بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد الله رب العالمین و الصلوت والسلام علی محمد و آله الاطهار وصحبه الاخیار و بعد قال الله الحکیم فی کتابه الکریم: ولاتحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون»
باتشکر از برادران عزیز و سروران گرامی انجمن فرهنگی کاتب که این مجلس را برگزارکردند و تشکر مضاعف از فضلا علماء و محصلین بزرگوار شاغل در جامعه المصطفی العالمیه و سروران عزیز که در این جا تشریف آورده اند. اجازه میخواهم چند دقیقه درباره موضوعی که مشخص شده است عرایضی داشته باشم. از صحبتهای محققانه حقوقدان گرامیو استاد عالیقدر جناب اقای مناقبی استفاده نمودیم و استفاده نمودید.
قضیه راکه عرض میکنم بسیار رنج آور و درد ناک است که مغز استخوان آدم را میسوزاند. بعد از لشکر کشی عبدالرّحمان در آخر قرن 19 که درگیری بین مردم مناطق مرکزی و حکومت وظیفه دار از طرف قدرت استعماری وقت انگلیس که تمام شد و کشتار به پایان رسید، اراضی که در دست این مردم بود حکومت تصمیم گرفت که تمام این اراضی را از دست این مردم اخراج نموده و در اختیار قوم پشتون بگذاردولی عملا دو گونه شد یک بخش از این اراضی مناطق گرمسیر که سال دو سه بار حاصل میداد از مردم غصب شد و ظالمانه در اختیار اقوام پشتون قرار داده شد که از ماورای خط دیورند آورده شده بودند بدین ترتیب دست مردم ما از تصرفهای مالکانه آن اراضی بصورت نامشروع کوتاه شد ولی سوال این است که چرا مناطق سرد سیر رابرای اینها ندادند ؟ آیاعبدالرحمان میخواست که مردم شیعه وهزاره در این مناطق بمانند ؟ همین مناطقی که در هزارهجات فعلی است و سنگ و سرما وسیلاب ویک تعداد مردم گرسنه دارد ؟ یانه قضیه طوری دیگری است چطور شد که این مناطق در دست مردم ما مانده است آیا عبدالرحمان چنین میخواست یا این که نه سیاست او نا بودی این مردم بود ولی خدانخواست و مردم مقاومت کرد. بهرحال این یکی از مواردی است که باید مورد تحقیق وبحث قرارگیرد شاید آن چه من عرض میکنم یک برداشت دقیق نباشد پژوهشگران عزیز ما که برای ما واقعا جای امیدواری است در این زمینه هم تلاش نمایند من تحت تأثیر تحقیق وسیع جناب آقای مناقبی قرار گرفتم که حقیقتا قابل قدر است و خداوند به ایشان وامثال ایشان توفیق عنایت کند امیدوارم این روحیه توسعه پیداکند و در همین موضوع رسالههای تحقیقی نوشته شود تا موقف مظلومانه مردم ما وغصب اراضیشان و ادامه مظالم به گوش نسلهای آینده ما رسانیده شود. فکر میکنم ما از این بلیه به آسانی رهایی پیدا نمیکنیم چرا که این یک سیاست است نه یک مشکل اجتماعی! و برداشت بنده این است که این اراضی سردسیری که مانده به این دلیل بوده که همان مردم خودشان نخواستند در این جا ساکن شوند چون سرد است و در شش ماه سال مردم در هزارهجات زندانی طبیعت است و سکونت در این مناطق برای مردمیکه در جاهای گرمسیر زندگی نموده است سخت است آنها گفتند ضرورت ندارد که ما در این جا ساکن شویم چاره این جاها را به صورت دیگری سنجیدند و گفتند در فصل زمستان که هوا سرد است بگذار اینها باشند اما وقتی که هوا گرم میشود و سبزه سر میکشد و منافع زمین قابلیت استفاده را پیدا میکند با رمهها و شتران خود میرویم تمام این برنامهها با طراحی و پشتیبانی حکومت انجام میشد! به این طریق این اراضی به مالداران کوچی داده شد.
پس کوچیها با انگیزه سیاسی و به منظور سرکوب مردم مناطق مرکزی فرستاده شد. شاید در سال 1895 م آغاز تهاجم مالداران پشتون در مناطقی که فعلا در اختیار مردم ماست شروع شد بدین منظور که طوری بالای مردم ما فشار آورده شود که خودشان مجبور به مهاجرت و ترک منطقه شوند تا در ظرف 50- 60 سال کاملا سرزمینشان در اختیار مالداران پشتون قرار بگیرد در زمستان که جز سرما و برف چیزی نبود ولی وقتی علف میرویید و زندگی رونق میگرفت و جای برای مواشی بود اینها سرازیر میشدند. همین مردمیکه هفت ماه از سال را در پاکستان میگذراندند و دو ماه رفت و آمد میکردند، سه ماه را درمناطق مرکزی برای استفاده از علفچر میآمدند آن هم نه به حکم یک نیاز زندگی بلکه حکومت میخواست اینها به منظور سرکوب مردم ما این جا بیاید و اینها هم همین کار را میکردند پس شکی نیست که این یک پدیده سیاسی بوده وبا انگیزه قوم گرایانه بوجود آمده است.
یک تعداد از وطنداران ما که پرچمدارشان داوودخان بود اصرار دارند که ما خط دیورند را قبول نداریم خط دیورند در سال 1893 در زمان حکومت عبدرالرحمان خان بهعنوان مرز بین افغانستان وهند کشیده شد حاکمان پس ازاو ( امیرحبیب الله، امان الله و نادر خان) نیز این خط مرزی را قبول کردند. بعد از آن که شبه قاره آزاد شد و دو کشور هند و پاکستان به وجود آمد آن وقت مسأله نپذیرفتن خط دیورند از طرف داوود خان مطرح شد سئوال ما این است که اگر عبدالرحمان یک حاکم قانونی بود ه فرامینی را که در باره غصب زمینهای هزارهجات (دایه، پولاد، تمزان و...) که به اقوام پشتون داده قانونی است وتا هنوز باید معتبر باشد، چرا آن سندی را که در رابطه با خط دیورند امضا کرده نمیپذیرید وسالهاست که برای افغانستان درد سر ایجاد میکنید به همین جهت بود که داوود افغانستان را به کام شوروی انداخت وافغانستان را از جنبههای مختلف سیاسی، اقتصادی و... وابسته ساخت. یکی از عوامل مصائب امروز افغانستان هم نپذیرفتن خط دیورند است حال اگر عبدالرحمان یک حاکم قانونی بوده وفرمانهایش در مورد غصب سرزمینهای هزارهجات معتبر است، خط دیورند هم باید مورد تأیید باشد واگر خط دیورند پذیرفتنی نیست، فرمانهای ظالمانه او درباره هزارهجات نیز پذیرفتنی نیست.
باری، در صد سال گذشته کوچیها با حمایت بی دریغ حکومت وارد هزارهجات شدند و با همین هدف که بر اثر ستمهای کوچیان، مردم بومی، منطقه را تخلیه کنند! سیاست عبدالرحمان همین بود اما این که بر خلاف میل او یک تعداد مردم ما با شکم گرسنه در کوهستانهای سرد سیر هزارهجات باقی مانده و زمستانها در محاصره برف و یخ بندان طبیعت و تابستانها در اثر فشار کوچیها که زندگیشان را زهر میساخت مقاومت کرده به نظر من این خواست خدا بود او نخواست که این مردم بکلی نابود و آواره گردد. در تمام این دوران سیاه، مواشی کوچیها اگر کشت مردم را خورده بازخواستی نشده اگر زندگی کسی را تباه کرده سئوال نشده، ضرب و جرح و قتلهای که از سوی اینها انجام شده مورد مئواخذه قرار نگرفته است! یک مجموعه کاملا مافوق قانون! بگذریم از گذشتههای دور، در همین دوران که خودم به خاطر میآورم مردم با انواع شکنجه و بدبختی از سوی اینها دست و پنجه نرم میکردند.
چند نمونه:
1. یک کوچی بنام دنگر در یکه ولنگ و پنجاب میآمد زمانی در یکی از مناطق یکه ولنگ جنازه این فرد پیدا شد، اما قاتلش معلوم نبود کوچیها ادعا کردند که قتل در منطقه هزارهها اتفاق افتاده و آنها باید قاتل را پیدا کنند در حالی که قاتل از خود آنها بود ولی حکومت وقت 80 نفر از سران یکه ولنگ را یک سال زیر شکنجه و فشار گرفت که قاتل را پیدا کنید! معلوم بود قاتل از مردم منطقه نبود و الا تحت آن شکنجههای کشنده ممکن نبود کسی اعتراف نکند و حقیقت را نگوید حداقل یک نفر مقاومت را از دست میداد. چون قاتل از این مردم نبود کسی چیزی نداشت بگوید کوچیها با سرد شدن هوا منطقه را ترک کردند تا سرانجام که سال بعد آمدند و برای خودشان صد در صد محرز شده بود که قاتل از خودشان است! زمانی پدر قاتل توسط مقتول در مناطق جنوبی ( این سوی خط دیورند و یا آن طرف) کشته شده و و پسرش در صدد انتقام از پدر بوده و منتظر فرصت تا این که زمینه را آماده میبیند و قاتل پدرش را میکشد.
2. در سال 1354 که داود خان رئیس جمهور بود در بامیان یک والی به نام رفیع بود و قمندانی بنام پادشاخان سرباز داشت. در پشته غرغری پنجاب یک جوان سرزنده بنام عوض بخش علی بود کوچیهای علاء الدین خیل معروف به " گرگکها " پشت خانه عوض بخشعلی خیمه زده بودند اینها همین جوان سر زنده غیرتمند را تحمل نتوانستند با هجوم به خانه اش او را اسیر بردند و با بی رحمیو سنگدلی بدنش را قطعه قطعه کردند!! با این که برای حکومت قاتل شناخته شد اما متأسفانه حتی از یک نفر تحقیق نشد! به همین جهت است که گفتم این قضیه مغز استخوان آدم را میسوزاند.
3. باز هم در سال 54 در ورس فردی بنام حاجی حسین یخش بود که کوچی آمد ریشقه اش را درو کرد و پشت الاغهایش بار کرد پسر این حاج حسین بخش سرو صدا کرد که:
- کا کا چرا ریشقه را میبری ؟ اما او مغرور بود و میدانست که حکومت باز خواست نمیکند برگشت و با تفنگ اورا هدف گرفت و به پایش شلیک کرد او به شدت زخمیشد و بستگانش بعدا او را برای تداوی به کابل بردند ولی او جان داد...! خوب حکومت وقت از کوچیها 30000 افغانی گرفت یعنی همان مقدار پولی که خانواده اش خرج او کرده بود! به هر حال نمونههای دیگردر این باره بسیار است و این سیاست بود که وقتی میخواست کسی را مطیع کند، مقاومتش را بشکند و وادار به تسلیم کند به انحاء مختلف او را شکنجه میداد یک روش همین وارد کردن خسارات مالی به مردم از راههای مختلف مثل رها کردن مواشی گرسنه بالای کشت و زراعت مردم بود وقتی که فردی صاحب مزرعه میرفت و به حکومت عریضه میکرد پشت سرش کوچی متجاوز نیز عریضه میکرد و به دروغ مدعی میشد که مثلا بیست و هفت راس گوسفندم گم شده!! تا عریضه را که حق خواهی میکند و واقعیت دارد با طرح یک اتهام خنثی کند حکومت عریضه طرفین را میگرفت اما در مقام بررسی کاملا جانبدارانه عمل میکرد تنها سخن کوچی شنیده میشد اما این هزاره بیچاره که کشت و زراعتش تخریب شده و برای تعقیب عریضه و دادخواهی خود مدتها در ولسوالی سرگردان میماند، اگر چند تا بز و گوسفندی داشت باید میفروخت تا خرج پیگیری دوسیه اش را پوره کند!هم چنین او باید تمام کارهای شخصی و خدمتکاری السوال، قو ماندان و عسکر را جداگانه انجام میداد اما کوچی متصل به حکومت و مورد حمایت بی دریغ دولت را کسی نمیتوانست چیزی بگوید.به هر حال بعد از سه ماه که کوچی میخواست بر گردد حاکم حلی یک ارباب از مردم هزاره و یک ملک از کوچیها طلب میکرد و میگفت که این برادران شما اختلاف دارند یکی عریضه کرده که کشتم خورده شده و دیگری عریضه کرده که گوسفندهایم گم شده شما جنجالشان را حل کنید!! سرانجام فیصله میکردند که دو طرف دست از دعوا بردارند و دیگر هیچ!
بسیاری از زمینهای که کوچیها ادعا دارند قباله داریم با رضایت کامل و رعایت عدالت و توافق جانبین نبوده بلکه با فشارهای مستقیم وغیر مستقیم بوده هرجای را که کوچیها خوششان آمده و از نظر زراعت و آب و هوا و حاصل دهی پسندیده با روشهای مختلف تصاحب نموده اند. مالیات ظالمانه حکومتها هم فشار دیگری بود که تحت عناوین مختلف شاخ پولی، روغن شرکت و... بر مردم ما تحمیل میشد و زندگی را به کامشان زهر مینمود. مشکل دیگر این بود که مردم ما پس از ستمهای عبدالرّحمان، این روحیه در بینشان به وجود امده بود که حکومت آدم را نبیند، پلیس نبیند، بسیاری حق کشیها در سایه این احساس گریز و کتمان گری صورت گرفت.
خوب جریان به این صورت بود، وقتی که در آخر قرن 19 مالداران پشتون به هزارهجات فرستاده شد به نظر بنده تا دوران امان الله خان هرچه کهخورده هیچ حد و حدود نداشته اما در زمان امان الله خان که یک مقدارحکومت ازآن سیاست خصمانه و آتشین خود کاست و حاضر شد که تا حدی شکایات مردم مناطق مرکزی را نیز بشنود در این زمان است که رئیس تنظیمیه موءظف میشوند برای چراگاه این مردم حدودی را معین کند. در سال 1305 ه. ش یعقوب خان که والی کابل بود که در آن زمان برای آنها سند داده و حدود تعیین کرده اما هیچگاه کوچیها به این حدود پایبند نبوده مثل گذشته هرچه توانسته خورده و هر کس در برابرش ایستاد شده که منعش کند دست و پایش را شکسته و بنای حکومت هم بر عدم باز خواست این ظلمها بود که نمونههایش هم ذکر شد.
این سبب شد که اینها در این مدت زمینهای مارا خریدند که فعلا بیشترین زمین را به ترتیب در لعل و سرجنگل ، پنجاب، ورس و حصه دوم بهسود ( البته نه در این مناطقی که در این سالها فاجعه آفریدند) دارد. اکثر این قبالهها بر اساس یک روش مسالمت آمیز و عادلانه و رضایت طرفین نبوده هرچند فروش یک مقداری کم این زمینها نیز به خاطر خامیو بی تجربگی ما و نبود مدافع حقوق مردم ما بوده!
فعلا اینها در هزارهجات دو ادعا دارند:
الف)مالچر که سندش را فرمان یعقوب میداند که در سال 1305 بوده
ب)زمینهای را که مدعی هستند قباله داریم
در جوزای سال گذشته با حضور جمع کثیری از علما، وکلا و تعدادی از وزرا و نمایندگان مردم جنبههای شرعی و حقوقی این قضیه بحث شد که همه گفتند آنها این حق را ندارند این را فیصله کردند و علمای بزرگ ما مثل آیت الله صالحی، آیته الله محسنی و... امضا کردند در این جا گفته ایم که ما قباله را علی الاصول قبول داریم یعنی قباله که ثبت رسمیشده باشد و عکس و امضای بایع، مشتری و شاهد را داشته باشد در بعضی موارد هم اگر باور داشته باشیم که تحت فشار مستقیم یا غیر مستقیم بوده اما کار از دست رفته ( قبول داریم). اگر ما بگوییم حکومت در آن زمان بی طرف نبوده و باز خواست نمیکرده امروز هم همین طور است فرقش در این است که در ان زمان ما چیزی گفته نمیتوانیستیم زبان ما را میبریدند ولی امروز میتوانیم فریاد بکشیم. پس ما قباله را علی الاصول قبول داریم به این معنا که شما در محدوده قباله خود حق تصرف مالکانه دارید میتوانید ساکن شوید و از منافع زمین تان استفاده کنید بروید ساکن شوید بهار و زمستان همان جا باشید یا زمین تان را به ساکنان بومیبه اجاره بدهید همانطور که کوچیان زیادی این کار را کرده اند یا بفروشید اما نه این که به خاطری یک قطعه زمینی که شما در لعل و سرجنگل دارید 300 کیلو متر راکه هزاران خانه واقع شده در رفت و آمد خود تباه کنید شما این حق را نه شرعا دارید و نه قانونا که با 80000 مواشی و 500 نفر مسلح زندگی مردم را به بهانه استفاده از حق تان تباه کنید متأسفانه همین کار شد ولی در این زمینه باید ایستادگی کرد و این وظیفه ماست و انشا ءالله وخواهیم کرد.
اما در رابطه با مالچر، ما فیصله کردیم و امضا کردیم به آقای کرزی هم داده شد که مالچر را علی الاصول قبول نداریم. چرا قبول نداریم ؟ نه این که از یک قوم نیستیم، از یک مذهب نیستیم، ما در افغانستان نمیخواهیم که برای شیعیان یک جزیره مستقل از دیگر مردم بسازیم ما همه از یک خانواده هستیم، تابع قانون هستیم و حق همه را محترم میدانیم ولی این انتظار را نیز داریم که هموطنان ما حق ما را نیز محترم بشمارند.
حریم قریه در فقه شیعه و سنی
ما این جا هم دلیل شرعی داریم و هم دلیل قانونی، دلیل شرعی ما درفقه مشترک اسلام است هم فقه حنفی و هم فقه جعفری و هم در قانون نافذه افغانستان برای قریه جات و برای ساکنین محلات حریمیرا در نظر گرفته است. در فقه شیعه که حریم قریه مطرح میشود بسیار یک اصل مترقی و معقول دارد میگوید حریم قریه عبارت است از: علفچر، هیزم کن، علف درو، قبرستان، جاهای بازی اطفال و...است که عمده همان علفچر، علف درو و هیزم کن است و همین را هم فقه حنفی و هم در فقه شیعه و هم در قانون اساسی افغانستان حریم قریه شناخته اند در فقه ما که بسیار مترقی است اضافه میکند که حریم قریه تا آن حدی است که اگر اهالی قریه از استفاده آن منع شوند " لوقعو فی الحرج " یعنی در حرج و سختی قرار گیرند همین مسأله در فقه اهل سنت نیز آمده در مجله الاحکام که مستند رسیدگی و فیصلههای رسمیحکومت ماست در ماده 1172 این منبع فقهی قوانین افغانستان حریم قریه به نام اراضی متروکه یاد میشود " الاراضی القریبة الی العمران تترک الی الاهالی مرعی و محتطیا و محتسباً و یقال لها الاراضی المتروکه " آقای زحیلی که از فقهای معاصراهل سنت است کتابی دارد سلسله وار در 12 جلد به نام الفقه الاسلامیو ادلته در جلد 6 حریم قریه رابا همان مشخصاتی که عرض کردم قبول میکند و تاکید میکند:" فلا یجوز للامام ان یقطعه لاحد لما یترتب من الابراء علی اهل القریه"یعنی حریم قریه را حتی امام هم حق ندارد از یک قریه بگیرد و به دیگری ببخشد!
در قانون زراعت هم ما علفچر عام داریم و علفچر خاص، علفچر خاص عبارت است از همین حریم قریه پس ما به استناد دلایل شرعی و قانونی گفتیم که ما "مالچر" را قبول نداریم به خاطری که تمام همین جاهای را که یعقوب خان ظالمانه به مالداران پشتون داده است محدوده قبالههای اشخاص است که ملکش بوده و قانون آن را ملکش شناخته حتی معامله که میشود زمین زیر جوی اگر پشت جوی نداشته باشد هیچ کس معامله نمیکند قیمتی که میپرداد هم برای پشت جوی است هم برای زیر جوی چون اگر زمین پشت جوی نباشد و علفچر و علف درو نداشته باشد کسی نمیتواند مواشی نگه دارد و در نتیجه زندگی نمیتواند.
پس آن چه را که یعقوب خان به عنوان علفچر داده ظالمانه و قو م گرایانه بوده شکایت مردم را گوش نکرده استلال انها را نشنیده بنا بر این قبول نداریم چون شرع ما قبول ندارد فقه من شیعه هم قبول ندارد فقه شمای سنی هم قبول ندارد و میگوید حتی امام هم حق بخشش را ندارد! خوب اینها مستندات فیصلههای ما بود که سال گذشته در پیش آقای کرزی فرستادیم 50 – 60 نفر از نمایندگان مردم با ایشان دیدار کردند و انصافا خوب دفاع کردند خدا خیرشان بدهد در هر جلسه با منطق رسا و با جروت و شهامت صحبت کردند واقعا حق نمایندگی را ادا کردند.
پس آن چه ما در رابطه به ادعاهای آنها میگوئیم این استن که ما قباله را علی الخصوص قبول داریم به این صورت که یا بیاید ساکن شوند و تصرف مالکانه را در محدوده قباله خود حق دارد یا بفروشد یا اجاره بدهد ولی ما نمیتوانیم بپذیریم که برای استفاده از حق خود حق هزاران نفر از مردم ما را پایمال کند همان طور که در گذشته در رفت و آمد ما را تباه کردند.
راهحلها
کوچی در قانون تعریف شده قانون ثبت احوال و نفوس در ماده دوم فقره هشتم آمده که کوچی به کسانی گفتهخ میشود کهخ دارای غیر منقول ندارد و به تبعیت از آب و هوا جا بجا میشود. پس رکن اول تعریف این است که دارای غیر منقول نداشته باشد همین کسانی که اولین بار در اواخر قرن 19 به هزارهجات توسط عبدالرّحمان به هزارهجات فرستاده شد اینها کوچی بودند یعنی تعریف در مورد اینها صادق بوده چون دارایی غیر منقول و زمین نداشته غیر از مواشی و شتر و ترنگی چیزی نداشته ولی در این صد سال صاحب هر چیز شده و بر اساس قانون افغانستان حداقل 95% اینها کوچی نیستند چون هم زمین دارند و هم باغ و هم مارکیت، هم دکان و هم خانه دارند و اینها داراییهای غیر منقول است همین فردی که رئیسشان است و بنام کوچی بیش از دیگران شرارت میکند در خوست و لوگر بیش از یکهزار جریب زمین دارد پس راهحل مراجعه به تعریف کوچی است و بر اساس این تعریف 95% کسانی که ادعای کوچی بودن میکنند کوچی نیستند میماند 5% که حالا فرض میکنیم زمین و مارکت و مغازه ندارند جمعیت اینها به پنج صد هزار خانوار نمیرسد که اگر همین را هم در نظر بگیریم راهحلش خیلی آسان است ماده 14 قانون اساسی افغانستان برای رئیس جمهور صلاحیت داده که در زمینه اسکان کوچیان بی زمین اقدام نماید شما که از کابل حرکت کنید در مسیر غزنی، قندهار دل آرام دو طرف سرک زمینهای لم یزرع فراوان وجود دارد که همه مال حکومت است اگر غرضی در کار نباشد و اگر منظور حفظ سلطه یک قوم بر قوم دیگر نباشد و اگر ادامه سیاست عبدالرّحمان نباشد این کار بسیار به سادگی حل میگردد و دولت با اسکان کوچیان در این اراضی هم به آنها خدمت خواهد کرد و هم ما از این مصیبت رهایی پیدا میکنیم (مصیبتهای که هر سال سر ما تکرار میشود) و دیگه قربانی ندهیم دیگر در خاک و خون نه غلطیم، خانه ما آتش زده نشود و کشت ما خورده نشود!
به هر حال این کار برای حکومت بسیار آسان است و فقط یک اراده میخواهد اما متأسفانه این مشکل توسط حکومت به وجود آمده و توسط حکومت ادامه داده میشود و متاثر از انگیزههای سیاسی نمیخواهد هم حل کند
سال گذشته چندین بار 50- 60 نفر از وکلا و نمایندگان مردم در همین رابطه با آقای کرزی ملاقات کردند، ما پنج نفر( از بزرگان و رهبران) نه بار با آقای کرزی ملاقات کردیم گاهی همراه با سران اقوامیکه در گذشته کوچی بودند بحث میکردیم همین اقوامیکه در گذشته کوچی بودند ولی الان قانون آنها را کوچی نمیگویند اما آنها نمیخواهند عنوان کوچی بودن را رها کنند برای اینکه کوچی بودن برای آنها امتیازات مافوق قانون میدهد یعنی اتباع افغانستان تابع قانون باشند ولی اینها از قانون تبعیت نکنند. خدمت نکنند، عسکر ندهند و هرکاری هم که میکنند غیر مسئول باشند.
نمایندگان ما که پنج نفر بودیم 9 بار با آقای کرزی ملاقات کردیم در دو ملاقات ما با ایشان نمایندگان کوچیها هم بودند ما از آقای کرزی بد ترین حرفها را شنیدیم، همان حرفی که ماهیتاً با حرف نمایندگان کوچیها که الان قانون آنها را کوچی نمیدانند، یکی بود. حرف رییس جمهور همین شد که منع کوچی ازعلفچرغیر ممکن است! یعنی حرفی که در ظرف بیشتر از یک سال ما گفته بودیم گویا گوشی شنوا نبود. هیچ کدام اینها آماده شنیدن و پذیرش دلایل را نداشتند تمام فشار رئیس جمهور این بود که حق رفتن کوچیها را امضا کنید و موافقت کنید. بالایشان شرط بگذارید ولی ما این را حاضر نشدیم. چرا؟ چون اگر ما حق ر فتن را قبول میکردیم وبالای آنها صدشرط هم میگذاشتیم و بر فرض آنها هم قبول کنند اما هیچ تضمینی وجود نداشت که عملی شود وقتی که در اول جوزای هر سال وقتی سبزه میروید کوچیان با 500000 مواشی و 500 نفر مسلح درهر منطقه که بروند آن مردم تباه خواهند شد مثل آتش است همان طور که در تجربه دیدیم لذا ما موافقت نکردیم، زیرا امضا کردن ما به معنی امضا کردن تباهی مردم بود. اگر این دلایل ما به جایی نرسد و اینها دلایل ما را قبول نکنند، مسئولانه رفتار نکنند، حکومت عادلانه رقتار نکنند و همه را به یک چشم نبینند وقتی اینها تهاجم میکنند و مردم ما تباه میشوند بدون سند ما شاید یکسال بتوانند ولی امضای ما را مانند یک حلقه آهن است که بر گردن مردم انداخته ایم لذا ما این کار را قبول نکردیم، ایستادگی کردیم، سند ندادیم، امضا نکردیم، ولی جلو تهاجم را هم گرفته نتوانستیم. من میخواهم این را به عنوان یک امانت که آدم باید وجدان داشته باشد از حق نگذرد همین کلانهای شما یعنی همان پنج نفر که بودیم آقای استاد خلیلی، استاد محقق، استادعرفانی، سلیمان یاری و بنده. در مجموع این را بگویم که همه دلش به مردم میسوزد یعنی اگر کسی بگوید که کسی نیست در این جمع که دلش برای مردم نسوزد من این را نفاق میدانم برای کشته شدن مردم و خورده شدن کشتشان و ترس زن و بچه مردم همه دلش میسوزد همه این ایستادگی را کردیم که سند نمیدهیم، اما وقتی نوبت این میرسد که برای دفع ضرر از مردم ضرر را قبول کند و برای رفع خطر از مردم خطر را قبول کند، در این قسمت باز هر کس حاضر نیست جلو فاجعه گرفته نشد همان بود که در سال گذشته در پانزده جوزا و امسال بیست و ششم جوزا تهاجم مسلحانه را با 600 نفر مسلح آغاز کردند که این نیروی مجهز و مسلح پیشا پیش زمینه ورود دهها هزار مواشی را فراهم میکرد و با کشتن و آتش زدن موانع را بر میداشت در نتیجه از 26 جوزای امسال تا 12 اسد مردم بی دفاع مناطق کجاب، پائین کجاب، دایمرداد و... 5000 خانوار آواره شدند و 450 خانه آتش زده شد 25 نفردر سر خانه و مزرعه خود شهید شدند. پیر مرد هشتاد ساله، دختر یازده ساله، بچه مکتب که کتاب در پشت و قلم دردست داشت به شهادت رسیدند. یازده نفر سال گذشته و سه نفر در سالهای گذشته شهید شدند. در مجموع تعداد شهدای ما در این چند سال حکومت کرزی به سی ونه نفر میرسد به علاوه تعداد زیادی زخمیو چهار نفر معلول. خسارت مالی مردم تنها در سال گذشته دوصدو دوازده میلیون افغانی بر آورد شده هیعت حکومت بررسی کرده بود حاجی جانان رییس شورای ولایتی میدان ازپشتونها در راس هیئت بود و از این مبلغ آقای رییس جمهور فقط حکم بیست میلیون را داده بود که کمتر از یک دهم میشود که همان هم متأسفانه بدست مردم نرسید. از 5000 خانه که آواره شده بعضی از خانوادهها خسارت مالیشان به یک میلیون افغانی میرسد حالا همان آدم اگر شش لگ افغانی داشته باشد نمیتواند قلعه سوخته اش را درست کند بگذریم از این که کشتش چقدر سوخته و داراییهای غیر منقولش توسط لشکر کوچی به تاراج رفته. اگر متوسط خسارات همین پنج هزار خانوار را صد هزار افغانی محاسبه کنیم 500000000 پنج صد میلیون افغانی میشود. برابر بیست و پنج میلیون دالر25000000 این تنها خسارت امسال ( 1387) است! خوب جریان به همین شکل است. وقتی فرمان رئیس جمهور در آخر جوزا صادر شد یک حکم مبهم بود که گفته بود کوچیها به محل زیست زمستانی خود برگردند نگفته در مدت یک هفته یا دو هفته، این را به اختیار آنها گذاشته بود در حالی که کوچی پس از تمام کردن چراگاههای هزارهجات خود به خود به محل قبلی خود بر میگردد به همین خاطر اینها تا 12 اسد ماندند آقای کرزی گفته بود که اردوی ملی امنیت اینها را بگیرند نگفته بود که امنیت همه را بگیرند. نتیجه این شد که با حضور اردوی ملی مردم کشته شد و کشتشان خورده شد حتی نهال درختشان از ریشه کنده شد و خانهشان آتش زده شد در حالی که اردوی ملی همان جا حضور داشت! در ماده پنجم همان حکم آمده که ارگانهای عدلی و قضایی قبالههای عرفی و شرعی و فرامین دولتی دردست داشته کوچیها را بررسی کند و فیصله کند. حرف چیست ؟ ما از بررسی قانون عدلیه هیچ ابای نداریم حق این است که حکومت اگر منازعه بین دو قوم، دو ولسوالی و... میشود باید با بی طرفی بررسی کند راهش همین است این را هم شرع میگوید و هم قانون و ما نیز حرفی نداریم ولی در کشور ماعدالت نیست این حکومت است که خانه مارا خراب کرده و شریک جرم است و تمام این جنایات با رضایت اینها و در برابر چشمشان رخ داده است. اینها بجای عدالت با قوم گرایی رفتار میکنند طرف مقابل ما نیز پول دارد و رشوه میدهد و این نیز تأثیر فوق العاده داشته و دارد .
ما در این منازعه همان طور که گفتم سند نمیدهیم اگر استدلال بود استدلال میکنیم ولی اگر تمام تلاشها نتوانست جلو تهاجم را بگیرد و آنها تهاجم دیگری را به راه انداختند که احتمالش خیلی زیاد است، در اینجا دیگر کارِ مردم است. ما از بابت آینده نگرانیم و دچار تشویش هستیم که باز همان فاجعه تکرار شود. و از حکومت امید رسیدگی عادلانه را نداریم متأسفانه جنایات پارسال و امسال ( 86-87) با رضایت حکومت بود یک جنرال اردوی ملی بنام جان محمد از مهاجمین رسماً حمایت میکرد، یعنی با حمایت او مردم بهسود کشته و خانههایشان به آتش کشیده شد. مردمتان را فراموش نکنید! مردم باید در هر شرایط آگاهی داشته باشند! ولی راه ما راه شرع و راه معقول است. ما استدلال کنیم و راهحل اساسی تر را میخواهیم و حل اساسی این معضل تاریخی برای حکومت بسیار آسان است، در صورتی که قوم گرایی نکند و عادلانه برخورد نماید. ما که قانون اساسی داریم، حکومت منتخب داریم، حرف از وحدت ملی میزنیم و از دموکراسی سخن میگوییم و در قرن 21 زندگی میکنیم، باید در این عرصههای عملی این شعارها دیده شود. ولی اگر همچون گذشته سیاستهای قومگرایانه ادامه پیدا کند مردم ما ممکن است بافاجعه دوباره رو برو شوند و این برای حکومت افتخار نیست مایه ننگ است! یعنی از هر آن چه که در 130 کیلو متری پایتخت ما رخ داد اگر کسی خجالت میشد باید حکومت ما خجالت میشد!
پرسش و پاسخ
س: پارلمان افغانستان در جهت پیشگیری از این قضیه چه تدابیری را سنجیده است؟
ج: هر مسألهای که در پارلمان مطرح میشود سرانجام به رأیگیری منتهی میشود در رأیگیری هم روشن است که آنچه که مطابق رأی اکثریت باشد فیصله میگردد و تبدیل به قانون میشود اما این مسأله تا هنوز به صورت رسمیدر پارلمان مورد بحث قرار نگرفته و فیصله هم نشده خوب این قضیه را طبعا یا ما باید در پارلمان مطرح میکردیم یا آن طرف که خود را کوچی مینامد که واقعا کوچی نیست. تا هنوز نه آنها مطرح کرده نه ما چرا ما مطرح نکردیم برای این که ما میگوئیم والی کابل حق نداشت و در این موقعیت نبود که نسبت به تملیک اراضی مردم تصمیم بگیرد یک والی این صلاحیت را نداشت و حکومتها هم عرفی بوده نه شرعی از آن زمان تا کنون 82 سال گذشته تغییرات آمده قوانین اساسی تغییر میکنند چرا در باره این قضیه تجدید نظر نشود ؟ نفوس زیاد شده محدوده قبالههای مردم ود اراییهای شخصیشان، حریم قریههایشان به دیگران داده شده! ما نسبت به گذشته اینها را میگوئیم و درست هم هست. حال ما چرا این بحث را در پارلمان مطرح نکرده ایم ؟ برای این که اگر ما بر اثررأی گیری به نتیجه مطلوب نرسیدیم آن وقت برگردن مردم یک حلقه آهن خواهد افتاد که دوصد سال دیگر نتوانند بردارد و به نظرم آنها هم به جهت همین نگرانی این بحث را به پارلمان نکشانده است. مشکل دیگر ما این بوده است که ما یک سیاست بر اساس یک استراتیژی تعیین شده نداشته ایم حالا شما در این بخش هر کسی را ملامت میکنید اختیار دارید من را یا کسی دیگر را متأسفانه ما برای خود یک عهد و پیمان استراتیژیک دست و پا نکردیم و بر اساس یک استراتیژی حرکت نمیکنیم بلکه طبق سلیقه و منافع محدود حرکت میکنیم.
مشکل دیگر ما در پارلمان این است گرایشات قومیبسیار شدید است. در همین سال 87 زمانی که قانون انتخابات مطرح شد کسی گفت که کوچی باید تعریف شود نماینده بلند شد و با عصبانیت گفت که کوچیها وارث اصلی این سرزمین است ما شماها را مهاجر میدانیم! این جا بنده اعتراض کردم و از مجلس بیرون شدم، دیگران نیز اعتراض کردند و مجلس را ترک کردند. ما صد نفر از وکلا 33 روز نسبت به همین قضیه اعتراض داشتیم .
س: اگر دولت خودش این قضیه را ادامه میدهد دیگر در کنار دولت ماندن مردم شیعه چه فایده دارد ؟
ج: مقاطعه با دولت را تا هنوز ما در پیش نگزفته ایم اما بعد از این هم آیا به صلاح هست یانه ؟ ولی ما به یک استراتیژی نیاز داریم و مردم ما باید از سران خود بخواهد که بنشینید برای ما یک استراتیژی تعیین کنید به نظر بنده ما اگر بخواهیم آبرومندانه زندگی کنیم به دو چیز نیاز داریم:
1. هماهنگی و یکپارچگی 2. متحد استراتیژیک ما اگر متحد هم شویم 20 در صد هستیم و این در برابر 80 در صد هیچ کاری نمیتواند ما باید هم وحدت داشته باشیم و هم یک متحد استراتیژیک، تا در این بلایا تنها نمانیم.
در اخیر یک پیشنهاد هم دارم که پژوهشگران و نویسندگان ما در داخل بیایند و از تمام همین آسیبهای مالی و تلفات انسانی و از نزدیک آمار تهیه کنند و نتیجه اش را در قالب یک کتاب بصورت مستند ارائه کنند تا قبل از تهاجم دوباره، بدست مردم ما برسد و ثروتمندان ما به جای مصارف بی مورد این هیئت را حمایت مالی کنند و ظیفه شما طلبهها و فرهنگیان است که بیایید این مصیبتهارا بطور گسترده منعکس کنید البته من قبلا این پیشنهاد را به استاد خلیلی کرده بودم که شما امکانات دارید و بیایید برای بررسی ابعاد مختلف این فاجعه یک هیئت تحقیق بفرستید که با آسیب دیدگان مصاحبه شود خساراتشان بررسی شود.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته!
«الحمد الله رب العالمین و الصلوت والسلام علی محمد و آله الاطهار وصحبه الاخیار و بعد قال الله الحکیم فی کتابه الکریم: ولاتحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون»
باتشکر از برادران عزیز و سروران گرامی انجمن فرهنگی کاتب که این مجلس را برگزارکردند و تشکر مضاعف از فضلا علماء و محصلین بزرگوار شاغل در جامعه المصطفی العالمیه و سروران عزیز که در این جا تشریف آورده اند. اجازه میخواهم چند دقیقه درباره موضوعی که مشخص شده است عرایضی داشته باشم. از صحبتهای محققانه حقوقدان گرامیو استاد عالیقدر جناب اقای مناقبی استفاده نمودیم و استفاده نمودید.
قضیه راکه عرض میکنم بسیار رنج آور و درد ناک است که مغز استخوان آدم را میسوزاند. بعد از لشکر کشی عبدالرّحمان در آخر قرن 19 که درگیری بین مردم مناطق مرکزی و حکومت وظیفه دار از طرف قدرت استعماری وقت انگلیس که تمام شد و کشتار به پایان رسید، اراضی که در دست این مردم بود حکومت تصمیم گرفت که تمام این اراضی را از دست این مردم اخراج نموده و در اختیار قوم پشتون بگذاردولی عملا دو گونه شد یک بخش از این اراضی مناطق گرمسیر که سال دو سه بار حاصل میداد از مردم غصب شد و ظالمانه در اختیار اقوام پشتون قرار داده شد که از ماورای خط دیورند آورده شده بودند بدین ترتیب دست مردم ما از تصرفهای مالکانه آن اراضی بصورت نامشروع کوتاه شد ولی سوال این است که چرا مناطق سرد سیر رابرای اینها ندادند ؟ آیاعبدالرحمان میخواست که مردم شیعه وهزاره در این مناطق بمانند ؟ همین مناطقی که در هزارهجات فعلی است و سنگ و سرما وسیلاب ویک تعداد مردم گرسنه دارد ؟ یانه قضیه طوری دیگری است چطور شد که این مناطق در دست مردم ما مانده است آیا عبدالرحمان چنین میخواست یا این که نه سیاست او نا بودی این مردم بود ولی خدانخواست و مردم مقاومت کرد. بهرحال این یکی از مواردی است که باید مورد تحقیق وبحث قرارگیرد شاید آن چه من عرض میکنم یک برداشت دقیق نباشد پژوهشگران عزیز ما که برای ما واقعا جای امیدواری است در این زمینه هم تلاش نمایند من تحت تأثیر تحقیق وسیع جناب آقای مناقبی قرار گرفتم که حقیقتا قابل قدر است و خداوند به ایشان وامثال ایشان توفیق عنایت کند امیدوارم این روحیه توسعه پیداکند و در همین موضوع رسالههای تحقیقی نوشته شود تا موقف مظلومانه مردم ما وغصب اراضیشان و ادامه مظالم به گوش نسلهای آینده ما رسانیده شود. فکر میکنم ما از این بلیه به آسانی رهایی پیدا نمیکنیم چرا که این یک سیاست است نه یک مشکل اجتماعی! و برداشت بنده این است که این اراضی سردسیری که مانده به این دلیل بوده که همان مردم خودشان نخواستند در این جا ساکن شوند چون سرد است و در شش ماه سال مردم در هزارهجات زندانی طبیعت است و سکونت در این مناطق برای مردمیکه در جاهای گرمسیر زندگی نموده است سخت است آنها گفتند ضرورت ندارد که ما در این جا ساکن شویم چاره این جاها را به صورت دیگری سنجیدند و گفتند در فصل زمستان که هوا سرد است بگذار اینها باشند اما وقتی که هوا گرم میشود و سبزه سر میکشد و منافع زمین قابلیت استفاده را پیدا میکند با رمهها و شتران خود میرویم تمام این برنامهها با طراحی و پشتیبانی حکومت انجام میشد! به این طریق این اراضی به مالداران کوچی داده شد.
پس کوچیها با انگیزه سیاسی و به منظور سرکوب مردم مناطق مرکزی فرستاده شد. شاید در سال 1895 م آغاز تهاجم مالداران پشتون در مناطقی که فعلا در اختیار مردم ماست شروع شد بدین منظور که طوری بالای مردم ما فشار آورده شود که خودشان مجبور به مهاجرت و ترک منطقه شوند تا در ظرف 50- 60 سال کاملا سرزمینشان در اختیار مالداران پشتون قرار بگیرد در زمستان که جز سرما و برف چیزی نبود ولی وقتی علف میرویید و زندگی رونق میگرفت و جای برای مواشی بود اینها سرازیر میشدند. همین مردمیکه هفت ماه از سال را در پاکستان میگذراندند و دو ماه رفت و آمد میکردند، سه ماه را درمناطق مرکزی برای استفاده از علفچر میآمدند آن هم نه به حکم یک نیاز زندگی بلکه حکومت میخواست اینها به منظور سرکوب مردم ما این جا بیاید و اینها هم همین کار را میکردند پس شکی نیست که این یک پدیده سیاسی بوده وبا انگیزه قوم گرایانه بوجود آمده است.
یک تعداد از وطنداران ما که پرچمدارشان داوودخان بود اصرار دارند که ما خط دیورند را قبول نداریم خط دیورند در سال 1893 در زمان حکومت عبدرالرحمان خان بهعنوان مرز بین افغانستان وهند کشیده شد حاکمان پس ازاو ( امیرحبیب الله، امان الله و نادر خان) نیز این خط مرزی را قبول کردند. بعد از آن که شبه قاره آزاد شد و دو کشور هند و پاکستان به وجود آمد آن وقت مسأله نپذیرفتن خط دیورند از طرف داوود خان مطرح شد سئوال ما این است که اگر عبدالرحمان یک حاکم قانونی بود ه فرامینی را که در باره غصب زمینهای هزارهجات (دایه، پولاد، تمزان و...) که به اقوام پشتون داده قانونی است وتا هنوز باید معتبر باشد، چرا آن سندی را که در رابطه با خط دیورند امضا کرده نمیپذیرید وسالهاست که برای افغانستان درد سر ایجاد میکنید به همین جهت بود که داوود افغانستان را به کام شوروی انداخت وافغانستان را از جنبههای مختلف سیاسی، اقتصادی و... وابسته ساخت. یکی از عوامل مصائب امروز افغانستان هم نپذیرفتن خط دیورند است حال اگر عبدالرحمان یک حاکم قانونی بوده وفرمانهایش در مورد غصب سرزمینهای هزارهجات معتبر است، خط دیورند هم باید مورد تأیید باشد واگر خط دیورند پذیرفتنی نیست، فرمانهای ظالمانه او درباره هزارهجات نیز پذیرفتنی نیست.
باری، در صد سال گذشته کوچیها با حمایت بی دریغ حکومت وارد هزارهجات شدند و با همین هدف که بر اثر ستمهای کوچیان، مردم بومی، منطقه را تخلیه کنند! سیاست عبدالرحمان همین بود اما این که بر خلاف میل او یک تعداد مردم ما با شکم گرسنه در کوهستانهای سرد سیر هزارهجات باقی مانده و زمستانها در محاصره برف و یخ بندان طبیعت و تابستانها در اثر فشار کوچیها که زندگیشان را زهر میساخت مقاومت کرده به نظر من این خواست خدا بود او نخواست که این مردم بکلی نابود و آواره گردد. در تمام این دوران سیاه، مواشی کوچیها اگر کشت مردم را خورده بازخواستی نشده اگر زندگی کسی را تباه کرده سئوال نشده، ضرب و جرح و قتلهای که از سوی اینها انجام شده مورد مئواخذه قرار نگرفته است! یک مجموعه کاملا مافوق قانون! بگذریم از گذشتههای دور، در همین دوران که خودم به خاطر میآورم مردم با انواع شکنجه و بدبختی از سوی اینها دست و پنجه نرم میکردند.
چند نمونه:
1. یک کوچی بنام دنگر در یکه ولنگ و پنجاب میآمد زمانی در یکی از مناطق یکه ولنگ جنازه این فرد پیدا شد، اما قاتلش معلوم نبود کوچیها ادعا کردند که قتل در منطقه هزارهها اتفاق افتاده و آنها باید قاتل را پیدا کنند در حالی که قاتل از خود آنها بود ولی حکومت وقت 80 نفر از سران یکه ولنگ را یک سال زیر شکنجه و فشار گرفت که قاتل را پیدا کنید! معلوم بود قاتل از مردم منطقه نبود و الا تحت آن شکنجههای کشنده ممکن نبود کسی اعتراف نکند و حقیقت را نگوید حداقل یک نفر مقاومت را از دست میداد. چون قاتل از این مردم نبود کسی چیزی نداشت بگوید کوچیها با سرد شدن هوا منطقه را ترک کردند تا سرانجام که سال بعد آمدند و برای خودشان صد در صد محرز شده بود که قاتل از خودشان است! زمانی پدر قاتل توسط مقتول در مناطق جنوبی ( این سوی خط دیورند و یا آن طرف) کشته شده و و پسرش در صدد انتقام از پدر بوده و منتظر فرصت تا این که زمینه را آماده میبیند و قاتل پدرش را میکشد.
2. در سال 1354 که داود خان رئیس جمهور بود در بامیان یک والی به نام رفیع بود و قمندانی بنام پادشاخان سرباز داشت. در پشته غرغری پنجاب یک جوان سرزنده بنام عوض بخش علی بود کوچیهای علاء الدین خیل معروف به " گرگکها " پشت خانه عوض بخشعلی خیمه زده بودند اینها همین جوان سر زنده غیرتمند را تحمل نتوانستند با هجوم به خانه اش او را اسیر بردند و با بی رحمیو سنگدلی بدنش را قطعه قطعه کردند!! با این که برای حکومت قاتل شناخته شد اما متأسفانه حتی از یک نفر تحقیق نشد! به همین جهت است که گفتم این قضیه مغز استخوان آدم را میسوزاند.
3. باز هم در سال 54 در ورس فردی بنام حاجی حسین یخش بود که کوچی آمد ریشقه اش را درو کرد و پشت الاغهایش بار کرد پسر این حاج حسین بخش سرو صدا کرد که:
- کا کا چرا ریشقه را میبری ؟ اما او مغرور بود و میدانست که حکومت باز خواست نمیکند برگشت و با تفنگ اورا هدف گرفت و به پایش شلیک کرد او به شدت زخمیشد و بستگانش بعدا او را برای تداوی به کابل بردند ولی او جان داد...! خوب حکومت وقت از کوچیها 30000 افغانی گرفت یعنی همان مقدار پولی که خانواده اش خرج او کرده بود! به هر حال نمونههای دیگردر این باره بسیار است و این سیاست بود که وقتی میخواست کسی را مطیع کند، مقاومتش را بشکند و وادار به تسلیم کند به انحاء مختلف او را شکنجه میداد یک روش همین وارد کردن خسارات مالی به مردم از راههای مختلف مثل رها کردن مواشی گرسنه بالای کشت و زراعت مردم بود وقتی که فردی صاحب مزرعه میرفت و به حکومت عریضه میکرد پشت سرش کوچی متجاوز نیز عریضه میکرد و به دروغ مدعی میشد که مثلا بیست و هفت راس گوسفندم گم شده!! تا عریضه را که حق خواهی میکند و واقعیت دارد با طرح یک اتهام خنثی کند حکومت عریضه طرفین را میگرفت اما در مقام بررسی کاملا جانبدارانه عمل میکرد تنها سخن کوچی شنیده میشد اما این هزاره بیچاره که کشت و زراعتش تخریب شده و برای تعقیب عریضه و دادخواهی خود مدتها در ولسوالی سرگردان میماند، اگر چند تا بز و گوسفندی داشت باید میفروخت تا خرج پیگیری دوسیه اش را پوره کند!هم چنین او باید تمام کارهای شخصی و خدمتکاری السوال، قو ماندان و عسکر را جداگانه انجام میداد اما کوچی متصل به حکومت و مورد حمایت بی دریغ دولت را کسی نمیتوانست چیزی بگوید.به هر حال بعد از سه ماه که کوچی میخواست بر گردد حاکم حلی یک ارباب از مردم هزاره و یک ملک از کوچیها طلب میکرد و میگفت که این برادران شما اختلاف دارند یکی عریضه کرده که کشتم خورده شده و دیگری عریضه کرده که گوسفندهایم گم شده شما جنجالشان را حل کنید!! سرانجام فیصله میکردند که دو طرف دست از دعوا بردارند و دیگر هیچ!
بسیاری از زمینهای که کوچیها ادعا دارند قباله داریم با رضایت کامل و رعایت عدالت و توافق جانبین نبوده بلکه با فشارهای مستقیم وغیر مستقیم بوده هرجای را که کوچیها خوششان آمده و از نظر زراعت و آب و هوا و حاصل دهی پسندیده با روشهای مختلف تصاحب نموده اند. مالیات ظالمانه حکومتها هم فشار دیگری بود که تحت عناوین مختلف شاخ پولی، روغن شرکت و... بر مردم ما تحمیل میشد و زندگی را به کامشان زهر مینمود. مشکل دیگر این بود که مردم ما پس از ستمهای عبدالرّحمان، این روحیه در بینشان به وجود امده بود که حکومت آدم را نبیند، پلیس نبیند، بسیاری حق کشیها در سایه این احساس گریز و کتمان گری صورت گرفت.
خوب جریان به این صورت بود، وقتی که در آخر قرن 19 مالداران پشتون به هزارهجات فرستاده شد به نظر بنده تا دوران امان الله خان هرچه کهخورده هیچ حد و حدود نداشته اما در زمان امان الله خان که یک مقدارحکومت ازآن سیاست خصمانه و آتشین خود کاست و حاضر شد که تا حدی شکایات مردم مناطق مرکزی را نیز بشنود در این زمان است که رئیس تنظیمیه موءظف میشوند برای چراگاه این مردم حدودی را معین کند. در سال 1305 ه. ش یعقوب خان که والی کابل بود که در آن زمان برای آنها سند داده و حدود تعیین کرده اما هیچگاه کوچیها به این حدود پایبند نبوده مثل گذشته هرچه توانسته خورده و هر کس در برابرش ایستاد شده که منعش کند دست و پایش را شکسته و بنای حکومت هم بر عدم باز خواست این ظلمها بود که نمونههایش هم ذکر شد.
این سبب شد که اینها در این مدت زمینهای مارا خریدند که فعلا بیشترین زمین را به ترتیب در لعل و سرجنگل ، پنجاب، ورس و حصه دوم بهسود ( البته نه در این مناطقی که در این سالها فاجعه آفریدند) دارد. اکثر این قبالهها بر اساس یک روش مسالمت آمیز و عادلانه و رضایت طرفین نبوده هرچند فروش یک مقداری کم این زمینها نیز به خاطر خامیو بی تجربگی ما و نبود مدافع حقوق مردم ما بوده!
فعلا اینها در هزارهجات دو ادعا دارند:
الف)مالچر که سندش را فرمان یعقوب میداند که در سال 1305 بوده
ب)زمینهای را که مدعی هستند قباله داریم
در جوزای سال گذشته با حضور جمع کثیری از علما، وکلا و تعدادی از وزرا و نمایندگان مردم جنبههای شرعی و حقوقی این قضیه بحث شد که همه گفتند آنها این حق را ندارند این را فیصله کردند و علمای بزرگ ما مثل آیت الله صالحی، آیته الله محسنی و... امضا کردند در این جا گفته ایم که ما قباله را علی الاصول قبول داریم یعنی قباله که ثبت رسمیشده باشد و عکس و امضای بایع، مشتری و شاهد را داشته باشد در بعضی موارد هم اگر باور داشته باشیم که تحت فشار مستقیم یا غیر مستقیم بوده اما کار از دست رفته ( قبول داریم). اگر ما بگوییم حکومت در آن زمان بی طرف نبوده و باز خواست نمیکرده امروز هم همین طور است فرقش در این است که در ان زمان ما چیزی گفته نمیتوانیستیم زبان ما را میبریدند ولی امروز میتوانیم فریاد بکشیم. پس ما قباله را علی الاصول قبول داریم به این معنا که شما در محدوده قباله خود حق تصرف مالکانه دارید میتوانید ساکن شوید و از منافع زمین تان استفاده کنید بروید ساکن شوید بهار و زمستان همان جا باشید یا زمین تان را به ساکنان بومیبه اجاره بدهید همانطور که کوچیان زیادی این کار را کرده اند یا بفروشید اما نه این که به خاطری یک قطعه زمینی که شما در لعل و سرجنگل دارید 300 کیلو متر راکه هزاران خانه واقع شده در رفت و آمد خود تباه کنید شما این حق را نه شرعا دارید و نه قانونا که با 80000 مواشی و 500 نفر مسلح زندگی مردم را به بهانه استفاده از حق تان تباه کنید متأسفانه همین کار شد ولی در این زمینه باید ایستادگی کرد و این وظیفه ماست و انشا ءالله وخواهیم کرد.
اما در رابطه با مالچر، ما فیصله کردیم و امضا کردیم به آقای کرزی هم داده شد که مالچر را علی الاصول قبول نداریم. چرا قبول نداریم ؟ نه این که از یک قوم نیستیم، از یک مذهب نیستیم، ما در افغانستان نمیخواهیم که برای شیعیان یک جزیره مستقل از دیگر مردم بسازیم ما همه از یک خانواده هستیم، تابع قانون هستیم و حق همه را محترم میدانیم ولی این انتظار را نیز داریم که هموطنان ما حق ما را نیز محترم بشمارند.
حریم قریه در فقه شیعه و سنی
ما این جا هم دلیل شرعی داریم و هم دلیل قانونی، دلیل شرعی ما درفقه مشترک اسلام است هم فقه حنفی و هم فقه جعفری و هم در قانون نافذه افغانستان برای قریه جات و برای ساکنین محلات حریمیرا در نظر گرفته است. در فقه شیعه که حریم قریه مطرح میشود بسیار یک اصل مترقی و معقول دارد میگوید حریم قریه عبارت است از: علفچر، هیزم کن، علف درو، قبرستان، جاهای بازی اطفال و...است که عمده همان علفچر، علف درو و هیزم کن است و همین را هم فقه حنفی و هم در فقه شیعه و هم در قانون اساسی افغانستان حریم قریه شناخته اند در فقه ما که بسیار مترقی است اضافه میکند که حریم قریه تا آن حدی است که اگر اهالی قریه از استفاده آن منع شوند " لوقعو فی الحرج " یعنی در حرج و سختی قرار گیرند همین مسأله در فقه اهل سنت نیز آمده در مجله الاحکام که مستند رسیدگی و فیصلههای رسمیحکومت ماست در ماده 1172 این منبع فقهی قوانین افغانستان حریم قریه به نام اراضی متروکه یاد میشود " الاراضی القریبة الی العمران تترک الی الاهالی مرعی و محتطیا و محتسباً و یقال لها الاراضی المتروکه " آقای زحیلی که از فقهای معاصراهل سنت است کتابی دارد سلسله وار در 12 جلد به نام الفقه الاسلامیو ادلته در جلد 6 حریم قریه رابا همان مشخصاتی که عرض کردم قبول میکند و تاکید میکند:" فلا یجوز للامام ان یقطعه لاحد لما یترتب من الابراء علی اهل القریه"یعنی حریم قریه را حتی امام هم حق ندارد از یک قریه بگیرد و به دیگری ببخشد!
در قانون زراعت هم ما علفچر عام داریم و علفچر خاص، علفچر خاص عبارت است از همین حریم قریه پس ما به استناد دلایل شرعی و قانونی گفتیم که ما "مالچر" را قبول نداریم به خاطری که تمام همین جاهای را که یعقوب خان ظالمانه به مالداران پشتون داده است محدوده قبالههای اشخاص است که ملکش بوده و قانون آن را ملکش شناخته حتی معامله که میشود زمین زیر جوی اگر پشت جوی نداشته باشد هیچ کس معامله نمیکند قیمتی که میپرداد هم برای پشت جوی است هم برای زیر جوی چون اگر زمین پشت جوی نباشد و علفچر و علف درو نداشته باشد کسی نمیتواند مواشی نگه دارد و در نتیجه زندگی نمیتواند.
پس آن چه را که یعقوب خان به عنوان علفچر داده ظالمانه و قو م گرایانه بوده شکایت مردم را گوش نکرده استلال انها را نشنیده بنا بر این قبول نداریم چون شرع ما قبول ندارد فقه من شیعه هم قبول ندارد فقه شمای سنی هم قبول ندارد و میگوید حتی امام هم حق بخشش را ندارد! خوب اینها مستندات فیصلههای ما بود که سال گذشته در پیش آقای کرزی فرستادیم 50 – 60 نفر از نمایندگان مردم با ایشان دیدار کردند و انصافا خوب دفاع کردند خدا خیرشان بدهد در هر جلسه با منطق رسا و با جروت و شهامت صحبت کردند واقعا حق نمایندگی را ادا کردند.
پس آن چه ما در رابطه به ادعاهای آنها میگوئیم این استن که ما قباله را علی الخصوص قبول داریم به این صورت که یا بیاید ساکن شوند و تصرف مالکانه را در محدوده قباله خود حق دارد یا بفروشد یا اجاره بدهد ولی ما نمیتوانیم بپذیریم که برای استفاده از حق خود حق هزاران نفر از مردم ما را پایمال کند همان طور که در گذشته در رفت و آمد ما را تباه کردند.
راهحلها
کوچی در قانون تعریف شده قانون ثبت احوال و نفوس در ماده دوم فقره هشتم آمده که کوچی به کسانی گفتهخ میشود کهخ دارای غیر منقول ندارد و به تبعیت از آب و هوا جا بجا میشود. پس رکن اول تعریف این است که دارای غیر منقول نداشته باشد همین کسانی که اولین بار در اواخر قرن 19 به هزارهجات توسط عبدالرّحمان به هزارهجات فرستاده شد اینها کوچی بودند یعنی تعریف در مورد اینها صادق بوده چون دارایی غیر منقول و زمین نداشته غیر از مواشی و شتر و ترنگی چیزی نداشته ولی در این صد سال صاحب هر چیز شده و بر اساس قانون افغانستان حداقل 95% اینها کوچی نیستند چون هم زمین دارند و هم باغ و هم مارکیت، هم دکان و هم خانه دارند و اینها داراییهای غیر منقول است همین فردی که رئیسشان است و بنام کوچی بیش از دیگران شرارت میکند در خوست و لوگر بیش از یکهزار جریب زمین دارد پس راهحل مراجعه به تعریف کوچی است و بر اساس این تعریف 95% کسانی که ادعای کوچی بودن میکنند کوچی نیستند میماند 5% که حالا فرض میکنیم زمین و مارکت و مغازه ندارند جمعیت اینها به پنج صد هزار خانوار نمیرسد که اگر همین را هم در نظر بگیریم راهحلش خیلی آسان است ماده 14 قانون اساسی افغانستان برای رئیس جمهور صلاحیت داده که در زمینه اسکان کوچیان بی زمین اقدام نماید شما که از کابل حرکت کنید در مسیر غزنی، قندهار دل آرام دو طرف سرک زمینهای لم یزرع فراوان وجود دارد که همه مال حکومت است اگر غرضی در کار نباشد و اگر منظور حفظ سلطه یک قوم بر قوم دیگر نباشد و اگر ادامه سیاست عبدالرّحمان نباشد این کار بسیار به سادگی حل میگردد و دولت با اسکان کوچیان در این اراضی هم به آنها خدمت خواهد کرد و هم ما از این مصیبت رهایی پیدا میکنیم (مصیبتهای که هر سال سر ما تکرار میشود) و دیگه قربانی ندهیم دیگر در خاک و خون نه غلطیم، خانه ما آتش زده نشود و کشت ما خورده نشود!
به هر حال این کار برای حکومت بسیار آسان است و فقط یک اراده میخواهد اما متأسفانه این مشکل توسط حکومت به وجود آمده و توسط حکومت ادامه داده میشود و متاثر از انگیزههای سیاسی نمیخواهد هم حل کند
سال گذشته چندین بار 50- 60 نفر از وکلا و نمایندگان مردم در همین رابطه با آقای کرزی ملاقات کردند، ما پنج نفر( از بزرگان و رهبران) نه بار با آقای کرزی ملاقات کردیم گاهی همراه با سران اقوامیکه در گذشته کوچی بودند بحث میکردیم همین اقوامیکه در گذشته کوچی بودند ولی الان قانون آنها را کوچی نمیگویند اما آنها نمیخواهند عنوان کوچی بودن را رها کنند برای اینکه کوچی بودن برای آنها امتیازات مافوق قانون میدهد یعنی اتباع افغانستان تابع قانون باشند ولی اینها از قانون تبعیت نکنند. خدمت نکنند، عسکر ندهند و هرکاری هم که میکنند غیر مسئول باشند.
نمایندگان ما که پنج نفر بودیم 9 بار با آقای کرزی ملاقات کردیم در دو ملاقات ما با ایشان نمایندگان کوچیها هم بودند ما از آقای کرزی بد ترین حرفها را شنیدیم، همان حرفی که ماهیتاً با حرف نمایندگان کوچیها که الان قانون آنها را کوچی نمیدانند، یکی بود. حرف رییس جمهور همین شد که منع کوچی ازعلفچرغیر ممکن است! یعنی حرفی که در ظرف بیشتر از یک سال ما گفته بودیم گویا گوشی شنوا نبود. هیچ کدام اینها آماده شنیدن و پذیرش دلایل را نداشتند تمام فشار رئیس جمهور این بود که حق رفتن کوچیها را امضا کنید و موافقت کنید. بالایشان شرط بگذارید ولی ما این را حاضر نشدیم. چرا؟ چون اگر ما حق ر فتن را قبول میکردیم وبالای آنها صدشرط هم میگذاشتیم و بر فرض آنها هم قبول کنند اما هیچ تضمینی وجود نداشت که عملی شود وقتی که در اول جوزای هر سال وقتی سبزه میروید کوچیان با 500000 مواشی و 500 نفر مسلح درهر منطقه که بروند آن مردم تباه خواهند شد مثل آتش است همان طور که در تجربه دیدیم لذا ما موافقت نکردیم، زیرا امضا کردن ما به معنی امضا کردن تباهی مردم بود. اگر این دلایل ما به جایی نرسد و اینها دلایل ما را قبول نکنند، مسئولانه رفتار نکنند، حکومت عادلانه رقتار نکنند و همه را به یک چشم نبینند وقتی اینها تهاجم میکنند و مردم ما تباه میشوند بدون سند ما شاید یکسال بتوانند ولی امضای ما را مانند یک حلقه آهن است که بر گردن مردم انداخته ایم لذا ما این کار را قبول نکردیم، ایستادگی کردیم، سند ندادیم، امضا نکردیم، ولی جلو تهاجم را هم گرفته نتوانستیم. من میخواهم این را به عنوان یک امانت که آدم باید وجدان داشته باشد از حق نگذرد همین کلانهای شما یعنی همان پنج نفر که بودیم آقای استاد خلیلی، استاد محقق، استادعرفانی، سلیمان یاری و بنده. در مجموع این را بگویم که همه دلش به مردم میسوزد یعنی اگر کسی بگوید که کسی نیست در این جمع که دلش برای مردم نسوزد من این را نفاق میدانم برای کشته شدن مردم و خورده شدن کشتشان و ترس زن و بچه مردم همه دلش میسوزد همه این ایستادگی را کردیم که سند نمیدهیم، اما وقتی نوبت این میرسد که برای دفع ضرر از مردم ضرر را قبول کند و برای رفع خطر از مردم خطر را قبول کند، در این قسمت باز هر کس حاضر نیست جلو فاجعه گرفته نشد همان بود که در سال گذشته در پانزده جوزا و امسال بیست و ششم جوزا تهاجم مسلحانه را با 600 نفر مسلح آغاز کردند که این نیروی مجهز و مسلح پیشا پیش زمینه ورود دهها هزار مواشی را فراهم میکرد و با کشتن و آتش زدن موانع را بر میداشت در نتیجه از 26 جوزای امسال تا 12 اسد مردم بی دفاع مناطق کجاب، پائین کجاب، دایمرداد و... 5000 خانوار آواره شدند و 450 خانه آتش زده شد 25 نفردر سر خانه و مزرعه خود شهید شدند. پیر مرد هشتاد ساله، دختر یازده ساله، بچه مکتب که کتاب در پشت و قلم دردست داشت به شهادت رسیدند. یازده نفر سال گذشته و سه نفر در سالهای گذشته شهید شدند. در مجموع تعداد شهدای ما در این چند سال حکومت کرزی به سی ونه نفر میرسد به علاوه تعداد زیادی زخمیو چهار نفر معلول. خسارت مالی مردم تنها در سال گذشته دوصدو دوازده میلیون افغانی بر آورد شده هیعت حکومت بررسی کرده بود حاجی جانان رییس شورای ولایتی میدان ازپشتونها در راس هیئت بود و از این مبلغ آقای رییس جمهور فقط حکم بیست میلیون را داده بود که کمتر از یک دهم میشود که همان هم متأسفانه بدست مردم نرسید. از 5000 خانه که آواره شده بعضی از خانوادهها خسارت مالیشان به یک میلیون افغانی میرسد حالا همان آدم اگر شش لگ افغانی داشته باشد نمیتواند قلعه سوخته اش را درست کند بگذریم از این که کشتش چقدر سوخته و داراییهای غیر منقولش توسط لشکر کوچی به تاراج رفته. اگر متوسط خسارات همین پنج هزار خانوار را صد هزار افغانی محاسبه کنیم 500000000 پنج صد میلیون افغانی میشود. برابر بیست و پنج میلیون دالر25000000 این تنها خسارت امسال ( 1387) است! خوب جریان به همین شکل است. وقتی فرمان رئیس جمهور در آخر جوزا صادر شد یک حکم مبهم بود که گفته بود کوچیها به محل زیست زمستانی خود برگردند نگفته در مدت یک هفته یا دو هفته، این را به اختیار آنها گذاشته بود در حالی که کوچی پس از تمام کردن چراگاههای هزارهجات خود به خود به محل قبلی خود بر میگردد به همین خاطر اینها تا 12 اسد ماندند آقای کرزی گفته بود که اردوی ملی امنیت اینها را بگیرند نگفته بود که امنیت همه را بگیرند. نتیجه این شد که با حضور اردوی ملی مردم کشته شد و کشتشان خورده شد حتی نهال درختشان از ریشه کنده شد و خانهشان آتش زده شد در حالی که اردوی ملی همان جا حضور داشت! در ماده پنجم همان حکم آمده که ارگانهای عدلی و قضایی قبالههای عرفی و شرعی و فرامین دولتی دردست داشته کوچیها را بررسی کند و فیصله کند. حرف چیست ؟ ما از بررسی قانون عدلیه هیچ ابای نداریم حق این است که حکومت اگر منازعه بین دو قوم، دو ولسوالی و... میشود باید با بی طرفی بررسی کند راهش همین است این را هم شرع میگوید و هم قانون و ما نیز حرفی نداریم ولی در کشور ماعدالت نیست این حکومت است که خانه مارا خراب کرده و شریک جرم است و تمام این جنایات با رضایت اینها و در برابر چشمشان رخ داده است. اینها بجای عدالت با قوم گرایی رفتار میکنند طرف مقابل ما نیز پول دارد و رشوه میدهد و این نیز تأثیر فوق العاده داشته و دارد .
ما در این منازعه همان طور که گفتم سند نمیدهیم اگر استدلال بود استدلال میکنیم ولی اگر تمام تلاشها نتوانست جلو تهاجم را بگیرد و آنها تهاجم دیگری را به راه انداختند که احتمالش خیلی زیاد است، در اینجا دیگر کارِ مردم است. ما از بابت آینده نگرانیم و دچار تشویش هستیم که باز همان فاجعه تکرار شود. و از حکومت امید رسیدگی عادلانه را نداریم متأسفانه جنایات پارسال و امسال ( 86-87) با رضایت حکومت بود یک جنرال اردوی ملی بنام جان محمد از مهاجمین رسماً حمایت میکرد، یعنی با حمایت او مردم بهسود کشته و خانههایشان به آتش کشیده شد. مردمتان را فراموش نکنید! مردم باید در هر شرایط آگاهی داشته باشند! ولی راه ما راه شرع و راه معقول است. ما استدلال کنیم و راهحل اساسی تر را میخواهیم و حل اساسی این معضل تاریخی برای حکومت بسیار آسان است، در صورتی که قوم گرایی نکند و عادلانه برخورد نماید. ما که قانون اساسی داریم، حکومت منتخب داریم، حرف از وحدت ملی میزنیم و از دموکراسی سخن میگوییم و در قرن 21 زندگی میکنیم، باید در این عرصههای عملی این شعارها دیده شود. ولی اگر همچون گذشته سیاستهای قومگرایانه ادامه پیدا کند مردم ما ممکن است بافاجعه دوباره رو برو شوند و این برای حکومت افتخار نیست مایه ننگ است! یعنی از هر آن چه که در 130 کیلو متری پایتخت ما رخ داد اگر کسی خجالت میشد باید حکومت ما خجالت میشد!
پرسش و پاسخ
س: پارلمان افغانستان در جهت پیشگیری از این قضیه چه تدابیری را سنجیده است؟
ج: هر مسألهای که در پارلمان مطرح میشود سرانجام به رأیگیری منتهی میشود در رأیگیری هم روشن است که آنچه که مطابق رأی اکثریت باشد فیصله میگردد و تبدیل به قانون میشود اما این مسأله تا هنوز به صورت رسمیدر پارلمان مورد بحث قرار نگرفته و فیصله هم نشده خوب این قضیه را طبعا یا ما باید در پارلمان مطرح میکردیم یا آن طرف که خود را کوچی مینامد که واقعا کوچی نیست. تا هنوز نه آنها مطرح کرده نه ما چرا ما مطرح نکردیم برای این که ما میگوئیم والی کابل حق نداشت و در این موقعیت نبود که نسبت به تملیک اراضی مردم تصمیم بگیرد یک والی این صلاحیت را نداشت و حکومتها هم عرفی بوده نه شرعی از آن زمان تا کنون 82 سال گذشته تغییرات آمده قوانین اساسی تغییر میکنند چرا در باره این قضیه تجدید نظر نشود ؟ نفوس زیاد شده محدوده قبالههای مردم ود اراییهای شخصیشان، حریم قریههایشان به دیگران داده شده! ما نسبت به گذشته اینها را میگوئیم و درست هم هست. حال ما چرا این بحث را در پارلمان مطرح نکرده ایم ؟ برای این که اگر ما بر اثررأی گیری به نتیجه مطلوب نرسیدیم آن وقت برگردن مردم یک حلقه آهن خواهد افتاد که دوصد سال دیگر نتوانند بردارد و به نظرم آنها هم به جهت همین نگرانی این بحث را به پارلمان نکشانده است. مشکل دیگر ما این بوده است که ما یک سیاست بر اساس یک استراتیژی تعیین شده نداشته ایم حالا شما در این بخش هر کسی را ملامت میکنید اختیار دارید من را یا کسی دیگر را متأسفانه ما برای خود یک عهد و پیمان استراتیژیک دست و پا نکردیم و بر اساس یک استراتیژی حرکت نمیکنیم بلکه طبق سلیقه و منافع محدود حرکت میکنیم.
مشکل دیگر ما در پارلمان این است گرایشات قومیبسیار شدید است. در همین سال 87 زمانی که قانون انتخابات مطرح شد کسی گفت که کوچی باید تعریف شود نماینده بلند شد و با عصبانیت گفت که کوچیها وارث اصلی این سرزمین است ما شماها را مهاجر میدانیم! این جا بنده اعتراض کردم و از مجلس بیرون شدم، دیگران نیز اعتراض کردند و مجلس را ترک کردند. ما صد نفر از وکلا 33 روز نسبت به همین قضیه اعتراض داشتیم .
س: اگر دولت خودش این قضیه را ادامه میدهد دیگر در کنار دولت ماندن مردم شیعه چه فایده دارد ؟
ج: مقاطعه با دولت را تا هنوز ما در پیش نگزفته ایم اما بعد از این هم آیا به صلاح هست یانه ؟ ولی ما به یک استراتیژی نیاز داریم و مردم ما باید از سران خود بخواهد که بنشینید برای ما یک استراتیژی تعیین کنید به نظر بنده ما اگر بخواهیم آبرومندانه زندگی کنیم به دو چیز نیاز داریم:
1. هماهنگی و یکپارچگی 2. متحد استراتیژیک ما اگر متحد هم شویم 20 در صد هستیم و این در برابر 80 در صد هیچ کاری نمیتواند ما باید هم وحدت داشته باشیم و هم یک متحد استراتیژیک، تا در این بلایا تنها نمانیم.
در اخیر یک پیشنهاد هم دارم که پژوهشگران و نویسندگان ما در داخل بیایند و از تمام همین آسیبهای مالی و تلفات انسانی و از نزدیک آمار تهیه کنند و نتیجه اش را در قالب یک کتاب بصورت مستند ارائه کنند تا قبل از تهاجم دوباره، بدست مردم ما برسد و ثروتمندان ما به جای مصارف بی مورد این هیئت را حمایت مالی کنند و ظیفه شما طلبهها و فرهنگیان است که بیایید این مصیبتهارا بطور گسترده منعکس کنید البته من قبلا این پیشنهاد را به استاد خلیلی کرده بودم که شما امکانات دارید و بیایید برای بررسی ابعاد مختلف این فاجعه یک هیئت تحقیق بفرستید که با آسیب دیدگان مصاحبه شود خساراتشان بررسی شود.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر