفیر نامهها برای حکمران غزنی فرستاده شد تا به طوایف نامبرده ابلاغ و آنان را به محاربه هزارهها فرا خواند ونیز به ملا مشکین قاضی ومنصورخان حاکم مقر دستور داده شد که فرامین پادشاهی را به مردم اندری، تره کی وعلی خیل ابلاغ نموده، آنان را به قتال هزارهها بر انگیزند.»[67]کوچیان نیز به آرزوی تصرف سر زمینهای پر آب وعلف ارزگان واجرستان وغرجستان به دعوت امیر لبیک گفته و از هر کوه وصحرا، دشت ودمن به هم پیوستند ولشکر 20000 نفری را به وجود آوردند تنها افغانهای کوچی غلزایی ومهمند 400 شتررا برای حمل تجهیزات به هزارستان در اختیار سپاه امیر قرار دادند هم چنین در(یک مرحله)، 2222 نفر مسلح خود را داوطلبانه وارد هزارستان نمودند.[68] رفتار کوچیها پس از سلطه بر هزارستان نیز بسیار بیرحمانه بود آنها چون به گفته خودشان از" قوم پادشاه" بودند خود را مجاز به هر کاری میدانستند بنابر این در تنگنا قراردادن مردم بومیمنطقه جزء از پروژه آنان بود تاخانه وکاشانهشان را رها کرده وراه مهاجرت درپیش گیرند و درصورت مقاومت بر ماندگاری، زندگیشان با شلاق وشکنجه همراه است.
«وهم درخلال احوالی که به شرح رفت مردم کوچی افغان چهل خانوار از مردم هزاره دایکندی را غارت وتاراج کرده وهفت نفر زن ودختر را اسیر کرده با دوصد راس گوسپند ویک صدو پنجاه فرد گاو وتمامت مال ومتاعشان برداشته داخل علاقه دولت یار شدند... همچنین 500 باب دکان نساجی و200 باب دکان رنگرزی در گیزاب بوده از عریضه غلام حسین خان فرح گیر نوشته شده همه خراب وبی آب شدند.»[69]
به هر حال هردو فاز این عملیات طبق پلان پیش رفت، چون تعصب تند قومی، احساسات شدید مذهبی، روح خشن بیابانگردی ونیازمندی به آب وخاک وعلفچر توانست انگیزههای کافی ایجاد نمایند.
فصل سوم: فرمانهای دولتی راجع به تسلط کوچیها بر هزارستان
از گذشتههای دور تا کنون مهمترین مستند کوچیها در یورشهای مکررشان به هزارستان فرمانهای دولتی بوده است . آنها همیشه در توجیه تجاوزاتشان این سخن را گفته اند« مونژ فرمان لرو » یعنی ما فرمان داریم ! قبلا نیز یاد آوری گردید که پیشینه این فرمانها به دوران دهشتناک عبدالرّحمان باز میگردد او به پاس حضور گسترده کوچیها در تسخیر هزارستان وبا انگیزه سرکوب بیشتر ودر نهایت نابودی مردم هزاره این فرمانها را صادر کرد. کوچیها از فرمان دیگری نیزسخن میگویند، فرمان یعقوب خان والی کابل که بر اساس ادعای کوچیها، کوهستانهای هزارستان را بین طوایف مختلف کوچی تقسیم نموده است ولی مستندات تاریخی در این باره موجود نیست و یا حداقل من به آنها دست نیافتم.
فرمانها عمدتا مربوط به زمینهای زراعی وچراگاه بود، هرچند در این باره مطالبی ذکر شد اما به جهت اهمیت مسأله در این بخش نیز به این مقوله میپردازیم:
الف) فرمانهای تصرف زمین
لیزالدین ویلی مینویسد: اسکان پشتونها از طریق اعطای زمین صورت میگرفت که شواهد آن تا امروز به شکل فرمان شاهی موجود است این فرامین معمولا به شکل ملکیت مشترک تحت نام رهبر قبیله داده میشد[70]
روایت دیگر این تراژدی غمبار در مختصر المنقول آمده که موء لف آن فاصله زمانی زیادی هم با این وقایع نداشته است. وی مینویسد: در سنه 1315 ه ق (1896م) حکم شد که ملک ارزگون، چوره، کمسون، شوی واجرستان را افغانیها( پشتونها) بگیرند. تمام آن مخلوق را که در بین ملکها بودند اخراج کرده در ایران وتوران( کشورهای آسیای میانه) وعربستان ( عراق وسوریه) وبلوچستان متفرق شدند.[71]
پس از این دستور بود که 12000 خانوار درانی و4000 خانوار غلجایی در ارزگان اسکان داده شد واین گونه" قلب هزارستان " را گرفتند واز تمام جمعیت آن، تنها یک اقلیت محروم از ملک وزمین باقی ماند وبس![72]
مرحوم کاتب هزاره تقسیم زمینهای هزارستان را این گونه بیان میکند:
« وهم در خلال احوال مردم ارزگان از اظهار دوست محمد خان سر پرست مهاجرین بار بار و به تکرار شنیده دست از زراعت برداشتند که ملک وزمین ایشان را به مردم مهاجر افغان میدهند وسلطان محمد خان حاکم ومیرزا فدا محمد خان نویسنده ارزگان ایشان را تسلی ودلجویی نموده امر به زراعت کرده شرح حال را معروض حضرت والا نمودند که از دستور العمل دوست محمد خان به ایشان آگهی داده شود که بر طبق آن یا هزاره را دلجویی کنند یا بگذارند به هر طرف که میخواهند بروند و «حضرت والا در روز 10 جمادی الاول سنه 1315فرمان کرد که دستور العمل تنها بر تقسیم ملک چوره مقرر گردیده نه باقی هزارهجات...با وجود صدور این چنین احکام، ملک ارزگان، قلندر، بوباش، میانشین، پشه ء، شیر داغ، زاولی، سلطان احمد، حجرستان، تمزان، وگیزاب را تا متصل جرغی ومالستان وهزاره دایزنگی، تمام به مهاجرین وناقل افغان داد.»[73] اینجاست که سخن تیمور خانوف درباره تقلیل جغرافیای هزارستان تا 150000 کیلو متر مربع معنی پیدا میکند.
ب) فرمانهای تسلط بر چراگاهها
در 19 شوال 1311 ه ق امیر عبدالرّحمان دستور داد که تمام مرغزارهای هزارهجات باید در اختیار دولت قرار گیرد وهزارهها حق استفاده از آنها را ندارند پس از صدور این حکم تمام حکام دولتی مرغزارهای هزاره به افغانان کوچی واگذار کردند[74]. تیمور خانوف بر اساس منابع معتیر وغالباً دست اول مینویسد در 11 اپریل 1894 اوامر دیگری درباره ضبط چراگاهها وعلفچرهای هزاره صادر گردید که در آن گفته شده بود هزارهها به هیچ صورت نمیتوانند وحق ندارند تا حیوانات خود را دراین چراه گاهها و علفچرها بچرانند تمام زمینها ی زراعتی وعلفچرها ی که از هزارهها گرفته شده بودند ساحه ملکیت دولت اعلام گردید.توقیف کردن ویا ضبط کردن زمینههای زراعتی و... از طرف افسران نظامیوعساکردولتی طبق نوشتههای رسمیجکومت با ظلم وتعدی بی حساب همراه بود.)[75]
کاتب درمورد حدود ووسعت میدان مانور کوچیان مینویسد : افغان کوچی پشت رودی قندهار که پس از گوشمالی اشرار هزاره علاقه دایزنگی ودایکندی را تا حدود دره صوف چراگاه دواب ومواشی خود قرار داده اند[76] واین یعنی بخش وسیعی از جغرافیای هزارستان، چون دایکندی و دایزنگی هرکدام شامل چندین ولسوالی پر جمعیت وبزرگ میشود
2 - علفچر
تعریف وتبیین ماهیت علفچر :
گفته شد که کوچی در هزارهجات ادعای زمین وعلفچر دارد منظور از علفچر چنانکه از نامش پیداست، چراگاههای کوهستانی است که در کتاب سراج از آن به "مراتع ومرغزارها " یاد شده است ودر ماده 63 قانون سروی واحصائیه سال 1344 ش چنین تعریف شده است : « زمینهای که در ارتفاعات، بلندیها واقع گردیده باشد ویا در وادیها ودشتها که مساعد به چرایش در گذشته بوده به صورت اراضی چراگاه باقی خواهند ماند » در ماده 64 میگوید تبدیل اراضی علفچر به زمین زراعتی ممنوع است، اراضی علفچر قابل تحویل به شخص نبوده و شخصی نمیشود، حق چرایش قابل انتقال توسط مجوزها نمیباشد وعلفچر به مقاصد دیگری قابل استفاده شده نمیتواند. در 19 حوت 1349 قانون جدید علفچر انفاذ یافت که در آن خرید، فروش و به گرو گذاشتن علفچر ممنوع گردید وحق اشخاص با صدور اسناد استفاده از علفچر تثبیت گردید ( مواد 6-7 و 15) [77]
آیا قانون علفچر عادلانه است ؟
با توجه به تعریفی که از علفچر ذکر گردید پرسش این است که آیا میتوان با استناد به این قانون، مردم هزاره را از استفاده نمودن علفچرها وچراگاههای پیرامون قریه جاتشان منع کرد ؟ آیا این قانون میتواند مجوزی برای تجاوزات مکرر کوچیان گردد که هر ساله با سیلی از دام واحشام، مسلح به سلاحهای سبک وسنگین بسوی هزارستان هجوم برده و بر سر مزارع مردم بومی، " غژدی " بر پا نمایند ؟ آیا چون در یک مقطع از تاریخ، کسانی تحت تأثیر اهداف قومیواغراض سیاسی، قانونی را بر ملت افغانستان تحمیل کردند، پس برای همیشه اعتبار دارد؟ و چون رمه گوسفند و شترکوچی به چراگاه احتیاج دارد دلیلی خوبی است برای پامال نمودن مردم دایکندی ودایزنگی و... ومحروم نمودنشان از منابع طبیعی ؟ آیا تنها کوچی حق دارد به مالداری بپردازد؟ کوچیان وحاکمان سالهاهمین تلقی را داشته اند و طبق همان تعامل تاریخی دوسویه قانون ظالمانه علفچررا به وجود آوردند و بر مینای آن سالها به غارتگری پرداختند. اما دلایل زیر میگوید این قانون مخصوصاً در مورد هزارستان کاملا ظالمانه بوده است :
الف) محدودیت طبیعی
هزارستان سرزمین کوهستانی ومحصور در بین کوههاست، مردمانش با طبیعت خشن صحرا با کمترین امکانات دست وپنجه نرم میکنند مردمانی که به قول پی جی میتلند: طبیعت بر ضدشان است ودر اکثرنقاط به مشکل مقداری از انواع پست تری غله را برای زندگی بخور ونمیرشان فراهم میکنند زمستان زودرس وسرمازدگی حاصلات برای هزاران خانواده هزاره وضعیت نیمه قحطی به بارمیآورد به همین جهت زمینهای که قابلیت زراعت راداشته باشند بسیار ناچیزاست هرزمین دار مقدارکمیزمین دراختیاردارد که بازدهی آن به هیچ وجه برایشان مطلوب نبوده وکفایت زندگیشان رانمیدهد ازاین روسطح زندگی مردم سخت نازل میباشد شمار زیادی ازمردم اصلا زمین ندارد وبه دهقانی کسانی که حدود پنج تا ده جریب یا بیشتر از آن زمین داشته باشند اشتغال میورزند وبدین ترتیب از حاصلی یک اندازه زمین محدود دو یاسه فامیل که تعداد افراد آن غالباً بین 15-20 نفری باشد امرار معاش مینمایند تعدای کسانی که از یک صد جریب زمین بیشتر داشته باشند به غایت کم است وشاید هیچ کس را نتوان سراغ گرفت که حدود هزار جریب زمین داشته باشد وبدین ترتیب فئودا لیزم به معنای واقعی آن در این سرزمین مصداق پیدا نمیکند زراعت آبی و للمیدر تمام هزارهجات یک فصل است یعنی دهقانان در تمام سال فقط یکبار از زمینهای خود محصول بدست میآورند.
شیب کوهستانی که اکثر سرزمینهای هزارهجات را پوشانده ودر سراسر درهها گسترش پیدا کرده برای چرای دام وکشاورزی دیم قابل بهره برداری است به همین جهت حدود 75 در صد اراضی زراعی هزارهجات للمیمیباشد واین اراضی از نوع درجه هفتم میباشد که بازدهی بسیار ناچیز داشته است.[78]
ب) رشد جمعیت وکمبود زمین
مرحوم نایل وشادروان حسن پولادی وقتی از مشکل کمیوکیفی زمین در هزارهجات سخن میگویند حداقل مربوط به سه دهه قبل است ( گزارش پی چی میتلند که مربوط به بیش از یک قرن است بماند) وامروز که جمعیت هزارستان چندین برابر شده وزمینها به دلیل بهره وری بیش ازحد، چرایش روزافزون، دچار فرسایش وتقلیل گیاهان گردیده و از بازدهی بازمانده، مشکل کمبود زمین به مراتب جدی تر شده است. مهاجرت هزارهها به شهرهای چون کابل، مزارشریف، هرات و کشورهای همسایه ایران و پاکستان نیز گویای این واقعیت است که هزارهجات ظرفیت این جمعیت راندارد ومردم باید برای تآمین زندگیشان در جست وجوی راههای دیگری باشند.
بحران زمین در هزارستان ازموقعیت فیزیکی قریهها نیز پیداست چون دهات متعدد با فاصلههای بسیارکم کنارهم قرار دارند، دور ترین نقطه که دامهای یک قریه میتواند چرا کنند بیش از 500 تا یک کیلومترموقعیت دارد در حالی که یک قریه ( روستا) با این محدودیت به حداقل نیازهایش دست نمییابد. با این وضعیت بر افراشتن غژدیهای کوچیان در پهلوی قریه جات بومیان به معنی محو تدریجی قریه در سایه غژدی بود.
زیرا برای یک فرد مقداری زمین قابل توزیع از نوع زراعتی للمیآبی فقط 6/ جریب زمین میباشد و اگراین اندازه زمین رابه حساب درجه اول محاسبه کنیم مقدار بسیار ضعیف وتعجب آوری را از این نوع یعنی 75/جریب رابدست میدهد. پی جی میتلند در صد سال پیش مینویسد که بهسود حاصلخیز ترین منطقه هزارهجات تلقی میشود مقدارزیادی جو وگندوم تولید میگردد اما تعدادی نفوس برای مساحت وطبیعت آن بقدری زیاد است که به مشکل میتواند مقداری کمیاضافه محصول بدست آید.
بههرحال این مشکل امروزه به شدت افزایش یافته همانگونه که درگزارش کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان آمده است سطح نفوس مردم مناطق کوهستانی افغانستان مانند هزارهجات به مقایسه صد یا دوصد سال پیش چندین برابر بلند رفته خصوصابا گسترش عرضه خدمات صحی و طبی طی سه دهه اخیر به سرعت رشد نموده و از طرف دیگر بنابر کمبود زمین زراعتی مردم محلی صرف متکی به علفچر هستند که یگانه منبع طبیعی قابل در آمد درمناطق کوهستانی است ولی این علفچرها به اثرخشکسالیهای متواتر استفاده مفرط وسوء استفاده از علفچرها وجنگلات واز بین رفتن فرش نباتی در حالی نابودی وتخریب هست بناءعلفچرها موجوده به هیچ وجه نمیتواند جواب گوی تآمین حداقل معیشت مردم محلی باشد و استفاده نفوس غیر از باشندگان منطقه از علفچرهای آن مردم محلی را به فقر بیشتر مواجه میسازد با این وضعیت اگر هزاران گوسفند بز وشتر کوچی نیز واردمنطقه شوند نتیجه جز " قربانی شدن قریه در سایه غژدی " نخواهد داشت[79]
هزارستان، فقر و کمبود زمین
کمبود
فیصدی کفایت
مقدار اراضی که کفایت میکند
تعداد خانوار
نام ولسوالی
79 در صد
21 در صد
برای 2000 خانوار
9500
اشترلی
76 در صد
24 درصد
3800 خانوار
15600
پنجاب
5/75 در صد
5/ 24 درصد
4600 خانوار
18800
لعلوسرجنگل
83 درصد
17 درصد
3500 خانوار
20540
ورس
41/78 درصد
58/21 درصد
13900 خانوار
64400
جمع کل
در نمونه آماری فوق، حدود 58/21 % از خانوادههای ساکن در هزارهجات میتوانند در صورت لزم ومطلوب از اراضی موجود استفاده کنند و بقیه به دلیل فقدان زمین نمیتوانند برحسب دلخواه استفاده کنند؛ در حالی که در شرایط موجود حدود چهل در صد از فامیلها روی اراضی کار میکنند ونمیتوانند حاصلات مطلوب را جمع آوری کنند.[80]
ج) زندگی وابسته به زراعت ومالداری
مهم ترین منبع تامین معیشت مردم هزاره کشاورزی و پرورش حیوانات اهلی است اما رشد جمعیت، کمبود زمین و مشکلات آب و هوایی سرد کوهستان، موجب استفاده بیش ازحد، کوچک تر وکم حاصلترشدن زمینهای کشاورزی گردیده است بنا بر این تنها منبع تامین معیشت این مردم پرورش مواشی است که وایسته به علفچر میباشد. اما رشد جمعیت چنانکه ذکر گردید موجب فشار روز افزون بر طبیعت گردیده وتخریب وتقلیل علفزارها را در پی داشته است.
مردم هزاره برای نگه داری حیواناتشان هر برگ علف رااز کوهستان، جدا گانه جمع آوری میکنند!! تا حداقل نیازها را برای زنده ماندن برآورده کند. و برای این کار 5- 6 ماه شب وروزخون دل میخورند. این میزان وابستگی به چراگاه شاید در هیچ جای دیگردنیا پیدا نشود.حال چگونه میتوان بدون در نظر داشت این واقعیتها، قانونی نیم قرن پیش را بر آن انطباق داد ؟ مخصوصاً که قوانینی از این سنخ با انگیزههای چون سلطه واقتدار یک قوم ومحرومیت اقوام دیگر وضع گردیده است « زمانی که داود خان در پی اعمال قانون اصلاحات ارضی بر آمد زمینهای للمیودیمیهزارهجات را سروی ننمود تا در عداد علفچر شمرده شود. فقط زمینهای زیر جوی را سروی کرد تا عملا حمایت قانون را از سر این مردم بردارد[81] و از طرفی سروی اراضی فقط در شمال ومرکز کشور صورت گرفت زمینهای جنوب که مال پشتونهاست سروی نگردید [82]
3. پیامدهای صدور فرمانهای تصرف زمین وتسلط برچراگاهها
الف) قتل، غارت و آوارگی ساکنان بومی
پیوند کوچی وحکومت سرانجام منجر به تسلط کوچی برهزارستان گردید و یک فصل سیاه وتاریک در تاریخ ما رقم خورد چه که کوچیان پس ازاستقرار، هرچه در توان داشتند انجام دادند وهرنوع ظلمیرا یقول علامه فیض محمد کاتب " از قوه به فعل در آوردند ". چنانکه وی مینویسد: عریضه ازملا خواجه محمد وملا پردل قاضی ومفتی محکمه شرعیه ارزگان مشعر برجوروستم مردم مهاجر که نسبت به مردم هزاره به تقدیم میرسانیدند به پایه اریکه خلافت رسیده شرحی ازجور وتعدی وقطاع الطریقی آن بی باک نگار داده واین را نیز نوشته بودند که: «مردم مهاجر یومیه راهها را گرفته ومردم هزاره و غیره مترودین طرق وشوراع را غارت وتاراج میکنند وکار به جای رسانیده اند که از هیچ معبر کسی گذر نمیتواند ایشان با حاکم عزم باز خواست کرده ، در پاسخ میگویند ما " قوم پادشاهیم " هر چه پرسیده شود به حضور انور جواب میگو ییم.»[83]
مهاجرت بسوی کشورهای ایران وهند وبخارا تنها راه برای نجات از این شکنجه گاه بزرگ بنام افغانستان بود در 13 ربیع الثانی 1413 هق چهارده هزار خانواراز هزاره بهسود و 1400 خانه از مردم " آته " بالاسر جاغوری فراری شدند اینها که بقول کاتب هزاره " شب هنگام راه گریز جانب بادیه گمنامیبر میگرفتند غالباً ازدستبرد مردم مهاجر دلتنگ شده بودند "[84]
در هزارهجات تخریب و ترور و تجاوز به مرورزمان برای کوچی یک فرهنگ شد، فرهنگی که قداست مذهبی و عصبیت قومیپشتوانههای قوی آن بود. درجریان سفرداوود خان به پنجاب پیرمردی، بخشی از رنجهای را که هر روز او و هم سرنوشتانش از" قوم پادشاه " میکشیدند، در دو جمله پر معنا خلاصه کرد و خطاب به وی گفت: جناب! مو خو از دست اوغو تباه شدی! بلدی مو یک بلیست ( وجب) کشت نیشت (نگذاشت.)[85]
قبیله خوازوک به سرپرستی تره کی خان یکی از قبایلی بود که انواع ظلم وستم را در حق مردم بومیروا میداشت. مردم آنچنان از بیداد گریهای آنها به تنگ آمدند که سرانجام یکی از جوانان گمنام ولسوالی لعل و سرجنگل بنام " فقیر بچه" با اینکه میدانست این اقدام ، برایش پیامدهای فوق العاده خطرناکی دارد، به دستور میرکلبی رضا بیک در حصه " تاله توی" سر جنگل شب هنگام با نفوذ به "خیل" کوچیها "تره کی خان" را داخل خیمه اش به قتل رساند.[86]
این داستان بیانگر این واقعیت تلخ است که بر اثر ظلم و ستم کوچیان، مردم ده نشین مرگ را بر زندگی ترجیح میدادند ! چون در آن زمان به دلیل نوع نگاه ویژه حکومت به جامعه شیعه وهزاره، مرگ مشکوک یک نفر در یک قریه هزارهجات، بهانه کافی برای بدبختی و گرفتاریهای طولانی مدت تمام مردم آن قریه و قریههای حومه آن بود به همین دلیل مردم وحشت عجیبی از حکومت داشتند آنها میدانستند که در نظام نژادپرست حاکم، انسان هزاره با تمام مظلومیتهایش بدون ارتکاب جرم محکوم است چه رسد به این که رئیس قبیلهی افغان کوچی را کشته باشد!
در سال 1309 هجری شمسی ارباب نجف بیگ شیرو که از مردان لایق و قدرتمند هزاره بود مورد حمله کوچیها قرار گرفت و قلعه اش به محاصره دشمن در آمد نجف بیگ چند شبانه روز مقاومت کرد و سرانجام با تمام اعضای خانواده اش به شهادت رسید و قلعه اش توسط باروت با خاک یکسان گردید. در تمام مدتی که قلعه در محاصره بود همسر او بنام " تاجور آغه " در کنار شوهر به دفاع پرداخت ودر تیر اندازی به شوهرش کمک مینمود سرانجام نجف بیک در انفجار قلعه با همسر و فرزندانش یکجا به شهادت رسیدند.[87] این تنها یک نمونه از از هزاران مورد قساوت " قوم پادشاه " بود که متأسفانه مقامات حکومتی نه تنها جلوگیری نمیکردند که تشویق وتأیید نیز مینمودند.
در طول سالهای سلطه، این خشونتهای خونبار ادامه داشت و مرحله تازه آن اکنون به راه افتاده مرحله ی که از نظر برخی از سیاستمداران هزاره گی " فصل نوین در حیات سیاسی ما محسوب میشود و عزتمندی مردم ما بدست آمده "! این انگاره با تهاجمهای مکرر کوچیان طالب نما به بهسود و دایمرداد ابطال گردیده و تکرار آن بسیار مضحک میباشد. به نظر میرسد این بزرگواران اگر واقعا به همان مقوله"عزتمندی "مردمشان میاندیشند در جستجوی راههای دیگری در فصلهای بعدی باشند
ب) تخریب مزارع
افغانهای کوچی خسارات سنگین به زراعت ومحصول هزارها وارد میکردند گلههای حیوانات کوچیها کشت وکار هزارها را پایمال میساخت ومحصول زراعتیشان توسط گله مذ کور خورده میشد کوششها برای دفاع از زمینهای زراعتی سبب میشد تا کوچیها به کشتار هزارهها بپردازند مسئولین محلی نه تنها مانع نمیشدند بلکه بیشتر اوقات به تشویق وترغیب کوچیها پرداخته وبا حمایتشان دامنه فجایع را گسترده تر میکردند بدین ترتیب با تخریب زمینهای کشاورزی، کوچیها هرسال قلمرو چراگاه رمه اش را توسعه میداد مردم مناطق دایزنگی، بهسود، دایکندی، ناهور، مالستان و جاغوری بیشترین آسیب را از این ناحیه دیدند در سال 1893م یک مسیر مشخص برای کوچیهای افغان ازبین زمینهای هزارهجات توسط دولت تعیین گردید که بعد آن را تغیر دادند. [88]
گاهی که ستمها وبیدادگریهای کوچی به اوج میرسید، مردم بی دفاع هزاره از سر استیصال ودرماندگی نزد مقامات بالاتر شکایت می کردند اما کوچیها با پرداخت رشوه وپارتی بازی قومینه تنها مانع رسیدگی میشدند که حتی دوسیه ( = پرونده) رانیز به نفع خود به جریان میانداخت ومدعی، دیگر تا زنده بود شکایت نمیکرد!! « در 9ربیع الاول ه ق 1312جنرال شیر محمد خان رفت که از کوچی مراسم باز پرس را (بابت تلف وتخریب مزارع هزارههای ما لستان) به تقدیم بر ساند واو گوسپند بسیاری از مردم افغان به رشوت گرفته غور رعیت را نکرد وعلاوه بر آن تاوان گوسپندان افغان را که اظهار مفقودی کردند ازهزاره گان بگرفت چنانچه ازآن روز تا حال کسی افغان کوچی را مانع نگردیده در هرسال خسارت زیادی به آن مردم میرسانند[89]
زمانی در ولسوالی پنجاب روی همین مسأله بین کوچی وهزاره درگیری رخ داد که موجب خسارات از دو طرف گردید سرانجام با فیصله ولسوالی قرارشد دوطرف آشتی کنند وکوچیها طبق فیصله به قرآن مجید سوگند خوردند که دیگر زراعت مردم را مورد پایمال مواشیشان قرار ندهند اما بعد از سه روز قضایای قبلی تکرار شد وقتی مردم علت را جویا شدند کوچیها گفتند: بلی قسم کرده بودیم ولی فقط دو انگشت خودرا بالای قرآن گذاشتیم یعنی دوروز کشت نمیخوریم[90]
ج) نابودی اقتصاد مردم بومی
از گذشتههای دور تاکنون اقتصاد مردم در هزارهجات بر پایه زراعت وما لداری استوار بوده است اما با باز شدن پای کوچیها کشاورزی و دامداری به شدت کاهش یافت وبه قول کاتب: « مالداری مردم هزاره رو به تنزل نهاد وباعث قلت لحوم ودسوم گردید »[91] محصولات کشاورزی ارآن جهت رو به کاهش رفت که کوچیها از یک طرف زمینهای زراعتی مردم را به قول کاتب (تلف و علف دواب) خود نمودند واز طرفی زمینهای غیر مزروعی را نیز به بهانه علفچر اجازه کشت زراعت نمیداد دلیل تقلیل دام داری این بود که با وجود رمههای بی شیرکوچی زمینه برای چرای دام مردم بومیباقی نمیماند. فیض محمد کاتب مینویسد.. واز ین وقت چرایش دواب ومواشی هزاره از کوه بوا سطه افغانهای کوچی به سبب اینکه ضبط دولت شد قدغن گردیده ومالداری مردم هزاره رو به تنزل نهاد[92]
د) فرسایش خاک واز بین بردن گیاهان
حضور میلیونها دام در حوزه جغرافیایی هزارستان به مدتهای طولانی زمینه نابودی بسیاری گیاهان را فراهم کرد مخصوصاً گیاهان دارویی که در سالهای گذشته بسیار به وفور مشاهده میگردید ولی امروزه کاهش قابل توجه یافته است. به عنوان نمونه ولسوالی لعل وسرجنگل یکی از "میلهجای"های اصلی کوچیان بوده است این منطقه در گذشته بسیار سرسبز تر از اکنون بوده وانبوه جنگلات طبیعی وخود روییده آن موجب نام گذاری این ساحه به "سرجنگل" گردیده بود اما حضور همه ساله میلیونها رأس گوسفند، بز و شتر گرسنه که در کویرهای سوزان پنجاب وپیشاور، یا خوست وجلال آباد و... جز بوتههای خشک خار چیزی نمییافتند، از جنگلزارهای سرجنگل چیزی باقی نگذاشته است.
ه) نهادینه ساختن اختلافات قومیومذهبی
هرچند عبدالرّحمان با نیرنگ مذهبی ودسیسه قومیبه نسل کشی گسترده مردم هزاره پرداخت واز این طریق در روابط میان ملیتهای ساکن در افغانستان شکاف عمیق ایجاد کرد اما آنچه آتش این اختلاف را شعله ورتر نمود جریان کوچیگری بود؛ کوچیها در بهار وتابستان با حضور سنگینشان که همراه با رمههای بی شمار بود هر آن چه در توان داشتند انجام میدادند و در این دو فصل سال بومیان با کوچیان دائما در نزاع بودند البته منازعهای که یک طرف فقط بیدادگری وتجاوزگری داشت و طرف دیگر فقط فریادهای از سر استیصال ودر ماندگی، که آخر مزرعه من نان زن وبچه ام است نه علف شتران وگوسفندان شما[93]واین چنین بود که در ذهن وضمیر پشتون فقط این تفکر حاکم بود که هزاره دشمن است، شیعه کافر است " ده تول ده شیعگان او هزاره گان دی کافران دی "( شیعهها وهزارهها همه کافرند!) نگارنده خود بارها عین این عبارات را از زبان برادران پشتون شنیده است که خطاب به رهگذران عادی هزاره میگفتند. در سال 1375 که طالبان بر بعضی مناطق مسلط شده بودند بنده از هزارهجات بسوی کابل میرفتم در منطقه جلریز که رسیدیم بچههای 10- 12 ساله پشتون ضمن آن که ما را سنگ باران میکردند، با تمام وجود فریاد میکشیدند: " دغه ده شیعگان کاپران ( کافران) دی!" این اندیشه آن قدر به این کودکان القا شده بود که با دیدن ما هر کدام خود را " غازی " ومجاهد راه خدا میپنداشتند.
فصل چهارم: تحلیل و بررسی حقوقی - فقهی کوچیگری
بررسی حقوقی
1. مخالفت بامقررات بین المللی:
الف) نقض دیوان بین المللی کیفری
کوچیگری با روشی که ازگذشته تا کنون داشته ازنظر قوانین بین المللی محکوم است و کشور افغانستان که آنهاراپذیرفته، ودرماده 7قانون اساسی جدید نیز تصریح نموده که: دولت منشور ملل متحد، معاهدات بين الدول، ميثاقهاى بين المللي که افغانستان به آن ملحق شده است و اعلاميه جهاني حقوق بشر را رعايت مي کند ملزم به جلوگیری از این جنایات است، در غیر این صورت خود شریک جرم است.یکی ازاین معاهدات، دیوان بین المللی کیفری است که دررابطه با:
· جنایت نسل کشی (ژنوسید)
· جنایت علیه بشریت
· جنایتهای جنگی
· جنایت تجاوز
صلاحیت رسیدگی دارد.
دراین قانون، ژنوسید یا نسل کشی را چنین معنی میکند: هریک ازاعمال آتی الذکر که به قصد نابود کردن تمام یا قسمتی از یک گروه ملی، قومی، نژادی و مذهبی ارتکاب یابد:
· قتل اعضای گروه
· ایراد صدمه شدید جسمی یا روحی به اعضای گروه تحمیل عمدی شرایط نامناسب زندگی بر اعضای یک گروه به منظورزوال قوای جسمیکلی یا جزئی آنان. و...
جنایت علیه بشریت: یعنی اینکه کسانی بهعنوان بخشی از یک حمله گسترده یا سازمان یافته علیه هر جمعیت غیر نظامی(با علم به آن حمله) مرتکب اعمال ذیل گردد:
· قتل عمدی، تبعید یا کوچ اجباری جمعیت که به معنی جا بجا کردن اجباری اشخاصی موردنظر ازطریق بیرون راندن یادیگراعمال قهرآمیز ازمنطقه ای است که قانونا درآنجا حضوردارند بدون جهاتی که براساس حقوق بین المللی مجاز شناخته شده است.
· حبس یا محرومیت شدید دیگر از آزادی جسمانی با نقض قواعد اساسی حقوق بینالملل
· شکنجه
· ریشه کن کردن یعنی تحمیل عمدی شرایط نامناسب زندگی ازجمله محروم کردن ازدسترسی به غذا ودارو است که بمنظورنابودی بخشی ازیک جمعیت برنامه ریزی شده است.
· تعقیب وآزار هرگروه یا مجموعه مشخص به جهات سیاسی، نژادی، ملی، قومی، فرهنگی، مذهبی، جنسیتی، و... بمعنی محروم کردن عمدی وشدید ازحقوق اساسی است برخلاف حقوق بین الملل به دلیل هویت گروه یا مجموعه مذکور.
· ناپدید کردن اجباری اشخاص
· تبعیض نژادی بمعنی ارتکاب اعمال غیر انسانی (قتل، جرح، تبعید،تعقیب و...)که در مجموعه یک رژیم نهادینه شده برای ایجاد فشار وسلطه منظم توسط یک گروه نژادی برهرگروه یا گروهای نژادی دیگر به قصد ابقای آن رژیم ارتکاب یابد.
· اعمال غیر انسانی دیگرباخصوصیات مشابه که عمدا موجب رنج عظیم یا صدمه شدید به جسم یا به سلامت جسمیو روحی شود و...
جنایتهای جنگی:
· کشتار عمدی
· شکنجه یارفتار غیر انسانی
· تخریب وضبط گسترده اموال
· هدایت عمدی حملات علیه اهداف غیر نظامی
· هدایت عمدی حملات برضد ساختمانهای اختصاص یافته به اهداف مذهبی، آموزشی، هنری، علمی، خیریه، آثار تاریخی، بیمارستانها ومکانهای که بیماران وزخمیها درآن جمع شده است به شرط آن که اماکن مذکورنظامینباشند.[94]
البته جنایتهای جنگی درجای است که دوطرف، جبهه ودرگیری وجود داشته باشد درعین حال طرفین درگیرموءظف به رعایت یکسری اصول انسانی وضوابط اخلاقی بین المللی هستند درحالی که درتهاجمات کوچیان به هزارستان از ابتدا تاکنون، همواره یورشها یکطرفه بوده ومعادله کاملا نامتعادل! ومردم هزاره نه سلاح داشته ونه سازماندهی جنگی را، هرچند گهگاهی حرکتهای پراکنده وازسرناچاری ازسوی کسانی که تمام زندگیشان زیرپای شتر کوچی له میشده اند دیده شده است که آن رانمیتوان جنگ نامید.
کوچیگری مصداق ژنوسید وجنایت علیه بشریت
جنایاتی که تحت عنوان کوچیگری درافغانستان رخ داده ازمصادیق بارزجنایت علیه بشریت وژنوسید بشمار میرود . ازگذشتههای دور که صرف نظر کنیم حداقل از سال 1380 تاکنون مطابق آمار کمیسیون حقوق بشر تنها ازبهسود تقریباً هفتاد نفر ازمردم بیگناه به شمول زن وکودک کشته وزخمیشدند نزدیک به هشت هزار انسان آواره وبی خانمان گردیدند.[95]
همه این جنایات طی حملات سازماندهی شده ومکرر صورت گرفت که درآن براساس گزارش کمیسیون حقوق بشر کوچیان دراین حملات، مسلح به سلاحهای چون راکت، پیکا، ده شکه وکلاشینکوف بوده اند و مردم ومقامات دولتی نیزاین مطلب را تأیید کرده اند ودرتاریخ 14سرطان 86هیئت کمیسیون رادرحصه اول بهسود مورد حمله راکتی قرار میدهند.[96] ملاحظه میگردد که تمام موارد فوق در حملات کوچیها اتفاق افتاده از قتل عمدی تا "ضبط گستردهی اموال" و هدف قرار دادن مراکز مذهبی (حسینیهها و مساجد)، آموزشی (مکاتب)، صحی (کلینیکها) و نهادهای خیریه وکمک رسانی!
ب)مخالفت با اعلامیه جهانی حقوق بشر
اعلامیه جهانی حقوق بشر به مثابه یک منشور بین المللی برای همه کشورها الزام آوراست وافغانستان به عنوان کشوری که به مفاد آن متعهد گردیده است از نظر حقوق بین الملل نمیتواند آن را زیر پا بگذارد مطابق این اعلامیه: همه انسانها آزاد بوده و ازلحاظ حیثیت وحقوق و با هم برابرند (ماده 1). هرکس حق آزادی وامنیت شخصی دارد (ماده 3) همه دربرابر قانون، مساوی هستند وحق دارند بدون تبعیض وبه مساوات ازحمایت قانون برخوردار شوند و...(ماده 7) دربرابر اعمالی که حقوق اساسی فرد را مورد تجاوز قرار بدهد و آن حقوق بوسیله قانون اساسی یا قانون دیگری برای او شناخته شده باشد، هرکس حق رجوع به محاکم ملی صالحه رادارد (ماده 8)درماده 17 ضمن تاکید برحق مالکیت هرشخصی، تصریح میکند که:هیچکس رانمیتوان خودسرانه ازحق مالکیت محروم نمود.
فرمانهای تملیک اراضی مردم هزاره به کوچیان وتوسعه کوچیگری درمخالفت آشکار بامواد مختلف این اعلامیه قراردارد چون اولا: این فرمانها با هدف نابودی واستیصال وآواره سازی هزارها صادرگردیده است تا آواره گان آنسوی خط دیورند به ملک وزمین برسند وازطرفی، آنهای که انگیزه اقامت دایمیندارند با تسلط برچراگاهها دربهار وتابستان، بهرهشان را از آب وخاک هزارستان ببرند.بنا براین اساس این فرامین برتبعیض نژادی ومذهبی استوار است که درآن حقوق اساسی مردم بومینادیده گرفته شده است ثانیا: از زمان صدور این فرمانها تا کنون مردمیکه با استناد بدانها به مناطق مرکزی افغانستان روی آورده اند هیچگاهی دست از قتل وغارت بر نداشته اند و برایشان جان، مال، حقوق وحیثیت دیگران ارزش واعتباری نداشته است البته لازمه اجرای این فرمانها نیز غیر ازاین نمیتوانست باشد.
2. نقض قانون اساسی
قانون اساسی جدید بهعنوان یک میثاق ملی برای همه اتباع افغانستان محترم است.نمیتوان آن را با این بهانه که یک فرمان ظالمانه صد سال پیش صادرگردیده است زیر پا گذاشت. همان طورکه وضع قوانین بر مبنای نیاز صورت میگیرد، هرگاه کشوری احساس نمود که قانون موجود کارآمدی لازم راندارد، نیز مطابق نیازهای نو، آن را به روز میکند.قاعدتا دولت و همه شهروندان، ملزم ومکلف به رعایت قانون بوده و دربرابر آن مساوی میباشند. اما گویا درمملکت ماقانون فقط درخدمت منافع عده ای خاص معنی مییابد! ونسبت به دیگران جنبه تبلیغاتی بیش ندارد! درغائله کوچیگری که درسالهای اخیر اتفاق افتاد، مکرر، مواد مختلف این قانون ازسوی کوچیان ودولتمردان به تمسخر گرفته شد.
ماده 6: "دولت به ایجاد یک جامعه مرفه ومترقی، براساس عدالت اجتماعی، حفظ کرامت انسانی، حمایت حقوق بشر، تحقق دموکراسی، تامین وحدت ملی، برابری بین همه اقوام وقبایل وانکشاف متوازن درهمه مناطق کشور مکلف میباشد." معلوم نیست که دولت ما با این شیوه چگونه جامعه مرفه ومترقی میسازد؟ آیا عدالت اجتماعی اینست که بجای ساختن سرک برای مردم بهسود خانههایشان را به آتش کشید؟ آیا وحدت ملی که دولت مکلف به تامین آن است با " جانبداری اردوی به اصطلاح ملی از کوچیها دراعمال سیاست "زمین سوخته " دربهسود، شکل میگیرد؟[97] حفظ کرامت انسانی چگونه باکشتن کودک ده ساله جمع میشود ؟! زمانی که مردم بی دفاع بهسود، بدون ارتکاب جرم وجنایتی مورد حمله گسترده کوچیان مسلح قرار میگیرد دیگر ماده22قانون اساسی معنی ندارد که میگوید "هرنوع تبعیض وامتیاز بین اتباع افغانستان ممنوع است وهمه دربرابر قانون مساوی هستند" وبیشتر به یک طنز تلخ میماند! چون دراین تهاجم گسترده، دولت بجای دفاع ازحقوق مظلومین ومجازات متجاوزین، درگسترش دامنه این آتش کمک کرد . توطئه وتبانیهای که مطابق سنت ستمبار تاریخ افغانستان صورت گرفت وکوچی و حکومت سر دریک آخور بودند اين ادعا را تاييد مي كند. رییس جمهور افغانستان بهعنوان مجری قانون، نه تنها این تجاوزات را محکوم نکرد که در فرمان برگشت کوچیها درسال87 ازدولت خواست "خسارات متوقعه ناشی ازعدم دسترسی به علفچر "را به کوچیها پرداخت نمایند. ین درحالی است که خسارات مردم بهسود فقط ازسوی هیئت دولت برآورد گردید وتاکنون تنها کمتر از ده درصد آن پرداخت شده است!!
ماده23: " زندگی موهبت الهی وحق طبیعی انسان است هیچ شخصی بدون مجوز قانونی از این حق محروم نمیگردد" پرسش اینجاست که: کوچیان مسلح براساس کدام مجوز قانونی 35 نفرازمردم بگناه وبیدفاع بهسود را برسر خانههایشان ازحق حیات محروم کردند؟ آیا آنها به کندهار وننگرهار حمله کرده بودند؟ آیا همین مردم قبل ازهمه باخوش بینی به دولت، سلاحهایشان را تسلیم نکردند؟جرمشان چه بود که حتی کودک 7ساله وپیرمرد80 سالهشان را شهیدکردند؟[98]
ماده24:" آزادی وکرامت انسان ازتعرض مصون بوده ودولت به حمایت ازآن مکلف است " ماده 29: " تعذیب انسان ممنوع است " درفاجعه بهسود کسانی که به اسارت درآمدند پس از شکنجههای قرون وسطای ومثله نمودن، با سلاح سرد شهید گردیدند.
ماده 38: "مسکن شخص از تعرض مصون است هیچ شخص، بشمول دولت نمیتواند بدون اجازه ساکن یا قرار محکمه با صلاحیت وبغیر ازحالات وطرزی که درقانون تصریح شده است، به مسکن شخص داخل شود یا آن را تفتیش نماید. درمورد جرم مشهود، مامور مسئول میتواند بدون اجازه قبلی محکمه به مسکن شخص داخل شود یا آن راتفتیش کند مامور مذکور مکلف است بعد ازداخل شدن یا اجرای تفتیش در خلال مدتی که قانون تعیین میکند قرار محکمه را حاصل نماید ". اما در بهسود تمام قریهها ی که به اشغال کوچیان درآمدند قفلشان شکسته گردید ومورد غارت قرار گرفت وبدتر ازآن یکصدوده خانه، مسجد ودکان توسط کوچیان حریق گردیدند که توسط هیئت کمیسیون حقوق بشر مشاهده وتثبیت گردیده است.[99]
ماده 40: " ملکیت ازتعرض مصون است، هیچ شخص از کسب ملکیت وتصرف در آن منع نمیشود مگر درحدود احکام قانون، ملکیت هیچ شخص بدون حکم قانون و فیصله محکمه با صلاحیت مصادره نمیشود ".
همان طور که ذکر شد درسال 86 مطابق برآورد کمیسیون حقوق بشر حدود 6000 جریب زمین زراعتی براثر بی آبی ویاچریدن مواشی کوچیها تخریب گردید و55 قریه آسیب دید اما درسال 87 که ابعاد فاجعه بمراتب وسیعتر ازسال قبل بود متأسفانه تنها از خانههای سوخته آمار تهیه گردید درگزارش آمده است "با توجه به میزان هنگفت خسارات وارده بر زمینهای زراعتی، خانههای مسکونی به تاراج رفته و مواشی مفقود شده کمیسیون، آمار روشنی ازتمامیاین خسارات دردست ندارد"[100]
ماده43: "تعلیم حق تمام اتباع افغانستان است "درجریان تجاوزبه بهسود و دایمرداد، کوچیها با آتش زدن برخی مکاتب وایجاد ناامنی تعداد 52باب مکتب را تعطیل و11015نفراز دانش آموزان این ولسوالیها را از درس وامتحان محروم کردند و. چند نفراز آنها نیز به شهادت رسیدند.
3 – نامشروع بودن حکومتها
گفته شد که مهمترین مستمسک کوچیها فرمانهای دولتی است و بیش ازنصف هزارستان براساس همین فرمانها اشغال گردید، همان گونه که در طول بیش از یک قرن با استناد به همان فرامین تمام چراگاههای سر سبز شمال ومرکز را از آن خود نموده ومردم بومیرا درتمام این سالها زیر شدید ترین شکنجههای جسمی، روانی قرارداده اند آنها مجبور بودند زندگی سخت ومشقت باری را تحمل کنند تا ازدست کوچیان مسلح زورگو درامان بمانند!
باری، منبع صدور این فرمانها چه کسانی هستند؟ آیا آنها این صلاحیت را داشتند که اموال واراضی مردم را به دیگران اعطا کنند ؟ براساس اسناد تاریخی، (همانطور که شرح آن گذشت) نخستین بار امیرعبدالرّحمان خان که ازسال1880 تا1901 در افغانستان حکومت کرد بطور گسترده به این کار اقدام نمود؛ در واقع او بنیانگذار این سنت نا میمون در افغانستان گردید وحاکمان پس از اوهرکدام به نحوی راه اورا ادامه دادند پس باید بررسی نماییم که عبدالرّحمان خان چگونه حاکمیبوده وحکومتش از چه میزان مشروعیت برخوردار بوده است؟
- عبدالرّحمان و قتل دهها هزار انسان از اقوام مختلف افغانستان
عبدالرّحمان در دوران حکومت ظالمانه اش دهها هزار انسان را به قتل رساند، او نه تنها 62 درصد مردم هزاره را نابود کرد که افرادی بسیاری از اقوام تاجیک، ازبک، پشتون و...را نیزازبین برد "ژنرال غلام حیدر یکی از فرماندهان عبدالرّحمان مینویسد که پس از شکست دادن افغانهای ناصری، تره کی وسلیمان خیل، بامداد روز بیست وچهارم رمضان سواران نظام را مامور سربریدن کشتگان گروه گمنام نموده امر کرد که هم سرببرند وهم هزیمتیان اشرار را معلوم نمایند که درکجایند...وایشان 450 سر از اجساد کشته گان جدا ساخته باقی را که از تابش حرارت آفتاب به غایت بوی ناک بودند بریدن نتوانسته...و سرهای کشتگان را به امر جنرال مذبور در قرب قلعه کتال خان توخی مناری ساخته بپرداختند "[101]
خود او درتاج التواریخ مینویسد:" اسرای[ ازبک] را به تیر بستم تمام آنها که در طول سه سال شورش به این شکل مجازات شدند بیش از5000 نفر بودند افرادی که توسط لشکریانم کشته شدند به قریب 12000 نفر میرسیدند "[102] امیر که به بیماری شدید سادیسم یا دگر آزاری مبتلا بود در هر جنگی، شوق عجیبی به برپا کردن مناره ازسرهای مقتولین داشت " وی میگوید: دشمنان درمیدان جنگ 3000 کشته دادند 600 نفررا اسیر کردیم من دستوردادم که ازسرهای مخالفان مناری برپاگردد تا دردلهای کسانی که زنده مانده اند وحشت بیفکند "[103]. میر محمد صدیق فرهنگ مورخ مشهور کشور مینویسد: پس ازشکست سردار اسحاق خان در ترکستان "قرار روایت معروف یک تعداد از اشخاص به جرم آن که بقول امیر، چشمانشان به اسحاق میماند بیناییشان را ازدست دادند وسرزمین ترکستان به یک شکنجه گاه عظیم مبدل گردید " [104]
در مورد تعداد تقریبی قربانیان جنایات عبدالرّحمان، اشرف غنی احمدزی (از قوم احمدزی کوچی) و از شخصیتهای سیاسی و علمیافغانستان میگوید: «امیرعبدالرّحمان حداقل حدود یکصد هزار نفررا که تمام قبایل ومردم افغانستان شامل آن بودند به قتل رساند.»[105] اما سیدعسکر موسوی به نقل از یک منبع خارجی مینویسد که: "او محرمانه به یک نفر یک انگلیسی گفته بود که 120000 نفر ازمردمش را کشته است."[106] جنایات این امیر غدار بسیار بیشتر از آن است که بتوان شرح داد، برای پرهیز از اطاله، ناگزیر به همین مقدار اکتفا میکنیم.
از آنچه ذکرشد ماهیت حکومت عبدالرّحمان روشن گردید، حال با کدام منطق وقانون میتوان مدعی مشروعیت برای این نظام جلادی شد؟ آیا فرمانهای چنین فرمانروای، مبنی بر بخشش ملکیتها وداراییهای مردم مسلمان، ارزش واعتبار دارد؟ درصورت تأیید این موارد، باید"فرمان" اعدامهای جمعی دهها هزار انسان این سرزمین و اخراج وآواره گی، اسارت وبردهگیشان را نیز مشروع بدانیم.
حاکمان پس از عبدالرّحمان
ممکن است این پرسش مطرح شود که بخشی ازاین فرمانها دردوران حاکمان بعدی افغانستان صادر شده است بنا بر این از اعتبار واتقان لازم برخوردارهستند در این قسمت باید گفت که:
الف – مردم افغانستان بخصوص ساکنین شمال ومرکز کشور میدانند که کوچیگری یک جریانی است با ماهیت سیاسی که در راستای تامین منافع گروه خاصی توسط عبدالرّحمان به وجودآمد به همین جهت خصوصیاتی کاملا متفاوت با "کوچ نشینی "که دربرابر"شهر نشینی" است دارد؛ چون در هیچ جای دنیا ظلم وتجاوزگری ازسوی "کوچ نشینان "وعشایر، معمول نیست امری که در افغانستان بیش از یک صدسال دوام داشته است!
ب – حاکمان پشتون تبار پس از امیر عبدالرّحمان خان نیزبرمبنای سیاستهای ویرانگر واستبدادیشان به تقویت وتوسعه کوچیگری پرداختند تا هرچه بیشتر اقوام غیر پشتون مخصوصاً جامعه شیعه وهزاره را تحت فشار قرار دهند، چون این پدیده نیز بهعنوان بخشی از پروژه ای بود که محرومیت مطلق هزاره ازحوزههای سیاست، اقتصاد، آموزش، بهداشت (صحت) و...در آن طراحی شده بود لذا باید درقالب قانون، فرمان و اسلحه ادامه پیدا میکرد.
ج – بعلاوه، اینها باسوگند به قرآن مجید متعهد میشدند که به مردم خدمت نمایند وجزءسرفصلهای مهم قوانینشان حمایت از"حریت شخصیه "ومصونیت ملکیت ازتعرض "و...بوده اند که با فرستادن کوچی به هزارستان به همه شان پشت پا مي زده اند[107]
د – نکات فوق مارا به این مسأله رهنمون میسازد که حکومتهای پس از امیرعبدالرّحمان نیز دردام تبعیض وتعصب وقوم گرایی گرفتار بودند لذا حکومت ملی نبودند تا مشروعیت ملی داشته باشند برفرض اینکه حکومتهای ملی هم بودند تأیید وتقویت کوچیگری باتوجه به خصوصیات آن امضای جنایاتی بود که بوسیله آنان انجام میگرفت.
بررسی تطبیقی فقهی
1 - حریم
حريم (مدني –فقه) مقداري از اراضي اطراف ملك و قنات و نهر و امثال آن است كه براي كمال انتفاع از آن ضرورت دارد. حريم در حكم ملك صاحب حريم است و تملك و تصرف در آن با طبيعت حريم منافات دارد و بدون اذن مالك درست نيست؛ حريم ملك طبيعي است؛ يعني از توابع ملك است. مالك مي تواند از حق خود در حريم بلا عوض يا در مقابل عوض و اخذ عوض صرف نظر كند. حريم اختصاص به چاه، قنات، خانه، مزرعه و باغ ندارد، بلكه قريهها هم حريم داردند. در حريم ده از حق تكليف چهار پايان و كندن بوتهها و تهيۀ آذوقه و علف كنها و مانند اين امور بهره مي برند[108]
حریم قریه
الف) ازمنظر فقه حنفی:
« صرح المالکیه وهوالمتبادرمن کلام الحنفیه بان حریم القریه محتطبها ومرعیها ونحو ذالک علی العاده من الذهاب والایاب مع مراعات المصلحه، فیختصون به، ولهم منع غیرهم منه و...»[109] پیروان مذهب مالکی و حنفی در مورد حریم قربه گفته اند که محل هیزم کن و چراگاه و آن چه که مصلحت قریه آن را اقتضا دارد مثل مسیر رفت و آمد اهالی، حریم قریه به اهالی ان اختصاص دارد و آنها میتوانند دیگران را از استفاده از ان منع کنند و...
ابن قدامه از فقهاي اهل سنت در حريم قريهها گفته است:
« اهل الدار فيتملكها كما يملكها بالشراء و يملك مباحئها من الحشيش و الحطب و الصيد و الركاز و المعدن و ماقرب من العامر تعلق بمصالحه من طرقه و مسيل مائه مطرح قمامته و ملقي ترابه و آداته. فلايجوز احيائها بغير خلاف في المذهب و كذلك ماتعلق بمصالح القرية كفائها و مرعي و ماشيا والحطبها او طروق مائها لايملك بالاحياء و لانعلم فيه خلافاً بين اهل العلم».[110]
اهالي قريهها آنچه را که به اطراف قريه و به اهل آبادي نزديك است مالك مي شوند مثل این که خریده باشند. پس امور مباح از قبيل علف زارها و هيزم كنها و صيد و شكار و سنگ معدن و معدن را مالك مي شو ند، و نیز آنچه از حريم كه استكمال آبادي به آن توقف دارد مانند خاكروبهها و راهها و آبروها و بار اندازها و خاك اندازها را مالك هستند و كسي ديگر حق تصرف در آن ندارد و اين مسأله اجماعي است و كسي از اهل مذهب در آن اختلاف ندارد. و همچنان مالك ايلاق جايها و چراگاهها و هيزم كنها مي گردد، كه زندگي مردم به آن بستگي د ارد.
در مجلة الاحكام در ماده( 1271) حريم را چنین بیان كرده است:
« الاراضي القريبة من العمران تترك الاهالي مرعي محتصداً محتطباً يقال لها الاراضي المتروكه»[111] حريم عبارت است از اراضي نزديك آبادي كه مردم براي چرای دام و تهیه علوفه و هیزم گذاشته است.
ب) ازمنظر فقه شیعه :
آیتالله العظمیمحقق کابلی درموردحریم قریه فرموده است: آنچه قریه بهآناحتیاج داردکهدرصورتاستیلاء دیگران برآن اهل قریه درتنگنا قرار میگیرند، حریم قریه به حساب میآید مانند: راه تردد، محلخاکروبه، محل ریختن کود حیوانات، محل هیزم، وچراگاه حیوانات و..[112]
« حریم القریه، ماتحتاج الیه فی حفظ مصلحها ومصالح اهلها من مجمع ترابها وکناستها، ومطرح سمادها ورمادها، ومجمع اهالیها لمصالحهم، ومسیل ماءها والطرق المسلوکه منها والیها ومدفن موتاهم ومرعی ماشیتهم ومحتطبهم وماشاکل ذالک کل ذالک بمقدار حاجه اهل القریه بحیث زاحم مزاحم لوقعو فی ضیق وحرج وهی تختلف باختلاف سعه القریه وضیقها وکثره اهلها وقلتهم وکثره مواشیها ودوابها وقلتها وهکذا ولیس لهاضابط غیرذالک ولیس لاحد ان یزاحم اهالیها فی هذه المواضع[113]حریم قریه آن مقداری است که برای تامین مصلحت قریه و مصالح اهالی آن احتیاج باشد مثل خاکروبهها، محل ریختن کود حیوانات، محل اجتماع اهالی، مسیر جریان آب قریه، راه تردد، قبرستان، چراگاه حیوانات، هیزم کن و... همه این موارد بستگی به میزان نیاز قریه دارد ومعیار این است که تسلط دیگران سبب در تنگنا قرار گرفتن اهالی قریه شود واین نسبت به قریههای مختلف از جهت کوچک وبزرگ بودن قریه، میزان مواشی و... متفاوت است. مکانهای مذکور داخل در حکم حریم است و کسی حق مزاحمت ندارد.
حریم المزرعه
حریم المزرعه مایتوقف علیه الانتفاع منها ویکون من مرافقها کمسالک الدخول الیها والخروج منها ومحل بیادرها وحظائرها ومجتمع سمادها ومرعی مواشیها ونحو ذالک[114]
حریم مزرعه عبارت از مواردی است که استفاده از مزرعه متوقف بر آن باشد و حریم مزرعه از لوازم مزرعه است مثل راه ورود وخروج، محل جمع آوری محصولات زراعی، آغل حیوانات، محل ریختن کود حیوانات، چراگاه و...
ملاحظه میگردد که آن چه در تبیین ماهیت حریم ملک ومزرعه و خانه وقریه در فقه دو مذهب عمده عالم اسلام آمده است ازطرف کوچیها مکرر مورد تجاوز قرار گرفته است.تا حال شواهد فراوانی در این مقاله برای اثبات این ادعا ذکر گردیده است و تکرار نمیکنیم.
2 – غصب
دین مقدس اسلام برای جان، مال حیثیت وکرامت انسانی ارزش قائل است لذاهر کسی یا گروهی که داعیه دینداری دارد نمیتواند نسبت به این مسائل بی تفاوت باشد چون اسلام برای او همان طور که حقوقی را درنظر گرفته ودیگران را ملزم به رعایت آن میداند تکالیفی رانیز بر عهده او گذاشته است که بر مبنای آن او نیز مسئولیت دارد. یکی از محرمات شدید الهی تصرف در مال غیر است بدون اذن مالکش که در اصطلاح فقهی به " تصرف مال غیر عدوانا " نیز یاد میشود. هر نوع تملیک وتملکی که این عنوان بر آن صادق باشد با الاتفاق حرمت دارد ویکی از مصادیق بارز " اکل مال باالباطل " ( تصاحب مال بدون مجوز شرعی ) خواهد بود در این مسأله فقه شیعه وسنی هم نوا وهماهنگ میباشد.
الف) فقه حنفی: وهو أخذ مال متقوم محترم مملوك للغير بطريق التعدى، ومن غصب شيئاً فعليه رده في مكان غصبه، فإن هلك وهو مثلي فعليه مثله، وإن لم يكن مثلياً فعليه قيمته يوم غصبه، وإن نقص ضمن النقصان[115]... »
غصب عبارت است از گرفتن مال کسی دیگر با استفاده از قوه قهریه، وهرکسی چیزی را غصب کند باید برگرداند. گاردر صورت ازبین رفتن مال غصبی ، غاصب موءظف به پرداخت مثل یا قیمت زمان غصب است اگر نقصی وارد شده نیز ضامن است.
قَالَ الشَّيْخُ الْإِمَامُ الْأَجَلُّ الزَّاهِدُ شَمْسُ الْأَئِمَّةِ السَّرَخْسِيُّ إمْلَاءً:) ( اعْلَمْ) بِأَنَّ الِاغْتِصَابَ أَخْذُ مَالِ الْغَيْرِ بِمَا هُوَ عُدْوَانٌ مِنْ الْأَسْبَابِ، وَاللَّفْظُ مُسْتَعْمَلٌ لُغَةً فِي كُلِّ بَابٍ مَالًا كَانَ الْمَأْخُوذُ أَوْ غَيْرَ مَالٍ... ثُمَّ هُوَ فِعْلٌ مُحَرَّمٌ؛ لِأَنَّهُ عُدْوَانٌ وَظُلْمٌ، وَقَدْ تَأَكَّدَتْ حُرْمَتُهُ فِي الشَّرْعِ بِالْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ.
أَمَّا الْكِتَابُ فَقَوْلُهُ تَعَالَى: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ } وَقَالَ تَعَالَى: { إنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا } وَقَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: { لَا يَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إلَّا بِطِيبِ نفسهُ } وَقَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: { سِبَابُ الْمُسْلِمِ فِسْقٌ، وَقِتَالُهُ كُفْرٌ، وَحُرْمَةُ مَالِهِ كَحُرْمَةِ نَفْسِهِ...كَمَا قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: { مَنْ غَصَبَ شِبْرًا مِنْ أَرْضٍ طَوَّقَهُ اللَّهُ تَعَالَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ سَبْعِ أَرَضِينَ}[116]
شیخ زاهد شمس الائمه سرخسی در مورد غصب گفته است که گرفتن مال غیر است با استفاده از قوه قهریه، هرچند لفظ مال ذکر شده اما غیر مال را نیز شامل میشود. غصب به دلیل آن که ظلم وتعدی است در قرآن وسنت حرام بودنش تاکید شده است:
قرآن:
- ای مومنین اموال همدیگر را از طریق باطل تصرف نکنید مگر آنکه معامله ای از روی رضایت رخ داده باشد
- کسانیکه اموال یتیمان را از روی ظلم میخورند مثل این است که آتش را خورده باشند.
سنت پیامبر:
- تصرف مال مسلمان جز با رضایتش حلال نیست، دشنام دادن مسلمان فسق و کشتنش کفر و حرمت مالش چون حرمت خونش است.
- هرکس یک وجب زمین از دیگری غصب کند در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن مثل طوق برگردن آن میاندازند
ب) فقه جعفری: وهو الاستقلال بإثبات اليد على مال الغير عدوانا.[117] غصب آن است که انسان ازروی ظلم بر مالی یا حق کسی مسلط شود و این یکی از گناهان بزرگ است که اگر کسی انجام دهد در قیامت به عذاب سخت گرفتار میشوداز حضرت پیغمبر اکرم روایت شده است که هرکس یک وجب زمین از دیگری غصب کند در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن مثل طوق برگردن آن میاندازند [118]
بدون تردید، تسلط کوچیها بر مناطق مرکزی وشمال کشور از ابتدا تا کنون به صورت وسیع همراه با غصب بوده است این وطنداران عزیز ما از یک طرف آن قدر غیرت دینی دارند که حتی حاضر میشوند به راحتی مواد منفجره را به کمر بسته وحملات انتحاری انجام دهند تا رضایت خدای مهربان و رسول رحمت ومحبت را بدست آورند حال چگونه میشود که این جا به خطاب قاطع پروردگار مبنی بر نهی ازتصرف اموال دیگران، بی توجه باشند.
وقتی کوچیگری بدون تجاوزگری و غصب اموال واراضی مردم بومیممکن نیست دولت به عنوان نهاد مسئول ومتولی، موءظف به جلوگیری از این عمل مجرمانه است.
3 - محاربه ( اخلال در نظم عمومی)
محاربه چیست ومحارب کیست ؟
محاربه: وهي تجريد السلاح برا أو بحرا ليلا أو نهارا لاخافة الناس في مصر وغيره من ذكر أو أنثى قوي أو ضعيف [119].
اگر کسی بالغ وعاقل توانا با سلاح برهنه، شمشیر، نیزه، کارد، تفنگ، بمب به منظور اخلال در نظم اجتماعی وترسانیدن مردم وسلب امنیت ویا ترور اشخاص ویا غارت اموال اموال مردم علنا به آنان حمله کند محارب ومفسد است مرد باشد یا زن در شهر باشد یا صحرا شب باشد یا روز در دریا باشد یا فضا. وهم چنین اگر مسلحانه به خانه یا مغازه ومحل کار مردم هجوم آورد چه این که هدفش غارت اموال باشد یا تجاوز به عرض وناموس مردم [120]
وَإِذَا قَطَعَ قَوْمٌ مِنْ الْمُسْلِمِينَ أَوْ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ عَلَى قَوْمٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ أَوْ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ الطَّرِيقَ فَقَتَلُوا وَأَخَذُوا الْمَالَ قَالَ: يَقْطَعُ الْإِمَامُ أَيْدِيَهُمْ الْيُمْنَى وَأَرْجُلَهُمْ الْيُسْرَى مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُصَلِّبَهُمْ إنْ شَاءَ، وَإِنَّمَا شَرْطُنَا أَنْ يَكُونُوا قَوْمًا؛ لِأَنَّ قُطَّاعَ الطَّرِيقِ مُحَارِبُونَ بِالنَّصِّ[121]
هرگاه گروهی از مسلمین یا کفار ذمیبر عده ای از مسلمین یورش برند وراهزنی نمایند و آنهارا بکشند و اموالشان را بگیرند، امام دست وپایشان را قطع میکنند یا به درخت آویزان میکنند، گروهی بودن حمله کنندگان شرط است [ دلیل این حکم شدید ] این است که راهزنان محارب هستند
" فتح القدیر" یکی از کتب مهم در فقه حنفی است درمورد این که به چه کسی قطاع الطریق( محارب) گفته میشود وحکمش چیست این گونه مینویسد: وَإِذَا خَرَجَ جَمَاعَةٌ مُمْتَنِعِينَ أَوْ وَاحِدٌ يَقْدِرُ عَلَى الِامْتِنَاعِ فَقَصَدُوا قَطْعَ الطَّرِيقِ فَأُخِذُوا قَبْلَ أَنْ يَأْخُذُوا مَالًا وَيَقْتُلُوا نَفْسًا حَبَسَهُمْ الْإِمَامُ حَتَّى يُحْدِثُوا تَوْبَةً، وَإِنْ أَخَذُوا مَالَ مُسْلِمٍ أَوْ ذِمِّيٍّ، وَالْمَأْخُوذُ إذَا قُسِّمَ عَلَى جَمَاعَتِهِمْ أَصَابَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَشَرَةَ دَرَاهِمَ فَصَاعِدًا أَوْ مَا تَبْلُغُ قِيمَتُهُ ذَلِكَ قَطَعَ الْإِمَامُ أَيْدِيَهُمْ وَأَرْجُلَهُمْ مِنْ خِلَافٍ، وَإِنْ قَتَلُوا وَلَمْ يَأْخُذُوا مَالًا قَتَلَهُمْ الْإِمَامُ حَدًّا) وَالْأَصْلُ فِيهِ قَوْله تَعَالَى {إنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَستُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنْ الْأَرْضِ } [122]
َ هرگاه گروه یا فردی که توانای جلوگیری مردم را داشته باشند با هدف غارتگری خارج شوند اگر قبل از این که مالی را غارت کند یا کسی را بکشند دستگیر شوند امام ( حاکم اسلامی) آنها را حبس میکنند تا توبه کند و اگر مال مسلمان یا کافری را که در پناه جامعه اسلامیزند گی میکنند گرفته با شند؛ در صورتی که مال غارت شده به هریک حداقل بیش از ده درهم یا معادل آن رسیده باشد حاکم اسلامیدستها وپاهایشان را من خلاف ( دست راست وپای چپ یا پای چب ودست راست) قطع میکند!! مبنای این حکم، آیه شریفه قرآن مجید است که میفرماید: سزای کسانی که با دوستداران خدا وپیامبر او میجنگند ودر زمین به فساد میکوشند جز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند.
همه این احکام شدید به خاطر حیثیت تجاوزگری متجاوز صادر گردیده است که امنیت وآسایش وجان ومال مسلمین و حتی غیر مسلمانانی را که در جامعه اسلامیزندگی میکنند تهدید میکند .به هرحال اين موضوع درمنابع معتبرفقهي، فراوان و با صراحت بسیارآمده است [123]
گذشته وحال رفتار کوچیان نشان میهد که که آنها همواره مسلح بوده ومست ومغرور دست به هر کاری زده اند بی آن که در برابر کسی یا نهادی احساس مسئولیت کنند! صفحات قبل در تأیید این مدعا سخن فراوان دارد.
4 - بطلان فرمان سلطان جائر
کوچیها از گذشتههای دور تا کنون با این استدلال که « مونژ فرمان لرو!!» یعنی ما فرمان داریم حداقل مردمان دو حوزه شمال ومرکز کشوررا پایمال نموده اند عمده این فرمانها از سوی امیرعبدالرّحمان در زمان حمله بر هزارستان و پس از آن درزمینههای ذیل صادر گردید:
- قتل عام ونسل کشی
- اسارت و برد گی
- تاراج وغارتگری
- تصرف زمینهای زراعی
- تسلط بر چراگاهها
در جامعه سنتی افغانستان منبع مشروعیت بخش به این فرمانها یقینا دین ومذهب بود، عبدالرّحمان با آگاهی از این مسأله مولویان درباری چون سید محمد ممتحن وسید محمود قندهاری و... را دستور داد تا فتوای کفر مردم شیعه وهزاره را صادر نمایند وبرای مقبولیت بیشتر آن از آیات قرآنی واحادیث نبوی استفاده نمایند [124] این آیات وروایاتی که مورد استناد این مدعیان مذهب ودیانت قرار گرفته مبنی بر اطاعت از " اولوالامر" است[125].نتیجه این سیاست نابودی بیش ازدو سوم جمعیت مردم شیعه و هزاره، اخراج واسارت وآواره گی جمعی و غصب بیش از دو سوم سرزمینهایشان بود. به عبارت دیگر تمام اهدافی که مد نظر این " اولوالامر " مسلمین!! بود محقق شد به علاوء ه تثبیت بیش از یک قرن محرومیت !
حال باید بررسی نماییم که آیا چنین فرمانهای از نظر شرعی نافذ است یا خیر ؟ و آیا میتوان کسی چون عبدالرّحمان خان را مصداق اولوالامری دانست که در قرآن وسنت آمده ؟ در اسلام اصطلاح دیگری که وجود دارد " سلطان جائر" است نگاهی به عملکردها ورفتار امیر عبدالرّحمان نشان میدهد که ویژه گیهای" سلطان جائر" بر آن صادق است نه اولوالامر واجب الاطاعه! قرآن میفرماید:
یاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلا[126]
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را، و هر گاه در چيزى نزاع كرديد آنرا به خدا و پيامبر ارجاع دهيد اگر ايمان به خدا و روز رستاخيز داريد، اين براى شما بهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است.
این آیه شریفه به مسلمانان دستور میدهد که از خدا وپیامبر واولوالامر اطاعت کنند و امور مورد نزاعشان را با توجه به معیارهای الهی حل نمایند کلمه اولوالامر در این آیه باعث شده که برخی مطلقا حکم به پیروی ازهر والی وفرمانداری نمایند و اورا بدون آن که اعمال ورفتارش را در نظر بگیرند واجب الاطاعه اعلام نمایند!! با یک تامل ساده پی میبریم که این گونه فتوا صادر کردنها چگونه احکام و آموزههای حیات بخش اسلام را به استهزا میگیرند همان اسلام که صحرا نشینان عرب را متمدن ساخت واخلاق وانسانیت ومعنویت را بر زندگیشان حاکم ساخت در دست این بازیگران عرصههای قدرت وسیاست وثروت وشهوت اسیر" [127] گردید!! دینی که برای مبارزه با ظلم واستبداد آمده بود، برای توجیه تجاوزگری متجاوزان وستمگری جباران بکار گرفته شد! واین گونه ملتهای مسلمان در نقاب مذهب به" استضعاف " کشانده شد و " بنام زکات غارت گردیدند" و" بنام جهاد قتل عام شدند!"
به راستی چگونه میتوان دم از دینداری زد و در عین حال اطاعت از امیرعبدالرّحمان را برابر نشین اطاعت از خدا و پیامبر دانست ؟! باری، سخن بر سر اولوالامر بود، در نظام اعتقادی شیعه اولوالامر کسی است که مهمترین مشخصه اش عصمت وپیراسته بودن از گناه، خطا و نسیان است واین اوصاف در وجود 12 امام (ع) که آخرینش حضرت مهدی میباشد تجلی یافته است و قرائتی که دایره اولوالامر را شامل فقها میداند نیز ضابطهها و شرایط سختی چون تقوا، عدالت، اجتهاد ودین شناسی را مطرح میکند . اما اهل سنت واقعی نیز هرچند باور شیعه را نداشته ودر تفسیر این آیه اختلاف دارند ولی چنین نیست که هر جلاد جائر و هر سلطان ستمگر را اولو الامر بگویند واطاعت از او را همسان اطاعت از خدا بدانند.
برخی از علمای اهل سنت مراد از اولو الامر را امرا وعلما میدانند ولی پیروی از آنها را فقط در دایره اموری میدانند که از طرف خدا اجازه داده شده است چون « ولا نزاع بين المسلمين في أنه لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق » مسلمانان اتفاق دارندکه اطاعت مخلوق نباید منجر به معصیت خالق گردد [128] وأخرج أحمد عن أنس « قال: يا رسول الله أرأيت إن كانت علينا أمراء لا يستنون بسنتك ولا يأخذون بأمرك، فما تأمر في أمرهم؟ فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: لا طاعة لمن لم يطع الله[129] از پیامبر سئوال شد که نظر تان در مورد حاکمانی که به سنت شما پایبند نباشند واوامر تان را اجراننمایند چیست ؟ فرمود: نباید کسی راکه خدا را اطاعت نمیکند پیروی کنید. والمراد بأولي الأمر منكم: أمراء الحق؛ لأن أمراء الجور الله ورسوله بريئان منهم، فلا يعطفون على الله ورسوله في وجوب الطاعة لهم.... وكان الخلفاء يقولون: أطيعوني ما عدلت فيكم، فإن خالفت فلا طاعة لي عليكم[130]
مراد از اولو الامر، امراء حق هستند چون خداو پیامبر از فرمانروایان ستم پیشه بیزار است بنا بر این نمیتوان آنها راهم چون خدا ورسولش، واجب الاطاعه دانست...وخلفای راشدین همواره به مردم میگفتند در مواردی که به عدالت رفتار میکنیم از ما اطاعت کنید ودر صورت مخالفت با [احکام الهی ] اطاعت ما برشما واجب نیست.
صاحب تفسیر کشاف که از علما ومفسرین بزرگ اهل سنت می باشد در ادامه همین بحث میگوید:چگونه خداوند اطاعت از امرای ستمگر را واجب میکند در حالی که آنها مطابق فرمان الهی باید " امانات را به اهلش برگرداند، به عدالت رفتار کنند و امور مورد نزاع را به کتاب وسنت عرضه کنند، در حالی که " امرای جور " نه امانت را ادا میکنند ونه دادورزی میورزند و نه کتاب وسنت را داور قرار میدهند بلکه بنده شهوت وتابع هوی وهوسند.
مرحوم آلوسی مفسر دیگر اهل سنت اولوالامر را " بزرگان صحابه " میداند که در امور آگاهی دارند [131] فخر رازی صاحب تفسیر کبیر مراد از اولوالامر را " اهل حل وعقد " میدانند واز همین رهگذر به حجیت اجماع استدلال میکند چون میگوید از این آیه وجوب عصمت اولوالامر فهمیده میشود که باید معصوم از خطا باشد چون اگر معصوم نباشد واجب الاطاعه بودنش مستلزم اجتماع امر ونهی میگردد منتهی ایشان این معصوم را اهل حل وعقد امت میداند [132]
ملاحظه میگردد که علما ومفسرین اهل سنت مطلقا اطاعت از مخلوق را اگرمنجر به معصیت خداوند گردد نمیپذیرند وبه قول زمخشری در کشاف، خدا وپیامبر از " امرای جور بیزارند " وانگهی چگونه میتوان حکم به اطاعت بی قید و شرط آنان نمود به علاوه این که خلفای راشدین نیز فقط در موارد مطابق با عدل طالب اطاعت بودند . یقینا امیرعبدالرّحمان در صدر " امرای جور " قرار دارد و هیج مسلمانی نمیتواند مدافع رفتارهای او یاشد.
4- 1 ابوحنیفه ومخالفت با سلاطین جور
آنها که با اتکا به فرامین امیرعبدالرّحمان سرزمینهای اجرستان وزمین داور، دایه فولاد، چوره و کمسون و...را غصب کردند و همه ساله برای استفاده از علفچرهای اراضی باقی مانده مناطق مرکزی هجوم میآورند چگونه داعیه پیروی از امام ابوحنیفه میکنند او که در برابر حکام جور مبارزه کرد وحکومتشان را نا مشروع میدانست او که خود فقیه بود وبنیانگذار یک مذهب بزرگ فقهی در جامعه اسلامی، مطالعه تاریخ زندگی اش نشان میدهد که حکومتهای ستم پیشه را نا مشروع میدانست وقیام علیه آنان را واجب!
در سالهای 121-122 ق که زیدبن علی ابن الحسین در برابر هشام بن عبدالملک خلیفه ستمگراموی قیام کرد شماری از علما وفقها بطور مستقیم یا غیر مستقیم در این قیام شرکت نمودند که معروف ترین آنها ابوحنیفه بود مورخ مشهر بلاذری مینویسد:
وکتب زید الی اهل الآفاق کتبا یصف فیها جور بنی امیه وسوء سریرتهم ویحضهم علی الجهاد... وبعث الی ابی حنیفه فکاد ان یغشی... وقال من اتاه من الفقهاء ؟ فقیل له سلمه ابن کهیل، ویزید بن زیاد وهاشم البرید وابوهاشم الرمانی وغیرهم فقال لست اقوی علی الخروج ؟! وبعث الیه بمال قواه به [133]
زید به مناطق مختلف نامههای در باره ظلم وستم وبدرفتاری بنی امیه نوشت و مردم رابه جهاد تحریک میکرد...وقتی به دنبال ابو حنیفه فرستاد او یکه خورد وگفت از فقها چه کسانی دعوتش را قبول کرده است ؟ به او گفته شد سلمه بن کهیل، یزید بن زیاد،هاشم البرید وابوهاشم رمانی وجمعی دیگر. ابوحنیفه گفت من قدرت خروج ندارم با این حال مالی رابرایش فرستاد تا با آن خود را تقویت کند.
برخی منابع مینویسند ابوحنیفه ضمن ارسال مبلغ 4000 درهم از پول مخصوص خود برای زید به او پیغام داد که با این پول سپاه و اسلحه تهیه کن ومن در حال حاضر امانتهای ازمردم در نزدم هست که به این زودی امکان ندارد آنهارا به صاحبانش برگردانم هروقت ازادای امانات فارغ شوم من اولین کسی خواهم بود که با شمشیر کشیده در کنارت حا ضر خواهم شد وبر ضد ظلم وستم بنی امیه به جهاد خواهم پرداخت. پس از شهادت زید ابو حنیفه همواره تاسف میخورد که چرا فرصت نیافته با زید یکجا شهید شود [134]
در پی پیروزی عباسیان وبه خلافت رسیدن سفاح ابو حنیفه به کوفه مراجعت کرد ودر نخستین واکنش از بیعت کردن با سفاح
طفره رفت. بر خی از نویسندگان مسلم دانسته اند که ابو حنیفه خلافت عبا سیان را منکر بود و هرگز با سفاح ومنصور بیعت ننمود[135] وحتی زمانی که منصور منصب قضاوت را به وی پیشنهاد کرد او نپذیرفت وگفت: بهتر است در دجله غرق شوم اما شغل قضاوت را نپذیرم! تا مبادا از این طریق کمک به " اثم و عدوان " نموده باشد [136]
در سنه 145 هق ابراهیم بن عبدالله محض معروف به نفس زکیه از نسل امام حسن ( ع) در برابر منصور خلیفه عباسی قیام کرد. دکتر حسن ابراهیم حسن مصری که از نظر مذهبی نیز مربوط به اهل سنت میباشد، مینویسد: ابو حنیفه بخا طر حمایت از این قیام مورد آزاروشکنجه خلیفه عباسی واقع گردید ومنصور وی را از کوفه به بغداد خواند وپانزده روزنگه داشت وزهر داد وبکشت.[137]
ابوعبدالله صیرفی به سند خود از ابو اسحاق فزاری نقل کرده که ابو حنیفه کشته شد گا ن در راه یاری ابراهیم را همانند کشته شد گان جنگ بدر میدانست. وی حتی به ابراهیم نامه نوشت که به کوفه برود تا به کمک پیروانش منصوررا یا بکشد ویا دستگیر کند. بعدها یکی از همین نامهها بدست منصور افتاد واورا با شربت زهر آلود مسموم کرد وبه همان زهر از دنیا رفت[138]
مالک بن انس پیشوای مذهب مالکی نیز نسبت به سیاستهای خلفای عباسی معترض بود، بدین منظورقیام محمد نفس زکیه برادر ابراهیم را در مدینه تأیید کرد وی نیز در این راه شکنجههای بسیاری تحمل کرد [139]
بنا بر این کسانی که ادعای پیروی از مکتب ومذهب ابوحنیفه را دارند باید رفتار و روش وکردار ومنش او را الگو قرار بدهند و بدانند که ابو حنیفه نه تنها آنان را واجب الاطاعه نمیدانست بلکه از اعمال ورفتارشان بیزاری میجست و علیه آنان مبارزه میکرد حال چگونه میتوان عبدالرّحمان را که با جنایاتش تاریخ افغانستان را مکدر ساخت، اولوالامر اعلام کرد وفرمانش را معتبر دانست ؟! همو که درجنایت وجاری کردن جوی خون در تاریخ کم نظیر است. چگونه میتوان جرئت جسارت به مقام ربوبی ونبوی کرد واین جلاد بزرگ تاریخ را مصداق اولوالامر اعلام کرد ؟؟!
جمع بندی ونتیجه
کوچ نشینی اگر در سایر کشورها به معنی زندگی متکی بر دام پروری و وابسته به طبیعت به شمار میرود در افغانستان یک پدیده کاملا سیاسی و زاییده اندیشه برتری طلبی وانحصار گرایی یک قوم در جهت استیلا بر اقوام دیگر است از این رو در تاریخ افغانستان میبینیم که سمت وسوی کوچیگری کوچیان را سیاستهای خصمانه حاکمان تعیین مینمودند واساسا در ذهن و ضمیر مردم افغانستان کوچیگری به جای آن که تداعی بخش زندگی آرام صحرا نشینان باشد یاد آور خاطرات تلخ تهاجم وترور و تجاوز مردان مسلح با رمههای میلیونی بر خانه ومزرعه وزندگی ده نشین میباشد.
علت اصلی این امر را باید در پیوند و پیمان تاریخی کوچی – حکومت جستجو کرد که فاجعه بار ترین بعدش در مشارکت کو چیها در جنگ عبدالرّحمان علیه مردم شیعه و هزاره تبارز یافت. پس از جنگ امیر مذبور طی فرمانهای متعدد بخشی وسیعی از هزارستان را به طوایف مختلف کوچی داد تا بدین ترتیب بافت جمعیتی منطقه را به نفع قبیله پشتون تغییر دهد. اقدام دیگر وی نسبت به اراضی سرد سیری بود که کوچی پاکستانی سرمای آن را تحمل نمیتوانست ودر نتیجه اقامت دایمیبرایش ناممکن بود لذا با فرمانهای دیگری تمام " مراتع ومرغزارها " و چراگاههایشان را به کوچیان وا گذار کرد تا از این طریق عملا آن" بقیه السیف " را نیز در تقلای مرگ وزندگی قرار دهند. چون اساس زندگی روستای بر منابع طبیعی استوار است و با محرومیت از آن، هزاره ناگزیر یکی از سه گزینه را انتخاب میکرد:
1. مبارزه و دفاع در برابر تجاوزگری
2. تحمل ودست پنجه نرم نمودن با مرگ وزندگی و سکوت در برابر تاراج مایملک ودارایی
3. مهاجرت و انتخاب آواره گی
با توجه به اینکه این سیاست پس از شکست هزارستان اجرا گردید، زمینه مبارزه مسلحانه و دفاع وجود نداشت هرچند افراد بسیاری نیز بودند که کاسه صبرشان لبریز میگردید و با اینکه میدانستند اقدامشان انتحار است، به مقابله نا برابر میپرداختند. دستههای دیگری نیز بودند که راه دوم وسوم را برگزیدند.
فرمانروایان بعدی افغانستان نیز برای این که آرمانهای امیر عبدالرّحمان را محقق کنند با صدور فرمانهای دیگر و وضع قوانین ظالمانهء چون قانون علفچر به تأیید وتثبیت این سیاست پرداختند. در صورتی که زندگی روستائیان وابسته به علفچر است منع او از علفچر نادیده گرفتن حق حیات اوست.
به هر حال، داستان دردناک دادو ستد کوچی - حکومت بخشی از تاریخ سیاه این مملکت را تشکیل میدهد، تاریخی که در آن گلههای بی شمار شتران و گوسفندان کوچی پاکستانی از مزرعه انسان بومیسیر میگردید و او خود خون دل میخورد ونظاره گر مرگ خاموش کودکانش بر اثر گرسنگی بود!! هزاره ده نشین مجبور و مکلف بود به خوست وجلال آباد "بست"( اعزام برای سربازی) شود و در آن جا به بهانه عسکری به سخت ترین کارها گمارده شود ودر آخر در میان سنگ پارههای تنگ غارو دفن گردد بی آن که اشکی بر گونه ای بلغزد. اما کوچی معاف از خدمت عسکری بود.
هزاره " مالیات بر نفس " پرداخت میکرد وبرای تهیه روغن شرکت از بهسود تا کابل مشکهای روغن را با پشت حمل میکرد تا "رسید " حکومت را دریافت کند! یک قطره روغن را بر کودکش حرام مینمود تا از عهده حواله حکومت بر آید اما کوچی معاف از هر نوع مالیات بود!
با این همه کوچیان همواره تلاش داشته اند تهاجماتشان را بر شمال ومرکز کشور توجیه قانونی نمایند؛ با این ادعا که هر شهروندی درهر نقطه از مملکتش حق سیر وسفر و سیاحت دارد وما نیزبا توجه به همین حق، به هزارهجات و شمال میرویم در حالی که فرق میان سیرو سفر قانونی و لشکر کشی و کوچیگری مسلحانه و غارتگری وآدم کشی برای هر خردمندی خالی ازشائبه است.
کوچیان با استفاده از قدرت حکومت، بیش از یک قرن است که به پایمال کردن بومیان پرداخته و هزارهجات را رها نکرده اند و هنوز هم با قاطعیت خواستار تداوم تسلطشان هستند چون سرزمینی بوده است که سالها پول بدون کار، زمین بدون قیمت، چراگاه بدون زحمت و سود سرسام آور تجارت، و... یکسره نصیب کوچی میشده است بسی جهت نبود که کوچی با صدای بلند در حالی که بر سر کوهی در هزارهجات ایستاده و به " میش "های فربه شده اش مینگریست با لبخندی سرشار از رضایت بگوید:
«هیچ شغلی در دنیا بهتر از شغل ما نیست.» [140]
پیامدهای دردناک این سیاست برای بومیان به ویژه هزارهها عبارت بود از: قتل وغارت، فقر ناشی از تخریب مزارع و محرومیت ازمنابع طبیعی، شکنجههای روحی و روانی، آواره گی و...اما برای کل جامعه افغانستان نیز آثار زیانباری به جا گذاشت که مهمترینش نهادینه ساختن اختلافات قومیومذهبی در کشور بود.
ارزیابی واعتبار سنجی فقهی – حقوقی این فرمانها مظلومیت مضاعف هزارهها را روشن مینماید از نظر حقوقی این فرمانها نه تنها فاقد اعتبار حقوقی و شرعی است که در برابر قوانین جهانی واصول مسلم فقهی قرار میگیرد. چگونه میتوان سخن از اعتبار فرمان عبدالرّحمان گفت آن هم در 120 سال پیش در حالی که او به عنوان یک جنایتکار جنگی وکسی که باقتل عامها و نسل کشیهایش عملا تمام اصول اخلاقی وارزشهای انسانی را زیر پا گذاشته است!
نکته قابل توجه اینکه:
جامعه شیعه و هزاره باید باعقلانیت و درایت رویکردشان را تغییر بدهند ما بیش از یک قرن است در انزوا واسارت زندگی کرده و شلاق وشکنجه و"دار" و "کله منار" و جنگ روانی سازماندهی شده و...را تجربه کرده ایم آن چنانکه سرانجام باور کردیم که ما برای بدبختی وتحمل مصائب آفریده شده ایم حق ما در محرومیت ماست حکومت و منصب و دانش وارزش از دیگران است "پول از هندو و حکومت از افغان است."[141]
ما قربانیان گمنامیبوده ایم که فریادمظلومیت مان را هیچ کسی نشنیده است! حتی در عصری به اصطلاح آزادی ودموکراسی! زمانی که بهسود در سال 87 درآتش بیداد میسوخت دو صد هزار انسان برای اعتراض به خیابانهای کابل سرازیر شدند اما آنگونه که باید حتی این صدا هم شنیده نشد. در سال 87 زمانی که رهبران جامعه هزاره با رییس جمهور کرزی ملاقات میکند و از وی میخواهد که جلو تهاجم مسلحانه کوچیها به هزارهجات را بگیرد وی با صراحت میگوید که: منع کوچی از علفچر نا ممکن است![142]
میبینیم که چگونه رسوبات افکار و اندیشههای سلطه جویانه هم چنان در پی تداوم تسلط بر ماست و از طرفی بی صدایی ما و" فقدان یک استراتیژی واحد" به تقویت این تفکرات میپردازد. دیگران بر اساس اصول ضد انسانی بیش از یک قرن ما را قربانی کرده اند و اینک زمان آن فرا رسیده است که ما بر مبنای منطق واصول عقلایی و انسانی به باز خوانی تاریخ و تغییرخط مشی مان بپردازیم
این رویکرد نو بدین معناست که ما باید در موضع مدعی ومطالبه گر قرار بگیریم تا مدافع، ما تا کنون به جرم گناهان مرتکب نا شده بی آنکه به ما فرصت دفاع داده شود بسیار سوخته ایم. اما اینک که به برکت خونهای ریخته شده در راه عزت و آزادی، مردم ما به اعتماد و خودباوری، دانش ودرایت و آگاهی سیاسی رسیده اند ضرورت دارد که موضعگیریهای مان نیز متناسب با جایگاه حقیقی ما باشد.
کوچیان صد سال است که شدید ترین شکنجهها را بر ما روا داشته اند، خسارات جبران نا پذیر سیاسی، اقتصادی فرهنگی و روانی را بر ما تحمیل کرده اند آیا منطقی نیست که اندیشمندان ما بخصوص دانش آموختگان حوزههای حقوق و سیاست و شریعت به طرح پرسشهای در این زمینه بپردازند و به مطالبه این خسارات بیندیشند ؟ پرسشهای پیرامون تقلیل جغرافیای هزارستان وتصرف سرزمینهای ارزگان و اجرستان ودایه و پولاد وچوره وکمسون و بوباش و قلندر و... که هر کدام حدیث مفصلی دارد. در نخستین گام تدویر سمینارهای علمیو تدوین پایان نامهها و تمرکز تحقیقات آکادمیک روی این مسایل میتواند ما را کمک کند . به نظر میرسد این روش، به تغییر معادله در مناسبات کوچی – هزاره منتهی خواهد شد مشروط بر اینکه بازیگران این میدان از دانش و تعهد و آگاهی سیاسی، تاریخی بهره مند باشند و در صدد پرورش مبانی حقوقی وقانونی این بحث بر آیند و در عین حال دغدغه نان و نام را نداشته باشند .کوته بینی وتک روی، معامله گری و محافظه کاری، ترجیح دادن منافع فردی وجناحی و... همواره موانع جدی بر سر راه تحقق آرمانهای یک ملت محسوب میشود. درمبارزه سیاسی که با هدف استقرار عدالت انجام میگیرد تا آن جا که ممکن است باید این چالشها را از سر راه بر داشت . هر فردی از جامعه ما باید این مسأله برایش تکان دهنده و تامل بر انگیز باشد که چرا هنوز ما فریاد میکشیم که خانههای ما را به آتش نکشید ؟
این بسیار رنج آور است کوچیان پس از تصرف بیش از 60 درصد زمینها و سلطه غیر قانونی صدساله بر چراگاههای هزارستان باز هم با استناد به فرمانهایی حاکمیکه به گفته خودشان بیش از صد هزار نفر از اقوام مختلف افغانستان را قتل عام کرده است به روش ومنش گذشته وبلکه خطرناکتر روی آورده اند. امروز آنها در عوض اینکه پاسخگوی ستمهای گذشتهشان باشند به چپاولگریشان ادامه میدهند، به جای آن که ما زمینهای اشغال شده مان را و خساراتهای سنگینی را که برما تحمیل نموده اند، مطالبه کنیم آنها طلبکارند! این نشاندهنده اوج بی عدالتی و تبعیض وتعصب در کشور است.
به هرحال ، سهل انگاری ما در این زمینه میتواند فاجعه بار باشد. بسیار ساده اندیشی است اگربه این ثبات نسبی و دولت نیم بند دلخوش نماییم.
راهحلها
معضل کوچی وده نشین یک واقعیت است که سالها بر مردم افغانستان به ویژه ده نشینان زيانهاي جبران ناپذيري را به بار آورده است خسارات انسانی، اقتصادی ، فرهنگی و...حتی خود کوچیان که به ظاهر اوضاع را بر وفق مراد میدیده اند از این ناحیه ضربه هاي بسياري دیده اند چه ضرری بالاتر از اینکه خشونت وغارت وتجاوزگری جزء فرهنگ کوچیها گردیده است. این مسأله كاملا روشن است و نياز به استدلال ندارد كه آنها به هر نقطه ای پا میگذارند نه تنها چراگاهها و مزارع آن جا را به " خاک باد " بدل میكنند که ساکنانش را نیز به شکنجه میگيرند! هرچند کوچی خود را به ظاهر فاتح میدان میدیده است اما در واقع او نیز باخته است، او بی آن که خود بداند آسایش گوسفندانش را بر آینده فرزندانش ترجیح داده است! چون با محرومیت از مدنیت و دانش وفرهنگ عملا زندگی چوپانی را برای او رقم زده است.
بنا بر این عقلانیت اقتضای آن را دارد که در اندیشه راهحلهای مناسب، منطقی وسودمند به حال طرفین باشیم. به نظر میرسد راهکارهای ذیل در برون رفت از این بحران ما را مدد میرساند:
الف) ابطال فرمانها
دولت افغانستان و وطنداران کوچی اگر میخواهند این غائله پایان یابد، استدلال واستناد به فرمانهای فرسوده یک قرن پیش را کنار بگذارد چون حاکمان هر عصری در اندیشه تثبیت تسلطشان بر رعیت ازهر تیره وتباری به هر قیمتی بوده اند حتی اگر شعار طرفداری از یک قوم را سر میداده اند به خاطر تحکیم قدرتشان بوده وگرنه کوچی وبومیرا این چنین در تقابل قرار نمیدادند پس" قوم" نیز برای آنان پله صعود برای رسیدن به قدرت وثروت وشهرت بوده اند! در این میان آنکه قربانی شده است اقشار محروم بوده اند !
دولت افغانستان اگر دغدغه امنیت و وحدت ملی را دارد نباید به این فرمانها به عنوان" اسناد دست داشته کوچیها " بنگرند چون تأیید این فرمانها به دلیل ماهیت ظالمانه شان نه با قانون اساسی ونه با قوانین بین المللی ونه با فقه حنفی وجعفری سازگار است، اصرار بسیار بر این فرامین منجر به باز شدن دوسیههای بزرگتر ومشکلات بیشتری خواهد شد.
ب) تفکیک کوچیها
کوچی در افغانستان یک عنوان است برای سوء استفاده کسانی که با کوچی تعریف شده در قانون فرسنگها فاصله دارند جمع زیادی امروزه ادعای کوچی بودن و استفاده از امتیازات آن را دارند در حالی بیش از هر بومیزمین دارند، شرکتهای ترانسپورتی دارند و… « در تعریف کوچی کسانی شامل است که که دارای ملکیتهای مشخص نبوده ودرهیچ جای افغانستان مسکن گزین نباشند. در حالی که در مناطق لوگر وجلال آباد بیشترین قلعههای بلند از کوچیهاست و آنها هزاران جریب زمین در اختیار دارند. کوچی یعنی کسی که زمین وملک ندارد فقط مالدار است »[143] پس کوچی زمین دار و کوچی بی زمین باید تفکیک شوند. از طرفی دیگر عده زیادی در پی اغراض سیاسی مشخص هستند که نه برای چرای دامهایشان بلکه برای غارتگری وآدم کشی رهسپار روستاهای مردم بی دفاع میشوند. پس کوچی چپاولگر کوچی نیست، قطاع طریق است، اخلال گر نظم وامنیت وثبات کشور است.
متأسفانه تاریخ کوچيگری کوچیان در گذشته و حتی در سالهای اخیر بر این مدعا مهر تأیید میزند. تا این تفکیک صورت نگیرد حل این معضل هم چنان یک معما باقی خواهد ماند.
ج) خلع سلاح نمودن کوچیها
مسلح بودن کوچیها حتی با سلاحهای ثقیله چون راکت وهاوان پیکا و... امری مسلم است و متأسفانه این سلاح چون شمشیری در دست زنگی مست مردمان بسیاری را بیچاره نموده است.
پس از به وجد آمدن امنیت نسبی در کشور، از طرف دولتمردان وجامعه جهانی پروژههای جمع آوری اسلحه تحت عنوان دایاگ ودی دی آر به راه افتاد و مردم هزارهجات پیش از همه از این طرح استقبال نمودند وهرچه تفنگ وفشنگ داشتند، صادقانه به دولت تحویل دادند تا در پروسه صلح وثبات وسازندگی سهم بگیرند غافل از آن که در این دولت داشتن سلاح برای آنها غیر مجاز است و قانون در مورد آنها اجرا میگردد نه کوچیانی که با سلاحهای ثقیله و خفیفه در روز روشن بر آنان یورش میبرند.
کوچیها اگر خلع سلاح نشوند مردم بومینیز برای دفاع از خانه و کاشانه و ملک و مزرعهشان به سلاح پناه برده وبا هر قیمتی به تهیه سلاح خواهند پرداخت. وآنگاه امنیت وحاکمیت دولت نیز با مخاطره جدی مواجه خواهند شد
د) بی طرفی دولت
کوچیگری با شیوه کنونی توسط نظامهای فا شیستی به وجود آمد وبا حمایتهای بی قید وشرط آنها تداوم یافت متأسفانه در سالیان اخیر نیز نشانههای از این سیاست مشاهده گردید چنانکه به آتش کشیدن بهسود با نظارت و بلکه با حمایت اردوی به اصطلاح ملی صورت گرفت . رییس جمهور کرزی پس از آن که تمام مزارع مردم ویران گردید و دهها تن کشته وزخمی و هزاران خانوار آواره گردید فرمان برگشت کوچیان را صادر نمود. و بجای محکومیت تجاوزات وجنایات رخ داده، هیئت دولت را مؤظف به ارزیابی و پرداخت "خسارات متوقعه ناشی ازعدم دسترسی کوچیان به علفچر" نمود. با این وضعیت حل این معضل ممکن نخواهد بود. البته یک تحلیل این است که فرمان برگشت رئیس جمهور پس از آن صادر گردید که هزارهها بصورت نسبتا هماهنگ، عملیات موفقی را در منطقه " دهن تنور " بهسود علیه کوچیها اجرا نمودند و رئیس دولت احساس کرد پس از این ، تداوم این بازی، به نفع کوچی نیست و بهتر است برگردد.
دولت باید با تعیین مراجع ذیصلاح و محکمه مورد اعتماد طرفین در فضای بدور از تهدید و زور گویی زمینه زندگی مسالمت آمیز شهروندان افغانستان را فراهم نمایند.
ه) اسکان کوچیها
درهركشوري قانون اساسی من حیث یک وثیقه معتبر ملی مطرح میباشد در کشور ما نیز اگر این نگاه وجود داشته باشد باید به مواد آن وقعی نهاده شود. اسکان کوچیها با صراحت به عنوان یکی از وظایف دولت ذکر گردیده است لذا دولت میتواند با یک رویکرد مثبت ملی وبدون آن که حقوق دیگر شهروندان را تضییع نماید زمینه اسکان دایمیکوچیها را فراهم نماید. البته مشروط بر این که قبل از انجام این مهم، صادقانه به تفکیک کوچی واقعی و کوچی قلابی بپردازند در غیر این صورت نمیتوان چندان امیدوار بود.
به امید روزی که هموطنان ما از گذشتههای فاجعه بار عبرت بگیرند و ازهر مذهب وملیت با صلح وصفا و مهر ومحبت در کنار هم زندگی نمایند.
منابع ومآخذ
1. کاتب هزاره ، فیض محمد سراج التواریخ ج3 ب 1 ارگان نشراتی سید جمال الدین حسینی (حبل الله)،چاپاول ، قم1372
2. تیمور خانوف، ل ، تاریخ ملی هزاره ، مترجم عزیز طغیان نشر اسماعیلیان قم 1372
3. فرخ، سید مهدی ، نظری به مشرق ،تاریخ سیاسی افغانستان ج1 ، چاپخانه مجلس ایران 1314
4. غرجستانی، محمد عیسی ، کله منارهها در افغانستان، ناشر اسماعیلیان قم1372
5. غبار ، غلام محمد ، افغانستان در مسیر تاریخ، نشر جمهوری، چاپ اول 1384
6. فرهنگ،ا میر محمد صدیق ، افغانستان در پنج قرن اخیر، چاپ نوزدهم با ویرایش محمد کاظم کاظمی، نشر عرفان تهران 1385
7. ه میتلند ، م پی جی هزارهها وهزارستان گزارش کمیسیون سر حدی افغان و انگلیس ازسالهای 89- 1878 ترجمه محمد اکرم گیزابی مقدمه و پاورقی حاج کاظم یزدانی قم 1372
8. امیر عبدالرّحمان ، تاج التواریخ ج 1و 2 انتشارات میوند کابل 1373
9. ع ریاضی هروی ، محمد یوسف ، عین الوقائع به کوشش محمد آصف فکرت هروی (تاریخ افغانستان) چاپ اول دانشگاه تهران 1369
10. یزدانی ، حاج کاظم ، صحنههای خونینی ازتاریخ تشیع در افغانستان چاپ اول 1370
11. ه مقصودی ، عبدالحسین ، هزارهجات سر زمین محرومان کوئته پاکستان 1368
12. نایل ، حسین ، سایه روشنهای از وضع جامعه هزاره چاپ اول قم 1372
13. دشتی ، ابو احسان ، ژئوپولیتیک تسلط انجینیر ( نسخه چاپ نشده)
14. ارزگانی ، علامه محمد افضل بن وطن داد ، مختصر المنقول در تاریخ هزاره و مغول قم بی تا
15. یزدانی ، حسین علی حاج کاظم ، پژهشی در تاریخ هزارهها ج یک چاپ اول 1372 قم و جلد 2 چاپ اول 1373
16. اخلاقی ، محمد اسحاق ، هزاره در جریان تاریخ ج 1و 2 انتشارات شرایع قم 1380
17. ه پولادی ، حسن ، هزارهها ( تاریخ، فرهنگ، سیاست، اقتصاد) مترجم علی عالمیکرمانی، نشر عرفان تهران 1381
18. ن قندهاری، طالب محمد حسین ، نگاهی به دیروز وامروز افغانستان ناشر مهاجر غزنوی چاپ پیوند1362
19. فرهنگ ، سید محمدحسین ، جامعه شناسی و مردم شناسی شیعیان افغانستان، موسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی قم 1380
20. موسوی، سید عسکر ، هزارههای افغانستان (تاریخ، اقتصادی، سیاسی) ترجمه اسدالله شفایی ناشر موسسه فرهنگی هنری نقش سیمرغ 1379
21. داوودی ، عبدالمجید ناصری ، مشاهیر تشیع در افغانستان ج 2 موسسه آموزشی پژهشی امام خمینی قم 1380
22. موسوی بجنوردی ، کاظم ، دائره المعارف بزرگ اسلامی تهران 1378
23. محمد نسل ،غلام رضا مجموعه مقررات دیوان بین المللی کیفری( ترجمه ) با دیباچه دکتر محمد آشوری نشر دادگستری 0 138
24. نایل ، حسین ، ساختارطبیعی هزارهجات چاپ اول قم 1381
25. پاپلی یزدی ، محمد حسین ، افغانستان اقوام – کوچی نشینی ترجمه مجموعه مقالات به کوشش انتشارات آستان قدس رضوی مشهد 1372
26. جاغوری ، حیدر علی ، هزارهها وهزارهجات باستان در آیینه تاریخ چاپ اول 1371
27. وبسایت کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان www.aihrc.org.af
28. سایت کابل پرس www. Kabulpress.org
29. لعلی ، علیداد ، سیری در هزارهجات قم1372
30. ه تشید ، علی اکبر ، هدیه اسماعیل یا قیام سادات برای تصاحب خلافت ، دارالکتب الاسلامیه تهران 1385
31. گروه پژوهشی سینا ، افغانستان در سه دهه اخیر قم 1381
32. دولت آبادی ، بصیر احمد، هزارهها از قتل عام تا احیای هویت قم 1385
33. جعفري لنگرودی ، محمد جعفر، ترمینولوژی حقوق .نشر گنج دانشف تهران 1386
34. منابعی که علامت (ش) دارند از نرم افزار المکتبه الشامله http://www.shamela.ws که یک موسوعه بزرگ معارف اسلامیاست اخذ گردیده
35. الموسوعیه الفقهیه الکویتیه/ ش
36. الشرح الصغیر ج4./ش
37. القوانین الفقهیه ص344 /ش
38. ابن قدامه المقدسی،ابی محمد عبدالله ابن احمدبن محمد ، المغنی ، ج6.نشر عالم الکتب ، بیروت
39. سایت سلام www. Justicef.net
40. سایت جمهوری سکوت www.urozgan.net
41. محقق کابلی ، قربانعلی ، ا ستفتاءات جدید 1381
42. السیستانی ، السید علی ، منهاج الصالحین ./ ش
43. فقه الحضاره /ش
44. الاختیار لتعلیل المختار/ش
45. سرخسی ، محمد ابن ابی سهل، المبسوط ابو بکر/ش
46. تبیین الحقایق شرح کنز الد قائق /ش
47. بدائع الصنایع فی ترتیب الشرایع /ش
48. اصفهانی ، ابوالفرج (284- 356) ، مقاتل الطا لبین ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی مقدمه و تصحیح علی اکبر غفاری بی تا
49. ابراهیم حسن ، حسن ، تاریخ سیاسی اسلام ،ترجمه ابوالقاسم پاینده ، نشربدرقه جاویدان ، تهران 1385
50. آلوسی البغدادی ، سید محمد ، تفسیر روح البیان. انتشارات دارالفکر بیروت
51. تفسیر بحرالمحیط /ش
52. تفسیر نسفی /ش
53. الامام فخر رازی ، تفسیر کبیر، دار احیاء تراث العربی بیروت1422 ه ق
54. بلاذری ، انساب الاشراف ج3 /ش
55. جعفریان ، رسول ، تاریخ سیاسی اسلام 2 (تاریخ خلفا از رحلت پیامبر تا زوال امویان) انتشارات دلیل ما
56. اضواءالبیان فی تفسیر القرآن /ش
57. سیوطی ، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر الماثور ، دارالفکر بیروت 1422 هق
58. الزمخشری ، تفسیر کشاف /ش
59. محقق کابلی ، قربانعلی ، توضیح المسائل 1380
60. مکی العاملی ، محمد ، اللمعه الدمشقیه کتاب الحدود /ش
61. فتح القدیر/ش
62. ابن اثیر ، الکامل فی التاریخ 5/ش
63. ابن خلدون ، عبدالرحمن ابن محمد ، کتاب العبر ودیوان المبتداوالخبرفی ایام العرب و العجم والبربر ج 3 ص 9،موءسسه الاعلمی للمطبوعات بیروت 1418
64. طبری ، ابی جعفر محمد ابن جریر ، تاریخ الطبری المعروف بتاریخ الامم و الملوک موئسسه الاعلمی للمطبوعات بیروت 1418
65. جوزجانی ، منهاج سراج ، طبقات ناصری با تصحیح عبدالحی حبیبی ج1 انجمن تاریخ افغانستان مطبعه کابل 1342
66. هفته نامه وحدت ارگان نشراتی حزب وحدت اسلامیافغانستان در ایران - قم
67. هفته نامه بنیاد وحدت ارگان نشراتی حزب وحدت در ایران مشهد
68. افغانستان در قرن بیستم، ظاهر طنین، چاپ اول انتشارات عرفان تهران
69. http: bigzad. Org
70. Javedjoya.wordpress.com وبلاگ معلوماتی هزارستان / دستگیر پنجشیری
71. حارث، عبدالله haris Abdulla. -/ www.archive.khawran.com
72. حبیبی ، عبدالحی ، تاریخ افغانستان بعد از اسلام تهران انتشارات افسون 1380
1. مسئله کوچندگان افغانستان و راههای حل عادله آن، آکادمیسین دستگیر پنجشیری Javedjoya.wordpress.com وبلاگ معلوماتی هزارستان
6. ژئوپولیتیک تسلط انجینیر ابو احسان دشتی ( نسخه چاب نشده ) دفتر14 ص 72 یه نقل از بحران در حقوق ارضی لیزالدین ویلی ترجمه انجینیر علیداد لعلی.
16. سایهروشنهایی از وضع جامعه هزاره، ص31 به نقل از مسئله ای هزاره جات ( در کتاب تمدن ایرانی ) ترجمه دکتر عیسی بهنام تهران 1337
24. دوبیتی های زیر که ازگذشته ها ی دوربر زبان زنان هزاره جاری بوده است بخوبی اوج مظلومیت هزاره وبیدادگری کوچیهارا منعکس میکند. آنها براساس یک نظام ناعادلانه تجاری اجناسشان رابا جبر به مردم هزاره می فروختند وازطرفی با اتکا به قدرت حکومت، زمینهایشان را تصرف میکردند. نکته دیگری قابل استفاده از این غمنامه ها این که : پاکستانی بودن کوچیها امری مسلم بوده ومردم افغانستان نیز آنهارا باهمین هویت میشناخته اند. !
!خدایا اوغون کوچی میا یه
اگه جایداد مونه ازمو بگیره
ازپاکستان موگه اوغو میا یه
دوتوب "جیمه"ده سرمو سخت موکونه
نمیدانی ده سرمو چی میا یه ؟
دیگه مالومه که هرچی میا یه
پشت قروت پشت روغو میا یه
تمام سال مونه بدبخت موکونه
برگردان : خدایا! افغان (پشتون ) کوچی می آید! نمیدانیم که برسرما چه خواهدآمد ؟ اگر ملک وزمین مان را ازمابگیرد دیگر معلوم است که هرچیزی(بلای) می آید. گفته میشود : افغان(پشتون کوچی)ازپاکستان برای (خرید؟) قروت وروغن (حیوانی) می آید. آنها (به بهانه معامله!) دو توب(هرتوب تقریبا معادل 30 متر پارچه است) "جیم"(یک نوع پارچه قدیمی خیلی کم ارزش پاکستانی) رابا جبر به ما میفروشند واین گونه ما را بدبخت می کنند.
26. الکامل فی التاریخ ابن اثیر، ذکر غزوه الغور، ج2 ،ص125 و تاریخ ابن خلدون، ج 3 ،ص 9، تاریخ طبری، ج 3 ،ص 204.
. هفته نامه وحدت قم 8 سنبله 1380 ش 380 و هفته نامه بنیاد وحدت مشهد 28 عقرب 1377 به نقل از رادیو دری امریکا .[29]
43. هزاره ها، سید عسکر موسوی، ص216-217 / هزاره جات سرزمین محرومان ص 225- 28 / هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت، ص362.
47. صحنه های خونینی از تاریخ تشیع در افغانستان، ص 381 براساس اسنادی شماره 1170 و1163 موجود در آرشیف ملی.
56. کوچیها وسیله برای بازیهای سیاسی عبد الله حارث به نقل از کریستین ساینس مانیتور
57. هزاره جات سرزمین محرومان، ص 64
58 . افغانستان اقوام و کوچ نشینی، ص 95 مقااله برنت گلاتزر دانشگاه هایدلبرگ ومایکل. ج. کازیمر دانشگاه کلن.
78. تحقیقی در باره هزاره ها وهزارستان گزارش کمیسیون سرحدی افغان وانگلیس ص 37 و سایه روشنهای از وضع جامعه هزاره ص 106 هزاره ها حسن پولادی ص 496.
79. ژئوپولیتیک تسلط دفتر 12 ص12 – 15 و تحقیقی در باره هزاره ها وهزارستان گزارش کمیسیون سرحدی افغان وانگلیس
آمار از واحد تحقیقات وارزیابی افغانستانAREU
81. این نمونه دیگری از بازی های سیاسی است که در تاریخ نسبت به مردم ما انجام شده است. در زمان عبد الرحمن مامورین مالیات وقتی زمین های هزار غزنی را به قید جریب می آوردند، عمدا زمین های بایر را جزء زمین های مزروعی حساب نمودند تا مردم از ادای مالیات عاجز بمانند ( صحنه های خونینی از تاریخ تشیع درافغانستان ص 203 )
منه قلعه نجف گلهای تازه نجف کشته شده در ماه روزه
از نوکرون جور به جور نجف از تفنگای بغل پر نجف
از تفنگای مچکی شیرو ازو طفلای سر مونتی شیرو
صبای گاه تخ نیکلی بر آمد دو غنچه گل ز اشترلی بر آمد
نجف بیرار دشتی برگیر شی می شد خونده تفنگ یازده تیر شی می شد
تاجور آغه ده گنجینه بیکسه پیچه سیاه بلی روی شی رغسه
.93یکی ازدوبیتی ( غمنامه ) های قدیمی هزاره گی ضمن آن که اوج مظلومیت انسان هزاره را به تصویر می کشد وآرزوهای اورا با بزرگ شدن پسرش بیان می کند، ستم های کوچیان را نیز به خوبیبه تصویر می کشد :
بچه کته شوی اوغونه ایکو شترون لب خرمونه ایکو
از لب موری مو قد توب جیم شی آده گون توپک اوزونه ایکو
برگردان : پسرم! ( آرزو میکنم ) بزرگ شوی واوغان ( پشتون کوچی ) را ( ازملک وزمینت ) برانی و شترانشان را که بر لب خرمن ( جو / گندم ) ماست برانی و آده ها ( زنان کوچی ) ی را که تزئین شده به لباسهای سنتی اند با توب ( تقریبا معادل 30 متر ) جیم (یک نوع پارچه کم ارزش پاکستانی )شان از لب موری ( منفذ فوقانی خانه های روستا ی در هزاره جات ) ما بران!
بیت آخر اشاره به این مطلب دردناک دارد که در گذشته کوچیان تاجر پیشه هنگامی که می خواستند بر اثر سردی هوا هزاره جات را ترک کنند اجناسی ( پارچه و... ) که روی دستشان می ماند از موری خانه های مردم هزاره می انداختند ومیگفتند : « داقیمت بیاوردسته واخلم » قیمت این را سال آینده از این جا می خواهم!
پِژوهشگرمحترم انجینیر دشتی در این قسمت نکته ظریفی را یاد آوری می کند : این مسئله حکایت گر جبر طاقت فرسا ی است که مردم هزاره هنگام کوچ کوچیان درب های منازلشان را می بستند تا بدهکارنشوند لذا آن ها کسی را نمی یافتند وپارچه ها را از" موری " خانه ها می افکندند.
107. دوسه روز پیش حامد کرزی برای دومین بار برکرسی ریاست جمهوری کشور تکیه زد ومراسم تحلیفش بصورت با شکوه برگزار گردید تلویزیون های خارجی وداخلی مکرر تصویر آقای کرزی را نشان میداد که با صدای بلند در برابر ملت افغانستان ونمایندگان جامعه بین الملل !
! سوگند یاد می کرد که حافظ حقوق ملت افغانستان باشد نا خود آگاه به یاد تیتر یکی از خبر گزاریهای وطنی افتادم که نوشته بود : «جناب رییس جمهور! این بار صادقانه سوگند یاد کن »
109. الموسوعیه الفقهیه الکویتیه باب حریم القریه 219 - الشرح الصغیر ج4 ص88 ومابعدها. والقوانین الفقهیه ص344 و الحطاب6 /3 وابن عابدین 5/278
123. تبیین الحقایق شرح کنز الد قائق باب قطع الطریق جزء 9 ص 239 و بدائع الصنایع فی ترتیب الشرایع فصل فی حکم قطع الطریق جزء 15 ص255.
130. تفسیر کشاف ذیل آیه 59 سوره نساء
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر