بررسی فقهی‏ حقوقی فرمان‏های دولتی درباره تسلط کوچیها برهزارستان

خان محمد ابراهیمی ‏غرجستانی
مقدمه
مردم افغانستان سالهاست که با رنج ومصیبت ناشی ازسلطه طلبی واستبداد، دست وپنجه نرم کرده ودرآرزوی روزی بوده‏اند که بساط ظلم وبی عدالتی از کشورشان برچیده گردد. آن‏ها بیش از یک قرن است که قربانی قوم گرایی وقدرت طلبی و اندیشه‏های فاشیستی وانحصارگرا گردیده است. بدون تردید حاکمیت همین تفکرات تخدیری بود که بسترساز تهاجم ارتش سرخ اتحادجماهیر شوروی به مملکت فقر زده افغانستان شد. منازعات عناصر به اصطلاح متجدد و"منورالفکر" خلق وپرچم وجنگ‏های مجاهدان اخوانی ومتحجران طالبانی هرکدام حوزه‏های مختلف اقتصاد‏‏، آموزش‏‏، فرهنگ و... کشور را فلج کرد.

هشت سال پیش که حکومت طالبان توسط غربی‏ها سرنگون گردید مردم امیدوارشدند که دیگررنج‏های‏‏شان‏ پایان یافته وباید منتظر روزهای صلح وسازندگی باشند؛ متأسفانه‏ این رؤیا تا هنوز به واقعیت نپیوسته وشهروندان افغانستان همچنان ازمشکلات معیشتی‏‏، فقرفرهنگی ‏ومهمتر از همه جنگ و نا امنی رنج می‏برند، طالبان هر روز نیرومندتر شده و بیم آن می‏رود که افغانستان یک بار دیگر به گذشته بازگردد و میدان جنگ‏های ویرانگرشود!

یکی از پدیده‏های سیاسی- تاریخی بحران‏ساز در افغانستان کوچیگری است که همواره منشاء مشکلات فراوان مخصوصاً‏ درشمال و مرکز کشور بوده و درسالهای اخیر نیز در مناطق مرکزی موجب خسارت‏های انسانی ومالی فراوان گردیده است. پرسش این است که ریشه این بحران در کجاست؟ و کوچیان چرا هرسال باسلاح‏های سبک وسنگین وده‏ها هزاردام‏‏، راهی هزارستان شده وبا ایجاد ترس و وحشت،قتل وغارت وآواره نمودن مردم بومی، ‏منطقه را ناامن می‏کنند؟

این مقوله مباحث متعددی برای بحث دارداز جمله موارد ذیل را می‏توان نام برد:

- ‏بررسی تابعیت کوچیها

- ‏کوچیگری مسلحانه وپیامدها

- ‏سوءاستفاده‏های سیاسی ازجریان کوچیگری

- ‏رابطه کوچیهاوطالبان

- ‏بررسی زمین‏های اشغال شده مردم هزاره توسط کوچیها

- ‏مشکلات کوچیگری درشمال کشور

- ‏خسارات وارده بربومیها ازسوی کوچییها

- ‏کوچیگری ونقض حقوق بشر

- ‏مسئولیت‏های دولت درقبال کوچی وبومی

- ‏اعتبارفقهی- حقوقی فرمان‏های دولتی درباره تسلط برعلفچرهای شمال

- ‏اعتبار فقهی- حقوقی فرمان‏های دولتی درباره تصاحب اراضی و تسلط بر چراگاه‏های هزارستان

عنوان اخیر در این نوشته مورد بحث قرار گرفته. برای فهم بهتراین موضوع‏‏، به‏طور نسبتاً مفصل به سیر تاریخی ‏تعامل کوچی و حکومت نیز پرداخته‏ایم و محدودتر بودن دامنه بحث اقتضای آن را داشت که از طرح مسائل کوچیها و ساکنین شمال کشور صرف نظرگردد.

این بحث ازآن جهت برای ما اهمیت دارد که اساس ادعای کوچیها برآن استوار است، چون آنها مدعی هستند که زمینها وچراگاه‏های هزاره‏جات با فرمان‏های دولتی به آنان واگذار گردیده است .

باجستجو در اینترنت به نوشته‏های بسیاری در این زمینه برخوردم که متأسفانه‏ غالب‏‏شان‏ جنبه‏ی شعاری وتبلیغاتی داشت تا تحقیقی!‏ با این همه مقالات زیبای جناب اکبری مالستانی‏‏، عبدالعزیزدانش‏‏، ابراهیم حسن زاده ‏و... را نمی‏توان نادیده گرفت.

‏دراین نوشتار درکنار استفاده ازمطالعات این عزیزان‏‏، سعی شده با یک رویکرد جامع‏تر و با استفاده ازمنابع بیشتر، به این مقوله نگریسته شود و به پاره ای ازمباحثی ‏مطرح نشده مثل رابطه کوچی‏ها بارژیم‏های سیاسی حاکم برافغانستان‏‏، اهداف وانگیزه‏ها‏‏، گستره تعامل، اراضی اشغال شده هزارستان، بحث علفچرو... نیز پرداخته شود.

هدف از این تحقیق آشکارنمودن زوایای مکتومِ معضل کوچیگری درافغانستان مخصوصاً‏ مناطق مرکزی و ارائه راه‏حل‏‏های منطقی جهت ختم این غایله است، تا فارغ ازجنجال‏های سیاسی و ابراز احساسات وشعارهای تند‏‏، دریک بحث وبررسی علمی‏آن راپی بگیریم.

‏نویسنده در حد توان تلاش ورزیده ازدایره انصاف خارج نشده و ازموضع‏گیری‏های احساسی پرهیز نماید هرچند ممکن است درمواردی به دلیل ابعادِ وسیع فاجعه وستم‏های روا داشته شده درحق مردم بیگناه و بی دفاعِ هم سرنوشتش، چنانکه خواسته فطرت آدمی‏است به تقبیح تعدی وتجاوزگری پرداخته باشد.

فرضیه‏ها

‏کوچیگری یک جریان سیاسی است که باپشتوانه حکومت‏های فاشیستی ودرجهت تثبیت وتسلط قوم پشتون وسرکوب ونابودی اقوام دیگر بویژه هزاره‏ها شکل گرفته ‏وماهیتاً باکوچ نشینی وزندگی عشایری متفاوت است و فرمان‏های دولتی دقیقاً درراستای همین اهداف وآرمان‏ها صادرگردیده است، لذا ارزش حقوقی نداشته و با احکام اسلامی ‏نیز ناسازگار است، چنانکه طرح مسأله"علفچر" کاملاً درتضاد با شریعت و حق حیات مردمان بومی‏است.

‏روش ما درانجام این پژوهش باتوجه به موضوع مورد بحث ‏نقلی- تحلیلی و با استفاده ازمنابع مکتوب کتابخانه ای می‏باشد

سامان دهی تحقیق

‏این نوشتاردریک مقدمه و چهار فصل تنظیم شده است‏‏، درفصل اول ‏کلیات ومفاهیمی‏چون "فرمان"‏‏، کوچی‏‏، غژدی‏‏، دولت‏‏، هزارستان‏‏، علفچر و... بحث شده‏‏، فصل دوم نگاهی دارد به تعامل تاریخی کوچیها وحکومتها، اهداف دوطرف وگستره تعامل‏‏شان‏. فصل سوم پس ازطرح بحث فرمان‏های دولتی مبنی بر تصرف ‏زمینها و چراگاه‏ها‏‏، ماهیت علفچر،عدم امکان تطبیق آن برچراگاه‏های هزارستان و پیامد‏های صدور فرمان‏ها ‏بررسی شده است. ‏فصل چهارم به اعتبارسنجی فقهی - حقوقی این فرمان‏ها پرداخته و از منظر قوانین بین المللی‏‏، قانون اساسی کشور و فقه شیعه وسنی به کنکاش و کاوش پرداخته است. ‏درپایان هم نتیجه بحث وراه‏حل‏‏ها ارائه گردیده است.

در پایان ‏لازم می‏بینم از استاد محمد تقی مناقبی که در به سامان رساندن این تحقیق با راهنمایی‏های عالمانه‏‏شان‏ بنده را یاری نمودند تقدیر و تشکر نمایم. نکته دیگر اینکه این قلم اعتراف به کاستیهای فراوانی در تحلیل ، تحقیق و ارزیابی این بحث دارد که امیدوارم ‏با ارائه دیدگاه‏های دوستان به حداقل برسد.

فصل اول: کلیات ومفاهیم

کوچی: کوچی درافغانستان تعریف مشخصی ندارد اما اصطلاحاً به مردمانی ‏گفته می‏شود که مکان دایمی ‏برای زندگی نداشته و فاقد زمین باشند . اين گروه همانطورکه ازنام‏‏شان پیداست، غالباً‏ درکوچ و سیر و سفر هستند وازطریق دامپروری زندگی‏‏شان‏ راتأمین می‏کنند.کوچیها ازنظر قومیتی عمدتاً متعلق به بزرگترین گروه قومی‏کشور(پشتون‏ها) می‏باشند.آنها درفصل سرما در پاکستان ومناطق جنوب وجنوب شرقی افغانستان می‏روند وبافرارسیدن فصل گرما و رویش گیاهان با خیلی از دام واحشام به کوهستان‏های شمال ومرکز کشور سرازیرشده وبااستقرار"غژدی" در"میله‏جای"های‏‏شان‏ به چرای دامها مشغول شده وبا فرارسیدن فصل سرما بار دیگر راهی مناطق گرم سیر می‏شوند.

کوچی درافغانستان مشخصه‏های دیگری نیزدارد، امتیازات انحصاری که اورا ازسایر همنوعانش دردیگر کشورها ‏متمایز می‏کند ‏ازجمله می‏توان موارد ذیل را نام برد: قتل، غارت‏‏، اجرای انواع ظلم وستم درحق بومیان، ‏فوق قانون و غیر مسئول‏‏، تحت حمایت مستقیم حکومت‏ها‏‏، مسلح به سلاح‏های سبک وسنگین ومعاف ازمکلفیت‏های ملی چون مالیات وخدمت عسکری و... !‏

آماری دقیق ازجمعیت کوچیها وجود ندارد. نظامهای حاکم حامی‏آنها رقم‏های بالای میلیونی را ذکر میکنند، اما واقعیت این است که کسانی که ‏ادعای "کوچی"بودن داشته اند کوچی به معنای که درقانون آمده نبوده‏اند وتعداد کوچیان فقیر وبی زمین به مراتب کمتر ازآن چیزی بوده که مطرح گردیده است. «دریک جلسه‏ی رأ ی پرسی ‏قانون اساسی دوران دکتر نجیب‏الله ‏ازسوی آقای عبدالوهاب فنایی ‏مدیر عمومی‏احصاییه‏ی مرکزی در تالار لیسه‏ی استقلال چنین افشاگری شد: نفوس ‏تمام ‏کوچنده گان افغانستان ‏درسال 1357 فقط 750.000 بود ولی ‏عدد دوملیون را حفیظ الله امین ‏به قلم خویش برآن افزود.» ‏قشری از این کوچنده‏گان افغانستان درحال حاضر دارای ترانسپورتهای موتری بنگله‏ها‏‏، تجارتخانه‏ها دردوسوی مرز دیورند ‏ودر کشورهای امارات عر بی اند. هزاران جریب زمین سلطانی‏‏، ‏سرایهای تجارتی وکاخهای ‏باشکوه اشرافیت کهن را درننگرهار، وزیر اکبرخان‏‏، شهرنو‏‏، کارته پروان‏‏، پغمان‏‏، قرغه وچهاردهی بیک سخن درشهر و ولایت کابل‏‏، مزار، هرات‏‏، قندهار، لوگر و درکوهدامن پروان ودیگرشهرهای افغانستان به خود گویا شرعا قباله کرده اند »[1] زمین دار بودن جمع کثیری از کوچیان از سوی منابع مستقل وبی طرف دیگری نیز مورد تأیید قرار گرفته است.«یک تعداد زميندار‏ها و سرمايه دار‏ها در کندز، لوگر و بعضی جاهای ديگر افغانستان نيز خود را کوچی ميخوانند در حاليکه متوطن شده اند.»[2]

پیشینه تاریخی

گرایش به کوچ نشینی ودوری گزیدن ازیکجانشینی یکی ازتأثیرات مهم فرهنگی است که ازپایان دوران باستان درنواحی کوهستانی جنوب وجنوب غربی آسیا مشهور بوده است. این روند تا هنگام زوال آن در روزگار معاصر، قرن‏ها ادامه داشته است. آخرین مرحله آن درکوهستان‏های جنوب وجنوب غرب آسیا(افغانستان) تقریباً درصدسال گذشته به وقوع پیوسته است درصورتی که کوچ نشینی در جاهای دیگر، پیش ازاین رو به زوال گذارده است.

این وضعیت درنیمه دوم قرن19م هنگامی‏که تمامی‏ جوامع کوهستانی تحت کنترل سیاسی امرای کابل قرارگرفتند،به سرآمد،عموما میتوان فرایند کوچ نشینی کوهستانی را باگسترش اتحاد سیاسی افغانستان همزمان دانست عشایرچادرنشین اغلب پس ازکنترل مراتع ییلاقی توسط دولت بطور منظم ازآن‏ها استفاده کردند. شیوه کنونی کوچ نشینی عمودی افغانستان پدیده جدیدی است.[3]

درگذشته کوچیهای که ازآن سوی سرحد وارد افغانستان میشدند،غالباً‏همراه باکاروان‏های بزرگی از اجناس پاکستانی (پارچه‏‏، چای‏‏، ‏قندسیاه‏‏، کفش و...)‏ بسوی هزاره‏جات رهسپار می‏گردیدند ومردم هزاره به دلیل کوهستانی بودن محل زندگی‏‏شان‏ و نبودِ راه‏های مواصلاتی مشتریان خوبی برای کوچیهای تاجرپیشه بودند. ‏بدنبال توسعه نسبی راه‏ها، سرکها وایجاد بازارچه‏هایی درسراسر هزاره‏جات‏‏، منع ورود کالاهای پاکستانی ازطرف دولت و لغو امتیازات گمرکی‏‏، به تدریج این پدیده ازرونق افتاد اما برنامه‏های دیگر،همچنان ادامه یافت. [4]

کوچیها علیرغم مظلوم نمایی‏های که شده، در هر مقطع تاریخی که درنظربگیریم، نسبت به بسیاری ازشهروندان کشور در عرصه‏های مختلف ازموقعیت ممتازی برخورداربوده‏اند. از نظرسیاسی از قدیم الایام در داد و ستد نزدیک با حکومت‏ها قرار داشته‏اند واین رابطه تا هنوز ادامه دارد. از نظر اقتصادی چنانکه گذشت به‏جز عده‏ی اندکی که فقیر و بی زمین هستند اغلب دارای زمین‏های وسیع زراعی، شرکت‏های خصوصی ‏و رمه‏های کلان گوسفند‏‏، بز و شتر هستند که حتی بسیاری از سرمایه داران هزاره‏جات به پایشان‏ نمی‏رسند.

غژدی: خیمه‏های بزرگی که کوچیها باخود حمل نموده وهرجا که فرود می‏آیند برپا می‏نموده ‏وبه عنوان استراحتگاه سیار از آن‏ها استفاده میکنند.

میله‏جای: دربرخی ازفرمان‏های دولتی علاوه برواگزاری زمین‏های پشت جوی هزارستان به کوچیها‏‏، چمن زارها وریشقه زارهای زیرجوی نیز به‏عنوان میله‏جای (اتراقگاه) در اختیار آن‏هاقرارداده شد.

حکومت: حکومت درلغت به معنای فرمان دادن وفرمان روایی کردن ونیزفرمان روایی وسلطنت آمده اما دراصطلاح مراد ازحکومت سیستم سیاسی است که فرد یا افرادی درراس آن قرارداشته وازامکانات واختیارات بیشتری بهره مند است درحالی که اکثریت جامعه درسلسله مراتب پایین ملزم به پیروی ازآنهاست.

فلسفه وجودی حکومت تأمین امنیت وآزادی‏‏،عدالت وبرابری ورفاه و آسایش شهروندان است اما از منظرتاریخي، حکومت بیش ازآنکه زمينه ي باشد براي رشد و ترقي وتعالي ملتها ، ابزاري برای استثمار وسلطه گری وبهره کشي بوده است.

حکومت انواعی دارد:

1. استبدادی مثل ‏نظام‏های سطنتی مطلقه که بوسیله یک نفر اداره می‏شود فردی که در مقابل قانون غیر مسئول می‏باشد.

2. دموکراتیک (سلطنتی مشروطه‏‏، جمهوری):‏ در جوامع امروزی حکومت سلطنتی مخصوصاً‏ با شکل سنتی آن کمتریافت می‏شود، چون ملت‏ها غالباً‏ به این ایده ایمان پیدا کرده‏اند ‏که تمرکز قدرت در یک فرد و یا یک خاندان فساد به بار می‏آورد. ‏درمجموع می‏توان گفت دموکراتیزه شدن سیستم‏های سیاسی در دنیا روندی روبه رشدی داشته است وامروزه شعار ‏"دولتی برخاسته ‏از راي مردم " در قالب نظام دموکراسی نمود یافته است. هرچند دموکراسی نیزاشکالاتی دارد‏‏، در عین حال میتوان گفت با یکسری تعدیل‏های متناسب با فرهنگ و ارزشهای بومی‏هر کشور‏‏، بهترین نوع نظام حکومتی است.

درافغانستان از بدوتاسیس تا دوران جمهوری داودخان‏‏، شاهان پشتون تبار سلطنت کردند و پس ازآن نیز هرچند نظام‏های حاکم ادعای آزادی خواهی ودموکراسی داشتند ولی درعمل چندان تغییری بوجود نیامد.

فرمان: به دستورات وبخشنامه‏های که ازسوی دولت باهدف اجرای سیاست‏ها و برنامه‏هایش به مراجع مختلف ابلاغ می‏شود در افغانستان فرمان گفته میشود البته ‏این فرمان‏هاهمیشه درراستای منافع عموم مردم افغانستان نبوده بلکه بسیاری ازاهداف قومی‏‏، مذهبی وزبانی درسایه همین فرمان‏ها جامه عمل پوشیده اند. همان طور که امیرعبدالرّحمان از1892میلادی به بعد پس ازتسلط برهزارستان طی فرمان‏های چراگاه‏ها وبخشهای وسیعی ازاراضی مردم هزاره رابه‏عنوان پاداش همکاری آنها دراین جنگ وبرای کسب اطمینان ازعدم قدرت گرفتن مجدد‏‏شان‏ به قبایل مختلف افغان کوچی و مهاجرواگذارکرد.[5]

پس از آن نیز حاکمان افغانستان ‏با صدور فرمان‏های جدید وتأیید فرامین قبلی،عملا مردم بومی‏را از منافع این اراضی محروم نمودند. تقسیم بندی زمین‏های هزارستان به پشت جوی وزیرجوی براساس همین فرمانها صورت گرفت. زمین‏های پشت جوی تحت عنوان ‏"اراضی سلطانی" ‏وبخش زیادی اززمین‏های زیرجوی به عنوان "میله جای"دراختیار کوچیها قرارداده شد. مهمترین و درعین حال بی‏اعتبارترین دستاویز کوچیان درتهاجم‏های مکرر به مناطق مرکزی افغانستان همین فرمان‏ها هستند.

علفچر: زمام داران افغانستانی که ‏دردام تعصب‏های تند مذهبی ونژادی گرفتاربوده اند ‏ازهرفرصتی درجهت ‏استیلای قوم وطایفه‏‏شان‏ سود جسته اند؛ چون در منطق‏‏شان‏ اقوام دیگر افغانستان با آنها نه برابر بوده اند ونه برادر! لذا درطول تاریخ درصدد ساز وکارهایی بوده اند که زمینه حاکمیت مطلق قوم پشتون وحذف دیگران رافراهم نمایند. قتل عام ونسل کشی وکوچ اجباری و... راهکارهایی بود که دراین راستا بکار گرفته شد. بتدریج به این فکرافتادند که درشرایطی که وضع‏‏، اجرا ونظارت برقانون دراختیار قبیله پشتون است چرا سیاست "تصرف زمین وتمرکزقوم" ازمجرای قانون اعمال نگردد؟ واین گونه بود که درغیبت نهادها واُرگانهای نظارتی ملی، کم هزینه ترین راه را تشخیص دادند و"قانون علفچر" را ‏به وجود آوردند ودرسایه آن بود که تداوم تسلط طوایف کوچی غلجایی وخروتی وتره کی و... برچراگاه‏های ارزگان و اجرستان وغرجستان و...تثبیت گردید. ‏بر اساس ‏این قانون ‏تبدیل اراضی علفچر به زمینهای زراعتی ممنوع بوده ‏وتصریح شده است که این اراضی بصورت چراگاه باقی خواهد ماند.[6] بدین ترتیب سالهاست که ‏میلیون‏ها رأس دام کوچی، عمدتا از ماورای مرزهای افغانستان به هزاره‏جات سرازیرشده و دره‏ها وکوه‏های سرسبز را به سرعت به خاک باد بدل میکنند‏‏، چون تحت قانون علفچر قرار می‏گیرد؛ درنتیجه ملک عام است وشخصی نمی‏شود. اما ساکنین این مناطق ازاین منابع طبیعی کمترین بهره را ‏(جزدرسال‏های انقلاب)‏ ‏برده اند، ‏بخاطر آن که پس از مانورگله‏های بیشمار کوچیان‏‏، چیزی باقی نمی‏ماند تاآنها استفاده کنند.

سخن آخر در این باب اینکه قانون علفچردرافغانستان ‏میراث شوم نظامهای استبدادی واندیشه‏های فاشیستی است که پیامد روشن آن فلج کردن زندگی مردمانی بوده است که جز منابع طبیعی پیرامون‏‏شان‏‏‏، ‏برای ‏حیات ‏مشقت بار‏‏شان‏ ممری نداشته اند. بگذریم ازستم‏هایی که در زیر چتر این قانون توسط کوچی و حکومت درحق بومیها رواداشته شده است‏‏، ازقتل وغارتگریها تاغصب زمین‏ها وپایمال نمودن مزارع و اخراج وآواره گی‏ها و...که هرکدام حدیث مفصلی دارد.

هزارستان: هزارستان یا هزاره‏جات به مناطقی گفته می‏شود که محل سکونت هزاره‏ها می‏باشد هرچند مناطقی نیز وجود دارد که هزاره نشین است اماجزء هزاره‏جات محسوب نمی‏گردد. ‏تاقبل ازتسلط عبدالرّحمان(اواخر قرن نوزده میلادی)هزاره‏جات گستره وسیعی داشته است، البته تعین دقیق مساحت آن کاری مشکل است. حیدر علی جاغوری در اثری با عنوان هزاره‏ها وهزاره‏جات باستان 250000کیلومتر مربع ومورخ معاصر استاد یزدانی حدود 200000 کیلومتر‏مربع میدانند، درحالی که علامه محمدافضل ارزگانی حدود 173000 کیلومترمربع وکاتب هزاره حدود 162000 کیلومترمربع نوشته‏اند.[7] اما بطورکلی می‏توان گفت ‏ مناطقی چون بهسود مشرقی، خردکابل، چهارده‏کابل، تنگی للندر، ارغنده، میدانشار، مقر، شهرغزنی‏‏، شهرقندهار، ارزگان به شمول:اجرستان، چوره، کمسون و قسمتهایی از ولایات غور، بادغیس‏‏، هلمند و... جزء هزارستان قدیم بوده است.[8]

پس ازتسلط امیرعبدالرّحمان برهزارستان بسیاری از اراضی مردم هزاره به طوایف پشتون مخصوصاً‏ کوچیهاداده شد، در نتیجه بین100-150 هزارکیلومترمربع ازجغرافیای آن کاسته شد.[9]

هزارستان فعلی با مساحت تقریباً 80000 کیلومترمربع شامل مناطقی می‏شود که ازشرق متصل به ولایات کابل، کاپیسا، لوگر و غزنی بوده وازطرف شمال به ولایات بلخ، بغلان‏‏، سمنگان، جوزجان وفاریاب منتهی می‏شود، ازطرف جنوب متصل به ولایات زابل، قندهار، هلمند و ارزگان و غرب آن به دولتیار ولایت غور ختم می‏شود.[10]

نام‏های تاریخی:"بلیو" مینویسد کشور"عرسارث"که نام آن درکتاب مقدس آمده با موطن هزاره‏های امروزی مطابقت دارد. غلام ‏محمد غبار میگوید هزاره‏جات 2500 سال قبل به نام"ستاگیدیا" یاد می‏شده است، بطلمیوس یونانی درقرن دوم میلادی این سرزمین را"پاروپامیزوس" یاد کرده است. زاول و زاولستان، غور، غرجستان وهزارستان نام‏های دیگری است که درطول تاریخ براین حوزه جغرافیای اطلاق می‏شده است.[11]

آثار باستانی ومناطق تاریخی: هزارستان یک سرزمین باستانی ودارای پیشینه بلند تاریخی است. بامیان به عنوان مرکز این ساحه خود یک موزه بزرگ ازآثارهنری کم نظیر در عرصه جهانی است. هرچند پیکره‏های عظیم بودا که نمادی از مدنیت ومعنویت و دیانت بود امروزه وجود ندارند و در برابر جنایت‏هایی که به نام دین بر انسان رواگردید، تاب نیاورد و"ازشرم فروریخت"، اما از عظمت بامیان کاسته نشده است. دهها اثرباستانی دراین خطه وجود دارد که چون مجسمه‏های بودا قدمت دوهزارساله دارند. شهرغلغله یکی از مراکز عمده باستانی بامیان است که قدمت آن به قرون6 و7هجری ق ‏زمان قدرت شاهان"شنسبانی"بر می‏گردد که به عنوان مرکز حکومت رونق وشکوه خاص داشت.[12]

شهرضحاک‏‏، دره فولادی و... مناطقی است که هرکدام نشان دهنده تاریخ کهن این سرزمین است. به‏جز بامیان ساحات دیگری از هزارستان نیز وجود دارد که براساس یافته‏های باستان شناسان سابقه‏ی دیرینه دارد. خَوات بهسود یکی ازاین مناطق است. کتیبه ای که ازآنجا بدست آمده مربوط به سال‏های حدود183میلادی می‏باشد. کاوشگران خارجی سنگ نوشته دیگری را از این منطقه کشف کردند که دارای سه متن به رسم الخط‏های کوشانی، یونانی و خروشتی بود. یک هیئت فرانسوی دراگست 1976 از دشت ناور ولایت غزنی آثاری را پیدا نمود که مربوط به دورانِ ماقبل تاریخ بود.[13]

اجرستان یاحجرستان ‏یکی دیگر ازمناطق تاریخی است. عبدالرّحمان خان پس ازتصرف هزارستان فردی بنام عبدالسبحان کشمیری را جهت آگاهی از نتایج جنگ و شناسایی بیشتر‏‏، به سرزمین‏های اشغالی اعزام می‏کند. وی ضمن گزارش سفر خود این مطلب تاریخی را یادآوری می‏کند: «علاقه حجرستان بسیار وسیع و هموار است و شهر قرغان از ابنیه هجیر بن گودرز بن کیکاووس دراین جاواقع بوده...حجرستان بعینه مثل چاردهی کابل و در وسعت چند برابر از آن بزرگتر می‏باشد.»[14]

قلعه‏ای بزرگ وتاریخی با 25 برج درگیزاب دایکندی وجود داردکه معروف به شیرقلعه است. میر محمد عظیم بیک ‏یکی از رهبران قدرتمند هزاره در جریان مبارزه با نیروهای متجاوزامیرعبدالرّحمان، ازاین قلعه به‏عنوان سنگردفاعی استفاده نمود.[15]

هزاره: هزاره‏ها یکی ازاقوام عمده افغانستان است. ‏از نظر جمعیتی حدود 25 درصد نفوس کشور را تشکیل میدهند و براساس شواهد تاریخی وآثارباستانی یکی از اقوام بومی ‏این سرزمین به شمار می‏روند. هزاره‏ها از نظر نژادی و مذهبی با اکثریت جامعه افغانستان تفاوت دارند. نژاد آنها باریشه ترکی- مغولی به نژاد زرد برمی‏گردد و از نظر مذهبی معتقد به مذهب تشیع بوده و به زبان فارسي صحبت مي كنند . درحالی که ‏اقوام دیگر افغانستان عمدتاً از نژاد آریایی بوده ‏و پیرو مذهب حنفی می‏باشند وپشتونها زبان شان پشتو است . همین تفاوت‏ها تأثیرات شگرفی بر سرنوشت این قوم گذاشته و تاریخ خونباری را برایشان‏ رقم زده است.

درباره منشأ نژادی مردم هزاره دیدگاه‏های مختلفی وجود دارد. برخی برای اثبات این که هزاره‏ها ریشه در این آب وخاک ندارند آنها را بازماندگان سپاه چنگیزخان ‏گفته اند‏! اما این دیدگاه از اتقان و استحکام لازم برخوردار نیست. موسیو فوشه دانشمند فرانسوی می‏گوید دلیل این عده‏‏، غیر مسکونی بودن هزارستان تا قرن هفتم هجری است در حالی که عکس آن اثبات شده است. هیوان تسنگ زائر چینی که در اوایل سده اول قرن هجری وارد این منطقه شد، ‏در یاد داشت‏های خود از آب وهوای این منطقه و خصوصیات این مردم اطلاع می‏دهد. هزار سال قبل از آن‏‏، اسکندر مقدونی ناچار شد از جنوب به شمال از جبال افغانستان عبور نماید. مورخانِ او می‏نویسند که اسکندر یک نوع خارجیان جدید را مشاهده کرد که از دیگران بسیار سرکش‏تر بودند.[16] عبدالحی حبیبی مورخ مشهور افغانی نیز بر این باور است که قدمت هزاره‏ها به زمان اسکندر مقدونی بر می‏گردد.[17] وی در کتاب تاریخ افغانستان بعد از اسلام سفر هیوان تسنگ را در 630 ‏میلادی می‏داند و می‏نویسد که بر اساس گزارش این زائر چینی حدود هزار نفر راهب در ده دیر در بامیان زندگی می‏کردند و همه پیرو مذهب صغیر بودایی بودند.[18]

‏ ‏بعضی محققان افغانی ‏شاران (پادشاهان)‏ شنسبا نیه غور را هزاره می‏دانند، چنانکه پوهاند دکتر عبدلاحمد جاوید وعمر صالح مولفان جغرافیای صنف نهم معارف می‏نویسند: این طایفه از اقوام اصیل و بومی ‏این سرزمین‏اند که قبل از مغول (چنگیز)‏به نام غرره یعنی غرجستانی معروف بوده اند و سلسه شاهان غور ( شاران)‏ و بامیان (شیران)‏ از میان همین قوم بوده اند. ‏نژاد هزاره ‏ممکن است اختلاطی ‏از اقوام اورال آلتای داشته باشد اما مسلماً این اختلاط در مدت کمتر از دو هزار سال صورت نگرفته است.[19] ‏غلام محمد غبار نیز به حضور هزاره‏ها قبل از چنگیز و مقاومت‏‏شان‏ در برابر وی تصریح می‏کند.[20]

مردم هزاره سخت‏ترین دوره را درزمان حاکمیت امیر عبدالرّحمان(1880-1901میلادی)‏تجربه نمودند؛ به گونه ای که ‏بیش از 60 ‏درصد جمعیتش نابود گردید و بین 100-150 هزار کیلومتر مربع (حدود 60درصد) از مساحت سرزمین‏‏شان‏ کاسته شد. هزاران خانوار از سرزمین آباء واجدادی‏‏شان‏ اخراج گردیده و در داخل و خارج کشور آواره شدند. دسته‏های بزرگی به ایران و پاکستان و آسیای میانه و... پناه برده و آن جا ساکن شدند. درکل‏‏، تمام تاروپود حیات اجتماعی‏‏شان‏ ازهم گسست، به نحوی که سالها نتوانستند ‏قامت راست کنند. البته سیاست‏های خصمانه قومی‏_ ‏مذهبی وارثان عبد‏الرّحمان نیز متأثر از آرمانهای او بود‏‏. آنها هیچ‏گاه فرصت آن را ندادند که جامعه هزاره در ساختارسیاسی سهمی ‏داشته باشند. یا از نظر فرهنگی واقتصادی رشد نمایند، بلکه رسماً ازطرف حکومت از تحصیل در بسیاری رشته‏ها مثل حقوق‏‏، علوم اجتماعی‏‏، سیاست و... منع گردیدند. با این استدلال که اینها رشته‏های"رهبر ساز" است. ‏«‏هاشم خان اخته عموی ظاهرشاه در دوران صدارت خود طی فرمان 875 به وزارت معارف مخفیانه دستور داد که از ورود فرزندان هزاره در مکاتب عالی مخصوصاً‏ مخصوصاً‏ مکاتب عسکری ( نظامی‏) جلوگیری نمایند.»[21] ‏درزمان صدارت شاه محمود خان رسماً مکتوب نوشتند که فرزندان هزاره را در "حربی پوهنتون" یا دانشگاه افسری نپذیرید.[22] در سالهای 1344- 1343 فشارهای ناشی از تبعیض وتعصب سبب شد که جوانان محصل هزاره گروه گروه از مکاتب کابل اخراج گردند. تنها از ولسوالی لعل وسرجنگل حدود 60 نفر مکاتب را ترک کردند.[23]

این محرومیت پایدار باشکنجه‏های جمعی دوام دار‏‏، همراه بود. ‏آنها باوجود مشارکت گسترده در دفاع ازاستقلال وتمامیت ارضی افغانستان‏‏، خدمت نظام وظیفه(عسکری)، پرداخت مالیات و... نه تنها ‏از تمامی ‏امتیازات و حقوق شهروندی محروم بوده اند، که مالیات‏های مضاعفی (مثل روغن کته پاوی و...)‏ نیز برآنان تحمیل گردیده است. بلای"کوچی" همه ساله بر سر آنان نازل شده و آن‏ها را درتنگنای بیشتری قرارمی‏داده اند.[24]

هزاره‏ها وتشیع: نام هزاره در افغانستان مرادف "شیعه" است‏‏، و در عرف جامعه افغانستان به هزاره‏ها"اهل تشیع" نیز میگویند (هرچند شیعیان غیر هزاره نیز وجود دارند.) آنها بیش ازملیت‏‏، تاوان مذهب‏‏شان‏ را داده و در راه آن قربانی‏های بیشمار وهزینه‏های بسیاری تقدیم کرده اند.

پیشینه تشیع در افغانستان ‏به صدر اسلام باز می‏گردد، زمانی که حضرت علی جعده ابن هبیره مخزومی‏خواهرزاده اش را به فرمانروایی خطه خراسان وماوراءالنهر منصوب نمود؛ درپی دادورزی وی غوریان شیفته اسلام گردیدند. ‏برخلاف ملتهای ‏که درپی قهر وغلبه نیروی اسلام ازدر تسلیم واردشدند، شیعیان افغانستان با کمال آزادی و اختیار و بدون جنگ‏‏، ‏اسلام را در قالب تشیع ‏انتخاب نمودند. امام علی (ع)‏ به پیشنهاد جعده‏‏، فرمانی با خط مبارکش به غوریان نوشت ‏که چندین قرن حفظ نموده ومایه میاهات‏‏شان‏ محسوب ‏می‏شد.

اسلام آگاهانه غوریان آنچنان در دل وجانشان‏ رسوخ یافته بود که حاضر نشدند فرمانهای معاویه وجانشینانش را مبنی بر نفرین امام علی و حسنین(ع)‏ بپذیرند!‏ آنها با سر پیچی از این دستورات‏‏، افتخار جاودان را در تاریخ‏‏شان‏ رقم زدند. فخر الدین مبارکشاه به همین مناسیت ‏در اشعار ذیل به ستایش غوریان می‏پردازد:

به اسلام و در هیچ منبر نماند ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏که بر وی خطیبی همی‏خطبه خواند

که بر آل یاسین به لفظ قبیح ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ نکردند و لعنت به وجه صریح

دیار بلندش از آن بود مصون ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏که از دست آن ناکسان بود بیرون

از این جنس هرگز در آنکس نگفت ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ نه در آشکار و نه اندر نهفت

همین پادشاهان با دین و داد ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ بدین فخر ودارند و بر هر نژاد [25]

سه مرحله قتل عام شیعیان افغانستان به اتهام کفر وارتداد

این ارادت واخلاص به اهل بیت پیامبر برای غوریان هزینه‏های سنگینی در پی داشت ‏‏، بنی امیه ‏(47- 99 هق) از این همه عشق ومحبت فوق العاده ناراحت بودند لذا با مطرح کردن کفر و ارتداد غوریان‏‏، حملات مکرر‏‏شان‏ را بر این سرزمین سازمان دهی کردند ومردم هزاره ‏نخستین بار در سال47 هق ‏با شمشیر مذهب دربار سلاطین ( نه خلفا)‏ بنی امیه قتل عام گردیدند. در تاریخ ابن اثیر در این زمینه آمده است‏:« وفی هذه السنه سارحکم ابن عمرو الی جبال الغور فغزا من بها وکانو ارتدو فاخذهم با السیف عنوه وفتحها واصاب منها مغانم کثیره وسبایا» ودر این سال ( 47 هق)‏حکم بن عمرو به به کو هستان‏های غور رفت وبا مردم آن جا که مرتد شده بود جنگید و آن سرزمین را فتح کرد وغنایم و اسیران بسیار گرفت.[26] ‏حضور گسترده غوریان درسپاه ابو مسلم خراسانی که درپی بر اندازی امویان بود نیز بر همین اساس تحلیل می‏گردد. «امیر فولاد غوری یکی ازفرزندان ملک شنسب بن خرنک بود واطراف جبال غور در تصرف او بودند ونام پدران خود احیا کرد. چون صاحب الدعوت العباسیه ‏ابو مسلم بن مروزی( خراسانی)‏ خروج کرد وامراء بنو امیه را از ممالک خراسان ازعاج واخراج کرد. امیر فولاد، حشم غور را به مدد ابو مسلم برد ودرتصرف آل عباس وآل بیت نبی ( ص) آثار بسیار نمود.»[27]

مرحله دوم‏؛ اواخر قرن 19 میلادی زمان حاکمیت امیرعبدالرّحمان بود که هزاره‏ها با چماق تکفیر مولویان درباری ‏تارو مار گردیدند وبیش از دو سوم جمعیتش نابود شدند و... در این باره بیشتر بحث خواهد شد.

مرحله سوم‏؛ در سال 1377ش بود زمانی که قوای طالبان با حمایت گسترده سیاسی ونظامی‏اردوی پاکستان به سمت شمال یورش بردند. سرانجام بر اثر فشار نیروی نظامی ‏طالبان ‏و خیانت هم‏پیمانان حزب وحدت (مهمترین نماینده جامعه شیعه وهزاره)‏ ‏شهر مزار در 17 اسد سقوط کرد و یک بار دیگر تاریخ خونبار هزاره تکرار شد. هرچند افراد زیادی از اقوام تاجیک وازبک و... نیز در این جنگ کشته شدند اما هدف اصلی مردم هزاره بود. هر چند انگیزه‏های سیاسی وقومی‏این قتل عام‏ها نیز برکسی پوشیده نیست، اما در این مسأله نیز تردیدی وجود ندارد که وابستگی مردم هزاره به مذهب تشیع درنسل‏کُشی‏هایشان‏ توسط ‏مسلمانان سُنی مذهب به‏ویژه پشتون تبارها محرک عمده محسوب می‏شده است ‏و سیاستمداران با سوء استفاده از این انگیزه مذهبی به سرکوب شیعیان پرداخته است. «علیرضا طاهری خبرنگار بی‏بی‏سی ‏در مصاحبه با صدای آمریکا گفت: من دست نوشته ای از فتاوی ملاعمر را دیدم که در آن نوشته بود: رافضیها وشیعیان ‏را مردها وکودکان‏‏شان‏ را بکشید وزنان ودختران‏شان‏ را به بردگی وکنیزی بگیرید و اموال‏‏شان‏ را تصاحب کنید. این روند نه تنها با هزاره‏ها در افغانستان اعمال می‏شود یلکه طالبان با کلیه فارسی زبان‏ها همین رفتار را دارند.»[28] در این قتل عام گسترده ‏که به مدت سه شبانه روز انجام شد‏‏، طبق آمار رسمی‏سازمان عفو بین الملل و سازمان نظارت بر حقوق بشر طالبان 8000 نفر را قتل عام کردند که اغلب از قوم هزاره بودند.[29] ‏جالب اینکه رد پای کوچی در اینجا نیز دیده می‏شود. در مزار شریف‏‏، محله‏های که پشتون‏ها وهزاره‏ها با هم زندگی می‏کردند، طالبان زمین ‏های هزاره‏ها را به پشتون‏های کوچی واگذارکردند. عبدالمنان نیازی والی طالبان رسماً اعلام کرد که هزاره‏ها سه راه ‏در پیش دارند یا سنی (= مسلمان)‏ شوند یا به ایران بروند یا اینکه کشته شوند.[30]

طالبان بعد از فاجعه مزار‏‏، بسوی ولایت محاصره شده ‏بامیان یورش بردند‏‏، در این شهر هرچند مقاومت‏های پراکنده ای صورت گرفت اما در نهایت بر اثر اختلاف شدید رهبران حزب وحدت ‏و تضعیف روحیه سربازان‏‏، بامیان ‏سقوط کرد. در این شهر نیز حداقل‏ 1000 نفر بدست طالبان ‏کشته شدند.





فصل دوم: رابطه حکومت‏ها وکوچیان ازگذشته تا امروز

اهداف

مناسبات کوچیها با نظامهای حاکم‏‏، برای کسی که آگاهی ازتاریخ سیاسی افغانستان دارد پوشیده نیست ‏اما این موضوع برای ما اهمیت فوق العاده دارد و باید بیشتر بررسی گردد چون مبدا تحولات ورویداد‏های تلخی درکشور ما گردیده است. نخستین پرسش این است که چه اهداف وانگیزه‏های وجود داشت که کوچی وحکومت را به‏عنوان دو همکار استراتیژیک تبدیل کرد ؟ قطعاً هر کدام ‏در پی بر آورده نمودن اهداف خاص خود بودند و ما باید بدنبال ‏کشف این ‏اهداف وانگیزه‏ها باشیم.

حکومت

الف)‏ تحکیم قدرت

جاذبه‏ی "قدرت" انسان‏های بسیاری را به کام مرگ کشانده است چنانکه در طرف مقابل، اسباب آسایش وناز وتنعم را برای برخی به همراه داشته است ‏پدیده شوم "قدرت طلبی" یا به عبارت دیگر"قدرت پرستی" غالباً‏ به استبداد و انحصار منتهی شده و هزینه‏های هنگفتی را بر جوامع بشری تحمیل کرده است. قدرت طلبان در کشور ما نیز - بلکه بیشتر ازبسیاری کشورها-برای کسب وبسط قدرت‏‏شان‏ از هر ابزاری استفاده کرده‏اند. حمایت‏های بی قید و شرط حاکمان افغان از کوچیهای داخلی وناقلان خارجی (هندی) دقیقا در همین راستا معنی می‏یابد. امیر عبد‏الرّحمان که در رأس این سلسله حاکمان‏‏، بیشترین امتیازات را به کوچیها داده است، دغدغه اصلی اش ‏تثبیت موقعیت سیاسی بود، چون ‏«مردمان هزاره قرن‏های بسیار اسباب وحشت حکمران‏های افغانستان ‏بوده‏اند حتی پادشاه اعظم نادرشاه افشار که افغانستان و هندوستان و ایران را به حیطه تصرف خود آورده بود، نتوانست طایفه هزاره گردنکش را مطیع نماید... بزرگترین امپراطور‏های مغول یعنی بابر پادشاه می‏نویسد من نتوانستم به مخالفت این طایفه قوی در میان بجنگم...این طایفه در قلب مملکت افغانستان واقع شده اند ودره‏های محکم وقُلل جبال شامخه‏ای را از کابل وغزنین وکلات غلجایی تا نزدیک هرات وبلخ ممتد است‏‏، درتصرف دارند. علاوه بر این‏‏، قطعه بزرگی که در نقطه مرکزی مملکت وبالطبع مستحکم است‏‏، ‏وطن آن‏ها می‏باشد...هزاره‏ها درتمام مملکت افغانستان منتشر می‏باشند وبه هر ولایت وقصبات وقلعه جات دیده میشوند.»[31] واژگان بکار رفته در تعبیر‏های ‏عبدالرّحمان نشان میدهد که او در برابرشکوه هزارستان آن زمان، احساس حقارت می‏کرده ‏وپایه‏های حکومتش را متزلزل می‏دیده است.

سید مهدی فرخ نویسنده ایرانی‏‏، ضمن تردید در مباحث تاریخی مذکور، طرح این مسائل را ازسوی امیرعبد‏الرّحمان بزرگنمایی بیش نمی‏داند که در پرتو آن می‏خواهد خود را قدرتمند نشان دهد، ‏ولی یوسف ریاضی هروی که مدعی است هزارستان را کسی بهتر از وی تحقیق نکرده‏‏، ‏سخن امیرعبدالرّحمان را تقویت می‏کند وی آن جا که به ذکر قبایل هزاره وحدود وثغور جغرافیای ‏سرزمین‏‏شان‏ می‏پردازد، درمورد هزاره تیری ودهراوود می‏گوید:

« این قبیله در منتهی الیه هزاره‏جات تا نزدیک قندهار وچوره واقع اند تاریخ‏‏شان‏ می‏گوید که یک دفعه بابر شاه ودفعه دیگر شاه جهان به تسخیر هزاره‏جات عساکر زیادی فرستادند، اما تسخیر نتوانستند نادر شاه نیز لشکر به تسخیر آن جا فرستاد وقبل ازآن که فتح میسر گردد قتل آن شاه اتفاق افتاد. بعد سلاطین سدوزایی نیزقشون فرستادند لیکن از تصرف عاجز شده ومیدان را واگذاشتند. امیر دوست محمد کراراً لشکر فرستاد من جمله سردار رفیق خان با اردوی فراون بر آن مردم حمله برد اما ازعهده فتح برنیامد.»[32]

باری‏‏، زمانی که حکومت عبد‏الرّحمان به هزاره‏ها پیام میفرستد که شما باید تسلیم امیر گردید و بامخالفت شما کشورهای همسایه افغانستان"دول اربعه "مارا ضعیف میپندارند مردم هزاره در جواب مینویسند:« ای مامورین افغان چرا در مراسله خود اظهار داشته اید چهار دولت همسایه شما می‏باشد چرا نگفته اید پنج دولت همسایه شما می‏باشد زیرا که دولت مارا (هزارستان)‏هم باید شامل میکردید »[33] وحشت امیر چند برابر گردید لذا به هروسیله ممکن روی آورد از تطمیع وتهدید تا برانگیختن احساسات قومی‏وتحریک تفکر"پشتونوالی" و تا ایجاد فتنه مذهبی وسوء استفاده از ملایان درباری و تشویق برای تصاحب ‏زمین‏های"زرخیز وغله بیز"‏!‏ بدین ترتیب قبایل مختلف افغان خدا وخرما و سود دنیا وعقبی را یک جا دیدند و برای بدست آوردنش سر از پا نشناختند. اما آنگاه که مولوی سید محمد ممتحن ودیگرمولویان حافظ دین و "شریعت غرای محمدی"!‏ به دستور امیر عبد‏الرّحمان فتوای تکفیر هزاره‏ها را صادر کردند، این پیام رساتر از همه به گوش "طوایف صحرانشین افغان" رسید، همان‏ها که ازسوی امیر وعده‏ی سلطه بر سرزمینهای سرسبز هزارستان برایشان‏ داده شده بود. به گفته یوسف ریاضی تنها از قندهار متجاوز از بیست هزار نفر تحت ریاست سردار عبدالله خان تیموری حاکم قندهار عازم ارزگان شدند.[34]

این سیاست در دوره‏های مختلف توسط حاکمان افغانستان توصیه وتعقیب می‏گردید وکوچی به مثابه ابزاری ارزان‏‏، ‏به ساده گی وبا یک نیرنگ وانگ مذهبی _ قومی‏‏، ‏به اجرای آن میپرداختند.درهزارستان‏‏، حذف ونابودی افرادی که دارای موقعیت سیاسی واجتماعی بودند جنبه دیگری این سیاست بود که بدست کوچیان اجرا می‏گردید. شهزاد یکی از خوانین کوچی سلیمان خیل آشکارا اعلام میکرد: امسال تنها توانستم نجف بیگ هزاره را بکشم. نادر بابا (نادرشاه)‏ به ما امر و اجازه داده وگفته که ‏افراد سر شناس و نامدار هزاره را زنده نگذارید تا مجبور به واگذاری زمینهای‏‏شان‏ به شما گردد. هرچند شهزاد با این راست گفتن حیات خود را ازدست داد زیرا در سال بعد قبل ازآنکه به اجرای برنامه‏هایش بپردازد خود او توسط یک ‏تازه جوان هزاره به دیار عدم فرستاده شد‏‏، اما این پروسه ظالمانه سالها مورد توجه بود.[35]

جالب اینکه همین پادشاه افغان که اینگونه ‏ترور وتجاوز را ‏تجویز میکرد،‏"حین جلوس برتخت" بر اساس مواد 5، 6،11‏‏ و19 قانون اساسی خودش ‏متعهد شده بود ‏که مطابق "اوامر شرع شریف"عمل نموده وهیچ کس را بدون امر شرعی توقیف ومجازات ننماید وحریّت شخصیه از هرگونه تعرض مصون است.‏[36]

مورد دیگر خداداد آخوند لوران است، انسان آزاده و شجاعی که درپی اعمال تبعیض وستم از سوی حکومت قیام می‏کند، هرچند حرکت آخوند لوران در فضای خفقان آن زمان چندان دوام نیاورد اما سخن اینجاست که مهم ترین ابزار حکومت برای سرکوب نیروهای عدالت خواه که ازمتن مردم برخاسته بود‏‏، باز هم کوچی است. «سرانجام حکومت افرادی ازکوچیها راخریداری کرده وبا تطمیع اموال‏‏، دارایی و...نامبرده به جنگ وی فرستاد.»[37]

ب) سرکوب ونابودی گروه‏های قومی‏غیر پشتون

مسأله دیگری که در این دادو ستد ازسوی کاخ نشینان کابل مورد توجه بوده است، ‏ریشه‏اش را باید ‏دراندیشه ناسیونالیسم پشتون جستجو کرد ‏تا قدرت طلبی‏‏. برمبنای این گفتمان افغانستان مال "افغان" است ودیگران "بیگانه" ومهاجرند. امیر عبدالرّحمان به گفته خودش زمانی که به ذکر "اوطان و اصلیت" مردم هزاره می‏پردازد به نقل ازیک منبع مجهول مینویسد: «این طایفه بقیه قشون مارین خان نواده چنگیزخان می‏باشند... مغول‏ها طایفه هزاره را از ابتدای مغربی خاک افغانستان الی انتهای شرقی مملکت‏‏، محل سکونت دادند؛ مثل اینکه اسکندرکبیر طایفه کافر را ازخوقند وبدخشان تا چترال و حدود پنجاب‏‏، محل سکونت داد واین هزاره‏ها تماماً اهل تشیع می‏باشند.»[38]

داوودخان در زمان صدارتش به ولسوالی بهسود سفری داشت‏‏، مردم بیچاره بهسود با شنیدن این خبر با شور وشوق بسیار به استقبال ایشان آمدند و خیال می‏کردند که داودخان برای بررسی مشکلات مردم ‏این بخش ازقلمرو حکومتش آمده لذا به طرح مشکلات‏‏شان‏ پرداختند. آنها ‏ازبیدادگریهای کوچیان سخن گفتند که هرروز دربرابر دیدگان حاکمان محلی به تاراج داراییهای وتخریب مزارع‏‏شان‏ مشغولند؛ اما جناب صدر اعظم بی توجه به این مظالم‏‏، باعصبانیت می‏پرسد: ‏این مملکت چه نام دارد؟

‏مردم: صاحب‏‏! افغانستان!‏

داوود: پس شما چکاره هستید ‏که مردم افغانستان را از سرزمین‏‏شان‏ منع می‏کنید؟!!![39]

نمونه‏های تاریخی در این زمینه زیاد است. سال گذشته نیز نماینده کوچیها ازتریبون پارلمان افغانستان اعلام کرد که این مملکت مال پشتون‏هاست ودیگران مهاجر هستند!‏

این اندیشه تنها درحوزه سیاست نبوده ‏بلکه عرصه‏های فکرو فرهنگ را نیز شامل می‏شده است . عبدالحیّ حبیبی مورخ مشهورافغانستان که در تاریخ سازی برای برادران پشتون سهمی‏فوق العاده دارد با تکلف بسیار تلاش می‏کند، اسامی مناطقی را که فارسی است به نحوی به پشتو پیوند بزند. حتی خالد حسینی که در مهد مدنیّت غربی رشد کرده و زندگی می‏کند وآثار مدارا و همزیستی مسالمت آمیز ملیّت‏های مختلف را از نزدیک می‏بیند، ‏تحت تأثیر همین تفکر‏‏، ‏براساس کتاب نویسنده نامعلوم ‏ایرانی!‏ هزاره‏ها رابازمانده گان سپاه مغول معرفی می‏کند!‏[40]

وقتی که مملکت مال پشتون است ودیگران بیگانه هستند؛ بیگانه تهدیدی جدّی برای صاحب خانه است؛ مهمان ‏ناخوانده‏ایست ‏که میخواهد نسل ونژادش را درسرزمینی مستقر سازد که باید حق حیات وحاکمیتش در انحصار پشتون باشد. بنابراین راهبرد سیاسی معقول اقتضا می‏کند که خطر را باید ازمیان برداشت، ریشه‏های تهدید را باید سوزاند!‏ حال اگر این"بیگانه‏ی"مهاجر نه پیوند خونی داشته باشد و نه مشترکات مذهبی‏‏، قطعاً حذفش در اولویت است.

وضع مالیات‏های سنگین

سرکوب اقوام غیر پشتون با شیوه‏های ‏مختلف انجام شد قتل وغارت‏‏، تجاوز وترور‏‏، اسارت ومهاجرت‏‏، غصب زمین ومایملک و...یک جنبه این سیاست خصمانه ‏وضع مالیاتهای سنگین بود که ‏بوسیله امیر عبدالرّحمان پی ریزی گردید واخلافش ادامه دادند.

امیر عبدالرّحمان 16 نوع مالیات وضع کرد، اما مالیاتهای ویژه ای هم وجود داشت که فقط در مورد هزاره‏ها اعمال می‏گردید ‏:

1. مالیات بر نفوس‏: هرنفر سالیانه دو قران می‏پرداختند این رقم در سال 1901 به چهار قران رسید.

2. ‏مالیات خانوار یا 2 پولی: هر خانوار هزاره ‏2 قران در سال می‏پرداختند.

3. مالیات بر زمین: نه بر اساس تولید سالانه که بر مبنای اندازه ونوع زمین اخذ می‏شد بدین ترتیب زمین‏ها هرسال اندازه گیری شده ومبالغ متفاوتی مقرر می‏گردید به همین دلیل زارعان مجبور بودند که ابعاد مزارع خود را کاهش دهند. اخذ مالیات بصورت بی قاعده وبا شدت وخشونت بود در مواردی حتی زمینهای غیر قابل کشت دهکده نیز مشمول مالیات می‏شد بر اساس ارقام رسمی‏فقط هزاره‏های غزنی مبلغ 795/154 روپیه در سال مالیات می‏پرداختند که در زمان خود وبا توجه به اوضاع رقت بار مردم هزاره مبلغ هنگفتی بود.

4. مالیات بر خون: ‏حکومت در1898 م یک لشکر از سربازان هزاره ‏وافسران افغان بوجود آورد ودر سال 1900 طرحی به اجرا در آمد که بر اساس آن از هر هشت ‏سرباز یک نفر باید بطور دایم به خدمت ارتش درمی‏آمد وتامین تسلیحاتی ومادی فرد انتخاب شده بر عهده هفت تن دیگر گذاشته می‏شد آنان باید سالانه 600 قران برای اسلحه و 192 قران برای مصارف ‏سه ساله او به دولت می‏پرداختند.

5. مالیات بر حیوانات: یکی از مالیات‏های استثنایی که فقط مردم ‏هزاره مکلف به پرداخت آن بود برایین اساس هرنوع حیوان مالیات مخصوص خود را داشت ‏: [41]

- ‏ ماده گاو شیر دار‏‏، پنج صد دینار

- ‏ ‏گاو خشک‏‏، نه شاهی

- ‏ ‏الاغ‏‏، سه صد دینار

- ‏ خر کره‏‏، صد دینار

- ‏ ‏ماده گاو دوساله‏‏، صد دینار

- ‏ ‏اسپ نر ومادیان هریک‏‏، یک روپه

- ‏ کره اسپ‏‏، سه صد دینار

- ‏ ‏گوسپند درصدی‏‏، دوروپه

- ‏ ‏بز‏‏، در صدی‏‏، ‏یک روپه

- ‏ ‏شتر‏‏، سه صد دینار[42]

مسأله‏ای که هر وجدان بیدار را تکان میدهد این است که این مظالم بر جامعه مظلوم هزاره پس از فاجعه ای تحمیل می‏شد که در آن بیش از نیم جمعیتش نابود گردیده ‏و سیاست سرکوب و سر نیزه تمام ساختار سیاسی‏‏، اجتماعی واقتصادی جامعه را ازهم پاشیده بود! مویه‏های مادران مصیبت دیده وپدران داغدیده درغم غرور وشکوه ازدست رفته هزارستان بزرگ بلند بود. به راستی چقدر قساوت وسنگدلی، سراپای وجود آدمی‏را فرا گیرد که پس از آن همه کشتار و" دار" و"کله منار" وجاری کردن جوی‏های خون!‏! باز هم به جنایت بیندیشد ‏!

به‏هرحال، درعصر فاجعه که ‏"انسانیت مرده بود"‏‏، "اخلاق بی‏معنا شده بود"‏‏، سیاست زنده بود!‏ همان سیاستی که ابزاری آدم کشان بود وهر جنایتی را تجویز می‏کرد.متاسفانه در بستر تاریخ افغانستان این سیاست همواره جاری وساری بوده است.

روغن شرکت (کته پاوی)‏

درزمان نخست وزیری‏هاشم خان عموی ظاهر شاه‏‏، مالیات مخصوصی فقط برای هزاره‏ها وضع شد که "روغن کته پاوی" نام گرفت ‏که بر اساس آن فقط مردم هزاره باید سالانه ‏در برابر هر راس گاو، بز وگوسفند‏‏، یک چارک (دوکیلوگرام)‏ روغن زرد به دولت می‏پرداختند. اما گفته شده که از اسپ والاغ نیز اخذ می‏گردید. ‏ترازو داران حکومت که میدانستند هیچ گونه نظارتی بر اعمال آنها نمیشود با تقلب در توزین روغن هفت کیلو را معادل پنج کیلو محاسبه می‏کردند. روز گار مردم تیره بخت را تیره تر می‏کردند این برنامه باعث شد تا هزاران خانواده مظلوم هزاره هفته‏ها و ماه‏ها حتی یک قطره روغن را ازکام طفل شیر خوارش هم دریغ کند تا حواله حکومت را تکمیل نمایند. مردم بی بضاعت یکی دو گوسفند که داشت میکشت و چربیها وحتی استخوان‏هایش را می‏جوشانید تا یک مقداری روغن از این طریق بدست بیاورد آنها که توانایی تامین حواله حکومت را نداشت سرنوشتش زندان وزنجیر وشکنجه بود انسانهای بسیاری سالها تحت عنوان "باقی دار روغن شرکت" در "بندی خانه"ها تاوان فقر و نداری‏‏شان‏ را می‏پرداختند. از طرفی‏‏، مالیه دهنده گان مجبور بودند مشک‏های روغن را به پشت خود به مراکزحکومتی وبعضا حتی تا کابل برسانند ورسید دریافت کنند!‏

این در حالی بود که ‏نه تنها هیچ مرجعی برای رسیدگی به شکایات مردم وجود نداشت که ماموران حکومتی مستقیم وغیر مستقیم درسختگیری تشویق نیز می‏شدند به همین جهت بود که رشوه ستانی بصورت یک مالیاتی دیگر دربین ماموران عمومیت یافت‏‏، تنها روغن کسی تحویل گرفته می‏شد که رشوه می‏پرداخت درغیر این صورت‏‏، "باقیدار روغن" ‏معرفی می‏شد و...آنجه ذکر گردید مالیاتهای مخصوص هزارها بود که در کنار آن‏ها مالیاتهای عمومی‏را نیز باید می‏پرداختند مثل:

- ‏غله خسبری ‏: ‏ یک نوع مالیات بر زمین‏های مزروعی

- ‏ شاخ پولی ‏ ‏: ‏ مالیات بر حیوانات

- ‏ کله پولی ‏ ‏: ‏ مالیات بر نفوس

- ‏گندم گدام ‏: ‏ ‏تامین برخی از مخارج حکومت

- ‏سر چربی بی بی وملکه ‏: ‏ تامین برخی از مخارج خانواده شاهی

درمقابل افغان‏های کوچی نه فقط هیچ مالیاتی نمی‏پرداختند بلکه کمکهای نیز ازسوی حکومت مرکزی ‏در یافت می‏کردند قیام ابراهیم خان گاو سوار درپی همین بی عدالتی‏ها صورت گرفت که در نتیجه منجر به لغو مالیات شد [43]

حال پرسش این چاست ‏که این موضوع با معضل کوچیگری چه ‏ارتباطی دارد؟ پاسخ روشن است؛ وضع این مالیات‏های سنگین برملتی که زندگی اش بر باد رفته وتمام تار وپود حیاتش از هم گسسته بود؛ فوق العاده سخت وسنگین بود. پرداخت این مالیات‏های برای کسانی مقدوربود که پشتوانه مالی داشت نه آنها که " وارث ویرانه‏ها " بودند!‏

فشار ناشی ازمالیات موجب شد که بسیاری از هزاره‏ها ‏از تنها دست مایه زندگی‏‏شان‏ دست بردارند و زمین‏های‏‏شان‏ ‏را در معرض فروش بگذارند و ازطرفی حکومت نیز به خوبی میدانست (و دقیقاً بر همین اساس برنامه ریزی میکرد)‏ که تنها مشتری زمین در هزاره‏جات ‏کوچی است؛ بنا بر این هزاره برای رهایی از شر مالیات حکومت‏‏، زمینش را در بدل بهای اندک به کوچی واگذار می‏کرد وخود آواره می‏گردید وکوچی هم بدون جنگ وخونریزی در هزاره‏جات اسکان می‏یافت.

ج)‏ ‏استخدام جاسوس

نظام ‏استخباراتی امیر عبدالرّحمان ‏بسیار گسترده ودرعین حال وحشتناک بود. در مدت 22 سال سلطنت وی جاسوسان تنها قشری بوند که نسبتاً احساس امنیت می‏کردند، آن هم به این جهت که امنیت وآزادی دیگران را سلب می‏نمودند. ‏این مسأله یک نوع مسابقه به وجود آورده بود‏‏، ‏افراد زیادی ‏برای نجات خودشان هم که شده برای این کار داوطلب می‏شدند نتیجه روشن بود؛ هزاران جاسوس ‏انبوهی از اخبار راست و دروغ را عرضه می‏کردند. قطعاً امیر فرصت تحلیل وتحقیق نداشت ‏لذا برای صدور اوامر‏‏، به صرف ‏راپور جاسوسان اکتفا می‏شد.‏ ‏چه بسیار انسان‏های بیگناهی که صرف بخاطر یک گزارش ‏دروغ به قربانگاه ‏فرستاده می‏شد. گاه اتفاق می‏افتاد که جاسوسان‏‏، شرط بندی می‏کردند‏‏، فرد بیگناه را به کشتن می‏داد و مقصر نجات پیدا می‏کرد. تاقبل از تصرف هزارستان ‏این برنامه‏ها در مناطق شیعه نشین قابل اجرا نبود. اما پس ازتصرف‏‏، عبدالرّحمان هرچند پیروزی بدست آورده بود اما با بهای فوق العاده سنگین، ‏لذا تصمیم گرفت وجب به وجب خاک این سرزمین را تحت نظارت وکنترل شدید قراردهد. هرچند حاکمان محلی با نیروهای مسلح در هزاره‏جات مستقر بودند اما هنوز از قدرت یافتن مجدّد مردم هزاره هراس وجود داشت.

بهترین گزینه که می‏توانست حکومت را از این ناحیه خاطر جمع سازد کوچی بود، چون کوه‏ها و دره‏ها ودهات هزاره نشین ازدید آنها مخفی نبود واز طرفی کوچیگری (= غارتگری)‏ کوچیان نیز درگرو نابودی عناصر مقتدر و سران قوم بود به همین چهت انگیزه قوی برای این کار وجود داشت و کوچیان با اتکا به نیروی حکومت هرکسی را که مقابل غارتگری‏های‏‏شان‏ می‏ایستادند، یا خود از سر راه بر میداشتند و یا به عنوان ‏"یاغی" به حکومت معرفی می‏کردند. نمونه‏های زیادی ازجمله داستان شهادت ارباب نجف بیگ شیرو نشان می‏دهد که این سیاست طی سالهای سلطه کوچیان بر هزارستان ثابت بوده است.

منابع غربی[44]سخن ازجاسوسی کوچیها برای انگلیسیها نیز سخن گفته است که البته با توجه سر سپردگی کامل عبدالرّحمان به انگلیسی‏ها در این مسأله جای تردیدی باقی نمی‏ماند.

‏کوچی

الف)‏ تصرف زمین وتسلط برچراگاه

یکی از انگیزه‏های اصلی مشارکت فعال کوچیها در تهاجم امیر عبد‏الرّحمان به هزارستان ‏تصاحب زمین‏های وسیع وچراگاه‏های سرسبز آن بود که برای کوچی"مالدار" مشرقی وخوست وجلال آباد وآواره بیابان‏های خشک وسوزان پیشاوریک رؤیا و بهشت دنیا بود!‏

پس ازدعوت کوچیان برای حمله به هزارستان‏‏،علامه فیض محمد کاتب‏‏، این شیفتگی را این گونه بیان می‏کند: «طوایف کوچی که این امر را از خداوند قهار در اسحار لیل ونهار می‏خواستند بر حصول مراد شادکامی‏ همی‏شدند.» سپس بیش ازهفتاد طایفه را نام می‏برد که چگونه سر از پا نشناخته‏‏، سیل آسا بسوی هزارستان حرکت نمودند « از اقوام زائی وسلیمان خیل‏‏، متاتی‏‏، تغر‏‏، ملات خیل ، عمر خیل‏‏، بهرام خیل‏‏، داوریا خیل‏‏، آکا خیل‏‏، الکوزایی‏‏، اسماعیل خیل‏‏، واول خیل‏‏، ابراهیم خیل‏‏، پاینده خیل‏‏، بوکی خیل‏‏، پستی‏‏، تاجو خیل‏‏، یاری زاوئی ‏‏، تره کی‏‏، تیرین‏‏، تره خیل‏‏، چین زایی‏‏، خروطی‏‏، چاول خیل‏‏، وغولی زایی‏‏، حسین زایی‏‏، عثمان خیل‏‏، خماری خیل‏‏، خضری خیل‏‏، خومی‏زایی‏‏، خوزاک‏‏، امو خیل‏‏،دولت زایی‏‏، درکی خیل‏‏، دینار خیل‏‏، رستم خیل‏‏، زرکپان‏‏، سرغانی‏‏، سهاک‏‏، تبعید خیل‏‏، شما آیی‏‏، شاهی خیل‏‏، شنواری‏‏، صافی‏‏، تورانی‏‏، علی خیل‏‏، امر خیل‏‏، عرب‏‏، عبدو خیل‏‏، فقیر خیل‏‏، کاری‏‏، کاکزی‏‏، کتی خیل‏‏، لکند خیل‏‏، مهری خیل‏‏، میان خیل‏‏، مار سنگی‏‏، موسا زایی‏‏، ‏ملا خیل‏‏، معبار‏‏، ‏مهی خیل‏‏، ‏مندین زایی‏‏، ‏میدانی‏‏، ‏بریکت ملک حکمت‏‏، ‏نیازی‏‏، ناصری ‏‏، سدو زایی ‏‏، خمان‏‏، زائفی‏‏، ‏حسن خیل‏‏، حور خیل‏‏، ‏هزار بز، ‏لودین وقاسم خیل به اندازه قومی‏از پنجاه نفر‏‏، یک نفر به دولت معاونت داده راه هزاره‏جات بر گرفتند.»[45]

حکومت نیز با توجه به همین نیاز‏‏، مهمترین مشوق‏هایش را به کوچیها، تصاحب اراضی واملاک مردم هزاره اعلام کرد واین گونه بود که راه کوچی برای همیشه باز شد وهرسال با فرا رسیدن بهار که ‏آمدن افغان کوچی بر سر زبانها بود سایه‏ی سیاه ‏وحشت‏‏، هزاره‏جات را فرا میگرفت ‏‏، آمدن ‏سال نو برای هزاره پیام آور مصیبت‏های نو بود. ‏دلهره واضطراب یکبار دیگر برخانه‏های گلین ومحقر‏‏شان‏ حاکم می‏شد. این ترس تنها بخاطر ‏تصرف زمین‏‏، چراگاه و بر باد رفتن مزارع نبود بلکه ترس ازدست دادن جان وهمه هستی اش بود!‏ ترس از اینکه مبادا کسی کاسه صبرش لبریز گردد و به شتر اوغان کوچی "اوخ" بگوید ویا پایش را زخمی‏کند وانگهی خساره اش را خون بهای شش نفر انسان هزاره هم پوره نتوانند!‏

درزمان صدارت شاه محمود عموی ظاهر شاه در یک جنگی که بین هزاره‏ها وافغان‏ها رخ داد یک نفر هزاره شیعه کشته شد ویک پای شتر برادر کوچی که زخمی‏بود به هزاره‏ها ‏تهمت زده شد. پس از دعوی ومرافعه براساس فیصله محکمه از طرف قاتل به ورثه هزاره مقتول مبلغ 600 افغانی دیه داده شد؛ در مقابل‏‏، به عوض زخم پای شتر کوچی مبلغ ‏3700 افغانی از هزاره‏ها گرفته شد وبرای صاحب شتر داده شد!‏[46]

ب)‏ توسعه تجارت

قبلا یاد آوری گردید که در گذشته یک بخش زیادی از کوچیها ی آن سوی خط دیورند‏‏، تاجر پیشه بودند که با کاروان‏های بزرگی از کالا و اجناس قاچاق ازپاکستان همراه با دار و دسته‏های مسلح به هزاره‏جات سرازیر می‏شدند.

در یک مورد مرحوم فیض محمد کاتب از طرف حکومت ماموریت پیدا می‏کند تا به مالستان برود وکوچیانی را که به سمت قلب هزارستان پیش می‏رفتند ‏نصیحت کند!! که حمل اجناس قاچاق در نهایت به ضرر مصالح ملی است و از این کار دست بکشند وی میگوید نصف شب که کوچیان اموال ممنوعه رابه شتر‏ها بار کردند قریب 600-700 شتر می‏شدند.[47]

اما تجارت تنها پیشه کوچیهای پاکستانی ‏نبود آنها به نحوی عامل نظام‏های نژاد پرست حاکم در افغانستان نیز بودند كه علاوه بر فروش اجباری اجناس‏‏شان‏ با انواع شکنجه وعذاب جسمی‏وروحی‏‏، خسارت‏های انسانی ومالی بسیاری را برمردم بومی‏تحمیل می‏ نمودند.کوچیان سیاه پوش ‏در هر منطقه ای که فرود می‏آمدند‏‏، مردم محل موءظف بودند تمام مصارف کاروان‏ها را تامین کنند. مردم بیچاره که با هزاران جان کندن لقمه نانی را از دل سنگ بدست آورده بود ، مجبور بودند آن را از کام اولادش کشیده ‏به کوچی بدهند در غیر این صورت باید خود را آماده مصیبت‏ها ومرارت‏های بیشتر میکرد.

درو ولسوالی ‏ورس ‏از هر ده دفتر زمین‏‏، ‏اعاشه شبانه روزی یک گروپ دوصد تا سه صد شتری خواسته می‏شد این موضوع بعدا به حکم یک لایحه در آمد وقبل از این که کاروان کوچیهای تاجر برسند مردم محل‏‏، آذوقه مورد نیاز را تهیه می‏نمودند.

در همین منطقه‏‏، کوچیها پارچه‏های پاکستانی را به عنف و قهر از دریچه خانه‏های دودی (موری)‏ می‏انداختند وقیمت آن را سال آینده طلب داشتند.[48]

چند تن از محققان غربی مخصوصاً‏ ‏کلاوس فردیناند ‏در این زمینه اطلاعات ارزشمندی به ما می‏دهند و اندیشمند آگاه‏‏، زنده یاد حسن پولادی ‏با زحمت ‏بسیار این‏ها را در کتابش گرد آورده است.

قبایل کوچی تاجر

فردیناند در کتاب توسعه کوچیگری قبایل تجار کوچی را چنین نام می‏برد: «در حالی که چندین گروه از افغانها به منظور تجارت در داخل هزاره‏جات راه پیدا کردند ولی بصورت سنتی کوچیهای غلجایی برجسته ترین گروه تجاری بودند؛ مهمترین قبایل تاجر کوچی عبارتند از: سدوزایی‏‏، احمد زایی‏‏، تغر‏‏، استانزایی‏‏، لنده زایی‏‏، ودوله زایی‏‏، علاوه بر اینها ‏قبایل دیگر افغان مثل نیازی‏‏، خوک‏‏، ومیرک خیل نیز در شغل دادو ستد با هزاره‏ها سر گرم‏اند.»[49] (چون متن فوق‏‏، ترجمه گزارش‏های است که سال‏ها پیش انجام شده‏‏، ‏زمان فعل‏ها حال است.)‏

گستره قلمرو کوچیهای تاجر

کوچیها قسمت اعظم جمعیت هزاره‏جات را از طریق دو مسیرمتفاوت کاروانی پوشش می‏دادند اولی از جنوب شرقی ‏به طرف شمال غربی بودکه از لوگر و وردک شروع می‏شد وبه گماب در ولایت غور ‏پایان می‏یافت مراکز مهم تجاری که کوچیها هر تابستان در این مسیر ‏دایر می‏کردند عبارت بود از: دراز قول‏‏، کته خاک‏‏، مارخانه‏‏، دهن ریشقه‏‏، سیاه دره‏‏، چنچاوه‏‏، دهن گودر‏‏، اخضرات‏‏، کاشان ف ئاسپی میدان‏‏، کرمان ولعل .

راه تجاری دوم از جنوب به شمال است که از" مقر" شروع می‏شد وبه نواحی ایماق ختم می‏گردید‏‏، این راه خیلی از مراکز خرید وفروش را در جاغوری‏‏، مالستان ودایکندی تحت پوشش قرار می‏داد [50]

کیفیت مبادلات کالا بین کوچی- بومی

آنچه توسط کوچیها در هزاره‏جات ‏تحت عنوان تجارت ‏انجام می‏شد به هیج عنوان معامله به معنی رایج آن نبود چون تمام این روند به نفع ‏کوچی ‏ختم می‏شد واین او بود که سود‏های سرسام آور نصیبش می‏گردید؛ طرف دیگر معامله (هزاره ده‏نشین)‏ جز درد ورنج و از دست دادن دارایی و مایملک بهره ای دیگر از این معامله نمی‏برد!

در این معاملات که غالباً‏ بصورت معاوضه کالا در برابر کالا (معامله پایاپای)‏ بود کوچی‏های افغان به سود‏های کلان بیش از صد درصد می‏رسیدند؛ به این صورت که مثلاً یک سیر کابل (هفت کیلو)‏ روغن زرد را در برابر 120 افغانی می‏خریدند ودر بیرون از هزاره‏جات در برابر 500 افغانی می‏فروختند!‏ اجناسی که به مردم هزاره فروخته می‏شد پارچه‏هایی بود که از پیشاور پاکستان هر یارد (تقریباً یک متر)‏ آن را سه تا سه ونیم افغانی می‏خریدند ودر هزاره‏جات به 15- 25 افغانی می‏فروختند.

معامله دیگری که در هزاره‏جات رایج گردید خرید وفروش گندم بود؛ ‏البته باز هم در قالب همان نظام نا عادلانه تجاری که خود کوچیها طراحی می‏کردند به این صورت که کوچی گندم فرد دهاتی را پیش خرید می‏کرد وبه ازای هر سیر گندم 10- 11 افغانی می‏داد سال بعد که برای تحویل گندم می‏آمد ممکن بود هزاره ‏گندم را سر موعد تهیه نتواند بنا بر این مجبور می‏شد گندمی‏را که هنوز به کوچیها داده نشده است پس خود همان فرد بخرد ودر ازای هر سیر مبلغ 25- 30 برای گندمی‏بدهد که طبق قرار داد!! مال کوچی شده است. ‏اگر این مبلغ پرداخته نمی‏شد در دیدار‏های بعدی افزایش پیدا می‏کرد. ‏به این تر تیب 60-80 در صد هزاره‏ها از نظر مالی به کوچی‏ها بدهکار بودند.

تجاوز ولشکر کشی عبدالرّحمان به هزارستان ‏تمام ساحت‏های زندگی ملت هزاره را فلج کرد و آن چه پس ازاین جنگ ‏ویرانگرمانده بود جز خانه‏های سوخته ودلهای شکسته وزندگی از هم پاشیده چیزی دیگری ‏نبود لذا مردمی‏که با فقر و فلاکت دست وپنجه نرم می‏کردند‏‏، شکمهای گرسنه کودکان‏‏شان‏ گاه آنها را مجبور می‏نمودند که سراغ کوچی سوداگر رفته و از او پول قرض کنند اما ‏این سر آغاز بد بختی‏های دیگر او بود. قرض نمودن پول ‏به این صورت بود که ‏100- 150 در صد سود سالانه برای آن محاسبه می‏شد و فرد هزاره بخاطر مبلغ ناجیزی پول نقد‏‏، یک مقدار زمینش را به کوچی " گرو" می‏داد وچون غالباً‏ پول نقد را در موعد مقرر پرداخت نمیتوانست‏‏، ‏بصورت تصاعد هندسی ‏مبلغ مذکور افزایش پیدا می‏کرد. به همین جهت بود که گاهی حتی خرید اجناس بسیار کم قیمت بار سنگینی بر دوش هزاره می‏گذاشت. چنانکه برای یک جفت کفش گاهی نیم تن گندم هم ‏پرداخت می‏کردند! کوچیها مراتب خوشحالی خود را درباره این تجارت چنین اظهار می‏کردند: "هیچ شغلی در دنیا بهتر از شغل ما نیست" وچنین شغلی برای همیشه ادامه خواهد یافت چون خیلی چیز‏هاست که هنوز باید بدست بیاوریم ‏وهزاره‏ها منبع خوبی برای این منظور است .

سرانجام‏ ‏این پول قرض دادن‏ها وتجارت یک طرفه منجر به آسيبهاي اجتماعي ، اقتصادي و راواني گردید زیرا این قرض‏ها وبدهکاری‏های بی پایان سبب می‏شد که هزاره‏ها ابتدا گله‏های گاو گوسفند ودر آخر زمین‏های کشاورزی خود را به کوچیها بدهند. کوچیها در حالی که گله‏های آن‏هارا برده به شهر‏ها حراج می‏کردند‏‏، ‏سرزمین‏های‏‏شان‏ را به هزاره‏های دیگری که بجای صاحبان زمین می‏آمدند واگذار می‏کردند تا به حیث دهقانی برای کوچی‏ها کار کنند.

بدون تردید این وضعیت برای مقامات دولتی افغان نیز مطلوب بود لذا در"حساب سازی"‏های معاملات ‏نقش آنها را نیز نمی‏توان نا دیده گرفت.

بصورت خلاصه از این بحث به این نتیجه می‏رسیم که سیاست " تصرف زمین " در تجارت کوچیها در هزارستان اولویت اول را داشته است ‏به همین جهت آنها ‏با کسانی که زمین نداشتند اصلا ‏معامله نمی‏کردند. هزاره ای که می‏خواست یک خورد چای یا دومتر پارچه بخرد از او سئوال می‏کرد ند: « ته پته لری ؟ » آیا تو زمین داری ؟ اگر زمین میداشت بجای دومتر پارچه چهار متر می‏دادند وکام دهاتی را لحظه ای با " قند سیاه " شیرین می‏ساختند![51]

گستره تعامل کوچیها با حکومت

روشن گردید که در افغانستان‏‏، کوچی وحکومت در پی پیاده نمودن اهداف مشخصی در تبانی وتعامل دایمی‏بوده اند؛ حال باید گفت که دامنه این داد وستد نیز مخصوصاً‏ از جانب حکومت ‏بسیار گسترده بوده که به برخی از آنها اشاره می‏کنیم‏:

الف)‏ مسلح نمودن کوچی‏ها

کوچی در افغانستان همیشه مسلح بوده است واستدلال هم این بوده که کوچی ‏صحرانورد است‏‏، مالدار است ومسافتهای طولانی طی می‏کند‏‏، برای دفاع از خانواده اش و محافظت از رمه اش در برابر دزدان ودرندگان به اسلحه احتیاج دارد.اما حقیقت غیر از این بوده است ‏‏، نیروهای مسلح کوچی آن قدر قدرتمند بودند که حتی نیروهای دولتی را تهدید می‏کردند. کاتب هزاره می‏نویسد که دو قبیله الکوزای وغلزایی با 600 مرد مسلح در مقابل سربا زان دولتی ایستادند واز پرداخت مالیات سر باز زدند.

این سلاح که به ‏بهانه دفاع حمل می‏شده‏‏، ‏برای تجاوز بکار گرفته شده است. مردم بومی‏به محض کمترین تخلف در برابر خواسته‏های کوچیان‏‏، یا ممانعت از ورود شتران وگله‏های گوسفندان به کشتزار‏ها‏‏، هدف قرارمی‏گرفت. آن‏ها اگر می‏خواستند زنده بمانند باید باید با چشمان خود نظاره می‏کردند که چگونه محصول یکساله‏‏شان‏ یک ساعته بر باد می‏رود!‏ زنده ماندن، در گرو سکوت بود.

این موضوع برای ناظران خارجی نیز مبرهن بوده «برخلاف ایران‏‏، در افغانستان افراد کوچ نشین بطور آشکار با خود اسلحه حمل می‏کنند و تصور سنتی غارتگر بودن آنها پا برجاست‏‏، ایلات پشتون در حکومت از موقعیت مناسبی برخوردار بودند زیرا آنها با سلطنت حاکم هویت مشترک قومی‏دارند و در گذشته حکومت از آنها به عنوان متحد سیاسی بهره برداری می‏کرد [52]»

لیزالدین ویلی می‏نویسد: قریه رشک در طرف غربی قسمت علیای دره غرغری یک میل دور تر از جوی حوض واقع شده است در این دهکده حدود هیجده فامیل سکونت دارند چهار فامیل از اینها از احفاد مالک اصلی قریه می‏باشند. موصوف درسال 1973م بخاطر رد تقاضای زمینش توسط کوچی‏ها از طرف آنها به قتل رسید. روستاییان گفتند که چگونه یک شب کوچی‏ها اورا ازخانه اش به زور ‏کشیدند وبه طناب خیمه‏‏شان‏ بسته نموده وسپس کشتند. ‏بزرگترین اولاد ‏او یک دختر دوساله بود ( که اکنون بزرگ شده)‏ وخود را چنین معرفی نمود: ‏« این زمین از ماست؛ کوچی هنوز هم مدعی است ولی ما هر گز به کوچی تسلیم نخواهیم داد ما در این جا بخاطر انتقام گیری ازخون پدر انتظار آمدن کوچی را داریم » رشک بطور تمام و کمال در دوران نعیم کوچی (طالبان)‏ در سال 1999 غارت گردید. دارایی‏‏، احشام‏‏، آذوقه وحتی کمپل از خانه‏ها چپاول گردید [53].

تام کوگلان خبر نگار دیلی تلگراف در تاریخ 11 ژوئیه 2007 در باز دید از منطقه بهسود چنین گزارش داد: در حال حاضر بهسود با ده‏ها خانه سوخته وغارت شده وقریه جات خالی از سکنه صحنه چور وچپاول وغارتگری است هنگامی‏که موتر ما به طرف منطقه خطرمی‏رفت ناگهان مردی از اهالی محل فریاد بر آورد که جلو نروید!‏ کوچیها سر تان را از بدن تان جدا می‏کنند ... تا حال تخمینابیش از 4000 نفر از منطقه فراری شده اند شعار‏های با خطوط نه چندان زیبا به حمایت از اسامه بن لادن بر روی ‏دیوار‏های خانه‏های متروکه وخالی از سکنه دیده می‏شود. سلاحهای ثقیله نظیر:‏هاوان‏‏، راکت انداز‏ها‏‏، ونارنجک اندازها ی دیده می‏شود که کوچیها با خود آورده اند.[54]

یکی دیگر از کسانی برای تهیه گزارش غائله کوچیگری در سال87 ‏از بهسود بازدید نمود خبر نگار مجله اکونومیست بود وی در گزارش خود نوشت ‏: ‏هنگام باز دید از از قریه‏های آسیب دیده از طرف کوچی‏ها که در کوه‏های اطراف مستقر بودند زیر شلیک راکت انداز‏ها وفیر مرمی‏های مسلسل قرار گرفتیم[55]

واضح است که این جنایت‏ها در پناه حمایت‏های سیاسی ونظامی‏دولت مر کزی رخ داده ومی‏دهد وگرنه چطور است که دولت، تفنگچه موش کش هزاره را می‏بیند اما راکت وپیکای کوچی را نمی‏بیند جز اینکه بگوییم سلاح کوچی مال دولت است دیگر توجیهی نمیتوان یافت.

طالبان، منبع مهم تجهیز تسلیحاتی کوچیان

امیر عبدالرّحمان‏‏، پای کوچی را به هزارستان باز کرد و با این عمل، سنتی را بنیان نهاد که سالها پایدار ماند. وحکام بعدی نیزیکی پس از دیگری با گفتار ورفتار، به تأیید وتقویت آن پرداختند. در چند سال انقلاب ‏این پروژه متوقف شد تا اینکه طالبان کرام درصدد پیاده نمودن " احکام خدای جل جلاله ‏" بر آمدند وکوچیان صدو اندی سال پس از عبد‏الرّحمان بار دیگر در قالب نیرو نظامی‏منسجم بسوی سرزمین هزارستان روی آوردند تا باردیگر استبداد گذشته را احیا نمایند ملک نعیم کوچی رسماً فرماندهی زون هزاره‏جات را به عهده گرفت. وی پس از تصرف مناطق مرکزی به وسیله گروه طالبان نمایندگان از کوچی‏ها به شمول ملک نعیم به مناطق پنجاب و ورس آمدند به بهانه‏های مختلف از جمله مطالبه ‏20ساله اجاره زمین‏های‏‏شان‏، به طور وسیعی به غارتگری پرداختند.

پیوند و پیمان میان طالبان وکوچیان هم چنان عمیق و وثیق است. همان گونه که در گذشته ‏طالبان درتجهیز تسلیحاتی کوچیها نقش فوق العاده داشتند، امروزه نیز این امداد رسانی بر قرار است. در این همکاری دو جانبه ‏کوچیها نیز در مراحل حساس طالبان را یاری رسانده اند. آلین آرو پروشر از کریستین ساینس مانیتور در مقاله خود تحت عنوان: کوچیها نقابی برای القاعده چنین می‏نگارد: معاون بن لادن ( الظواهری)‏ توسط کوچی‏ها از افغانستان به مرز پاکستان فرار داده شد. پول گاروود نویسنده دیگر در این زمینه می‏گوید: کوچیها نقش بسیار کلانی دردوران سلطه طالبان داشته اند‏‏، نعیم کوچی یکی از قوماندانان معروف طالبان که در سال 2003 توسط نیروهای امریکایی زندانی شده بود در اواخر 2004 از زندان (شاید هم به اشاره کرزی)‏ آزاد شد رییس جمهور کرزی به افتخار وی ضیافتی کلانی ترتیب داد تا بتواند حمایت کوچیها را یا خود داشته باشد[56]

اهداف و آرمانهای ‏مشترک کوچیان وطالبان در اعمال ورفتار کوچیها دربهسود نیز به خوبی نمایان بود آنها با ورود به هر منطقه‏‏‏، مشخصه مهم اندیشه ‏طالبانی‏‏، یعنی قتل وترور وتجاوز و مخالفت با علم وفرهنگ را به نمایش می‏گذاشتند به آتش کشیدن مکاتب ‏دربسیاری مناطق بهسود ودایمرداد ‏مشاهده گردید وگزارشگران مختلف عکس وگزارش از این صحنه‏ها تهیه نمودند

ب)‏ ‏معاف کردن از مالیات

همانطور که ‏قبلا نیز ذکر گردید‏‏، حاکمان افغانستان مخصوصاً‏ امیر عبد‏الرّحمان مالیات‏های بسیار کمر شکنی را بر مردم افغانستان ‏بویژه هزاره‏ها تحمیل کردند. آنها مردمی‏راکه بر اثر سالها سلطهء استبدادی‏‏شان‏ ‏گرفتار شرایط تلخی بودند با اجرای این برنامه‏های ظالمانه بیچاره تر نمودند. ( تفصیل این مطلب قبلا ذکر شد)‏ اخذ این مالیات‏ها اغلب با شکنجه وفشار‏های جسمی‏و روحی همراه بود چون مردمی‏که از تامین مایحتاج روز مره زندگی‏‏شان‏ عاجز بودند‏‏، تحصیل مالیات از آنها کار آسانی نبود.

شهید مقصودی درباره شرایط درد ناک مردم هزاره می‏نویسد: اگر کسی از مردم خوراک یک فصل‏‏شان‏ را می‏داشت‏‏، خوش بخت بود وبقیه فصول را با خوردن سبزیجات کوهی وعلف میگذراند "شورکی"‏‏،" ‏قاف"‏‏، "رشقه" و... سبزیهای بود که از آن به عنوان مواد غذایی در فصل بهار استفاده می‏شد "چوکری" از گیا‏هانی بود که مردم خشک کرده وآسیاب می‏کرد وبا آرد جو یا گندم مخلوط نموده نان درست کرده می‏خوردند.در اکثر مناطق هزاره‏جات که با ظلم وستم حکومت و کوچیها وزمین‏های قلیل زراعتی همراه بود این محرومیت جریان داشت.[57]

این در حالی بود که بر بنیاد یک سیاست کاملا تبعیض آمیز وتبار گرایانه ،کتله وسیعی از مردمانی که ‏تحت عنوان کوچی یاد می‏شده است ‏نه تنها از مالیات‏ها معاف بوده ‏که از امتیازات انحصاری دیگری نیز برخوردار بوده اند. جمعی از محققین خارجی که سالها پیش روی قبایل کوچی افغانستان مطالعاتی را انجام دادند این حقیقت را اذعان نمودند که « کوچ نشینها مالیات مرتع و دام را نمی‏پردازند و اغلب آنها از خدمت موءظف سربازی می‏گریزند»[58]

ج)‏ معافیت از خدمت عسکری

خدمت زیر بیرق با به اصطلاح رایج افغانی " عسکری " در همه کشور‏ها رایج است وهر شهروند مطابق قانون باید یک دوره آموزش نظامی‏ببیند تا درسطح ملی یک آمادگی عمومی‏ایجاد شود. در مملکت ما نیز ظاهرا این مسأله من حیث یک مکلفیت ملی مطرح می‏گردید اما عسکری درعمل میدان اجرای ‏آرمانها واهداف حاکمان قومگرا بود که با یک روش دیگر " دوزخیان روی زمین " را ‏که پیوند خونی ومذهبی با آنها ‏نداشتند به شکنجه بگیرند.

مردم هزاره که به عسکری می‏رفت بجای آموزش و آمادگی نظامی‏‏، در دور افتاده ترین نقاط افغانستان به سخت ترین کار‏ها گمارده می‏شدند. داستان عسکری در جلال آباد‏‏، تنگ غارو‏‏، خوست‏‏، لشکر گاه‏‏، فرارود و...برای خانواده‏های هزاره تداعی کننده خاطرات تلخ ازدست دادن جوانان‏‏شان‏ بود هنوز پدران ومادران بسیاری ازآن روزگاران جگر‏های سوخته دارند. وقتی کسی به عسکری خواسته می‏شد مثل این بود که خبر مرگ اورا داده است ‏مخصوصاً‏ که این "پشک" بر آمده برای عسکری بنام خوست وجلال آباد بود.خانواده‏ها با اندوه بسیار با عزیز‏‏شان‏ خدا حافظی می‏کردند ودر پی آن دوسال با چشمان اشک آلود به انتظار می‏نشستند. پس ازدو سال‏‏، ‏بسیار‏‏شان‏س می‏آوردند کسانی که پیکر نیمه جان‏‏شان‏ را از دشت‏های تفتیده وسوزان خوست وقندهار به هزاره‏جات می‏رساندند.

تنگ غارو، مسلخ قربانیان گمنام

تنگ غارو منطقه ای در جنوب شرق افغانستان است که در دوران حکومت ظاهر شاه ‏برای ساخت سرک آن منطقه باید تونل ایجاد میکردهزاران فرزند معصوم وبی گناه هزاره قربانی به وجود آوردن تمدن وسرکسازی تنگ غارو گردید. تنگ غارو قبرستان سپاهیان گمنام هزاره‏جات است‏‏، هر وجب سرک وبند برق آن به قیمت خون جوانان ما آباد شده است.

اگر کسی بخت با او یار بود تنگ غارو بست نمی‏شد، ‏هر سختی را تحمل می‏کرد تا به آن جا نرود در تنگ غارو چون سرکسازی ‏آن ده‏ها سال به طول انجامید وضعیت این گونه بود که افراد عسکر هزاره‏جات به عنوان کارگران بی مزد در آن جا بکار گرفته می‏شد افراد تازه وارد ونا بلد را توسط ترنگل از بلندی کوه به عمق دره پایین می‏کردند که روی سنگی را علامت گذاری کند وبعد دیگری را به همین شیوه به طرف پایین آویزان می‏کردند تا ‏آن بیچاره جای کار گزاری دینامت را مهیا سازد وسنگ سخت را ‏بشکافد بعد از آن دینامت را گذاشته‏‏، فتیله آن را روشن نماید تا سنگ‏های بزرگ کوه در اثر انفجار خرد وریز شده راه کار کردن برای دیگران آماده گردد چه بسا انسان‏ها که دربین ترنگل که هنوز بالا کشیده نشده است با انفجار دینامت همراه قطعه‏های سنگ دربین دره‏ها سرازیر شده دیگر نشانی از آنها پیدا نمی‏گردید!‏

در برابر این همه تلفات هیچ وجدانی نبود تا ناراحت گرددد فقط چشمان اشک آلود خانواده‏های‏‏شان‏ بود که انتظار این مغضوبین روی زمین را می‏کشیدند.

خوست نیز در تلفات بچه‏های هزاره دست کمی‏از تنگ غارو نداشت کسانی که زنده بر میگشتند قصه‏های دلخراشی از مرگ دسته جمعی ورقت بار دوستان‏‏شان‏ می‏نمودند[59]

موضوع تنها در مرگ دسته جمعی جوانا ن عسکر خاتمه پیدا نمی‏کرد بلکه ابعاد دیگری نیز داشت‏‏، همان بچه‏های که شب وروز برای آبادکردن این ویرانه‏ها‏‏، ساختن سرکها وبند‏ها به سختی کار می‏کردند بازهم ازنظر نظام نژاد پرست وخون آشام‏‏، محکومیت‏‏شان‏ کافی نبود خانواده‏های که چشم به راه عزیزان‏‏شان‏ بودند وشب وروز دعا می‏کردند که زنده بر گردد ناگهان ‏با نیرنگ دیگری گرفتار سرگردانی وبدبختی می‏شدند.

چگونه ؟

آنها با کمال نا باوری می‏دیدند که مکتوب غیر حاضری فرزند‏‏شان‏ از طرف قطعه مربوطه به حکومت محلی فرستاده شده ‏است!‏! درحالی که جوان مظلوم هزاره مشغول جان کندن در شکنجه گاه‏های ‏خوست وجلا ل آباد بود!‏! واین آتشی بود که شعله‏هایش بستگان عسکر را میسوزاند وآن‏ها برای رهایی ازاین رنج مضاعف باید:

- ‏ ‏" ماصیلانه " (‏مبلغی برای مامور دولت)‏ می‏داد

- ‏ ‏ گوسفند می‏کشت

- ‏ هفته‏ها وماه‏ها می‏دوید

- ‏ هزاران روپیه با خون دل پیدا نموده وتحفه برای حاکم محلی ترتییب می‏داد

- ‏ عذر وزاری‏های بسیار می‏کرد

تا " تصدیق خط " بگیرد که پسرش فرار نکرده ودر قشله عسکری می‏باشد!‏ پس از این همه رنج ومشقت "حاکم صاحب" حاضر می‏شد "تصدیق" بدهد بدین ترتیب که یکی از افراد فامیل عسکر را توظیف می‏کردند تا از قشله مربوطه سند حاضر شد بیاورد شخص توظیف شده با مصرف پول زیاد باز هم با دادن سوغات ( رشوه)‏ ‏به صاحب منصب ‏ سند حاضر بودن اورا در وظیفه رسماً اخذ می‏کرد و به منطقه بر می‏گشت.[60]

مردم ما همه این سختی‏ها را تحت عنوان عسکری تحمل می‏کرد در حالی که کوچیان از امتیازات انحصاری در این مملکت بهره مند بودند وهیچ کسی هم برای انجام این وظیفه ملی سراغ‏‏شان‏ را نمی‏گرفت.

د) مسلط نمودن کوچیها بر علفچر‏های هزارستان

مسأله علفچر برای کوجی‏ها یک پدیده حیاتی بوده است وزمام داران ودولتمردان ‏افغانستان نیز طی فرمان‏های رسمی‏وغیر رسمی‏( جعلی)‏ کوهستانات شمال ومرکز کشور را در اختیارآنها ‏قرار دادند وپس ازآن بصورت قاعده مند‏‏، به تقویت وحمایت‏‏شان‏ ‏پرداختند بدان جهت که کوچی ‏مجرای مناسبی برای اعمال سیاستهای ‏قوم گرایانه‏‏شان‏ بود.

کوچیها بامانور دادن در سرزمینهای سرسبز شمال ومرکز کشورعلاوه بر اینکه شریان‏های اقتصادی بومیان بی نوارا می‏بستند‏‏، با بیدادگریهای‏‏شان‏‏‏، آنها را تحت شدید ترین فشارهای روحی وروانی نیز قرار می‏دادند. حاکمان محلی ( والیان والسوال‏ها)‏ نیز با مشارکت در تجاوز گری‏ها وحق کشی‏ها‏‏، کوچیان را تشویق می‏کردند.

زمانی عبدالخالق رفیعی والی ولایت بامیان و قوماندان امنیه بنام سرباز‏‏، به ولسوالی پنجاب دایزنگی مسافرت نمودند ودر آن جا بصورت علنی کوچی‏هارا تشویق می‏کردند که چرا کشت وزراعت مردم هزاره را به خورد مواشی‏‏شان‏ نداده وپامال نکرده اند!؟ قوماندان امنیه در جمع کوچی‏ها فریاد میزند که اگر شما کشت وزراعت مردم هزاره را از بین نمی‏برید ‏من خودم گاو می‏شوم ومامورین گوسفند‏‏، زراعت را می‏خوریم.[61]

ه)‏ توزیع زمین به کوچیها

حاکمیت عبدالرّحمان خان بدون تردید در زندگی کوچی‏ها نقطه عطفی به شمار می‏رود از آن رو که وی آنان را از سرزمین ‏هندوستان به داخل افغانستان دعوت کرد و زمین‏های زیادی از مردم هزاره به آنها توزیع کرد. «و هم در این آوان جنرال شیر محمد خان افغان ازراه افغانی ودر قومی‏53 خانوار از مردم اندری و527 خانوار از مردم نیازی وعلی خیل سکنه اوبه مقر‏‏، لرگر وشلیگر را در ارزگان زمین داده وعرض پرداز پایه سریر سلطنت شد وحضرت والا فرمان کرد که به طریق دهقانی خوب است بدهد.»[62]

«و هم از عریضه واستدعای محمد حسن خان کرنیل‏‏، عید الستار خان صوبه دار وعبدالجبار قوم نورزایی‏‏، ملازمان فوج پیاده نظام فوفلزایی‏‏، حضرت والا در روز 24 ماه ذی الحجه سنه 1314 ق ‏شش خرواربذر افشان زمین مزروعی در قریه نیک واقع ارزگان...به ایشان مرحمت وعنایت کرد.» [63]

امیرعبد‏الرّحمان پس ازجنگ‏‏، دوست محمدخان را ماموریت داد که زمین‏های هزاره‏ها را بین ‏افراد مهاجر و بی زمین توزیع نمایند « واز صدور این حکم بود که دوست محمد خان مردم افغان کوچی را که چهار ماه در افغانستان ‏آمده بهره یاب علف ‏وتجارت وغیره می‏شوند وهشت ماه در هند وپنجاب ودیرجات وسند وریگستان وپیشاور میروند وملک وزمین ندارند وخانه بدوشند در زمره بی ملک به قلم آورده‏‏، بسیار مواضع از املاک هزاره را به ایشان داد‏‏، چه‏‏، ایشان هم ‏مهاجرند وهم زمین ندارند »[64]

البته در ظاهر تبلیغات این بود که به مهاجرین هندی زمین داده شود اما آن چه درعمل رخ داد بسیار فراتر از این بود « وهم ازعرایض وقایع نگاران و...حالی رأی‏‏ حضرت والا شد که دوست محمد خان اکثر از مردم ملک دار داخل مملکت را مهاجر نام نهاده واملاک رعیتی هزاره را که داخل خالصه وضبطی نیست‏‏، به ایشان عطا نموده‏‏، تقاوی وجیره از دولت نیز به ایشان می‏دهد.»[65]

در 13 ربیع الثانی 1314 " جمعی از اولاده دارونکه " از امیر عبدالرّحمان در خواست می‏کنند که زمین‏های منطقه وسیعی " چوره " را به آنها بدهد عبد‏الرّحمان قبول می‏کند با این استدلال که این اراضی " مفتوح العنوه " ‏است!‏! فرمان تصاحب صادر می‏کنند ‏یعنی در شمار اراضی هستند که مجاهدان وغازیان مسلمان ازتحت ‏تصرف کفار خارج نموده اند. معلوم نیست که معیار مسلمانی نزد این امیرافغانی اسلام چه بوده ؟ ‏به هرحال این فتوا ی عبد‏الرّحمان بسیار گسترده پخش شد وهر مسلمان خود را در این غنایم ذی حق میدانستند.

«وازصدور این حکم تمامت مردم درانی وغلجایی از کوچی وزمین دار خواهان ملک وزمین شده شروع به ملک گرفتن هزاره کردند.»[66]

مشارکت کوچیها در نابودی وسرکوب مردم هزاره

دربررسی مناسبات کوچی وحکومت آن چه ذکر شد‏‏، امتیازات اعطایی از جانب حکومت به کوچیها بود اما در جانب دیگر‏‏، کوچی نیز در راستای سیاست‏های حکومت‏‏، کوچیگری میکرد. ابعاد برجسته این خدمت رسانی به حاکمان افغان بویژه در عبدالرّحمان‏‏، یکی در حضورگسترده کوچیها در جبهات جنگ علیه هزارستان جامه عمل پوشید ودیگری در حفظ مناطق اشعال شده وتداوم سرکوبگری بازماندگان جنگ.

«و هم فرامین پادشاهی بنام طوایف کوچی: کندی‏‏، متی‏‏، خروتی‏‏، متی خیل‏‏، دفتانی درباب غزا برضد هزاره‏ها صادر شد واین این فرامین با تکفیر نامه‏ها برای حکمران غزنی فرستاده شد تا به طوایف نامبرده ابلاغ و آنان را به محاربه ‏هزاره‏ها فرا خواند ونیز به ملا مشکین قاضی ومنصورخان حاکم مقر دستور داده شد که فرامین پادشاهی را به مردم اندری‏‏، تره کی وعلی خیل ابلاغ نموده‏‏، آنان را به قتال هزاره‏ها بر انگیزند.»[67]کوچیان نیز به آرزوی تصرف سر زمین‏های پر آب وعلف ‏ ارزگان واجرستان وغرجستان به دعوت امیر لبیک گفته و از هر کوه وصحرا‏‏، دشت ودمن به هم پیوستند ولشکر 20000 نفری را به وجود آوردند تنها افغانهای کوچی غلزایی ومهمند 400 شتررا برای حمل تجهیزات به هزارستان در اختیار سپاه امیر قرار دادند هم چنین در(یک مرحله)، 2222 نفر مسلح خود را داوطلبانه وارد هزارستان نمودند.[68] رفتار کوچی‏ها پس از سلطه بر هزارستان نیز بسیار بی‎رحمانه بود آنها چون به گفته خود‏‏شان‏ از" قوم پادشاه" بودند خود را‎ مجاز به هر کاری می‏دانستند بنابر این ‏در تنگنا قراردادن مردم بومی‏منطقه جزء از پروژه آنان بود تاخانه وکاشانه‏‏شان‏ را رها کرده وراه مهاجرت درپیش گیرند و درصورت مقاومت بر ماندگاری‏‏، زندگی‏‏شان‏ با شلاق وشکنجه همراه است.

«وهم درخلال احوالی که به شرح رفت مردم کوچی افغان چهل خانوار از مردم هزاره دایکندی را غارت وتاراج کرده وهفت نفر زن ودختر را اسیر کرده با دوصد راس گوسپند ویک صدو پنجاه فرد گاو وتمامت مال ومتاع‏‏شان‏ برداشته داخل علاقه دولت یار شدند... همچنین 500 باب دکان نساجی و200 باب دکان رنگرزی در گیزاب بوده از عریضه غلام حسین خان فرح گیر نوشته شده همه خراب وبی آب شدند.»[69]

به هر حال هردو فاز این عملیات طبق پلان پیش رفت‏‏، چون تعصب تند قومی‏‏، احساسات شدید مذهبی‏‏، روح خشن بیابانگردی ونیازمندی به آب وخاک وعلفچر توانست انگیزه‏های کافی ایجاد نمایند.

فصل سوم: فرمان‏های دولتی راجع به تسلط کوچیها بر هزارستان

از گذشته‏های دور تا کنون مهمترین مستند کوچی‏ها در یورش‏های مکرر‏‏شان‏ به هزارستان فرمان‏های دولتی بوده است . آنها همیشه در توجیه تجاوزات‏‏شان‏ ‏این سخن را گفته اند« مونژ فرمان لرو » یعنی ما فرمان داریم ‏! قبلا نیز یاد آوری گردید که پیشینه این فرمانها به دوران دهشتناک عبدالرّحمان باز می‏گردد او به پاس حضور گسترده کوچیها در تسخیر هزارستان وبا انگیزه سرکوب بیشتر ودر نهایت نابودی مردم هزاره این فرمان‏ها را صادر کرد. کوچیها از فرمان دیگری نیزسخن میگویند، فرمان یعقوب خان والی کابل که بر اساس ادعای کوچیها، کوهستان‏های هزارستان را بین طوایف مختلف کوچی تقسیم نموده است ولی ‏مستندات ‏تاریخی در این باره ‏موجود نیست ‏و یا حداقل‏ من به آنها دست نیافتم.

فرمانها عمدتا مربوط به زمینهای زراعی وچراگاه بود‏‏، هرچند در این باره مطالبی ذکر شد اما به جهت اهمیت مسأله در این بخش نیز به این مقوله می‏پردازیم:

الف)‏ فرمانهای تصرف زمین

لیزالدین ویلی مینویسد: اسکان پشتونها از طریق اعطای زمین صورت می‏گرفت که شواهد آن تا امروز به شکل فرمان شاهی موجود است این فرامین معمولا به شکل ملکیت مشترک تحت نام رهبر قبیله داده می‏شد[70]

روایت دیگر این تراژدی غمبار در مختصر المنقول آمده که موء لف آن فاصله زمانی زیادی هم با این وقایع نداشته است. وی می‏نویسد: در سنه 1315 ه ق (1896م)‏ حکم شد که ملک ارزگون‏‏، چوره‏‏، کمسون‏‏، شوی واجرستان را افغانی‏ها( پشتونها)‏ بگیرند. تمام آن مخلوق را که در بین ملک‏ها بودند اخراج کرده در ایران وتوران( کشورهای آسیای میانه)‏ وعربستان ( عراق وسوریه)‏ وبلوچستان متفرق شدند.[71]

پس از این دستور بود که 12000 خانوار درانی و4000 خانوار غلجایی در ارزگان اسکان داده شد واین گونه" قلب هزارستان " را گرفتند واز تمام جمعیت آن‏‏، تنها یک اقلیت محروم از ملک وزمین باقی ماند وبس!‏[72]

مرحوم کاتب هزاره تقسیم زمینهای هزارستان را این گونه بیان می‏کند:

« ‏وهم در خلال احوال مردم ارزگان از اظهار دوست محمد خان سر پرست مهاجرین بار بار و به تکرار شنیده دست از زراعت برداشتند که ملک وزمین ایشان را به مردم مهاجر افغان میدهند وسلطان محمد خان حاکم ومیرزا فدا محمد خان نویسنده ارزگان ‏ایشان را تسلی ودلجویی نموده امر به زراعت کرده شرح حال را معروض حضرت والا نمودند که از دستور العمل ‏دوست محمد خان به ایشان آگهی داده شود که بر طبق آن یا هزاره را دلجویی کنند یا بگذارند به هر طرف که می‏خواهند بروند و «حضرت والا در روز 10 جمادی الاول سنه 1315فرمان کرد که دستور العمل تنها بر تقسیم ملک چوره مقرر گردیده نه باقی هزاره‏جات...با وجود صدور این چنین احکام‏‏، ملک ارزگان‏‏، قلندر‏‏، بوباش‏‏، میانشین‏‏، پشه ء‏‏، شیر داغ‏‏، زاولی‏‏، سلطان احمد‏‏، حجرستان‏‏، تمزان‏‏، وگیزاب را تا متصل جرغی ومالستان وهزاره دایزنگی‏‏، تمام به مهاجرین وناقل افغان داد.»[73] ‏اینجاست که سخن تیمور خانوف درباره تقلیل جغرافیای هزارستان تا 150000 کیلو متر مربع معنی پیدا می‏کند.

ب)‏ فرمان‏های تسلط بر چراگاه‏ها

در 19 شوال 1311 ه ق امیر عبد‏الرّحمان دستور داد که تمام مرغزار‏های هزاره‏جات باید در اختیار دولت قرار گیرد وهزاره‏ها حق استفاده از آنها را ندارند پس از صدور این حکم تمام حکام دولتی مرغزار‏های هزاره به افغانان کوچی واگذار کردند[74]. تیمور خانوف بر اساس منابع معتیر وغالباً‏ دست اول می‏نویسد در 11 اپریل 1894 اوامر دیگری درباره ضبط چراگاه‏ها وعلفچر‏های هزاره صادر گردید که ‏در آن گفته شده بود هزاره‏ها به هیچ صورت نمی‏توانند وحق ندارند تا حیوانات خود را دراین چراه گاه‏ها و علفچر‏ها بچرانند تمام زمین‏ها ی زراعتی وعلفچر‏ها ی که از هزاره‏ها گرفته شده بودند ساحه ملکیت دولت اعلام گردید.توقیف کردن ویا ضبط کردن زمینه‏های زراعتی و... از طرف افسران نظامی‏وعساکردولتی ‏طبق نوشته‏های رسمی‏جکومت با ظلم وتعدی بی حساب همراه بود.)[75]

کاتب درمورد حدود ووسعت میدان مانور کوچیان می‏نویسد ‏: افغان کوچی پشت رودی قندهار که پس از گوشمالی اشرار هزاره علاقه دایزنگی ودایکندی را تا حدود دره صوف چراگاه دواب ومواشی خود قرار داده اند[76] واین یعنی بخش وسیعی از جغرافیای هزارستان‏‏، چون دایکندی و دایزنگی ‏هرکدام شامل چندین ولسوالی پر جمعیت وبزرگ می‏شود

2 - ‏ علفچر

تعریف وتبیین ماهیت علفچر :

گفته شد که کوچی در هزاره‏جات ادعای زمین وعلفچر دارد منظور از علفچر چنانکه از نامش پیداست‏‏، چراگاه‏های کوهستانی است که در کتاب سراج از آن به "مراتع ومرغزار‏ها " یاد شده است ودر ماده 63 قانون سروی واحصائیه سال 1344 ش چنین تعریف شده است ‏: « زمین‏های که در ارتفاعات‏‏، بلندیها واقع گردیده باشد ویا در وادی‏ها ودشت‏ها که مساعد به چرایش در گذشته بوده به صورت اراضی چراگاه باقی خواهند ماند » در ماده 64 می‏گوید تبدیل اراضی علفچر به زمین زراعتی ممنوع است‏‏، اراضی علفچر قابل تحویل به شخص نبوده و شخصی نمیشود‏‏، حق چرایش قابل انتقال توسط مجوز‏ها نمی‏باشد وعلفچر به مقاصد دیگری قابل استفاده شده نمی‏تواند. در 19 حوت 1349 قانون جدید علفچر انفاذ یافت که در آن خرید‏‏، فروش و به گرو گذاشتن علفچر ممنوع گردید وحق اشخاص با صدور اسناد استفاده از علفچر تثبیت گردید ‏( مواد 6-7 و 15)‏ [77]

آیا قانون علفچر عادلانه است ؟

با توجه به تعریفی که از علفچر ذکر گردید پرسش این است که آیا می‏توان با استناد به این قانون‏‏، مردم هزاره را از استفاده نمودن علفچرها وچراگاه‏های پیرامون قریه جات‏‏شان‏ منع کرد ؟ ‏آیا این قانون می‏تواند مجوزی برای تجاوزات مکرر کوچیان گردد که هر ساله با سیلی از دام واحشام‏‏، مسلح به سلاحهای سبک وسنگین بسوی هزارستان هجوم برده و بر سر مزارع مردم بومی‏‏، " غژدی " بر پا نمایند ؟ آیا چون در یک مقطع از تاریخ‏‏، کسانی تحت تأثیر اهداف قومی‏واغراض سیاسی‏‏، قانونی را بر ملت ‏افغانستان تحمیل کردند‏‏، پس برای همیشه اعتبار دارد؟ و چون رمه گوسفند و شترکوچی به چراگاه احتیاج دارد دلیلی خوبی است برای پامال نمودن مردم دایکندی ودایزنگی و... ومحروم نمودن‏‏شان‏ از منابع طبیعی ؟ آیا تنها کوچی حق دارد به مالداری ‏بپردازد؟ کوچیان وحاکمان سالهاهمین تلقی را داشته اند و طبق همان تعامل تاریخی دوسویه قانون ظالمانه علفچررا به وجود آوردند و بر مینای آن سال‏ها به غارتگری ‏پرداختند. اما دلایل زیر می‏گوید این قانون مخصوصاً‏ در مورد هزارستان کاملا ‏ظالمانه بوده است ‏:

الف)‏ محدودیت طبیعی

‏هزارستان سرزمین کوهستانی ومحصور در بین کوه‏هاست‏‏، مردمانش با طبیعت خشن صحرا با کمترین امکانات دست وپنجه نرم میکنند مردمانی که به قول پی جی میتلند: طبیعت بر ضد‏‏شان‏ است ودر اکثرنقاط به مشکل مقداری از انواع پست تری غله را برای زندگی بخور ونمیر‏‏شان‏ فراهم می‏کنند زمستان زودرس وسرمازدگی حاصلات برای هزاران خانواده هزاره وضعیت نیمه قحطی به بارمی‏آورد به همین جهت زمینهای که قابلیت زراعت راداشته باشند بسیار ناچیزاست هرزمین دار مقدارکمی‏زمین دراختیاردارد که بازدهی آن به هیچ وجه برایشان‏ مطلوب نبوده وکفایت زندگی‏‏شان‏ رانمیدهد ازاین روسطح زندگی مردم سخت نازل می‏باشد شمار زیادی ازمردم اصلا زمین ندارد وبه دهقانی کسانی که حدود پنج تا ده جریب یا بیشتر از آن زمین داشته باشند اشتغال می‏ورزند وبدین ترتیب از حاصلی یک اندازه زمین محدود دو یاسه فامیل که تعداد افراد آن غالباً‏ بین 15-20 نفری باشد امرار معاش می‏نمایند تعدای کسانی که از یک صد جریب زمین بیشتر داشته باشند به غایت کم است وشاید هیچ کس را نتوان سراغ گرفت که حدود هزار جریب زمین داشته باشد وبدین ترتیب فئودا لیزم به معنای واقعی آن در این سرزمین مصداق پیدا نمی‏کند زراعت آبی و للمی‏در تمام هزاره‏جات یک فصل است یعنی دهقانان در تمام سال فقط یکبار از زمین‏های خود محصول بدست می‏آورند.

‏شیب کوهستانی که اکثر سرزمین‏های هزاره‏جات را پوشانده ودر سراسر دره‏ها گسترش پیدا کرده برای چرای دام وکشاورزی دیم قابل بهره برداری است ‏به همین جهت حدود 75 در صد اراضی زراعی هزاره‏جات ‏للمی‏می‏باشد واین اراضی از نوع درجه هفتم می‏باشد که بازدهی بسیار ناچیز داشته ‏است.[78]



ب)‏ رشد جمعیت وکمبود زمین

مرحوم نایل وشادروان حسن پولادی وقتی از مشکل کمی‏وکیفی زمین در هزاره‏جات سخن می‏گویند حداقل‏ مربوط به سه دهه قبل است ( گزارش پی چی میتلند که مربوط به بیش از یک قرن ‏است بماند)‏ وامروز که جمعیت هزارستان چندین برابر شده وزمین‏ها به دلیل بهره وری بیش ازحد‏‏، چرایش روزافزون‏‏، دچار فرسایش وتقلیل گیاهان گردیده و از بازدهی بازمانده‏‏، مشکل کمبود زمین به مراتب جدی تر شده است. مهاجرت هزاره‏ها به شهرهای چون کابل‏‏، مزارشریف‏‏، هرات و کشورهای همسایه ایران و پاکستان نیز گویای این واقعیت است که هزاره‏جات ظرفیت این جمعیت راندارد ومردم باید برای تآمین زندگی‏‏شان‏ در جست وجوی راه‏های دیگری باشند.

‏بحران زمین در هزارستان ازموقعیت فیزیکی قریه‏ها نیز پیداست چون دهات متعدد با فاصله‏های بسیارکم ‏کنارهم قرار دارند‏‏، دور ترین نقطه که دام‏های یک قریه میتواند چرا کنند بیش از 500 تا یک کیلومترموقعیت دارد در حالی که یک قریه ( روستا)‏ با این محدودیت به حداقل‏ نیازهایش دست نمی‏یابد. با این وضعیت ‏بر افراشتن غژدیهای کوچیان در پهلوی قریه جات بومیان به معنی محو تدریجی قریه در سایه غژدی بود.

زیرا برای یک فرد مقداری زمین قابل توزیع از نوع زراعتی للمی‏آبی فقط 6/ جریب زمین می‏باشد و اگراین اندازه زمین رابه حساب درجه اول محاسبه کنیم مقدار بسیار ضعیف وتعجب آوری را از این نوع یعنی 75/جریب رابدست می‏دهد. پی جی میتلند در صد سال پیش می‏نویسد که بهسود حاصلخیز ترین منطقه هزاره‏جات تلقی می‏شود مقدارزیادی جو وگندوم تولید می‏گردد اما تعدادی نفوس برای مساحت وطبیعت آن بقدری زیاد است که به مشکل می‏تواند مقداری کمی‏اضافه محصول بدست آید.

به‏هرحال این مشکل امروزه به شدت افزایش یافته همانگونه که درگزارش کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان آمده است سطح نفوس مردم مناطق کوهستانی افغانستان مانند هزاره‏جات به مقایسه صد یا دوصد سال پیش چندین برابر بلند رفته خصوصابا گسترش عرضه خدمات صحی و طبی طی سه دهه اخیر به سرعت رشد نموده و از طرف دیگر بنابر کمبود زمین زراعتی مردم محلی صرف متکی به علفچر هستند که یگانه منبع طبیعی قابل در آمد درمناطق کوهستانی است ولی این علفچرها به اثرخشکسالی‏های متواتر استفاده مفرط وسوء استفاده از علفچر‏ها وجنگلات واز بین رفتن فرش نباتی در حالی نابودی وتخریب هست بناءعلفچرها موجوده به هیچ وجه نمی‏تواند جواب گوی تآمین حداقل معیشت مردم محلی باشد و استفاده نفوس غیر از باشندگان منطقه از علفچر‏های آن مردم محلی را به فقر بیشتر مواجه میسازد با این وضعیت اگر هزاران گوسفند بز وشتر کوچی نیز واردمنطقه شوند نتیجه جز " قربانی شدن قریه در سایه غژدی " نخواهد داشت[79]


هزارستان‏‏، فقر و کمبود زمین


کمبود

فیصدی کفایت

مقدار اراضی که کفایت می‏کند

تعداد خانوار

نام ولسوالی


79 در صد

21 در صد

برای 2000 خانوار

9500

اشترلی


76 در صد

24 درصد

3800 خانوار

15600

پنجاب


5/75 در صد

5/ 24 درصد

‏4600 خانوار

18800

لعل‏وسر‏جنگل


83 ‏درصد

17 درصد

3500 ‏ خانوار

20540

ورس


41/78 درصد

58/21 درصد

13900 خانوار

64400

جمع کل


در نمونه آماری فوق، حدود 58/21 % ‏ از خانواده‏های ساکن در هزاره‏جات می‏توانند در صورت لزم ومطلوب از اراضی موجود استفاده کنند و بقیه به دلیل فقدان زمین نمی‏توانند برحسب دلخواه استفاده کنند؛ در حالی که در شرایط موجود حدود چهل در صد از فامیل‏ها روی اراضی کار می‏کنند ونمی‏توانند حاصلات مطلوب را جمع آوری کنند.‏[80]

ج)‏ زندگی وابسته به زراعت ومالداری

مهم ترین منبع تامین معیشت مردم هزاره کشاورزی و پرورش حیوانات اهلی است ‏اما رشد جمعیت‏‏، کمبود زمین و مشکلات آب و هوایی سرد کوهستان‏‏، موجب استفاده بیش ازحد‏‏، کوچک تر وکم حاصلترشدن زمین‏های کشاورزی گردیده است بنا بر این تنها منبع تامین معیشت این مردم پرورش مواشی است که وایسته به علفچر می‏باشد. اما رشد جمعیت چنانکه ذکر گردید موجب فشار روز افزون بر طبیعت گردیده وتخریب وتقلیل علفزار‏ها را در پی داشته است.

مردم هزاره برای نگه داری حیوانات‏‏شان‏ هر برگ علف رااز کوهستان‏‏، ‏جدا گانه جمع آوری می‏کنند!‏! تا حداقل‏ نیازها را برای زنده ماندن ‏برآورده کند. ‏و برای این کار 5- 6 ماه شب وروزخون دل می‏خورند. این میزان وابستگی به چراگاه ‏شاید در هیچ جای دیگردنیا پیدا نشود.حال چگونه می‏توان بدون در نظر داشت این واقعیت‏ها‏‏، ‏قانونی نیم قرن پیش را بر آن انطباق داد ؟ مخصوصاً‏ که قوانینی از این سنخ با انگیزه‏های چون سلطه واقتدار یک قوم ومحرومیت اقوام دیگر وضع گردیده است « زمانی که داود خان در پی اعمال قانون اصلاحات ارضی بر آمد زمین‏های للمی‏ودیمی‏هزاره‏جات را سروی ننمود تا در عداد علفچر شمرده شود. فقط زمین‏های زیر جوی را سروی کرد تا عملا حمایت قانون را از سر این مردم بردارد[81] و از طرفی سروی اراضی فقط در شمال ومرکز کشور صورت گرفت زمین‏های جنوب که مال پشتون‏هاست سروی نگردید [82]

3. پیامد‏های صدور فرمانهای تصرف زمین وتسلط برچراگاه‏ها

الف)‏ قتل‏‏، غارت و آوارگی ساکنان بومی‏

پیوند کوچی وحکومت سرانجام‏ منجر به تسلط کوچی برهزارستان گردید و یک فصل سیاه وتاریک ‏در تاریخ ما رقم خورد چه که کوچیان پس ازاستقرار، هرچه در توان داشتند انجام دادند وهرنوع ظلمی‏را ‏یقول علامه فیض محمد کاتب ‏" از قوه به فعل در آوردند ". چنانکه وی می‏نویسد: ‏ عریضه ازملا خواجه محمد وملا پردل قاضی ومفتی محکمه شرعیه ارزگان مشعر برجوروستم مردم مهاجر که نسبت به مردم هزاره به تقدیم می‏رسانیدند به پایه اریکه خلافت رسیده شرحی ازجور وتعدی وقطاع الطریقی آن بی باک نگار داده واین را نیز نوشته بودند که: «مردم مهاجر یومیه راه‏ها را گرفته ومردم هزاره و غیره مترودین طرق وشوراع را غارت وتاراج می‏کنند وکار به جای رسانیده اند که از هیچ معبر کسی گذر نمی‏تواند ایشان با حاکم عزم باز خواست کرده ‏‏، در پاسخ می‏گویند ما ‏" قوم پادشاهیم " هر چه پرسیده شود به حضور انور جواب می‏گو ییم.»[83]

مهاجرت بسوی کشور‏های ‏ایران وهند وبخارا تنها راه ‏برای نجات از این شکنجه گاه ‏بزرگ بنام افغانستان بود در 13 ربیع الثانی 1413 هق چهارده هزار خانواراز هزاره بهسود ‏و ‏1400 خانه از مردم " آته " بالاسر جاغوری فراری شدند این‏ها که بقول ‏کاتب هزاره " شب هنگام راه گریز جانب بادیه گمنامی‏بر می‏گرفتند غالباً‏ ‏ازدستبرد مردم مهاجر دلتنگ شده بودند "[84]

در هزاره‏جات تخریب و ترور و تجاوز به مرورزمان برای کوچی یک فرهنگ شد‏‏، فرهنگی که قداست مذهبی و عصبیت قومی‏پشتوانه‏های قوی آن بود. درجریان سفرداوود خان به پنجاب پیرمردی‏‏، بخشی از رنج‏های را که هر روز او و هم سرنوشتانش از" قوم پادشاه " می‏کشیدند، ‏در دو جمله پر معنا خلاصه کرد و خطاب به وی گفت‏: جناب! ‏مو خو از دست اوغو تباه شدی!‏ بلدی مو یک بلیست ( وجب)‏ کشت نیشت (نگذاشت.)‏[85]

قبیله خوازوک به سرپرستی تره کی خان یکی از قبایلی بود که انواع ظلم وستم را در حق مردم بومی‏روا می‏داشت. مردم آنچنان از بیداد گریهای آنها ‏به تنگ آمدند که سرانجام یکی از جوانان گمنام ولسوالی لعل و سرجنگل بنام " فقیر بچه" با اینکه می‏دانست این اقدام ‏‏، برایش ‏پیامدهای فوق العاده خطرناکی دارد، به دستور میر‏کلبی رضا بیک در حصه " تاله توی" سر جنگل شب هنگام با نفوذ به "خیل" کوچیها ‏ "تره کی خان" را داخل خیمه اش به قتل رساند.[86]

این داستان بیانگر این واقعیت تلخ است که بر اثر ‏ظلم و ستم کوچیان‏‏، مردم ده نشین مرگ را بر زندگی ترجیح می‏دادند ‏! ‏چون در آن زمان به دلیل نوع نگاه ویژه حکومت به جامعه شیعه وهزاره‏‏، مرگ مشکوک یک نفر در یک قریه هزاره‏جات‏‏، ‏بهانه کافی برای ‏بدبختی و گرفتاریهای طولانی مدت تمام مردم آن قریه و قریه‏های حومه آن بود به همین دلیل ‏مردم وحشت عجیبی از حکومت داشتند آنها میدانستند که در نظام نژادپرست ‏حاکم‏‏، انسان هزاره با تمام مظلومیت‏هایش بدون ارتکاب جرم محکوم است چه رسد به این که رئیس قبیله‏ی افغان کوچی را کشته باشد‏!

در سال 1309 هجری شمسی ارباب نجف بیگ شیرو که از مردان لایق و قدرتمند هزاره بود مورد حمله کوچیها قرار گرفت و قلعه اش به ‏محاصره دشمن در آمد ‏نجف بیگ چند شبانه روز مقاومت کرد و سرانجام‏ با تمام اعضای خانواده اش به شهادت رسید و قلعه اش توسط باروت با خاک یکسان گردید. در تمام مدتی که قلعه در محاصره بود همسر او بنام " تاجور آغه " در کنار شوهر به دفاع پرداخت ودر تیر اندازی به شوهرش کمک می‏نمود ‏سرانجام‏ نجف بیک در انفجار قلعه با همسر و فرزندانش یکجا به شهادت رسیدند.[87] این تنها یک نمونه از از هزاران مورد قساوت " قوم پادشاه " بود که متأسفانه‏ مقامات حکومتی نه تنها جلوگیری نمی‏کردند که تشویق وتأیید نیز می‏نمودند.

در طول سالهای سلطه، این خشونتهای خونبار ‏ادامه داشت و مرحله تازه آن اکنون به راه افتاده ‏مرحله ی که از نظر برخی از سیاستمداران هزاره گی " فصل نوین در حیات سیاسی ما محسوب می‏شود و عزتمندی مردم ما بدست آمده "!‏ ‏این انگاره با تهاجم‏های مکرر کوچیان طالب نما ‏به بهسود و دایمرداد ابطال گردیده و تکرار آن بسیار مضحک می‏باشد. به نظر می‏رسد این بزرگواران اگر واقعا به همان مقوله"عزتمندی "مردم‏‏شان‏ می‏اندیشند در جستجوی راه‏های دیگری در فصلهای بعدی ‏باشند

ب) تخریب مزارع

افغان‏های کوچی خسارات سنگین به زراعت ومحصول هزارها وارد می‏کردند گله‏های حیوانات کوچی‏ها کشت وکار هزارها را پایمال می‏ساخت ومحصول زراعتی‏‏شان‏ توسط گله مذ کور خورده می‏شد کوشش‏ها برای دفاع از زمین‏های زراعتی سبب می‏شد تا کوچی‏ها به کشتار هزاره‏ها بپردازند مسئولین محلی نه تنها مانع نمی‏شدند بلکه بیشتر اوقات به تشویق وترغیب ‏کوچیها پرداخته وبا حمایت‏‏شان‏ دامنه فجایع را گسترده تر می‏کردند بدین ترتیب با تخریب زمین‏های کشاورزی‏‏، کوچیها هرسال قلمرو چراگاه رمه اش را توسعه می‏داد مردم مناطق دایزنگی‏‏، بهسود‏‏، دایکندی‏‏، ناهور‏‏، مالستان و جاغوری بیشترین آسیب را از این ناحیه دیدند ‏در سال 1893م یک مسیر مشخص برای کوچیهای افغان ازبین زمین‏های هزاره‏جات توسط دولت تعیین گردید که بعد آن را تغیر دادند. [88]

گاهی که ستم‏ها وبیدادگریهای کوچی به اوج می‏رسید‏‏، مردم بی دفاع هزاره از سر استیصال ودرماندگی ‏نزد مقامات بالاتر شکایت می کردند اما کوچیها با پرداخت رشوه وپارتی بازی قومی‏نه تنها مانع رسیدگی می‏شدند که حتی دوسیه ( = پرونده)‏ رانیز به نفع خود به جریان می‏انداخت ومدعی‏‏، دیگر تا زنده بود شکایت نمی‏کرد!‏!‏ ‏« در 9ربیع الاول ‏ه ق 1312جنرال شیر محمد خان رفت که از کوچی مراسم باز پرس را (بابت تلف وتخریب مزارع هزاره‏های ما لستان)‏ به تقدیم بر ساند واو گوسپند بسیاری از مردم افغان به رشوت گرفته غور رعیت را نکرد وعلاوه بر آن تاوان گوسپندان افغان را که اظهار مفقودی کردند ازهزاره گان بگرفت چنانچه ازآن روز تا حال کسی افغان کوچی را مانع نگردیده در هرسال خسارت زیادی به آن مردم می‏رسانند[89]

زمانی در ولسوالی پنجاب روی همین مسأله بین کوچی وهزاره درگیری رخ داد که موجب خسارات از دو طرف گردید سرانجام با فیصله ولسوالی قرارشد دوطرف آشتی کنند وکوچیها طبق فیصله به قرآن مجید سوگند خوردند ‏که دیگر زراعت مردم را مورد پایمال مواشی‏‏شان‏ قرار ندهند اما بعد از سه روز قضایای قبلی تکرار شد وقتی مردم علت را جویا شدند کوچیها گفتند: بلی قسم کرده بودیم ولی فقط دو انگشت خودرا بالای قرآن گذاشتیم یعنی دوروز کشت نمی‏خوریم[90]

ج)‏ نابودی اقتصاد مردم بومی‏

از گذشته‏های دور تاکنون اقتصاد مردم در هزاره‏جات بر پایه زراعت وما لداری استوار بوده است ‏اما با باز شدن پای کوچیها کشاورزی و دامداری به شدت کاهش یافت ‏وبه قول کاتب: « مالداری مردم هزاره رو به تنزل نهاد وباعث قلت لحوم ودسوم گردید »[91] ‏محصولات کشاورزی ارآن جهت رو به کاهش رفت که کوچیها از یک طرف زمینهای زراعتی مردم را به قول کاتب (تلف و علف دواب)‏ خود نمودند واز طرفی زمینهای غیر مزروعی ‏را نیز به بهانه علفچر اجازه کشت زراعت نمی‏داد دلیل تقلیل دام داری این بود که ‏با وجود رمه‏های بی شیرکوچی زمینه برای چرای دام مردم بومی‏باقی نمیماند. فیض محمد کاتب می‏نویسد.. واز ین وقت چرایش دواب ومواشی هزاره از کوه بوا سطه افغان‏های کوچی به سبب اینکه ضبط دولت شد قدغن گردیده ومالداری مردم هزاره رو به تنزل نهاد[92]

د)‏ فرسایش خاک واز بین بردن گیاهان

حضور میلیون‏ها دام در حوزه جغرافیایی هزارستان به مدتهای ‏طولانی زمینه نابودی بسیاری گیاهان را فراهم کرد مخصوصاً‏ گیاهان دارویی که ‏در سالهای گذشته بسیار به وفور مشاهده می‏گردید ولی امروزه کاهش قابل توجه یافته است. به عنوان نمونه ‏ولسوالی لعل وسرجنگل یکی از "میله‏جای"‏های اصلی کوچیان بوده است این منطقه در گذشته بسیار سرسبز تر از ‏اکنون بوده وانبوه جنگلات طبیعی وخود روییده ‏آن موجب نام گذاری این ساحه به "سرجنگل" گردیده بود اما حضور همه ساله میلیون‏ها رأس گوسفند‏‏، بز و شتر گرسنه که در کویر‏های سوزان پنجاب وپیشاور‏‏، یا خوست وجلال آباد و... جز بوته‏های خشک خار چیزی نمی‏یافتند‏‏، از جنگل‏زار‏های سرجنگل چیزی باقی نگذاشته است.

ه)‏ نهادینه ساختن اختلافات قومی‏ومذهبی

هرچند عبد‏الرّحمان با نیرنگ مذهبی ودسیسه قومی‏به نسل کشی گسترده ‏مردم هزاره پرداخت واز این طریق در روابط میان ملیت‏های ساکن در افغانستان شکاف عمیق ایجاد کرد اما آنچه آتش این اختلاف را شعله ورتر نمود جریان کوچیگری بود؛ کوچیها در بهار وتابستان با حضور سنگین‏‏شان‏ که همراه با رمه‏های بی شمار بود هر آن چه در توان داشتند انجام می‏دادند و در این دو فصل سال بومیان با کوچیان دائما در نزاع بودند البته منازعه‏ای که ‏یک طرف فقط بیدادگری وتجاوزگری داشت و طرف دیگر فقط فریاد‏های از سر استیصال ودر ماندگی‏‏، که آخر مزرعه من نان زن وبچه ام است نه علف شتران وگوسفندان شما[93]واین چنین بود که در ذهن وضمیر پشتون فقط این تفکر حاکم بود که هزاره دشمن ‏است‏‏، شیعه کافر است " ده تول ده شیعگان او هزاره گان ‏دی کافران دی "( شیعه‏ها وهزاره‏ها همه کافرند!‏)‏ نگارنده خود بار‏ها عین این عبارات را از زبان برادران پشتون شنیده است که خطاب به رهگذران عادی هزاره می‏گفتند. ‏در سال 1375 که طالبان بر بعضی مناطق مسلط شده بودند بنده از هزاره‏جات بسوی کابل ‏می‏رفتم در منطقه جلریز که رسیدیم بچه‏های 10- 12 ساله پشتون ضمن آن که ما را سنگ باران می‏کردند‏‏، با تمام وجود فریاد می‏کشیدند: " ‏دغه ده ‏شیعگان کاپران ( کافران)‏ دی!‏" این اندیشه آن قدر به این کودکان ‏القا شده بود که با دیدن ما هر کدام خود را " غازی " ‏ومجاهد راه خدا می‏پنداشتند.









فصل چهارم: تحلیل و بررسی حقوقی ‏- ‏فقهی کوچیگری

بررسی حقوقی

1. ‏مخالفت بامقررات ‏بین المللی:

الف) نقض دیوان بین المللی کیفری

کوچیگری با روشی که ازگذشته تا کنون داشته ازنظر قوانین بین المللی محکوم است ‏و کشور افغانستان که آن‏هاراپذیرفته، ودرماده 7قانون اساسی جدید نیز تصریح نموده که: دولت منشور ملل متحد، معاهدات بين الدول، ميثاق‏هاى بين المللي که افغانستان به آن ملحق شده است و اعلاميه جهاني حقوق بشر را رعايت مي کند ‏ملزم به جلوگیری از این جنایات است، در غیر این صورت خود شریک جرم است.یکی ازاین معاهدات، دیوان بین المللی کیفری است که دررابطه با:

· جنایت نسل کشی (ژنوسید)

· ‏جنایت علیه بشریت

· ‏جنایت‏های جنگی

· ‏جنایت تجاوز ‏

صلاحیت رسیدگی دارد.

دراین قانون‏‏، ‏ژنوسید یا نسل کشی را چنین معنی می‏کند: هریک ازاعمال آتی الذکر که به قصد نابود کردن تمام یا ‏قسمتی از یک گروه ملی‏‏، قومی‏‏، نژادی و مذهبی ارتکاب یابد:

· ‏قتل اعضای گروه

· ایراد صدمه ‏شدید جسمی ‏یا روحی به اعضای گروه ‏تحمیل عمدی شرایط نامناسب زندگی بر اعضای یک گروه به منظورزوال قوای جسمی‏کلی یا جزئی آنان. ‏و...

جنایت علیه بشریت: یعنی اینکه کسانی به‏عنوان بخشی از یک حمله گسترده یا سازمان یافته علیه هر جمعیت غیر نظامی‏(با علم به آن حمله)‏ مرتکب اعمال ذیل گردد:

· قتل عمدی، تبعید یا کوچ اجباری جمعیت ‏که به معنی جا بجا کردن اجباری اشخاصی موردنظر ازطریق بیرون راندن یادیگراعمال قهرآمیز ازمنطقه ای است که قانونا درآنجا حضوردارند بدون جهاتی که براساس حقوق بین المللی مجاز شناخته شده است.

· حبس یا محرومیت شدید دیگر از آزادی جسمانی با نقض قواعد اساسی حقوق بین‏الملل

· شکنجه

· ریشه کن کردن یعنی تحمیل عمدی شرایط نامناسب زندگی ‏ازجمله محروم کردن ازدسترسی به غذا ودارو است که بمنظورنابودی بخشی ازیک جمعیت برنامه ریزی شده است.

· تعقیب وآزار هرگروه یا مجموعه مشخص به جهات سیاسی‏‏، نژادی‏‏، ملی، قومی‏‏، فرهنگی‏‏، مذهبی، جنسیتی، و... بمعنی محروم کردن عمدی وشدید ازحقوق اساسی است برخلاف حقوق بین الملل به دلیل هویت گروه یا مجموعه مذکور.

· ناپدید کردن اجباری اشخاص

· تبعیض نژادی بمعنی ارتکاب اعمال غیر انسانی (قتل‏‏، جرح، تبعید،تعقیب و...)که در مجموعه یک رژیم نهادینه شده برای ایجاد فشار وسلطه منظم توسط یک گروه نژادی برهرگروه یا گروهای نژادی دیگر به قصد ابقای آن رژیم ارتکاب یابد.

· اعمال غیر انسانی دیگرباخصوصیات مشابه که عمدا موجب رنج عظیم یا صدمه شدید به جسم یا به سلامت جسمی‏و روحی شود و...

جنایت‏های جنگی:

· ‏کشتار عمدی

· شکنجه یارفتار غیر انسانی

· تخریب وضبط گسترده اموال

· هدایت عمدی حملات علیه اهداف غیر نظامی

· هدایت عمدی حملات برضد ساختمان‏های ‏اختصاص یافته به اهداف مذهبی‏‏، آموزشی‏‏، هنری‏‏، علمی‏‏، خیریه‏‏، آثار تاریخی‏‏، بیمارستانها ومکان‏های که بیماران وزخمی‏ها درآن جمع شده است به شرط آن که اماکن مذکورنظامی‏نباشند.[94]

البته جنایت‏های جنگی درجای است که دوطرف‏‏، جبهه ودرگیری وجود داشته باشد درعین حال طرفین درگیرموءظف به رعایت یکسری اصول انسانی ‏وضوابط اخلاقی بین المللی هستند درحالی که درتهاجمات کوچیان به هزارستان از ابتدا تاکنون‏‏، همواره یورشها یکطرفه بوده ‏ومعادله کاملا نامتعادل! ومردم هزاره نه سلاح داشته ونه سازماندهی جنگی را، هرچند گهگاهی حرکت‏های پراکنده وازسرناچاری ازسوی کسانی که تمام زندگی‏‏شان‏ زیرپای شتر کوچی له می‏شده اند دیده شده است که ‏آن رانمیتوان جنگ نامید.

کوچیگری مصداق ژنوسید وجنایت علیه بشریت

جنایاتی که تحت عنوان کوچیگری درافغانستان رخ داده ازمصادیق بارزجنایت علیه بشریت وژنوسید بشمار میرود . ازگذشته‏های دور که صرف نظر کنیم حداقل‏ از سال 1380 تاکنون مطابق آمار کمیسیون حقوق بشر تنها ازبهسود تقریباً هفتاد نفر ازمردم ‏بیگناه به شمول زن وکودک کشته وزخمی‏شدند نزدیک به هشت هزار انسان آواره وبی خانمان گردیدند.[95]

همه این جنایات طی حملات سازماندهی شده ومکرر صورت گرفت که درآن براساس گزارش کمیسیون حقوق بشر کوچیان دراین حملات‏‏، مسلح به سلاح‏های چون راکت‏‏، پیکا‏‏، ده شکه وکلاشینکوف بوده اند و مردم ومقامات دولتی نیزاین مطلب را تأیید کرده اند ودرتاریخ 14سرطان 86هیئت کمیسیون رادرحصه اول بهسود مورد حمله راکتی قرار می‏دهند.[96] ملاحظه می‏گردد که تمام موارد فوق در حملات کوچیها اتفاق افتاده از قتل عمدی تا "ضبط گسترده‏ی اموال" و هدف قرار دادن مراکز مذهبی (حسینیه‏ها و مساجد)‏‏‏، آموزشی (مکاتب)‏، صحی (کلینیک‏ها)‏ و نهادهای خیریه وکمک رسانی!‏

ب)مخالفت با اعلامیه جهانی حقوق بشر

اعلامیه جهانی حقوق بشر به مثابه یک منشور بین المللی برای همه کشورها الزام آوراست وافغانستان به عنوان کشوری که به مفاد آن متعهد گردیده است از نظر حقوق بین الملل نمیتواند آن را زیر پا بگذارد مطابق این اعلامیه: همه انسانها آزاد بوده و ازلحاظ حیثیت وحقوق و با هم برابرند (ماده 1)‏. هرکس حق آزادی وامنیت شخصی دارد (ماده 3)‏ همه دربرابر قانون‏‏، مساوی هستند وحق دارند بدون تبعیض وبه مساوات ازحمایت قانون برخوردار شوند و...(ماده 7)‏ دربرابر اعمالی که حقوق اساسی فرد را مورد تجاوز قرار بدهد و آن حقوق بوسیله قانون اساسی یا قانون دیگری برای او شناخته شده باشد‏‏، هرکس حق رجوع به محاکم ملی صالحه رادارد (ماده 8)‏درماده 17 ضمن تاکید برحق مالکیت هرشخصی‏‏، تصریح می‏کند که:هیچکس رانمیتوان خودسرانه ازحق مالکیت محروم نمود.

فرمان‏های تملیک اراضی مردم هزاره به کوچیان وتوسعه کوچیگری درمخالفت آشکار بامواد مختلف این اعلامیه قراردارد چون اولا: این فرمانها با هدف ‏نابودی واستیصال وآواره سازی هزارها صادرگردیده است تا آواره گان آنسوی خط دیورند به ملک وزمین برسند وازطرفی‏‏، آنهای که انگیزه اقامت دایمی‏ندارند با تسلط برچراگاه‏ها دربهار وتابستان، بهره‏‏شان‏ را از آب وخاک ‏هزارستان ببرند.بنا براین اساس این فرامین برتبعیض نژادی ومذهبی استوار است که درآن حقوق اساسی مردم بومی‏نادیده گرفته شده است ‏ثانیا: از زمان صدور این فرمانها تا کنون مردمی‏که با استناد بدانها به مناطق مرکزی افغانستان روی آورده اند هیچگاهی دست از قتل وغارت بر نداشته اند و برایشان‏ جان، مال‏‏، حقوق وحیثیت دیگران ارزش واعتباری نداشته است ‏البته لازمه اجرای این فرمانها نیز غیر ازاین نمیتوانست باشد.

2. ‏نقض قانون اساسی

قانون اساسی جدید به‏عنوان یک میثاق ملی برای همه اتباع افغانستان محترم است.نمی‏توان آن را با این بهانه که یک فرمان ظالمانه صد سال پیش صادرگردیده است زیر پا گذاشت. همان طورکه وضع قوانین بر مبنای نیاز صورت میگیرد‏‏، هرگاه کشوری احساس نمود که قانون موجود کارآمدی لازم راندارد‏‏، نیز مطابق نیاز‏های نو، آن را به روز می‏کند.قاعدتا دولت و همه شهروندان، ملزم ومکلف به رعایت قانون بوده و دربرابر آن مساوی می‏باشند. اما گویا ‏درمملکت ماقانون ‏فقط درخدمت منافع عده ای خاص معنی می‏یابد! ونسبت به دیگران جنبه تبلیغاتی بیش ندارد!‏ درغائله کوچیگری که درسالهای اخیر اتفاق افتاد‏‏، مکرر، مواد مختلف این قانون ازسوی کوچیان ودولتمردان به تمسخر گرفته شد.

ماده 6: "دولت به ایجاد یک جامعه مرفه ومترقی‏‏، براساس عدالت اجتماعی‏‏، حفظ کرامت انسانی‏‏، حمایت حقوق بشر‏‏، تحقق دموکراسی‏‏، تامین وحدت ملی‏‏، ‏برابری بین همه اقوام وقبایل وانکشاف متوازن درهمه مناطق کشور مکلف می‏باشد." ‏ معلوم نیست که دولت ما با این شیوه ‏چگونه جامعه مرفه ومترقی می‏سازد؟ آیا عدالت اجتماعی اینست که بجای ساختن سرک برای مردم بهسود خانه‏های‏‏شان‏ را به آتش کشید؟ آیا وحدت ملی که دولت مکلف به تامین آن است با " جانبداری اردوی به اصطلاح ملی از کوچیها دراعمال سیاست "زمین سوخته " دربهسود، شکل می‏گیرد؟[97] حفظ کرامت انسانی چگونه باکشتن کودک ده ساله جمع میشود ؟! زمانی که ‏مردم بی دفاع بهسود‏‏، ‏بدون ارتکاب جرم وجنایتی مورد حمله گسترده کوچیان مسلح قرار میگیرد دیگر ماده22قانون اساسی معنی ندارد که میگوید "هرنوع تبعیض وامتیاز بین اتباع افغانستان ممنوع است ‏وهمه دربرابر قانون مساوی هستند" وبیشتر به یک طنز تلخ میماند! چون دراین تهاجم گسترده‏‏، دولت بجای دفاع ازحقوق مظلومین ومجازات متجاوزین‏‏، درگسترش دامنه این آتش کمک کرد . توطئه وتبانی‏های که مطابق سنت ستمبار تاریخ افغانستان صورت گرفت وکوچی و حکومت سر دریک آخور بودند اين ادعا را تاييد مي كند. رییس جمهور افغانستان به‏عنوان مجری قانون‏‏، نه تنها این تجاوزات را محکوم نکرد که در فرمان برگشت کوچیها درسال87 ازدولت خواست "خسارات متوقعه ناشی ازعدم دسترسی به علفچر "را به کوچیها پرداخت نمایند. ین درحالی است که خسارات مردم بهسود فقط ازسوی هیئت دولت برآورد گردید وتاکنون تنها کمتر از ده درصد آن پرداخت شده است!‏!

ماده23: " زندگی موهبت الهی وحق طبیعی انسان است هیچ شخصی بدون مجوز قانونی از این حق محروم نمی‏گردد" ‏ ‏پرسش اینجاست که: کوچیان مسلح براساس کدام مجوز قانونی 35 ‏نفرازمردم بگناه وبیدفاع بهسود را برسر خانه‏های‏‏شان‏ ازحق حیات محروم کردند؟ آیا آنها به کندهار وننگرهار حمله کرده بودند؟ ‏آیا همین مردم قبل ازهمه باخوش بینی به دولت‏‏، سلاح‏های‏‏شان‏ را تسلیم نکردند؟جرم‏‏شان‏ چه بود که حتی کودک 7ساله وپیرمرد80 ساله‏‏شان‏ را شهیدکردند؟[98]

ماده24:" آزادی وکرامت انسان ازتعرض مصون بوده ودولت به حمایت ازآن مکلف است " ماده 29: " تعذیب انسان ممنوع است " درفاجعه بهسود کسانی که به اسارت درآمدند پس از شکنجه‏های قرون وسطای ومثله نمودن، با سلاح سرد شهید گردیدند.

ماده 38: "مسکن شخص از تعرض مصون است ‏هیچ شخص‏‏، بشمول دولت نمیتواند بدون اجازه ساکن یا قرار محکمه با صلاحیت ‏وبغیر ازحالات وطرزی که درقانون تصریح شده است‏‏، به مسکن شخص داخل شود یا آن را تفتیش نماید. ‏درمورد جرم مشهود، مامور مسئول میتواند بدون اجازه قبلی محکمه به مسکن شخص داخل شود یا آن راتفتیش کند مامور مذکور مکلف است بعد ازداخل شدن یا اجرای تفتیش ‏در خلال مدتی که قانون تعیین می‏کند قرار محکمه را حاصل نماید ". ‏اما در بهسود تمام قریه‏ها ی که به اشغال کوچیان درآمدند قفل‏‏شان‏ شکسته گردید ومورد غارت قرار گرفت وبدتر ازآن ‏یکصدوده خانه‏‏، مسجد ودکان توسط کوچیان حریق گردیدند که توسط هیئت کمیسیون حقوق بشر مشاهده وتثبیت گردیده است.[99]

‏ ‏ ‏ ‏ ‏ماده 40: " ملکیت ازتعرض مصون است‏‏، هیچ شخص از کسب ملکیت وتصرف در آن منع نمی‏شود مگر درحدود احکام قانون‏‏، ملکیت هیچ شخص بدون حکم قانون و فیصله محکمه با صلاحیت مصادره نمیشود ".

همان طور که ذکر شد درسال 86 ‏مطابق برآورد کمیسیون حقوق بشر حدود ‏6000 جریب زمین زراعتی براثر بی آبی ویاچریدن مواشی کوچیها تخریب گردید و55 قریه آسیب دید اما درسال 87 که ابعاد فاجعه بمراتب وسیعتر ازسال قبل بود متأسفانه‏ تنها از خانه‏های سوخته آمار تهیه گردید درگزارش آمده است "با توجه به میزان هنگفت خسارات وارده بر زمینهای زراعتی‏‏، خانه‏های مسکونی به تاراج رفته و مواشی مفقود شده ‏کمیسیون، آمار روشنی ازتمامی‏این خسارات دردست ندارد"[100]

ماده43: "تعلیم حق تمام اتباع افغانستان است "درجریان تجاوزبه بهسود و دایمرداد، کوچیها با آتش زدن برخی مکاتب ‏وایجاد ناامنی تعداد 52باب مکتب را تعطیل و11015نفراز دانش آموزان این ولسوالیها را از درس وامتحان محروم کردند ‏و. چند نفراز آنها نیز به شهادت رسیدند.

3 – نامشروع بودن حکومتها

گفته شد که مهمترین مستمسک کوچی‏ها فرمان‏های دولتی است و بیش ازنصف هزارستان براساس همین فرمانها اشغال گردید، همان گونه که در طول بیش از یک قرن با استناد به همان فرامین تمام چراگاه‏های سر سبز شمال ومرکز را از آن خود نموده ومردم بومی‏را درتمام این سالها زیر شدید ترین شکنجه‏های جسمی‏‏، روانی قرارداده اند آنها مجبور بودند زندگی سخت ومشقت باری را تحمل کنند تا ازدست کوچیان مسلح زورگو درامان بمانند!

باری، منبع صدور این فرمانها چه کسانی هستند؟ آیا آنها این ‏صلاحیت را داشتند که اموال واراضی مردم را به دیگران اعطا کنند ؟ ‏براساس اسناد تاریخی‏‏، (همانطور که شرح آن گذشت)‏ نخستین بار امیرعبدالرّحمان خان که ازسال1880 تا1901 در افغانستان حکومت کرد بطور گسترده به این کار اقدام نمود؛ در واقع او بنیانگذار این سنت نا میمون در افغانستان گردید وحاکمان پس از اوهرکدام ‏به نحوی راه اورا ادامه دادند پس باید بررسی نماییم که عبد‏الرّحمان خان چگونه حاکمی‏بوده وحکومتش از چه میزان مشروعیت برخوردار بوده است؟

- ‏عبدالرّحمان و قتل ده‏ها هزار انسان از اقوام مختلف افغانستان

عبدالرّحمان در دوران حکومت ظالمانه اش ده‏ها هزار انسان را به قتل رساند‏‏، او نه تنها 62 درصد مردم هزاره را نابود کرد که ‏افرادی بسیاری از اقوام ‏تاجیک، ازبک‏‏، پشتون و...را نیزازبین برد "ژنرال غلام حیدر یکی از فرماندهان عبدالرّحمان مینویسد که پس از شکست دادن افغان‏های ناصری‏‏، تره کی وسلیمان خیل‏‏، بامداد روز بیست وچهارم رمضان سواران نظام را مامور سربریدن کشتگان گروه گمنام نموده امر کرد که هم سرببرند وهم هزیمتیان اشرار را معلوم نمایند که درکجایند...وایشان 450 سر از اجساد کشته گان جدا ساخته باقی را که از تابش حرارت آفتاب به غایت بوی ناک بودند بریدن نتوانسته...و سرهای کشتگان را به امر جنرال مذبور در قرب قلعه کتال خان توخی مناری ساخته بپرداختند "[101]

خود او درتاج التواریخ مینویسد:" اسرای[ ازبک] را به تیر بستم ‏تمام آنها که در طول سه سال شورش به این شکل مجازات شدند بیش از5000 نفر بودند افرادی که توسط لشکریانم کشته شدند به قریب 12000 نفر میرسیدند "[102] امیر که به بیماری شدید سادیسم یا دگر آزاری مبتلا بود در هر جنگی‏‏، شوق عجیبی به برپا کردن مناره ازسرهای مقتولین داشت " وی می‏گوید: دشمنان درمیدان جنگ 3000 کشته دادند 600 نفررا اسیر کردیم من دستوردادم که ازسرهای مخالفان مناری برپاگردد تا دردلهای کسانی که زنده مانده اند وحشت بیفکند "[103]. میر محمد صدیق فرهنگ مورخ مشهور کشور مینویسد: پس ازشکست سردار اسحاق خان در ترکستان "قرار روایت معروف یک تعداد از اشخاص به جرم آن که بقول امیر، چشمان‏‏شان‏ به اسحاق میماند بینایی‏‏شان‏ را ازدست دادند وسرزمین ترکستان به یک شکنجه گاه عظیم مبدل گردید " [104]

در مورد تعداد تقریبی قربانیان جنایات عبد‏الرّحمان‏‏، اشرف غنی احمد‏زی (از قوم احمدزی کوچی)‏ و ‏از شخصیت‏های سیاسی و علمی‏افغانستان ‏میگوید: «امیرعبدالرّحمان حداقل حدود یکصد هزار نفررا که تمام قبایل ومردم افغانستان شامل آن بودند به قتل رساند.»[105] ‏ اما سیدعسکر موسوی به نقل از یک منبع خارجی مینویسد که: "او محرمانه به یک نفر یک انگلیسی گفته بود که 120000 نفر ازمردمش را کشته است."[106] جنایات این امیر غدار بسیار بیشتر از آن است که بتوان شرح داد‏‏، برای پرهیز از اطاله، ناگزیر به همین مقدار اکتفا می‏کنیم.

از آنچه ذکرشد ماهیت حکومت عبدالرّحمان روشن گردید‏‏، حال با کدام منطق وقانون میتوان مدعی مشروعیت برای این نظام جلادی شد؟ آیا فرمانهای چنین فرمانروای‏‏، مبنی بر بخشش ملکیت‏ها ودارایی‏های مردم مسلمان‏‏، ارزش واعتبار دارد؟ درصورت تأیید این موارد، باید"فرمان" اعدام‏های جمعی ده‏ها هزار انسان این سرزمین و اخراج وآواره گی، اسارت وبرده‏گی‏‏شان‏ را نیز مشروع بدانیم.

‏ حاکمان پس از عبد‏الرّحمان

ممکن است این پرسش مطرح شود که بخشی ازاین فرمان‏ها دردوران حاکمان بعدی افغانستان صادر شده است ‏بنا بر این از اعتبار واتقان لازم برخوردارهستند در این قسمت باید گفت که:

الف – مردم افغانستان بخصوص ساکنین شمال ومرکز کشور میدانند که کوچیگری یک جریانی است با ماهیت سیاسی که در راستای تامین منافع گروه خاصی توسط عبد‏الرّحمان به وجودآمد به همین جهت خصوصیاتی کاملا متفاوت با "کوچ نشینی "که دربرابر"شهر نشینی" است دارد؛ چون در هیچ جای دنیا ظلم وتجاوزگری ‏ازسوی "کوچ نشینان "وعشایر، معمول نیست امری که در افغانستان بیش از یک صدسال دوام داشته است!‏

ب – حاکمان ‏پشتون تبار پس از امیر عبد‏الرّحمان خان نیزبرمبنای سیاست‏های ویرانگر واستبدادی‏‏شان‏ به تقویت وتوسعه کوچیگری پرداختند تا هرچه بیشتر اقوام غیر پشتون مخصوصاً‏ جامعه شیعه وهزاره را تحت فشار قرار دهند، چون این پدیده نیز به‏عنوان بخشی از پروژه ای بود که محرومیت مطلق هزاره ازحوزه‏های سیاست‏‏، اقتصاد‏‏، آموزش‏‏، بهداشت (صحت) و...در آن طراحی شده بود لذا باید درقالب قانون، فرمان‏‏ و اسلحه ادامه پیدا میکرد.

ج – بعلاوه‏‏، اینها باسوگند به قرآن مجید متعهد میشدند که به مردم خدمت نمایند وجزءسرفصلهای مهم قوانین‏‏شان‏ حمایت از"حریت شخصیه "ومصونیت ملکیت ازتعرض "و...بوده اند که با فرستادن کوچی به هزارستان به همه شان پشت پا مي زده اند[107]

د – نکات فوق مارا به این مسأله رهنمون میسازد که حکومت‏های پس از امیرعبد‏الرّحمان نیز دردام تبعیض وتعصب وقوم گرایی ‏گرفتار بودند لذا حکومت ملی نبودند تا مشروعیت ملی ‏داشته باشند برفرض اینکه حکومت‏های ملی هم بودند تأیید وتقویت کوچیگری باتوجه به خصوصیات آن امضای جنایاتی بود که بوسیله آنان انجام میگرفت.

بررسی تطبیقی فقهی

1 - ‏حریم

حريم (مدني –فقه)‏ مقداري از اراضي اطراف ملك ‏و قنات و نهر و امثال آن ‏است كه براي كمال انتفاع از آن ضرورت دارد. حريم در حكم ملك صاحب حريم ‏است و تملك و تصرف در آن با طبيعت حريم منافات دارد و بدون اذن مالك درست نيست؛ حريم ملك طبيعي است؛ يعني از توابع ملك است. ‏مالك مي تواند از حق خود در حريم ‏بلا عوض يا در مقابل عوض ‏و اخذ عوض ‏صرف نظر كند. حريم اختصاص به چاه، قنات، خانه‏‏، مزرعه و باغ ندارد، بلكه قريه‏ها هم حريم داردند. در حريم ده از حق تكليف چهار پايان ‏و كندن بوته‏ها و تهيۀ آذوقه و علف كن‏ها ‏و مانند اين امور بهره مي برند[108]

حریم قریه

الف) ازمنظر فقه حنفی:

« صرح المالکیه وهوالمتبادرمن کلام الحنفیه بان حریم القریه محتطبها ومرعیها ونحو ذالک علی العاده من الذهاب والایاب مع مراعات المصلحه‏‏، فیختصون به‏‏، ولهم منع غیرهم منه و...»[109] ‏پیروان مذهب مالکی و حنفی در مورد حریم قربه گفته اند که محل هیزم کن و چراگاه و آن چه که مصلحت قریه آن را اقتضا دارد مثل مسیر رفت و آمد اهالی‏‏، حریم قریه به اهالی ان اختصاص دارد و آنها می‏توانند دیگران را از استفاده از ان منع کنند و...

ابن قدامه از فقهاي اهل سنت در حريم قريه‏ها گفته است:

« اهل الدار ‏فيتملكها ‏كما يملكها بالشراء و يملك مباحئها ‏من الحشيش و الحطب ‏و الصيد و الركاز و المعدن ‏و ماقرب من العامر تعلق بمصالحه ‏من طرقه و مسيل مائه ‏مطرح قمامته ‏و ملقي ترابه و آداته. ‏فلايجوز احيائها ‏بغير خلاف في المذهب و كذلك ماتعلق ‏بمصالح القرية ‏كفائها و مرعي ‏و ماشيا والحطبها ‏او طروق مائها لايملك بالاحياء و لانعلم فيه خلافاً بين اهل العلم».[110]

اهالي ‏قريه‏ها آنچه ‏را که به اطراف قريه و به اهل آبادي نزديك ‏است مالك مي شوند مثل این که خریده باشند. پس امور مباح ‏از قبيل علف زار‏ها و هيزم كن‏ها و صيد و شكار و سنگ معدن و معدن را مالك مي شو ند، ‏و نیز آنچه ‏از حريم كه استكمال آبادي به آن توقف دارد ‏مانند خاكروبه‏ها و راهها و آبروها ‏و بار انداز‏ها و خاك انداز‏ها را مالك هستند و كسي ديگر حق تصرف در آن ندارد ‏و اين مسأله اجماعي است و كسي از اهل مذهب در آن اختلاف ندارد. و همچنان مالك ايلاق جاي‏ها ‏و چراگاه‏ها و هيزم كن‏ها ‏مي گردد، ‏كه زندگي مردم به آن بستگي د ارد.

در مجلة الاحكام در ماده( 1271) حريم ‏را چنین بیان كرده است:

« الاراضي القريبة من العمران تترك الاهالي مرعي محتصداً محتطباً يقال لها ‏الاراضي ‏ المتروكه»[111] ‏ حريم عبارت است از اراضي نزديك آبادي كه مردم براي چرای دام ‏و تهیه علوفه و هیزم گذاشته است.

ب) ازمنظر فقه شیعه ‏:

آیت­الله العظمی‏محقق کابلی درموردحریم قریه فرموده است: آنچه قریه به­آن­احتیاج داردکه­درصورت­استیلاء دیگران برآن اهل قریه درتنگنا قرار می­گیرند، حریم قریه به حساب می­آید مانند: راه تردد، محل­خاکروبه، محل ریختن کود حیوانات، محل هیزم، وچراگاه حیوانات و..[112]

« حریم القریه‏‏، ماتحتاج الیه فی حفظ مصلحها ومصالح اهلها من مجمع ترابها وکناستها‏‏، ومطرح سمادها ورمادها‏‏، ومجمع اهالیها لمصالحهم‏‏، ومسیل ماءها ‏والطرق المسلوکه منها والیها ومدفن موتاهم ومرعی ماشیتهم ومحتطبهم وماشاکل ذالک ‏کل ذالک بمقدار حاجه اهل القریه بحیث زاحم مزاحم لوقعو فی ضیق وحرج وهی تختلف باختلاف سعه القریه وضیقها وکثره اهلها وقلتهم وکثره مواشیها ودوابها وقلتها وهکذا ولیس لهاضابط غیرذالک ولیس لاحد ان یزاحم اهالیها فی هذه المواضع[113]حریم قریه ‏آن مقداری است که برای تامین مصلحت قریه و مصالح اهالی آن احتیاج باشد مثل خاکروبه‏ها‏‏، محل ریختن کود حیوانات‏‏، محل اجتماع اهالی‏‏، مسیر جریان آب قریه‏‏، راه تردد‏‏، قبرستان‏‏، چراگاه حیوانات‏‏، هیزم کن و... همه این موارد بستگی به میزان نیاز قریه دارد ومعیار این است که تسلط دیگران سبب در تنگنا قرار گرفتن اهالی قریه شود واین نسبت به قریه‏های مختلف از جهت کوچک وبزرگ بودن قریه‏‏، میزان مواشی و... متفاوت است. مکان‏های مذکور داخل در حکم حریم است و کسی حق مزاحمت ندارد.

حریم المزرعه ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏

حریم المزرعه مایتوقف علیه الانتفاع منها ویکون من مرافقها کمسالک الدخول الیها والخروج منها ومحل بیادرها وحظائرها ومجتمع سمادها ومرعی مواشیها ونحو ذالک[114]

حریم مزرعه عبارت از مواردی است که استفاده از مزرعه متوقف بر آن باشد و حریم مزرعه از لوازم مزرعه است مثل راه ورود وخروج‏‏، محل جمع آوری محصولات زراعی‏‏، آغل حیوانات‏‏، محل ریختن کود حیوانات‏‏، چراگاه و...

‏ ملاحظه می‏گردد که آن چه در تبیین ماهیت حریم ملک ومزرعه و خانه وقریه در فقه دو مذهب عمده عالم اسلام آمده است ازطرف کوچی‏ها مکرر مورد تجاوز قرار گرفته است.تا حال ‏شواهد فراوانی در این مقاله برای اثبات این ادعا ذکر گردیده است و تکرار نمی‏کنیم.

2 – ‏ غصب

دین مقدس اسلام برای جان‏‏، مال ‏حیثیت وکرامت انسانی ارزش قائل است لذاهر کسی یا گروهی که داعیه دینداری دارد نمی‏تواند نسبت به این مسائل بی تفاوت باشد چون اسلام برای او همان طور که حقوقی را درنظر گرفته ودیگران را ملزم به رعایت آن میداند تکالیفی رانیز بر عهده او گذاشته است که بر مبنای آن او نیز مسئولیت دارد. ‏یکی از محرمات شدید الهی تصرف در ‏مال غیر است بدون اذن مالکش ‏که در اصطلاح فقهی به ‏" تصرف مال غیر عدوانا " نیز ‏یاد می‏شود. هر نوع تملیک وتملکی که این عنوان بر آن صادق باشد با الاتفاق حرمت دارد ویکی از مصادیق بارز " اکل مال باالباطل " ( تصاحب مال بدون مجوز شرعی ‏) خواهد بود در این مسأله فقه شیعه وسنی هم نوا وهماهنگ می‏باشد.

الف)‏ فقه حنفی: وهو أخذ مال متقوم محترم مملوك للغير بطريق التعدى، ومن غصب شيئاً فعليه رده في مكان غصبه، فإن هلك وهو مثلي فعليه مثله، وإن لم يكن مثلياً فعليه قيمته يوم غصبه، وإن نقص ضمن النقصان[115]... »

‏ ‏ ‏غصب عبارت است از گرفتن مال کسی دیگر با استفاده از قوه قهریه‏‏، وهرکسی چیزی را غصب کند باید برگرداند. گاردر صورت ‏ازبین رفتن مال غصبی ‏‏، غاصب موءظف به پرداخت مثل یا قیمت زمان غصب است اگر نقصی وارد شده نیز ضامن است.

قَالَ الشَّيْخُ الْإِمَامُ الْأَجَلُّ الزَّاهِدُ شَمْسُ الْأَئِمَّةِ السَّرَخْسِيُّ إمْلَاءً:)‏ ( اعْلَمْ)‏ بِأَنَّ الِاغْتِصَابَ أَخْذُ مَالِ الْغَيْرِ بِمَا هُوَ عُدْوَانٌ مِنْ الْأَسْبَابِ‏‏، وَاللَّفْظُ مُسْتَعْمَلٌ لُغَةً فِي كُلِّ بَابٍ مَالًا كَانَ الْمَأْخُوذُ أَوْ غَيْرَ مَالٍ... ثُمَّ هُوَ فِعْلٌ مُحَرَّمٌ؛ لِأَنَّهُ عُدْوَانٌ وَظُلْمٌ‏‏، وَقَدْ تَأَكَّدَتْ حُرْمَتُهُ فِي الشَّرْعِ بِالْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ.

أَمَّا الْكِتَابُ فَقَوْلُهُ تَعَالَى: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ } وَقَالَ تَعَالَى: { إنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا } وَقَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: { لَا يَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إلَّا بِطِيبِ نفسهُ } وَقَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: { سِبَابُ الْمُسْلِمِ فِسْقٌ‏‏، وَقِتَالُهُ كُفْرٌ‏‏، وَحُرْمَةُ مَالِهِ كَحُرْمَةِ نَفْسِهِ...كَمَا قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: { مَنْ غَصَبَ شِبْرًا مِنْ أَرْضٍ طَوَّقَهُ اللَّهُ تَعَالَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ سَبْعِ أَرَضِينَ}[116]

شیخ زاهد شمس الائمه سرخسی در مورد غصب گفته است که گرفتن مال غیر است با استفاده از قوه قهریه‏‏، هرچند لفظ مال ذکر شده اما غیر مال را نیز شامل می‏شود. غصب به دلیل آن که ظلم وتعدی است در قرآن ‏وسنت حرام بودنش تاکید شده است:



قرآن: ‏

‏ - ‏ ‏ای مومنین اموال همدیگر را از طریق باطل تصرف نکنید مگر آنکه معامله ای از روی رضایت رخ داده باشد

‏- ‏ ‏کسانیکه اموال یتیمان را از روی ظلم می‏خورند مثل این است که آتش را خورده باشند.

سنت پیامبر: ‏

- ‏ تصرف مال مسلمان جز با رضایتش حلال نیست‏‏، دشنام دادن مسلمان فسق و کشتنش کفر و حرمت مالش چون حرمت خونش است.

- ‏ هرکس یک وجب زمین از دیگری غصب کند در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن مثل طوق برگردن آن می‏اندازند

ب)‏ فقه جعفری: ‏وهو الاستقلال بإثبات اليد على مال الغير عدوانا.[117] غصب آن است که انسان ازروی ظلم بر مالی یا حق کسی مسلط شود و این یکی از گناهان بزرگ است که اگر کسی انجام دهد در قیامت به عذاب سخت گرفتار می‏شوداز حضرت پیغمبر اکرم روایت شده است که هرکس یک وجب زمین از دیگری غصب کند در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن مثل طوق برگردن آن می‏اندازند [118]

بدون تردید‏‏، تسلط کوچیها بر مناطق مرکزی وشمال کشور از ابتدا تا کنون به صورت وسیع همراه با غصب بوده است این وطنداران عزیز ما از یک طرف آن قدر غیرت دینی دارند که حتی حاضر می‏شوند به راحتی مواد منفجره را به کمر بسته وحملات انتحاری انجام دهند تا رضایت خدای مهربان و رسول رحمت ومحبت را بدست آورند حال چگونه می‏شود که این جا ‏به خطاب قاطع پروردگار مبنی بر نهی ازتصرف اموال دیگران‏‏، بی توجه باشند.

وقتی کوچیگری بدون تجاوزگری و غصب اموال واراضی مردم بومی‏ممکن نیست دولت به عنوان نهاد مسئول ومتولی‏‏، موءظف به جلوگیری از این عمل مجرمانه است.





3 - ‏محاربه ( اخلال در نظم عمومی‏)

محاربه چیست ومحارب کیست ؟

محاربه: وهي تجريد السلاح برا أو بحرا ليلا أو نهارا لاخافة الناس في مصر وغيره من ذكر أو أنثى قوي أو ضعيف [119].

اگر کسی بالغ وعاقل توانا با سلاح برهنه‏‏، شمشیر‏‏، نیزه‏‏، کارد‏‏، تفنگ‏‏، بمب به منظور اخلال در نظم اجتماعی وترسانیدن مردم وسلب امنیت ویا ترور اشخاص ویا غارت اموال اموال مردم علنا به آنان حمله کند محارب ومفسد است مرد باشد یا زن در شهر باشد یا صحرا شب باشد یا روز در دریا باشد یا فضا. وهم چنین اگر مسلحانه به خانه یا مغازه ومحل کار مردم هجوم آورد ‏چه این که هدفش غارت اموال باشد یا تجاوز به عرض وناموس مردم [120]

وَإِذَا قَطَعَ قَوْمٌ مِنْ الْمُسْلِمِينَ أَوْ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ عَلَى قَوْمٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ أَوْ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ الطَّرِيقَ فَقَتَلُوا وَأَخَذُوا الْمَالَ قَالَ: يَقْطَعُ الْإِمَامُ أَيْدِيَهُمْ الْيُمْنَى وَأَرْجُلَهُمْ الْيُسْرَى مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُصَلِّبَهُمْ إنْ شَاءَ‏‏، وَإِنَّمَا شَرْطُنَا أَنْ يَكُونُوا قَوْمًا؛ لِأَنَّ قُطَّاعَ الطَّرِيقِ مُحَارِبُونَ بِالنَّصِّ[121]

هرگاه گروهی از مسلمین یا کفار ذمی‏بر عده ای از مسلمین یورش برند وراهزنی نمایند و آن‏هارا بکشند و اموال‏‏شان‏ را بگیرند‏‏، امام دست وپای‏‏شان‏ را قطع می‏کنند یا به درخت آویزان می‏کنند‏‏، گروهی بودن حمله کنندگان شرط است [ دلیل این حکم شدید ] این است که راهزنان محارب هستند

" فتح القدیر" یکی از کتب مهم در فقه حنفی است درمورد این که به چه کسی قطاع الطریق( محارب)‏ گفته می‏شود وحکمش چیست این گونه می‏نویسد: ‏وَإِذَا خَرَجَ جَمَاعَةٌ مُمْتَنِعِينَ أَوْ وَاحِدٌ يَقْدِرُ عَلَى الِامْتِنَاعِ فَقَصَدُوا قَطْعَ الطَّرِيقِ فَأُخِذُوا قَبْلَ أَنْ يَأْخُذُوا مَالًا وَيَقْتُلُوا نَفْسًا حَبَسَهُمْ الْإِمَامُ حَتَّى يُحْدِثُوا تَوْبَةً‏‏، وَإِنْ أَخَذُوا مَالَ مُسْلِمٍ أَوْ ذِمِّيٍّ‏‏، وَالْمَأْخُوذُ إذَا قُسِّمَ عَلَى جَمَاعَتِهِمْ أَصَابَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَشَرَةَ دَرَاهِمَ فَصَاعِدًا أَوْ مَا تَبْلُغُ قِيمَتُهُ ذَلِكَ قَطَعَ الْإِمَامُ أَيْدِيَهُمْ وَأَرْجُلَهُمْ مِنْ خِلَافٍ‏‏، وَإِنْ قَتَلُوا وَلَمْ يَأْخُذُوا مَالًا قَتَلَهُمْ الْإِمَامُ حَدًّا)‏ وَالْأَصْلُ فِيهِ قَوْله تَعَالَى {إنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَستُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنْ الْأَرْضِ } [122]

َ ‏ هرگاه گروه یا فردی که توانای جلوگیری مردم را داشته باشند با هدف غارتگری خارج شوند اگر قبل از این که مالی را غارت کند یا کسی را بکشند دستگیر شوند امام ( حاکم اسلامی‏) آن‏ها را حبس می‏کنند تا توبه کند و اگر مال مسلمان یا کافری را که در پناه جامعه اسلامی‏زند گی می‏کنند گرفته با شند؛ در صورتی که مال غارت شده به هریک حداقل‏ ‏بیش از ده درهم ‏یا معادل آن رسیده باشد حاکم اسلامی‏دست‏ها وپا‏های‏‏شان‏ را من خلاف ( دست راست وپای چپ یا پای چب ودست راست)‏ قطع می‏کند!‏! مبنای این حکم‏‏، آیه شریفه قرآن مجید است که می‏فرماید: سزای کسانی که با دوستداران خدا وپیامبر او می‏جنگند ودر زمین به فساد می‏کوشند جز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پای‏‏شان‏ در خلاف جهت یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند.

‏ ‏ ‏همه این احکام شدید به خاطر حیثیت تجاوزگری ‏متجاوز صادر گردیده است ‏که امنیت وآسایش وجان ومال مسلمین و حتی غیر مسلمانانی را ‏که در جامعه اسلامی‏زندگی می‏کنند تهدید می‏کند .به هرحال اين موضوع درمنابع معتبرفقهي‏‏، فراوان و با صراحت بسیارآمده است [123]

گذشته وحال رفتار کوچیان نشان می‏هد که که آن‏ها همواره مسلح بوده ومست ومغرور دست به هر کاری زده اند ‏بی آن که در برابر کسی یا نهادی احساس مسئولیت کنند!‏ صفحات قبل ‏در تأیید این مدعا سخن فراوان دارد.

4 - ‏بطلان فرمان سلطان جائر

کوچی‏ها از گذشته‏های دور تا کنون با این استدلال که « مونژ فرمان لرو!‏!» یعنی ما فرمان داریم حداقل‏ مردمان دو حوزه شمال ومرکز کشوررا ‏پایمال نموده اند عمده این فرمان‏ها از سوی امیرعبدالرّحمان در زمان حمله بر هزارستان و پس از آن ‏درزمینه‏های ذیل صادر گردید:

- ‏قتل عام ونسل کشی

- ‏اسارت و برد گی

- ‏تاراج وغارتگری

- ‏تصرف زمین‏های زراعی

- ‏تسلط بر چراگاه‏ها

در جامعه سنتی افغانستان منبع مشروعیت بخش به این فرمان‏ها یقینا دین ومذهب بود‏‏، عبد‏الرّحمان با آگاهی از این مسأله مولویان درباری چون سید محمد ممتحن ‏وسید محمود قندهاری و... را دستور داد تا فتوای کفر مردم شیعه وهزاره را صادر نمایند وبرای مقبولیت بیشتر آن از آیات قرآنی واحادیث نبوی استفاده نمایند [124] این آیات وروایاتی که مورد استناد این مدعیان مذهب ودیانت قرار گرفته مبنی بر اطاعت از " اولوالامر" ‏است[125].نتیجه این سیاست نابودی بیش ازدو سوم جمعیت مردم شیعه و هزاره‏‏، اخراج واسارت وآواره گی جمعی ‏و غصب بیش از دو سوم سرزمین‏های‏‏شان‏ بود. به عبارت دیگر تمام اهدافی که مد نظر این " اولوالامر " مسلمین!‏! بود محقق شد به علاوء ه تثبیت ‏بیش از یک قرن محرومیت ‏!

حال باید بررسی نماییم که آیا چنین فرمان‏های از نظر شرعی نافذ است یا خیر ؟ و آیا می‏توان کسی چون عبد‏الرّحمان خان را مصداق اولوالامری دانست که در قرآن وسنت آمده ؟ در اسلام اصطلاح دیگری که وجود دارد " سلطان جائر" است نگاهی به عملکردها ورفتار امیر عبدالرّحمان نشان میدهد که ویژه گیهای" سلطان جائر" بر آن صادق است نه اولوالامر واجب الاطاعه!‏ قرآن می‏فرماید:

یاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلا[126]

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را، و هر گاه در چيزى نزاع كرديد آنرا به خدا و پيامبر ارجاع دهيد اگر ايمان به خدا و روز رستاخيز داريد، اين براى شما بهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است.

این آیه شریفه به مسلمانان دستور میدهد که از خدا وپیامبر واولوالامر اطاعت کنند و امور مورد نزاع‏‏شان‏ را با توجه به معیار‏های الهی حل نمایند کلمه اولوالامر در این آیه باعث شده که برخی مطلقا حکم به پیروی ازهر والی وفرمانداری ‏نمایند و اورا بدون آن که اعمال ورفتارش را در نظر بگیرند واجب الاطاعه اعلام نمایند!‏! با یک تامل ساده پی می‏بریم که این گونه فتوا صادر کردن‏ها چگونه احکام و آموزه‏های حیات بخش اسلام را به استهزا می‏گیرند همان اسلام که صحرا نشینان عرب را متمدن ساخت واخلاق وانسانیت ومعنویت را بر زندگی‏‏شان‏ حاکم ساخت در دست این بازیگران عرصه‏های قدرت وسیاست وثروت وشهوت اسیر" [127] گردید!‏! دینی که برای مبارزه با ظلم واستبداد آمده بود‏‏، برای توجیه تجاوزگری متجاوزان وستمگری جباران بکار گرفته شد!‏ واین گونه ملت‏های مسلمان در نقاب مذهب به" استضعاف " کشانده شد و " بنام زکات غارت گردیدند" و" بنام جهاد قتل عام شدند!‏" ‏

به راستی چگونه می‏توان دم از دینداری زد و در عین حال اطاعت از امیرعبد‏الرّحمان را برابر نشین اطاعت از خدا و پیامبر دانست ؟! باری‏‏، سخن بر سر اولوالامر بود‏‏، در نظام اعتقادی شیعه اولوالامر کسی است که مهمترین مشخصه اش عصمت وپیراسته بودن از گناه‏‏، خطا و نسیان است واین اوصاف در وجود 12 امام (ع)‏ ‏که آخرینش حضرت مهدی ‏می‏باشد تجلی یافته است و قرائتی که دایره اولوالامر را شامل فقها میداند نیز ضابطه‏ها و شرایط سختی چون تقوا‏‏، عدالت‏‏، اجتهاد ودین شناسی ‏را مطرح می‏کند . ‏ اما اهل سنت واقعی نیز هرچند باور شیعه را نداشته ودر تفسیر این آیه اختلاف دارند ‏ولی چنین نیست که هر جلاد جائر و هر سلطان ستمگر را اولو الامر بگویند واطاعت از او را همسان اطاعت از خدا بدانند.

برخی از علمای اهل سنت ‏مراد از اولو الامر را امرا وعلما میدانند ولی پیروی از آن‏ها را فقط در دایره اموری میدانند که از طرف خدا اجازه داده شده است چون « ولا نزاع بين المسلمين في أنه لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق » مسلمانان اتفاق دارندکه اطاعت مخلوق نباید منجر به معصیت خالق گردد ‏[128] ‏وأخرج أحمد عن أنس « قال: يا رسول الله أرأيت إن كانت علينا أمراء لا يستنون بسنتك ولا يأخذون بأمرك‏‏، فما تأمر في أمرهم؟ فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: لا طاعة لمن لم يطع الله[129] از پیامبر سئوال شد که نظر تان در مورد حاکمانی که به سنت شما پایبند نباشند واوامر تان را اجراننمایند چیست ؟ فرمود: نباید ‏کسی راکه خدا را اطاعت نمی‏کند پیروی کنید. والمراد بأولي الأمر منكم: أمراء الحق؛ لأن أمراء الجور الله ورسوله بريئان منهم‏‏، فلا يعطفون على الله ورسوله في وجوب الطاعة لهم.... وكان الخلفاء يقولون: أطيعوني ما عدلت فيكم‏‏، فإن خالفت فلا طاعة لي عليكم[130]

مراد از اولو الامر‏‏، امراء حق هستند چون خداو پیامبر از فرمانروایان ‏ستم پیشه بیزار است بنا بر این نمی‏توان آن‏ها راهم چون خدا ورسولش‏‏، ‏واجب الاطاعه دانست...وخلفای راشدین همواره به مردم می‏گفتند در مواردی که به عدالت رفتار می‏کنیم از ما اطاعت کنید ودر صورت مخالفت با [احکام الهی ] اطاعت ما برشما واجب نیست.

صاحب تفسیر کشاف که از علما ومفسرین بزرگ اهل سنت می باشد در ادامه همین بحث می‏گوید:چگونه خداوند اطاعت از امرای ستمگر را واجب می‏کند در حالی که آنها مطابق فرمان الهی باید " امانات را به اهلش برگرداند‏‏، به عدالت رفتار کنند و امور مورد نزاع را به کتاب وسنت عرضه کنند‏‏، در حالی که " امرای جور " نه امانت را ادا می‏کنند ونه دادورزی می‏ورزند و نه کتاب وسنت را داور قرار می‏دهند بلکه بنده شهوت وتابع هوی وهوسند.

مرحوم ‏آلوسی مفسر دیگر اهل سنت اولوالامر را " بزرگان صحابه " میداند که در امور آگاهی دارند [131] فخر رازی صاحب تفسیر کبیر مراد از اولوالامر را " اهل حل وعقد " میدانند واز همین رهگذر به حجیت ‏اجماع استدلال می‏کند چون می‏گوید از این آیه وجوب عصمت ‏اولوالامر فهمیده می‏شود که باید معصوم از خطا ‏باشد چون اگر معصوم نباشد واجب الاطاعه بودنش مستلزم اجتماع امر ونهی می‏گردد منتهی ایشان این معصوم را اهل حل وعقد امت میداند [132]

ملاحظه می‏گردد که علما ومفسرین اهل سنت مطلقا اطاعت از مخلوق را اگرمنجر به معصیت خداوند گردد نمی‏پذیرند وبه قول زمخشری در کشاف‏‏، خدا وپیامبر از " امرای جور بیزارند " وانگهی چگونه می‏توان حکم به اطاعت بی قید و شرط آنان نمود به علاوه این که خلفای راشدین نیز فقط در موارد مطابق با عدل طالب اطاعت بودند . یقینا امیرعبد‏الرّحمان در صدر " امرای جور " ‏قرار دارد و هیج مسلمانی نمی‏تواند مدافع رفتار‏های او یاشد.

4- 1 ابوحنیفه ومخالفت با سلاطین جور

آن‏ها که با اتکا به فرامین امیرعبد‏الرّحمان سرزمینهای اجرستان وزمین داور‏‏، دایه فولاد‏‏، چوره و کمسون و...را غصب کردند و همه ساله برای استفاده از علفچر‏های اراضی باقی مانده مناطق مرکزی هجوم می‏آورند چگونه داعیه پیروی از امام ابوحنیفه می‏کنند او که در برابر حکام جور مبارزه کرد وحکومت‏‏شان‏ را نا مشروع میدانست او که خود فقیه بود وبنیانگذار یک مذهب بزرگ فقهی در جامعه اسلامی‏‏، ‏مطالعه تاریخ زندگی اش نشان می‏دهد که ‏حکومت‏های ستم پیشه را ‏نا مشروع می‏دانست وقیام علیه آنان را واجب!‏

در سال‏های 121-122 ق که زیدبن علی ابن الحسین در برابر هشام بن عبدالملک خلیفه ستمگراموی ‏قیام کرد شماری از علما وفقها بطور مستقیم یا غیر مستقیم در این قیام شرکت نمودند که معروف ترین آنها ابوحنیفه بود مورخ مشهر بلاذری می‏نویسد:

وکتب زید الی اهل الآفاق کتبا یصف فیها جور بنی امیه وسوء سریرتهم ویحضهم علی الجهاد... وبعث الی ابی حنیفه فکاد ان یغشی... وقال من اتاه من الفقهاء ؟ فقیل له سلمه ابن کهیل‏‏، ویزید بن زیاد وهاشم البرید وابو‏هاشم الرمانی وغیرهم فقال لست اقوی علی الخروج ؟! وبعث الیه بمال قواه به [133]

زید به مناطق مختلف نامه‏های در باره ظلم وستم وبدرفتاری ‏بنی امیه نوشت و مردم رابه جهاد تحریک می‏کرد...وقتی به دنبال ابو حنیفه فرستاد او یکه خورد وگفت از فقها چه کسانی دعوتش را قبول کرده است ؟ به او گفته شد سلمه بن کهیل‏‏، یزید بن زیاد‏‏،‏هاشم البرید وابوهاشم رمانی وجمعی دیگر. ابوحنیفه گفت من قدرت خروج ندارم با این حال مالی رابرایش فرستاد تا با آن خود را تقویت کند.

برخی منابع می‏نویسند ابوحنیفه ضمن ارسال ‏مبلغ 4000 درهم از پول مخصوص خود ‏برای زید به او پیغام داد که با این پول سپاه و اسلحه تهیه کن ومن در حال حاضر امانت‏های ازمردم در نزدم هست که به این زودی امکان ندارد آنهارا به صاحبانش برگردانم هروقت ازادای امانات فارغ شوم من اولین کسی خواهم بود که با شمشیر کشیده در کنارت حا ضر خواهم شد وبر ضد ظلم وستم بنی امیه به جهاد خواهم پرداخت. پس از شهادت زید ابو حنیفه همواره تاسف می‏خورد که چرا فرصت نیافته با زید یکجا شهید شود [134]

در پی پیروزی عباسیان وبه خلافت رسیدن سفاح ابو حنیفه به کوفه مراجعت کرد ودر نخستین واکنش از بیعت کردن با سفاح

طفره رفت. بر خی از نویسندگان مسلم دانسته اند که ابو حنیفه خلافت عبا سیان را منکر بود و هرگز با سفاح ومنصور بیعت ننمود[135] وحتی زمانی که منصور منصب قضاوت را به وی پیشنهاد کرد او نپذیرفت وگفت: بهتر است در دجله غرق شوم اما شغل قضاوت را نپذیرم!‏ تا مبادا از این طریق کمک به " اثم و عدوان " نموده باشد [136]

در سنه 145 هق ابراهیم بن عبدالله محض معروف به نفس زکیه از نسل امام حسن ( ع)‏ در برابر منصور خلیفه عباسی قیام کرد. ‏دکتر حسن ابراهیم حسن مصری که از نظر مذهبی نیز مربوط به اهل سنت می‏باشد‏‏، می‏نویسد: ابو حنیفه بخا طر حمایت از این قیام مورد آزاروشکنجه خلیفه عباسی واقع گردید ومنصور وی را از کوفه به بغداد خواند وپانزده روزنگه داشت ‏وزهر داد وبکشت.[137]

ابوعبدالله صیرفی به سند خود از ابو اسحاق فزاری نقل کرده که ابو حنیفه کشته شد گا ن در راه یاری ابراهیم را همانند کشته شد گان جنگ بدر می‏دانست. وی حتی به ابراهیم نامه نوشت که به کوفه برود تا به کمک پیروانش منصوررا یا بکشد ویا دستگیر کند. بعدها یکی از همین نامه‏ها بدست منصور افتاد واورا با شربت زهر آلود مسموم کرد وبه همان زهر از دنیا رفت[138]

‏مالک بن انس پیشوای مذهب مالکی نیز نسبت به سیاست‏های خلفای عباسی معترض بود‏‏، ‏بدین منظورقیام محمد نفس زکیه برادر ابراهیم را در مدینه تأیید کرد وی نیز در این راه شکنجه‏های بسیاری تحمل کرد [139]

بنا بر این کسانی که ادعای پیروی از مکتب ومذهب ابوحنیفه ‏را ‏دارند باید رفتار و روش وکردار ومنش او را الگو قرار بدهند و بدانند که ابو حنیفه نه تنها آنان را واجب الاطاعه نمیدانست بلکه از اعمال ورفتار‏‏شان‏ بیزاری می‏جست و علیه آنان مبارزه می‏کرد حال چگونه می‏توان عبدالرّحمان را که با جنایاتش تاریخ افغانستان را مکدر ساخت‏‏، اولوالامر اعلام کرد وفرمانش را معتبر دانست ؟! ‏همو که درجنایت وجاری کردن جوی خون در تاریخ کم نظیر است. چگونه می‏توان جرئت جسارت به مقام ربوبی ونبوی کرد واین جلاد بزرگ تاریخ را مصداق اولوالامر اعلام کرد ؟؟!

جمع بندی ونتیجه

کوچ نشینی اگر در سایر کشورها به معنی زندگی متکی بر دام پروری و وابسته به طبیعت به شمار می‏رود در افغانستان یک پدیده کاملا سیاسی و زاییده اندیشه برتری طلبی وانحصار گرایی یک قوم در جهت استیلا بر اقوام دیگر است از این رو در تاریخ افغانستان می‏بینیم که سمت وسوی کوچیگری کوچیان را سیاست‏های خصمانه حاکمان تعیین می‏نمودند واساسا در ذهن و ضمیر مردم افغانستان کوچیگری به جای آن که تداعی بخش زندگی آرام صحرا نشینان باشد یاد آور خاطرات تلخ تهاجم وترور و تجاوز مردان مسلح با رمه‏های میلیونی بر خانه ومزرعه وزندگی ‏ده نشین می‏باشد.

علت اصلی این امر را باید در پیوند و پیمان تاریخی کوچی – حکومت جستجو کرد که فاجعه بار ترین بعدش ‏در مشارکت کو چیها در جنگ عبد‏الرّحمان علیه مردم شیعه و هزاره تبارز یافت. پس از جنگ امیر مذبور طی فرمان‏های متعدد بخشی وسیعی از هزارستان را به طوایف مختلف کوچی داد تا بدین ترتیب بافت جمعیتی منطقه را به نفع قبیله پشتون تغییر دهد. اقدام دیگر وی نسبت به اراضی سرد سیری بود که کوچی پاکستانی سرمای آن را تحمل نمی‏توانست ودر نتیجه اقامت دایمی‏برایش ناممکن بود لذا با فرمان‏های دیگری تمام ‏" مراتع ومرغزارها " و چراگاه‏های‏‏شان‏ را به کوچیان وا گذار کرد تا از این طریق عملا آن" بقیه السیف " را نیز در تقلای مرگ وزندگی قرار دهند. چون اساس زندگی روستای بر منابع طبیعی استوار است و با محرومیت از آن‏‏، هزاره ناگزیر یکی از سه گزینه را انتخاب می‏کرد:

1. ‏مبارزه و دفاع در برابر تجاوزگری

2. تحمل ودست پنجه نرم نمودن با مرگ وزندگی و سکوت در برابر تاراج مایملک ودارایی

3. مهاجرت و انتخاب آواره گی

با توجه به اینکه این سیاست ‏پس از شکست هزارستان اجرا گردید‏‏، زمینه مبارزه مسلحانه و دفاع وجود نداشت هرچند افراد بسیاری نیز بودند که کاسه صبر‏‏شان‏ لبریز می‏گردید و با اینکه میدانستند اقدام‏‏شان‏ انتحار است‏‏، به مقابله نا برابر می‏پرداختند. دسته‏های دیگری نیز بودند که راه دوم وسوم را برگزیدند.

فرمانروایان بعدی افغانستان نیز برای این که آرمان‏های امیر عبد‏الرّحمان را محقق کنند با صدور فرمان‏های دیگر و وضع قوانین ظالمانهء چون قانون علفچر به تأیید وتثبیت این سیاست پرداختند. در صورتی که زندگی روستائیان وابسته به علفچر است منع او از علفچر نادیده گرفتن حق حیات اوست.

به هر حال‏‏، داستان دردناک دادو ستد کوچی - حکومت بخشی از تاریخ سیاه این مملکت را تشکیل می‏دهد‏‏، تاریخی که در آن گله‏های ‏بی شمار شتران و گوسفندان کوچی پاکستانی از مزرعه انسان بومی‏سیر می‏گردید و او خود خون دل می‏خورد ونظاره گر مرگ خاموش ‏کودکانش بر اثر گرسنگی بود!‏! هزاره ده نشین مجبور و مکلف بود به خوست وجلال آباد "بست"( اعزام برای سربازی)‏ شود و در آن جا به بهانه عسکری به سخت ترین کارها گمارده شود ودر آخر در میان سنگ پاره‏های تنگ غارو دفن گردد بی آن که اشکی بر گونه ای بلغزد. اما کوچی معاف از خدمت عسکری بود.

هزاره " مالیات بر نفس " پرداخت می‏کرد وبرای تهیه روغن شرکت از بهسود تا کابل ‏مشک‏های روغن را با پشت حمل می‏کرد تا "رسید " حکومت را دریافت کند!‏ یک قطره روغن را بر کودکش حرام می‏نمود تا از عهده حواله حکومت بر آید اما کوچی معاف از هر نوع مالیات بود!‏

‏ ‏ ‏ ‏با این همه ‏کوچیان همواره تلاش داشته اند تهاجمات‏‏شان‏ را بر شمال ومرکز کشور توجیه قانونی نمایند؛ ‏با این ادعا که هر شهروندی درهر نقطه از مملکتش حق سیر وسفر و سیاحت دارد وما نیزبا توجه به همین حق‏‏، به هزاره‏جات و شمال می‏رویم در حالی که فرق ‏میان سیرو سفر قانونی و لشکر کشی و کوچیگری مسلحانه و غارتگری وآدم کشی برای هر خردمندی خالی ازشائبه است.

‏ ‏ کوچیان با استفاده از قدرت حکومت‏‏، بیش از یک قرن است که به پایمال کردن بومیان ‏پرداخته و هزاره‏جات را رها ‏نکرده اند و هنوز هم با قاطعیت خواستار تداوم تسلط‏‏شان‏ هستند چون سرزمینی بوده است که سالها ‏پول بدون کار‏‏، زمین بدون قیمت‏‏، چراگاه بدون زحمت و سود سرسام آور تجارت‏‏، و... یکسره نصیب کوچی می‏شده ‏است ‏بسی جهت نبود که کوچی با صدای بلند در حالی که بر سر کوهی در هزاره‏جات ایستاده و به " میش "‏های فربه شده اش می‏نگریست با لبخندی سرشار از رضایت ‏بگوید:

‏«هیچ شغلی در دنیا بهتر از شغل ما نیست.» [140]

پیامدهای دردناک این سیاست برای بومیان به ویژه هزاره‏ها عبارت بود از: قتل وغارت‏‏، فقر ناشی از تخریب مزارع ‏و محرومیت ازمنابع طبیعی‏‏، شکنجه‏های روحی و روانی‏‏، آواره گی و...اما برای کل جامعه افغانستان نیز آثار زیانباری به جا گذاشت که مهمترینش نهادینه ساختن اختلافات قومی‏ومذهبی ‏در کشور بود.

ارزیابی واعتبار سنجی فقهی – حقوقی این فرمان‏ها مظلومیت مضاعف هزاره‏ها را روشن می‏نماید از نظر حقوقی این فرمانها نه تنها فاقد اعتبار حقوقی و شرعی است که در برابر قوانین جهانی ‏واصول مسلم فقهی قرار می‏گیرد. چگونه می‏توان سخن از اعتبار فرمان عبدالرّحمان گفت آن هم در 120 سال پیش در حالی که او به عنوان یک جنایتکار جنگی وکسی که باقتل عام‏ها و نسل کشی‏هایش عملا تمام ‏اصول اخلاقی ‏وارزشهای انسانی را زیر پا گذاشته است!‏

نکته قابل توجه اینکه:

جامعه شیعه و هزاره باید باعقلانیت و درایت رویکرد‏‏شان‏ را تغییر بدهند ‏ما بیش از یک قرن است ‏در انزوا واسارت زندگی کرده و شلاق وشکنجه و"دار" و "کله منار" و جنگ روانی سازماندهی شده و...را تجربه کرده ایم آن چنانکه سرانجام‏ باور کردیم که ما برای بدبختی وتحمل مصائب آفریده شده ایم حق ما در محرومیت ماست حکومت و منصب و دانش وارزش از دیگران است "پول از هندو ‏و حکومت از افغان است.‏"[141]

ما قربانیان گمنامی‏بوده ایم که فریادمظلومیت مان را هیچ کسی نشنیده است!‏ ‏حتی در عصری به اصطلاح آزادی ودموکراسی!‏ ‏زمانی که بهسود در سال 87 درآتش بیداد می‏سوخت ‏دو صد هزار انسان برای اعتراض به خیابان‏های کابل سرازیر شدند اما آنگونه که باید حتی این صدا هم شنیده نشد. در سال 87 زمانی که رهبران جامعه هزاره با رییس جمهور کرزی ملاقات می‏کند و از وی می‏خواهد که جلو تهاجم مسلحانه کوچیها به هزاره‏جات ‏را بگیرد وی ‏با صراحت می‏گوید که: منع کوچی از علفچر نا ممکن است!‏[142]

می‏بینیم که چگونه رسوبات افکار و اندیشه‏های سلطه جویانه هم چنان در پی تداوم تسلط بر ماست و از طرفی بی صدایی ما و" فقدان یک استراتیژی واحد" به تقویت این تفکرات می‏پردازد. دیگران بر اساس اصول ضد انسانی بیش از یک قرن ما را قربانی کرده اند و اینک زمان آن فرا رسیده است که ما بر مبنای منطق واصول عقلایی و انسانی به باز خوانی تاریخ ‏و تغییرخط مشی مان بپردازیم

این رویکرد نو بدین معناست که ما باید در موضع مدعی ومطالبه گر قرار بگیریم تا مدافع‏‏، ما تا کنون به جرم گناهان مرتکب نا شده بی آنکه به ما فرصت دفاع داده شود بسیار سوخته ایم. اما اینک که به برکت خون‏های ریخته شده در راه عزت و آزادی‏‏، مردم ما به اعتماد و خودباوری‏‏، دانش ودرایت و آگاهی سیاسی رسیده اند ضرورت دارد که موضعگیری‏های مان نیز متناسب با جایگاه حقیقی ما باشد.

کوچیان صد سال است که شدید ترین شکنجه‏ها را بر ما روا داشته اند‏‏، خسارات جبران نا پذیر سیاسی‏‏، اقتصادی فرهنگی و روانی را بر ما تحمیل کرده اند آیا منطقی نیست که اندیشمندان ما بخصوص دانش آموختگان حوزه‏های حقوق و سیاست و شریعت به طرح پرسشهای در این زمینه بپردازند و به مطالبه این خسارات بیندیشند ‏؟ پرسشهای پیرامون تقلیل جغرافیای هزارستان وتصرف سرزمین‏های ‏ارزگان و اجرستان ودایه و پولاد وچوره وکمسون و بوباش و قلندر و... که هر کدام حدیث مفصلی دارد. در نخستین گام تدویر سمینارهای علمی‏و تدوین پایان نامه‏ها ‏و تمرکز تحقیقات آکادمیک روی این مسایل می‏تواند ما را کمک کند . به نظر می‏رسد ‏این روش‏‏، به تغییر معادله در مناسبات کوچی – ‏هزاره منتهی خواهد شد مشروط بر اینکه بازیگران این میدان از دانش و تعهد و آگاهی سیاسی‏‏، تاریخی بهره مند باشند و در صدد پرورش مبانی حقوقی وقانونی این بحث بر آیند ‏و در عین حال دغدغه نان و نام را نداشته باشند .کوته بینی وتک روی‏‏، ‏معامله گری و ‏محافظه کاری‏‏، ترجیح دادن منافع فردی وجناحی و... همواره موانع جدی بر سر راه تحقق آرمان‏های یک ملت محسوب می‏شود. درمبارزه سیاسی که با هدف استقرار عدالت انجام میگیرد تا آن جا که ممکن است باید این چالشها را از سر راه بر داشت ‏. هر فردی از جامعه ما ‏باید این مسأله برایش تکان دهنده و تامل بر انگیز باشد که چرا ‏هنوز ما فریاد می‏کشیم که خانه‏های ما را به آتش نکشید ؟

‏ ‏ ‏ ‏ ‏این بسیار رنج آور است کوچیان پس از تصرف بیش از 60 درصد زمین‏ها و سلطه غیر قانونی صدساله بر چراگاه‏های هزارستان باز هم ‏ با استناد به فرمان‏هایی حاکمی‏که به گفته ‏خود‏‏شان‏ ‏بیش از صد هزار نفر از اقوام مختلف افغانستان را قتل عام کرده است به روش ومنش گذشته وبلکه خطرناکتر روی آورده اند. ‏ امروز آنها در عوض اینکه پاسخگوی ستم‏های گذشته‏‏شان‏ باشند ‏به چپاولگری‏‏شان‏ ادامه می‏دهند‏‏، به جای آن که ما ‏زمین‏های اشغال شده مان را و خساراتهای سنگینی را که برما تحمیل نموده اند‏‏، مطالبه کنیم آنها طلبکارند!‏ این نشاندهنده ‏اوج بی عدالتی و تبعیض وتعصب در کشور است.

به هرحال ، سهل انگاری ما در این زمینه می‏تواند فاجعه بار باشد. بسیار ساده اندیشی است اگربه این ثبات نسبی و دولت نیم بند دلخوش نماییم.

راه‏حل‏‏ها

معضل کوچی وده نشین یک واقعیت است که سالها بر مردم افغانستان به ویژه ده نشینان زيانهاي جبران ناپذيري را به بار آورده است خسارات انسانی‏‏، ‏اقتصادی ، فرهنگی و...حتی خود کوچیان که به ظاهر اوضاع را ‏بر وفق مراد می‏دیده اند از این ناحیه ضربه هاي بسياري دیده اند چه ضرری بالاتر از اینکه خشونت وغارت وتجاوزگری جزء فرهنگ کوچی‏ها گردیده است. این مسأله كاملا روشن است و نياز به استدلال ندارد كه آنها به هر نقطه ای پا می‏گذارند نه تنها چراگاه‏ها و مزارع آن جا را به " خاک باد " بدل می‏كنند که ساکنانش را نیز به شکنجه می‏گيرند!‏ هرچند کوچی خود را به ظاهر فاتح میدان می‏دیده است اما در واقع او نیز باخته است‏‏، او بی آن که خود بداند آسایش گوسفندانش را بر آینده فرزندانش ترجیح داده است!‏ چون با محرومیت از مدنیت و دانش وفرهنگ عملا زندگی چوپانی ‏را برای او رقم زده است.

بنا بر این عقلانیت اقتضای آن را دارد که در اندیشه راه‏حل‏‏های مناسب‏‏، ‏منطقی وسودمند به حال طرفین باشیم. به نظر می‏رسد راهکارهای ذیل در برون رفت از این بحران ما را مدد می‏رساند:

الف)‏ ابطال فرمان‏ها

‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏دولت افغانستان و وطنداران کوچی اگر می‏خواهند این غائله پایان یابد‏‏، استدلال واستناد به فرمان‏های فرسوده یک قرن پیش را کنار بگذارد چون حاکمان هر عصری در اندیشه تثبیت تسلط‏‏شان‏ بر رعیت ازهر تیره وتباری به هر قیمتی بوده اند حتی اگر شعار طرفداری از یک قوم را سر می‏داده اند به خاطر تحکیم قدرت‏‏شان‏ بوده وگرنه کوچی وبومی‏را این چنین در تقابل قرار نمی‏دادند پس" قوم" نیز برای آنان پله صعود ‏برای رسیدن به قدرت وثروت وشهرت بوده اند!‏ در این میان آنکه قربانی شده است اقشار محروم بوده اند ‏!

دولت افغانستان اگر دغدغه امنیت و وحدت ملی را دارد نباید به این فرمان‏ها به عنوان" اسناد دست داشته کوچیها " بنگرند چون ‏تأیید این فرمان‏ها به دلیل ماهیت ظالمانه شان‏ ‏نه با قانون اساسی ونه با قوانین بین المللی ونه با فقه حنفی وجعفری سازگار است‏‏، اصرار بسیار بر این فرامین منجر به باز شدن دوسیه‏های بزرگتر ومشکلات بیشتری خواهد شد.

ب) تفکیک کوچیها

‏ ‏ ‏ ‏کوچی در افغانستان یک عنوان است ‏برای سوء استفاده کسانی که با کوچی تعریف شده در قانون فرسنگ‏ها فاصله دارند جمع زیادی امروزه ادعای کوچی بودن و استفاده از امتیازات آن را دارند در حالی بیش از هر بومی‏زمین دارند‏‏، شرکت‏های ترانسپورتی دارند و… « در تعریف کوچی کسانی شامل است که که دارای ملکیت‏های مشخص نبوده ودرهیچ جای افغانستان مسکن گزین نباشند. در حالی که در مناطق لوگر وجلال آباد بیشترین قلعه‏های بلند از کوچیهاست و آنها هزاران جریب زمین در اختیار دارند. کوچی یعنی کسی که زمین وملک ندارد فقط مالدار است »[143] پس کوچی زمین دار و کوچی بی زمین باید تفکیک شوند. از طرفی دیگر عده زیادی در پی اغراض سیاسی مشخص هستند که نه برای چرای دام‏های‏‏شان‏ بلکه برای غارتگری وآدم کشی رهسپار روستا‏های ‏مردم بی دفاع می‏شوند. پس کوچی چپاولگر کوچی نیست‏‏، قطاع طریق است‏‏، اخلال گر نظم وامنیت وثبات کشور است.

‏ ‏ ‏ ‏ متأسفانه‏ تاریخ کوچيگری کوچیان در گذشته و حتی در سالهای اخیر بر این مدعا مهر تأیید می‏زند. تا این تفکیک صورت نگیرد حل این معضل هم چنان یک معما باقی خواهد ماند.

ج)‏ خلع سلاح نمودن کوچیها

‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏مسلح بودن کوچیها حتی با سلاح‏های ثقیله چون راکت وهاوان پیکا و... امری مسلم است ‏و متأسفانه‏ این سلاح چون شمشیری در دست زنگی مست مردمان بسیاری را بیچاره نموده است.

‏ پس از به وجد آمدن امنیت نسبی در کشور‏‏، از طرف دولتمردان وجامعه جهانی پروژه‏های جمع آوری اسلحه تحت عنوان دایاگ ودی دی آر به راه افتاد و مردم هزاره‏جات پیش از همه از این طرح استقبال نمودند وهرچه تفنگ وفشنگ داشتند‏‏، صادقانه به دولت تحویل دادند تا در پروسه صلح وثبات وسازندگی سهم بگیرند غافل از آن که در این دولت داشتن سلاح برای آنها غیر مجاز است و قانون در مورد آنها اجرا می‏گردد نه کوچیانی که ‏با سلاحهای ثقیله و خفیفه در روز روشن بر آنان یورش می‏برند.

کوچیها ‏اگر خلع سلاح نشوند مردم بومی‏نیز برای دفاع از خانه ‏و کاشانه و ملک و مزرعه‏‏شان‏ به سلاح پناه برده وبا هر قیمتی به تهیه سلاح خواهند پرداخت. وآنگاه امنیت وحاکمیت دولت نیز با ‏مخاطره جدی مواجه خواهند شد

د)‏ بی طرفی دولت

‏ ‏ ‏ ‏ کوچیگری با شیوه کنونی توسط نظام‏های فا شیستی به وجود آمد وبا حمایتهای بی قید وشرط آنها تداوم یافت متأسفانه‏ در سالیان اخیر نیز نشانه‏های از این سیاست مشاهده گردید چنانکه به آتش کشیدن بهسود با نظارت و بلکه با حمایت اردوی به اصطلاح ملی صورت گرفت . رییس جمهور کرزی پس از آن که تمام ‏مزارع مردم ویران گردید و ده‏ها تن ‏کشته وزخمی‏ و هزاران خانوار آواره گردید ‏فرمان برگشت کوچیان را صادر نمود. و بجای محکومیت تجاوزات وجنایات رخ داده‏‏، هیئت دولت را مؤظف به ارزیابی و پرداخت "خسارات متوقعه ناشی ازعدم دسترسی کوچیان به علفچر" نمود. ‏با این وضعیت حل این معضل ممکن نخواهد بود. البته یک تحلیل این است که فرمان برگشت رئیس جمهور پس از آن صادر گردید که هزاره‏ها بصورت نسبتا هماهنگ‏‏، عملیات موفقی ‏را در منطقه " دهن تنور " بهسود علیه کوچیها اجرا نمودند و رئیس دولت احساس کرد پس از این ، تداوم این بازی‏‏، به نفع کوچی نیست‏‏ و بهتر است برگردد.

دولت باید با تعیین مراجع ذیصلاح و محکمه مورد اعتماد طرفین در فضای بدور از تهدید و زور گویی زمینه زندگی مسالمت آمیز شهروندان افغانستان را فراهم نمایند.

ه)‏ اسکان کوچیها

‏ ‏ ‏ ‏ درهركشوري قانون اساسی من حیث یک وثیقه معتبر ملی مطرح می‏باشد در کشور ما نیز اگر این نگاه وجود داشته باشد باید به مواد آن وقعی نهاده شود. اسکان کوچی‏ها با صراحت به عنوان یکی از وظایف دولت ذکر گردیده است لذا دولت می‏تواند با یک رویکرد مثبت ملی وبدون آن که حقوق دیگر شهروندان را تضییع نماید ‏زمینه اسکان دایمی‏کوچیها را فراهم نماید. البته مشروط بر این که قبل از انجام این مهم‏‏، صادقانه به تفکیک کوچی واقعی و کوچی قلابی بپردازند در غیر این صورت نمی‏توان چندان امیدوار بود.

به امید روزی که هموطنان ما از گذشته‏های فاجعه بار عبرت بگیرند و ‏ازهر مذهب وملیت با صلح وصفا و مهر ومحبت در کنار هم زندگی نمایند.



منابع ومآخذ

1. کاتب هزاره ، فیض محمد سراج التواریخ ج3 ب 1 ارگان نشراتی سید جمال الدین حسینی (حبل الله)‏،چاپ‏اول ، قم‏‏1372

2. تیمور خانوف‏‏، ل ، تاریخ ملی هزاره ،‏ مترجم عزیز طغیان نشر اسماعیلیان قم ‏1372

3. فرخ، سید مهدی ، نظری به مشرق ،تاریخ سیاسی افغانستان ج1 ، چاپخانه مجلس ایران 1314

4. غرجستانی، محمد عیسی ، کله مناره‏ها در افغانستان، ناشر اسماعیلیان قم1372

5. غبار ، غلام محمد ، افغانستان در مسیر تاریخ، نشر جمهوری، چاپ اول 1384

6. فرهنگ،ا میر محمد صدیق ، افغانستان در پنج قرن اخیر، چاپ نوزدهم با ویرایش محمد کاظم کاظمی، نشر عرفان تهران 1385

7. ه میتلند ، م پی جی هزاره‏ها وهزارستان گزارش کمیسیون سر حدی افغان و انگلیس ازسالهای 89- 1878 ترجمه محمد اکرم گیزابی ‏مقدمه و پاورقی حاج کاظم یزدانی قم 1372

8. امیر عبد‏الرّحمان ، تاج التواریخ ج 1و 2 انتشارات میوند کابل 1373

9. ع ریاضی هروی ، محمد یوسف ، عین الوقائع به کوشش محمد آصف فکرت هروی (تاریخ افغانستان)‏ چاپ اول دانشگاه تهران 1369

10. یزدانی ، حاج کاظم ، صحنه‏های خونینی ازتاریخ تشیع در افغانستان ‏چاپ اول 1370

11. ه مقصودی ، عبدالحسین ، هزاره‏جات سر زمین محرومان کوئته پاکستان 1368

12. نایل ، حسین ، سایه روشن‏های از وضع جامعه هزاره چاپ اول قم 1372

13. دشتی ، ابو احسان ، ژئوپولیتیک تسلط انجینیر ( نسخه چاپ نشده)‏

14. ارزگانی ، علامه محمد افضل بن وطن داد ، مختصر المنقول در تاریخ هزاره و مغول ‏ قم بی تا

15. یزدانی ، حسین علی حاج کاظم ، پژهشی در تاریخ هزاره‏ها ج یک چاپ اول ‏ 1372 ‏قم و جلد 2 چاپ اول 1373 ‏ ‏

16. اخلاقی ، محمد اسحاق ، هزاره در جریان تاریخ ج 1و 2 انتشارات شرایع قم 1380

17. ه پولادی ، حسن ، هزاره‏ها ( تاریخ‏‏، فرهنگ‏‏، سیاست‏‏، اقتصاد)‏ مترجم علی عالمی‏کرمانی‏‏، نشر عرفان تهران 1381

18. ن قندهاری‏‏، طالب محمد حسین ، نگاهی به دیروز وامروز افغانستان ناشر مهاجر غزنوی چاپ پیوند1362

19. فرهنگ ، سید محمدحسین ، جامعه شناسی و مردم شناسی شیعیان افغانستان‏‏، موسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی قم ‏ 1380

20. موسوی‏‏، سید عسکر ، هزاره‏های افغانستان (تاریخ‏‏، اقتصادی‏‏، سیاسی)‏ ترجمه اسدالله شفایی ناشر موسسه فرهنگی هنری نقش سیمرغ 1379

21. داوودی ، عبدالمجید ناصری ، مشاهیر تشیع در افغانستان ج 2 موسسه آموزشی پژهشی امام خمینی قم 1380

22. موسوی بجنوردی ، کاظم ، دائره المعارف بزرگ اسلامی تهران ‏1378

23. محمد نسل ،غلام رضا مجموعه مقررات دیوان بین المللی کیفری( ترجمه ) ‏با دیباچه دکتر محمد آشوری نشر دادگستری 0 138 ‏

24. نایل ، حسین ، ساختارطبیعی هزاره‏جات چاپ اول قم 1381

25. پاپلی یزدی ، محمد حسین ، افغانستان اقوام – کوچی نشینی ترجمه مجموعه مقالات به کوشش ‏ ‏انتشارات آستان قدس رضوی مشهد ‏ ‏1372

26. جاغوری ، حیدر علی ، هزاره‏ها وهزاره‏جات باستان در آیینه تاریخ چاپ اول 1371

27. وبسایت کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان www.aihrc.org.af

28. سایت کابل پرس www. Kabulpress.org

29. لعلی ، علیداد ، سیری در هزاره‏جات ‏ قم1372

30. ه تشید ، علی اکبر ، هدیه اسماعیل یا قیام سادات برای تصاحب خلافت ، دارالکتب الاسلامیه تهران 1385

31. گروه پژوهشی سینا ، افغانستان در سه دهه اخیر قم 1381

32. دولت آبادی ، بصیر احمد، هزاره‏ها از قتل عام تا احیای هویت قم 1385

33. جعفري لنگرودی ، محمد جعفر، ترمینولوژی حقوق .نشر گنج دانشف تهران 1386

34. منابعی که علامت (ش) دارند از نرم افزار المکتبه الشامله ‏ http://www.shamela.ws که یک موسوعه بزرگ معارف اسلامی‏است اخذ گردیده

35. الموسوعیه الفقهیه الکویتیه/ ش

36. الشرح الصغیر ج4./ش

37. القوانین الفقهیه ص344 ‏/ش

38. ابن قدامه المقدسی،ابی محمد عبدالله ابن احمدبن محمد ، المغنی ‏ ، ج6.نشر عالم الکتب ، بیروت

39. سایت سلام www. Justicef.net

40. سایت جمهوری سکوت ‏ ‏ ‏ www.urozgan.net

41. محقق کابلی ، قربانعلی ، ا ستفتاءات جدید ‏ ‏ 1381 ‏

42. السیستانی ، السید علی ، منهاج الصالحین ‏./ ش

43. فقه الحضاره ‏ /ش‏ ‏ ‏

44. الاختیار لتعلیل المختار/ش

45. سرخسی ، محمد ابن ابی سهل، المبسوط ‏ابو بکر/ش

46. تبیین الحقایق شرح کنز الد قائق ‏ /ش

47. بدائع الصنایع فی ‏ترتیب الشرایع ‏/ش

48. اصفهانی ، ابوالفرج (284- 356)‏ ، مقاتل الطا لبین ‏ ترجمه سید‏هاشم رسولی محلاتی مقدمه و تصحیح علی اکبر غفاری بی تا

49. ابراهیم حسن ، حسن ، تاریخ سیاسی اسلام ،ترجمه ابوالقاسم پاینده ، نشربدرقه جاویدان ، تهران 1385

50. آلوسی البغدادی ، سید محمد ، تفسیر روح البیان. انتشارات دارالفکر بیروت

51. تفسیر بحرالمحیط /ش

52. تفسیر نسفی ‏/ش

53. الامام فخر رازی ، تفسیر کبیر، دار احیاء تراث العربی بیروت1422 ه ق

54. بلاذری ، انساب الاشراف ‏ج3 /ش

55. جعفریان ، رسول ، تاریخ سیاسی اسلام 2 (تاریخ خلفا از رحلت پیامبر تا زوال امویان) ‏انتشارات دلیل ما

56. اضواءالبیان فی تفسیر القرآن /ش

57. سیوطی ، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر الماثور ، دارالفکر بیروت 1422 هق

58. الزمخشری ، تفسیر کشاف /ش

59. ‏محقق کابلی ، قربانعلی ، توضیح المسائل 1380

60. مکی العاملی ، محمد ، اللمعه الدمشقیه کتاب الحدود ‏ /ش

61. فتح القدیر/ش

62. ابن اثیر ، الکامل فی التاریخ 5/ش

63. ابن خلدون ، عبدالرحمن ابن محمد ، کتاب العبر ودیوان المبتداوالخبرفی ایام العرب و العجم والبربر ج 3 ص 9،موءسسه الاعلمی للمطبوعات بیروت 1418

64. طبری ، ابی جعفر محمد ابن جریر ، تاریخ الطبری المعروف بتاریخ الامم و الملوک موئسسه الاعلمی للمطبوعات بیروت 1418

65. جوزجانی ، منهاج سراج ، طبقات ناصری ‏ با تصحیح عبدالحی حبیبی ج1 انجمن تاریخ افغانستان مطبعه کابل 1342 ‏

66. هفته نامه وحدت ارگان نشراتی حزب وحدت اسلامی‏افغانستان در ایران - ‏قم

67. هفته نامه بنیاد وحدت ارگان نشراتی حزب وحدت در ایران مشهد

68. افغانستان در قرن بیستم‏‏، ظاهر طنین‏‏، چاپ اول انتشارات عرفان تهران

69. http: bigzad. Org

70. Javedjoya.wordpress.com وبلاگ معلوماتی هزارستان / دستگیر پنجشیری

71. حارث، عبدالله haris Abdulla. ‏-/ ‏www.archive.khawran.com

72. حبیبی ، عبدالحی ، تاریخ افغانستان بعد از اسلام تهران انتشارات افسون 1380






1. مسئله کوچندگان افغانستان و راههای حل عادله آن، آکادمیسین دستگیر پنجشیری Javedjoya.wordpress.com ‏وبلاگ معلوماتی هزارستان


2. معضله کوچیها بااهالی حصه دوم بهسود سایت کمیسیون حقوق بشرافغانستان .


3. افغانستان، اقوام و کوچ نشینی ، دانیل بالان ،ص 270.


4. همان، ص 190. ‏


5. ‏همان، ‏ص 26.


6. ژئوپولیتیک تسلط انجینیر ابو احسان دشتی ( نسخه چاب نشده ) دفتر14 ص 72 یه نقل از بحران در حقوق ارضی لیزالدین ویلی ترجمه انجینیر علیداد لعلی. ‏ ‏ ‏ ‏ ‏


7. جامعه شناسی ومردم شناسی شیعیان افغانستان، ص 104.


8. ‏ ‏پژوهشی در تاریخ هزاره ها ،ج 2، ص 208.


9. تاریخ ملی هزاره، ص60.


10. ‏ جامعه شناسی ومردم شناسی شیعیان افغانستان، ص 105.


11. پژوهشی در تاریخ هزاره ها، ج 2، ص 209.


12. سایه روشنهایی از وضع جامعه هزاره ، ص 77.


13. ‏ ‏پژوهشی در تاریخ هزاره ها ج 2ص‏‏، ‏سایه روشنهایی از وضع جامعه هزاره ص‏81 ‏.


.14 سایه روشنهایی ازوضع جامعه هزاره، ص81 به نقل از سراج التواریخ کاتب هزاره. ‏


15. همان، ص86 .


16. ‏سایه‏روشنهایی از وضع جامعه هزاره، ‏ص31 به نقل از مسئله ای هزاره جات ( در کتاب تمدن ایرانی ) ترجمه دکتر عیسی بهنام تهران 1337


17. ‏پژوهشی در تاریخ هزاره ها، ج 1، ص 168.


18. تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص 26.


19. پژوهش در تاریخ هزاره ها، ج 2، ص 108 به نقل از جغرافیای صنف نهم چاپ کابل ص 22-23.‏


20. افغانستان در مسیر تاریخ، ‏ص 354 -355 ‏.‏


21. ‏پژوهشی در تاریخ هزاره ها، ج 1 به نقل از مجله جنگ غرجستان ش 1 ص 29.


22.‏ هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت.


23. ‏ ‏سیری در هزاره جات، ص 358.


24. ‏دوبیتی های زیر که ازگذشته ها ی دوربر زبان زنان هزاره جاری بوده ‏است بخوبی اوج مظلومیت هزاره وبیدادگری کوچیهارا منعکس میکند. آنها براساس یک نظام ناعادلانه تجاری اجناس‏‏شان‏ رابا جبر به مردم هزاره می فروختند وازطرفی با اتکا به قدرت حکومت‏‏، زمینهای‏‏شان‏ را تصرف میکردند. نکته دیگری قابل استفاده از این غمنامه ها این که : پاکستانی بودن کوچیها ‏امری مسلم بوده ومردم افغانستان نیز آنهارا باهمین هویت میشناخته اند. !‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏



!خدایا اوغون کوچی میا یه
اگه جایداد مونه ازمو بگیره

ازپاکستان موگه اوغو میا یه
‏دوتوب "جیمه"ده سرمو سخت موکونه





نمیدانی ده سرمو چی میا یه ؟
دیگه مالومه که هرچی میا یه

پشت قروت پشت روغو میا یه
‏‏تمام سال مونه بدبخت موکونه




‏برگردان : خدایا! افغان (پشتون ) کوچی می آید! نمیدانیم که برسرما چه خواهدآمد ؟ اگر ملک وزمین مان را ازمابگیرد دیگر معلوم است که هرچیزی(بلای) می آید. گفته میشود : افغان(پشتون کوچی)ازپاکستان برای (خرید؟) قروت وروغن (حیوانی) می آید. آنها (به بهانه معامله!) دو توب(هرتوب تقریبا معادل 30 متر پارچه است) "جیم"(یک نوع پارچه قدیمی خیلی کم ارزش پاکستانی) رابا جبر به ما میفروشند واین گونه ما را بدبخت می کنند.‏


25. هدیه اسماعیل یا قیام سادات برای تصاحب خلافت، ص 215-218.


26. الکامل فی التاریخ ابن اثیر، ذکر غزوه الغور، ج2 ،ص125 و تاریخ ابن خلدون، ج 3 ،ص 9، تاریخ طبری، ج 3 ،ص 204.


27. طبقات ناصری، ‏ ج1 ،ص324. ‏ ‏


. ‏ افغانستان در سه دهه اخیر ص1079 به نقل ازروزنامه خراسان یک شنبه ‏22/6 /1377[28]


. ‏هفته نامه وحدت قم ‏8 سنبله 1380 ش 380 و هفته نامه بنیاد وحدت ‏مشهد 28 عقرب 1377 به نقل از رادیو دری امریکا .[29]


‏. همان‏‏، نقل از ماهنامه صراط شماره های 3 4‏‏، 5 و6‏‏،1377. [30]


31. ‏تاج التواریخ، ص 262-263. ‏


32. ‏صحنه های خونینی از تاریخ تشیع در افغانستان، ص65 نقل ‏از بحرالفواید بخش ضیاءالمعرفه 44 – 74. ‏


33. ‏تاج التواریخ، ص 265.


34. عین الوقایع، ص227.


35. نگاهی به دیروز و امروز افغانستان، ص29.


36. ‏همان، ص 30.


37. مشاهیر تشیع درافغانستان، ‏ج2، ص 24[37].


38. تاج التواریخ، ص263.


39. هزاره در جریان تاریخ، ج 2، ص 513 .


40. رمان باد بادکباز .


41. هزاره ها ، سید عسکر موسوی، ص 183.


42. سراج التواریخ، ج3 ،ب1 ،ص 376 .‏


43. هزاره ها، سید عسکر موسوی، ص216-217 ‏/ هزاره جات سرزمین محرومان ص 225- 28 / ‏ هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت، ‏ص362.


44. هزاره ها وهزارستان ، پي ، جي ميتلند . ‏


45. کله مناره ها در ‏اففانستان، ص 141 به نقل از سراج التواریخ، ج3، ص715.


46. نگاهی به دیروز وامروز افغانستان، ‏ص 29. ‏


47. ‏صحنه های خونینی از تاریخ تشیع در افغانستان، ص 381 براساس اسنادی شماره 1170 و1163 ‏موجود در آرشیف ملی. ‏


48. ‏ژئوپولیتیک تسلط، ‏دفتر9 ،ص 50-52.


49. هزاره ها‏‏، حسن پولادی، ص 521.


50. ‏همان ، ص526 .


‏51. ژئوپولیتیک تسلط دفتر 9 ص 50- 52‏‏، ‏هزاره ها حسن پولادی ص 521– 526.


52. افغانستان، اقوام و کوچ نشینی، ص 235 مقاله ابراهام روزمان ‏و پائولا ج. رابل.


53. ژئوپولیتیک تسلط، ‏د14 ،ص 14.


54. سایت ‏کابل پرس، گزارش از بهسود 87 به نقل ازتام کوگلان در ‏دیلی تلگراف. ‏


55. جنگ برسر زمین وآب : www.economist.com /asia

56. کوچیها وسیله برای بازیهای سیاسی عبد الله حارث به نقل از کریستین ساینس مانیتور


haris Abdulla.htm / ‏www. archive.khawran.com

57. هزاره جات سرزمین محرومان، ص 64




58 . افغانستان اقوام و کوچ نشینی‏‏، ص 95 مقااله برنت گلاتزر دانشگاه هایدلبرگ ومایکل. ج. کازیمر دانشگاه کلن.




59. هزاره جات سرز مین محرومان ، ‏ص 14- 15.


60. همان، ص 18- 19.


61. همان، ص203.


62. ‏سراج التواریخ، ص 408. ‏


63. ‏همان ، ص 415.


64. ‏همان، ص417.


65. همان، ص 416.‏ ‏


66. همان، ص 403 – 404. ‏


67. صحنه های خونینی از تاریخ تشیع در افغانستان، ص 251 به نقل از سراج التواریخ ص 751-782. ‏


68. عین الوقایع، ص227 هزاره‏ها پولادی ص 440.


69. سراج التواریخ، ص 440.


70. ژئوپولیتیک تسلط، دفتر 10 ،ص150 به نقل از بحران در حقوق ارضی، ص 40.


71. مختصرالمنقول در تاریخ هزاره ومغول، ص ‏152.


.72افغانستان در پنج قرن اخیر ‏، ص446 .


73. ‏سراج التواریخ فیض محمد کاتب هزاره .


74. ‏تاریخ تشیع ‏یزدانی، ص 380 نقل از سراج 986 – 987.


75. تاریخ ملی هزاره تیمور خانوف، ص248.


.76 سراج التواریخ فیض محمد کاتب هزاره، ص 423.


77. ژئو پولیتیک تسلط، ‏ دفتر 10 ،ص33.


78. تحقیقی در باره هزاره ها وهزارستان گزارش کمیسیون سرحدی افغان وانگلیس ص 37 و سایه روشنهای از وضع جامعه هزاره ‏ ‏ص 106 هزاره ها حسن پولادی ‏ص 496.


79. ژئوپولیتیک تسلط دفتر 12 ص12 – 15 و تحقیقی در باره هزاره ها وهزارستان گزارش کمیسیون سرحدی افغان وانگلیس


80. ژئوپولیتیک تسلط دفتر 12 ص14 به نقل از بحران در حقوق ارضی لیزالدین ویلی ‏نسخه خطی ص 20

آمار از واحد تحقیقات وارزیابی افغانستانAREU


81. این نمونه دیگری ‏از بازی های سیاسی است که در تاریخ نسبت به مردم ما انجام شده است. ‏در زمان عبد الرحمن مامورین مالیات وقتی زمین های هزار غزنی را به قید جریب می آوردند‏‏، عمدا زمین های بایر را جزء زمین های مزروعی حساب نمودند تا مردم از ادای مالیات عاجز بمانند ( صحنه های خونینی از تاریخ ‏تشیع درافغانستان ص 203 ) ‏


82. محمد تقی مناقبی سخنرانی در انجمن کاتب زمستان 87


.83 سراج التواریخ، ص 445.


84. ‏سراج التواریخ، ص ‏445و تاریخ ملی هزاره ‏ ص249و 267.


85. هزاره جات سرزمین محرومان، ص 126.


86. ژئو پولیتیک تسلط، د ‏9/ ص52 .


87.‏ ‏ صحنه های خونینی از تاریخ تشیع در افغانستان ص 122[87]

‏ ‏منه ‏قلعه نجف گلهای تازه ‏ ‏ ‏ ‏ ‏‏نجف کشته شده در ماه روزه

‏ ‏ ‏از نوکرون جور به جور نجف ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏از تفنگای بغل پر نجف ‏

از تفنگای مچکی شیرو ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ازو طفلای سر مونتی شیرو

‏صبای گاه تخ نیکلی بر آمد ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏دو غنچه گل ز اشترلی بر آمد

نجف بیرار دشتی برگیر شی می شد ‏ ‏ ‏ ‏ خونده تفنگ یازده تیر شی می شد

‏تاجور آغه ده گنجینه بیکسه ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ پیچه سیاه بلی روی شی رغسه


88. تاریخ ملی هزاره، ص 259 هزاره ها سید عسکر موسوی ص 181 به نقل از فردیناند وکاتب هزاره.


89. سراج التواریخ، ‏ص 370.


90. هزاره جات سرزممین محرومان، ‏ص 65 .


91. صحنه های خونینی از تاریخ تشیع در افغانستان، ص380 نقل از سراج ص 987 .


92. هزاره ها، سیدعسکر، ص 181 ، ژئوپولیتیک تسلط دفتر 16 ص 111‏‏، سراج التواریخ ص 401 و 423 .


.93‏یکی ازدوبیتی ( غمنامه ) های قدیمی هزاره گی ضمن آن که اوج مظلومیت انسان هزاره را به تصویر می کشد وآرزوهای اورا با بزرگ شدن پسرش ‏بیان می کند‏‏، ستم های کوچیان را نیز به خوبیبه تصویر می کشد : ‏

‏بچه کته شوی اوغونه ایکو ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏شترون لب خرمونه ایکو

‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ از لب موری مو قد توب جیم شی ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ آده گون توپک اوزونه ایکو

برگردان : پسرم!‏ ( آرزو میکنم ) بزرگ شوی واوغان ( پشتون کوچی ) را ( ازملک وزمینت ) برانی ‏ و شتران‏‏شان‏ را که بر لب خرمن ( جو / گندم ‏) ‏ماست ‏برانی ‏و آده ها ( زنان کوچی ) ی را که تزئین شده به لباسهای سنتی اند با توب ( تقریبا معادل 30 متر ) جیم (یک نوع ‏پارچه کم ارزش پاکستانی )‏‏شان‏ از لب موری ( منفذ فوقانی خانه های روستا ی در هزاره جات ) ما ‏بران!‏ ‏

بیت آخر اشاره به این مطلب دردناک دارد که در گذشته کوچیان تاجر پیشه هنگامی که می خواستند بر اثر سردی هوا هزاره جات را ترک کنند اجناسی ‏( ‏پارچه و... ) ‏ که روی دست‏‏شان‏ می ماند از موری خانه های مردم هزاره می انداختند ومیگفتند : « داقیمت بیاوردسته واخلم » قیمت این را سال آینده از این جا می خواهم!

‏ ‏پِژوهشگرمحترم ‏انجینیر دشتی در این قسمت نکته ظریفی را یاد آوری می کند : این مسئله حکایت گر جبر طاقت فرسا ی ‏است ‏که مردم هزاره هنگام کوچ کوچیان درب های منازل‏‏شان‏ را می بستند تا بدهکارنشوند لذا آن ها کسی را نمی یافتند وپارچه ها را از" موری " خانه ها می افکندند.


94. اساسنامه دیوان بین المللی کیفری- مجموعه مقررات دیوان بین المللی کیفری ‏ص13-20


95. گزارش کمیسیون حقوق بشر افغانستان درسال های 86و87


96. همان


97. گزارش کمیسیون حقوق بشردر مورد فاجعه بهسود 1387.


98. گزارش کمیسیون حقوق بشردر مورد فاجعه بهسود 1387.


99. گزارش کمیسیون حقوق بشردر مورد فاجعه بهسود سال 86 و 87.


100. گزارش کمیسیون حقوق بشردر مورد فاجعه بهسود سال 86 و 87.


101. هزاره ها، سید عسکر موسوی، ص 154 نقل از کاتب هزاره ‏1331،ج3 ،ص 558.


102 .نقل از تاج التواریخ ‏همان ص155


103. همان ص 157


104. افغانستان در پنج قرن اخیر ص 441


105. ‏افغانستان درقرن بیستم ‏ ص21


106. هزاره ها سیدعسکر موسوی ص156


107. دوسه روز پیش ‏حامد کرزی برای ‏دومین بار برکرسی ریاست جمهوری کشور تکیه زد ومراسم تحلیفش بصورت با شکوه برگزار گردید تلویزیون های خارجی وداخلی مکرر تصویر آقای کرزی را نشان میداد که با صدای بلند در برابر ملت افغانستان ونمایندگان جامعه بین الملل !

! سوگند یاد می کرد که حافظ حقوق ملت افغانستان باشد نا خود آگاه به یاد تیتر یکی از خبر گزاریهای وطنی افتادم که نوشته بود : ‏«جناب رییس جمهور!‏ این بار صادقانه سوگند یاد کن » ‏


108. ‏ترمینولوژی حقوق / 214


109. ‏الموسوعیه الفقهیه الکویتیه باب حریم القریه 219 - الشرح الصغیر ج4 ص88 ومابعدها. والقوانین الفقهیه ص344 ‏و ‏ ‏ ‏ الحطاب6 /3 وابن عابدین 5/278


110. ‏المغنی ج6/ 151


111. واکاوی فقهی حقوقی کوچیگری ‏ابراهیم حسن زاده به نقل از مجلة الاحكام/ 245


112.‏ ا ستفتاءات جدید آیته الله العظمی محقق کابلی 1381 ‏ص 362


113. ‏منهاج الصالحین السیستانی 2 /256-25


114. منهاج الصالحین 2/256-257 و فقه الحضاره ‏ص121 ‏ ‏ ‏ ‏


115. الاختیار لتعلیل المختار ص 250


‏116. المبسوط ص230‏


.117اللمعه الدمشقیه کتاب الحدود


.118رساله توضیح المسائل آیه الله العظمی محقق کابلی ص 537


‏119. ‏ ‏اللمعه ادمشقیه کتاب الحدود


120. همان ص 607


121. المبسوط کتاب السرقه باب قطع الطریق


122. ‏فتح القدیر، کتاب السرقه‏‏، باب قطع الطریق ‏


123. ‏تبیین الحقایق شرح کنز الد قائق ‏باب قطع الطریق جزء 9 ص 239 و بدائع الصنایع فی ‏ترتیب الشرایع ‏فصل فی حکم قطع الطریق جزء 15 ص255.


124. ‏عین الوقایع ص 221


125. صحنه های خونینی از ‏تاریخ تشیع در افغانستان ‏ ص254


126. ‏قرآن مجید سوره ‏نساء/ 59


127. ( امام علی ‏) ‏ - ‏فان هذاالدین قد کان اسیرا فی ایدی الاشرار


128. اضواءالبیان فی تفسیر القرآن


129. ‏الدر المنثور ص154 ذیل آیه 59 سوره نساء

130. تفسیر کشاف ذیل آیه 59 سوره نساء


131. تفسیر روح البیان آلوسی ذیل آیه فوق ‏‏، تفسیر بحرالمحیط و تفسیر نسفی نیز ذیل آیه شریفه.




132. تفسیر کبیر فخر رازی ذیل آیه فوق.


133. انساب الاشراف، ‏ج3 ،ص 239.‏‏


134. ‏صحنه های خونینی از تاریخ تشیع در افغانستان 213


135. دایره المعارف بزرگ اسلامی ج 5 مدخل ابوحنیفه


136. تاریخ سیاسی اسلام ص 892‏‏، صحنه های خونینی از تاریخ تشیع در افغانستان ص 212


137. تاریخ سیاسی اسلام صص 633 -745 -764 -892 ‏


138. مقاتل الطا لبین ‏ 284- 356


139. صحنه های خونینی از تاریخ تشیع در افغانستان ص 214 و تاریخ سیاسی اسلام ص 764


140. ‏هزاره ها، حسن پولادی نقل از کلاوس فردیناند، ص 522.


141. ضرب المثلی که در نتیجه" صد سال جنگ روانی " در جامعه ما خلق گردیده است


142. سخنرانی استاد محمد اکبری در انجمن کاتب زمستان 87


143. http : bigzad. Org ‏ ‏ ‏ جاوید کوهستانی رییس نهضت آزادی و دموکراسی افغانستان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر