متن سخنرانی استاد محمد اکبری نماینده پارلمان افغانستان

بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد الله رب العالمین و الصلوت والسلام علی محمد و آله الاطهار وصحبه الاخیار و بعد قال الله الحکیم فی کتابه الکریم: ولاتحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون»
باتشکر از برادران عزیز و سروران گرامی ‏انجمن فرهنگی کاتب که این مجلس را برگزارکردند و تشکر مضاعف از فضلا علماء و محصلین بزرگوار شاغل در جامعه المصطفی العالمیه و سروران عزیز که در این جا تشریف آورده اند. اجازه می‏خواهم چند دقیقه درباره موضوعی که مشخص شده است عرایضی داشته باشم. از صحبتهای محققانه حقوقدان گرامی‏و استاد عالیقدر جناب اقای مناقبی استفاده نمودیم و استفاده نمودید.
قضیه راکه عرض میکنم بسیار رنج آور و درد ناک است که مغز استخوان آدم را می‏سوزاند. بعد از لشکر کشی عبد‏الرّحمان در آخر قرن 19 که درگیری بین مردم مناطق مرکزی و حکومت وظیفه دار از طرف قدرت استعماری وقت انگلیس که تمام شد و کشتار به پایان رسید‏‏، اراضی که در دست این مردم بود حکومت تصمیم گرفت که تمام این اراضی را از دست این مردم اخراج نموده و در اختیار قوم پشتون بگذاردولی عملا دو گونه شد ‏یک بخش از این اراضی مناطق گرمسیر که سال دو سه ‏بار حاصل می‏داد از مردم غصب شد و ظالمانه در اختیار اقوام پشتون قرار داده شد که از ماورای خط دیورند آورده شده بودند بدین ترتیب دست مردم ما از تصرف‏های مالکانه آن اراضی بصورت نامشروع کوتاه شد ولی سوال این است که چرا مناطق سرد سیر رابرای اینها ندادند ؟ آیاعبدالرحمان می‏خواست که مردم شیعه وهزاره در این مناطق بمانند ؟ همین مناطقی که در هزاره‏جات فعلی است و سنگ و سرما وسیلاب ویک تعداد مردم گرسنه دارد ؟ یانه قضیه طوری دیگری است چطور شد که این مناطق در دست مردم ما مانده است آیا عبدالرحمان چنین می‏خواست یا این که نه سیاست او نا بودی این مردم بود ولی خدانخواست و مردم مقاومت کرد. بهرحال این یکی از مواردی است که باید مورد تحقیق وبحث قرارگیرد شاید آن چه من عرض می‏کنم یک برداشت دقیق نباشد پژوهشگران عزیز ما که برای ما واقعا جای امیدواری است در این زمینه هم تلاش نمایند من تحت تأثیر تحقیق وسیع جناب آقای مناقبی قرار گرفتم که حقیقتا قابل قدر است و خداوند به ایشان وامثال ایشان توفیق عنایت کند ‏امیدوارم این روحیه توسعه پیداکند و در همین موضوع رساله‏های تحقیقی نوشته شود تا موقف مظلومانه مردم ما وغصب اراضی‏‏شان‏ و ادامه مظالم به گوش نسلهای آینده ما رسانیده شود. فکر می‏کنم ما از این بلیه به آسانی رهایی پیدا نمی‏کنیم چرا که این یک سیاست است نه یک مشکل اجتماعی!‏ و برداشت بنده این است که این اراضی سردسیری که مانده به این دلیل بوده که همان مردم خود‏‏شان‏ نخواستند در این جا ساکن شوند چون سرد است و در شش ماه سال مردم در هزاره‏جات زندانی طبیعت است و ‏سکونت در این مناطق برای مردمی‏که در جاهای گرمسیر زندگی نموده است سخت است آنها گفتند ضرورت ندارد که ما در این جا ساکن شویم چاره این جا‏ها را به صورت دیگری سنجیدند و گفتند در فصل زمستان که هوا سرد است بگذار این‏ها باشند اما وقتی که هوا گرم می‏شود و سبزه سر می‏کشد و منافع زمین قابلیت استفاده را پیدا می‏کند ‏با رمه‏ها و شتران خود می‏رویم ‏تمام این برنامه‏ها با طراحی و پشتیبانی حکومت انجام می‏شد!‏ به این طریق این اراضی به مالداران کوچی داده شد.

پس کوچیها با انگیزه سیاسی و به منظور سرکوب مردم مناطق مرکزی فرستاده شد. شاید در سال 1895 م آغاز تهاجم مالداران پشتون در مناطقی که فعلا در اختیار مردم ماست ‏شروع شد بدین منظور که طوری بالای مردم ما فشار آورده ‏شود که خود‏‏شان‏ مجبور به مهاجرت و ترک منطقه شوند تا در ظرف 50- 60 سال کاملا سرزمین‏‏شان‏ در اختیار مالداران پشتون قرار بگیرد در زمستان که جز سرما و برف چیزی نبود ولی وقتی علف می‏رویید ‏و زندگی رونق می‏گرفت و جای برای مواشی بود اینها سرازیر می‏شدند. همین مردمی‏که هفت ماه از سال را در پاکستان می‏گذراندند و دو ماه رفت و آمد می‏کردند، سه ماه را درمناطق مرکزی برای استفاده از علفچر می‏آمدند آن هم نه به حکم یک نیاز زندگی بلکه حکومت می‏خواست اینها به منظور سرکوب مردم ما این جا بیاید و این‏ها هم همین کار را می‏کردند پس شکی نیست که این یک پدیده سیاسی بوده ‏وبا انگیزه قوم گرایانه بوجود آمده است.

یک تعداد از وطنداران ما ‏که پرچمدارشان داوودخان بود اصرار دارند که ما خط دیورند را قبول نداریم خط دیورند در سال 1893 در زمان حکومت عبدرالرحمان خان به‏عنوان مرز بین افغانستان وهند کشیده شد حاکمان ‏پس ازاو ( امیرحبیب الله‏‏، امان الله و نادر خان)‏ نیز این خط مرزی را قبول کردند. بعد از آن که شبه قاره آزاد شد و دو کشور هند و پاکستان به وجود آمد آن وقت مسأله نپذیرفتن خط دیورند از طرف داوود خان مطرح شد سئوال ما این است که اگر عبدالرحمان یک حاکم قانونی بود ه فرامینی را که در باره غصب زمین‏های هزاره‏جات (دایه‏‏، پولاد‏‏، تمزان ‏و...)‏ که به اقوام پشتون داده قانونی است وتا هنوز باید معتبر باشد‏‏، چرا آن سندی را که در رابطه با خط دیورند امضا کرده نمی‏پذیرید وسال‏هاست که برای افغانستان ‏درد سر ایجاد می‏کنید به همین جهت بود که داوود افغانستان را به کام شوروی انداخت وافغانستان را از جنبه‏های مختلف سیاسی‏‏، اقتصادی و... وابسته ساخت. یکی از عوامل مصائب امروز افغانستان هم ‏نپذیرفتن خط دیورند است حال اگر عبدالرحمان یک حاکم قانونی بوده وفرمان‏هایش در مورد غصب سرزمین‏های هزاره‏جات معتبر است‏‏، خط دیورند هم باید مورد تأیید باشد واگر خط دیورند پذیرفتنی نیست‏‏، فرمان‏های ظالمانه او درباره ‏هزاره‏جات نیز پذیرفتنی نیست.

باری‏‏، در صد سال گذشته کوچیها با حمایت بی دریغ حکومت وارد هزاره‏جات شدند و با همین هدف که بر اثر ستم‏های کوچیان‏‏، مردم بومی‏‏، منطقه را تخلیه کنند!‏ سیاست عبدالرحمان همین بود اما این که بر خلاف میل او یک تعداد ‏مردم ما با شکم گرسنه در کوهستانهای سرد سیر هزاره‏جات باقی مانده و زمستان‏ها در محاصره برف و یخ بندان طبیعت و تابستان‏ها در اثر فشار کوچیها که ‏زندگی‏‏شان‏ را زهر می‏ساخت مقاومت کرده به نظر من این خواست خدا بود او نخواست که این مردم بکلی نابود و آواره گردد. در تمام این دوران سیاه‏‏، مواشی کوچیها اگر کشت مردم را خورده بازخواستی نشده اگر زندگی کسی را تباه کرده سئوال نشده‏‏، ضرب و جرح و قتلهای که از سوی اینها انجام شده مورد مئواخذه قرار نگرفته است!‏ یک مجموعه کاملا مافوق قانون!‏ بگذریم از گذشته‏های دور‏‏، در همین دوران که ‏خودم ‏به خاطر می‏آورم مردم با انواع شکنجه و بدبختی از سوی این‏ها دست و پنجه نرم می‏کردند.

چند نمونه:

1. یک کوچی بنام دنگر در یکه ولنگ و پنجاب می‏آمد زمانی در یکی از مناطق یکه ولنگ جنازه این فرد پیدا شد‏‏، اما قاتلش معلوم نبود کوچیها ادعا کردند که قتل در منطقه هزاره‏ها اتفاق افتاده ‏و آنها باید قاتل را پیدا کنند در حالی که قاتل از خود آنها بود ولی حکومت وقت 80 نفر از سران یکه ولنگ را یک سال زیر شکنجه و فشار گرفت که قاتل را پیدا کنید!‏ معلوم بود قاتل از مردم منطقه نبود و الا تحت آن شکنجه‏های کشنده ممکن نبود کسی اعتراف نکند و حقیقت را نگوید حداقل‏ یک نفر مقاومت را از دست می‏داد. چون قاتل از این مردم نبود کسی چیزی نداشت بگوید کوچیها با سرد شدن هوا منطقه را ترک کردند تا سرانجام‏ که سال بعد آمدند و برای خود‏‏شان‏ صد در صد محرز شده بود که قاتل از خود‏‏شان‏ است!‏ زمانی پدر قاتل توسط مقتول در مناطق جنوبی ( این سوی خط دیورند و یا آن طرف)‏ کشته شده و و پسرش در صدد انتقام از پدر بوده و منتظر فرصت تا این که زمینه را آماده می‏بیند و قاتل پدرش را می‏کشد.

2. در سال 1354 که داود خان رئیس جمهور بود در بامیان یک والی به نام رفیع بود و قمندانی بنام پادشاخان سرباز داشت. در پشته غرغری پنجاب یک جوان سرزنده بنام عوض بخش علی بود کوچی‏های علاء الدین خیل معروف به " گرگکها " پشت خانه عوض بخشعلی خیمه زده بودند اینها همین جوان سر زنده غیرتمند را تحمل نتوانستند با هجوم به خانه اش او را اسیر بردند و با بی رحمی‏و سنگدلی بدنش را قطعه قطعه کردند!‏! با این که برای حکومت قاتل شناخته شد اما ‏متأسفانه‏ حتی از یک نفر تحقیق نشد!‏ به همین جهت است که گفتم این قضیه مغز استخوان آدم را می‏سوزاند.

3. باز هم در سال 54 در ورس فردی بنام حاجی حسین یخش بود که کوچی آمد ریشقه اش را درو کرد و پشت الاغهایش بار کرد پسر این حاج حسین بخش سرو صدا کرد که:

- کا کا چرا ریشقه را میبری ؟ ‏اما او مغرور بود و میدانست که حکومت باز خواست نمی‏کند برگشت و با تفنگ اورا هدف گرفت و به پایش شلیک کرد ‏او به شدت زخمی‏شد و بستگانش بعدا او را برای تداوی به کابل بردند ولی او جان داد...! خوب حکومت وقت از کوچیها 30000 افغانی گرفت یعنی همان مقدار پولی که خانواده اش خرج او کرده بود!‏ به هر حال نمونه‏های دیگردر این باره بسیار است و این سیاست بود که وقتی میخواست کسی را مطیع کند‏‏، مقاومتش را بشکند و وادار به تسلیم کند به انحاء مختلف او را شکنجه می‏داد یک روش همین وارد کردن خسارات مالی به مردم از راه‏های مختلف مثل رها کردن مواشی گرسنه بالای کشت و زراعت مردم بود وقتی که فردی صاحب مزرعه می‏رفت و به حکومت عریضه می‏کرد پشت سرش کوچی متجاوز نیز عریضه می‏کرد و به دروغ مدعی می‏شد که مثلا بیست و هفت راس گوسفندم گم شده!‏! تا عریضه را که حق خواهی می‏کند و واقعیت دارد با طرح یک اتهام خنثی کند حکومت عریضه طرفین را می‏گرفت اما در مقام بررسی کاملا جانبدارانه عمل می‏کرد تنها سخن کوچی شنیده می‏شد اما این هزاره بیچاره که کشت و زراعتش تخریب شده و برای تعقیب عریضه و دادخواهی خود مدتها در ولسوالی سرگردان می‏ماند‏‏، اگر چند تا بز و گوسفندی ‏داشت باید می‏فروخت تا خرج پیگیری دوسیه اش را پوره کند!‏هم چنین او باید تمام کار‏های شخصی و خدمتکاری السوال‏‏، قو ماندان و عسکر را جداگانه انجام می‏داد اما کوچی متصل به حکومت و مورد حمایت بی دریغ دولت را کسی نمی‏توانست چیزی بگوید.به هر حال بعد از سه ماه که کوچی می‏خواست بر گردد حاکم حلی یک ارباب از مردم هزاره و یک ملک از کوچی‏ها طلب می‏کرد و می‏گفت که این برادران شما اختلاف دارند یکی عریضه کرده که کشتم خورده شده و دیگری عریضه کرده که گوسفند‏هایم گم شده شما جنجال‏‏شان‏ را حل کنید!‏! سرانجام‏ فیصله می‏کردند که دو طرف دست از دعوا بردارند و دیگر هیچ!

بسیاری از زمینهای که کوچیها ادعا دارند قباله داریم با رضایت کامل و رعایت عدالت و توافق جانبین نبوده بلکه با فشار‏های مستقیم وغیر مستقیم بوده هرجای را که کوچیها خوششان آمده و از نظر زراعت و آب و هوا و حاصل دهی پسندیده با روشهای مختلف تصاحب نموده اند. مالیات ظالمانه حکومتها هم فشار دیگری بود که تحت عناوین مختلف شاخ پولی‏‏، روغن شرکت و... بر مردم ما تحمیل می‏شد و زندگی را به کامشان زهر می‏نمود. مشکل دیگر این بود که مردم ما پس از ستم‏های عبد‏الرّحمان‏‏، این روحیه در بین‏‏شان‏ به وجود امده بود که حکومت آدم را نبیند‏‏، پلیس نبیند‏‏، بسیاری حق کشی‏ها در سایه این احساس گریز و کتمان گری صورت گرفت.

خوب جریان به این صورت بود‏‏، ‏وقتی که در آخر قرن 19 مالداران پشتون به هزاره‏جات فرستاده شد به نظر بنده تا دوران امان الله خان هرچه کهخورده هیچ حد و حدود نداشته اما در زمان امان الله خان که یک مقدارحکومت ازآن سیاست خصمانه و آتشین خود کاست و حاضر شد که تا حدی شکایات مردم مناطق مرکزی را نیز بشنود در این زمان است که رئیس تنظیمیه موءظف می‏شوند برای چراگاه این مردم حدودی را معین کند. در سال 1305 ه. ش یعقوب خان که والی کابل بود که در آن زمان برای آنها سند داده و حدود تعیین کرده اما هیچگاه کوچیها به این حدود پایبند نبوده مثل گذشته هرچه توانسته خورده ‏و هر کس در برابرش ایستاد شده که منعش کند دست و پایش را شکسته و بنای حکومت هم بر عدم باز خواست این ظلم‏ها بود که نمونه‏هایش هم ذکر شد.

این سبب شد که اینها در این مدت زمینهای مارا خریدند که فعلا بیشترین زمین را به ترتیب ‏در لعل و سرجنگل ‏‏، پنجاب‏‏، ورس و حصه دوم بهسود ( البته نه در این مناطقی که در این سالها فاجعه آفریدند)‏ دارد. اکثر این قباله‏ها بر اساس یک روش مسالمت آمیز و عادلانه و رضایت طرفین نبوده هرچند فروش یک مقداری کم این زمینها نیز به خاطر خامی‏و بی تجربگی ما و نبود مدافع حقوق مردم ما بوده!‏

فعلا این‏ها در هزاره‏جات دو ادعا دارند:

الف)مالچر که سندش را فرمان یعقوب میداند که در سال 1305 بوده

ب)زمینهای را که مدعی هستند قباله داریم

در جوزای سال گذشته با حضور جمع کثیری از علما‏‏، وکلا و تعدادی از وزرا و نمایندگان مردم جنبه‏های شرعی و حقوقی این قضیه بحث شد که همه گفتند آنها این حق را ندارند این را فیصله کردند و علمای بزرگ ما مثل آیت الله صالحی‏‏، آیته الله محسنی و... امضا کردند در این جا گفته ایم که ما قباله را علی الاصول قبول داریم یعنی قباله که ثبت رسمی‏شده باشد و عکس و امضای ‏بایع‏‏، مشتری و شاهد را داشته باشد در بعضی موارد هم اگر باور داشته باشیم که تحت فشار مستقیم یا غیر مستقیم بوده ‏اما کار از دست رفته ( قبول داریم)‏. اگر ما بگوییم حکومت در آن زمان بی طرف نبوده و باز خواست نمی‏کرده امروز هم همین طور است فرقش در این است که در ان زمان ما چیزی گفته نمی‏توانیستیم زبان ما را می‏بریدند ولی امروز می‏توانیم فریاد بکشیم. پس ما قباله را علی الاصول قبول داریم به این معنا که شما در محدوده قباله خود حق تصرف مالکانه دارید می‏توانید ساکن شوید و از منافع زمین تان استفاده کنید بروید ساکن شوید بهار و زمستان همان جا باشید یا زمین تان را ‏به ساکنان بومی‏به اجاره بدهید همانطور که کوچیان زیادی این کار را کرده اند یا بفروشید اما نه این که به خاطری یک قطعه زمینی که شما در لعل و سرجنگل دارید 300 کیلو متر راکه هزاران خانه واقع شده ‏در رفت و آمد خود تباه کنید شما این حق را نه شرعا دارید و نه قانونا که با 80000 مواشی و 500 نفر مسلح زندگی مردم را به بهانه استفاده از حق تان تباه کنید ‏متأسفانه‏ همین کار شد ولی در این زمینه باید ایستادگی کرد و این وظیفه ماست و انشا ءالله وخواهیم کرد.

اما در رابطه با مالچر‏‏، ما فیصله کردیم و امضا کردیم به آقای کرزی هم داده شد که مالچر را علی الاصول قبول نداریم. چرا قبول نداریم ؟ نه این که از یک قوم نیستیم‏‏، از یک مذهب نیستیم‏‏، ما در افغانستان نمی‏خواهیم که برای شیعیان یک جزیره مستقل از دیگر مردم بسازیم ما همه از یک خانواده هستیم‏‏، تابع قانون هستیم و حق همه را محترم میدانیم ولی این انتظار را نیز داریم که هموطنان ما حق ما را نیز محترم بشمارند.

حریم قریه در فقه شیعه و سنی

ما این جا هم ‏دلیل شرعی داریم و هم دلیل قانونی‏‏، دلیل شرعی ما درفقه مشترک اسلام است هم فقه حنفی و هم فقه جعفری و هم در قانون نافذه افغانستان برای قریه جات و برای ساکنین محلات حریمی‏را در نظر گرفته است. در فقه شیعه که حریم قریه مطرح می‏شود بسیار یک اصل ‏مترقی و معقول دارد می‏گوید حریم قریه عبارت است از: ‏علفچر، هیزم کن‏‏، علف درو‏‏، قبرستان‏‏، جاهای بازی اطفال و...است که عمده همان علفچر، علف درو ‏و هیزم کن است و همین را هم فقه حنفی و هم در فقه شیعه و هم در قانون اساسی افغانستان حریم قریه شناخته اند در فقه ما که بسیار مترقی است اضافه می‏کند که حریم قریه تا آن حدی است که اگر اهالی قریه از استفاده آن منع شوند " لوقعو فی الحرج " یعنی در حرج و سختی قرار گیرند همین مسأله در فقه اهل سنت نیز آمده ‏در مجله الاحکام که مستند رسیدگی و فیصله‏های رسمی‏حکومت ماست در ماده 1172 این منبع فقهی قوانین افغانستان حریم قریه به نام اراضی متروکه یاد می‏شود " الاراضی القریبة الی العمران تترک الی الاهالی مرعی و محتطیا و محتسباً و یقال لها الاراضی المتروکه " آقای زحیلی که از فقهای معاصراهل سنت است کتابی دارد سلسله وار در 12 جلد به نام الفقه الاسلامی‏و ادلته در جلد 6 حریم قریه رابا همان مشخصاتی که عرض کردم قبول می‏کند و تاکید می‏کند:" فلا یجوز للامام ان یقطعه لاحد لما یترتب من الابراء علی اهل القریه"یعنی حریم قریه را حتی امام هم حق ندارد از یک قریه بگیرد و به دیگری ببخشد!

در قانون زراعت هم ما علفچر عام داریم و علفچر خاص‏‏، علفچر خاص عبارت است از همین حریم قریه پس ما به استناد دلایل شرعی و قانونی گفتیم که ما "مالچر" را قبول نداریم به خاطری که تمام همین جا‏های را که یعقوب خان ‏ظالمانه ‏به مالداران ‏پشتون داده است ‏محدوده قباله‏های اشخاص است که ملکش بوده و قانون آن را ملکش شناخته حتی معامله که می‏شود زمین زیر جوی اگر پشت جوی نداشته باشد هیچ کس معامله نمی‏کند قیمتی که می‏پرداد هم برای پشت جوی است هم برای زیر جوی چون اگر زمین پشت جوی نباشد و علفچر و علف درو نداشته باشد کسی نمی‏تواند مواشی نگه دارد و در نتیجه زندگی نمی‏تواند.

پس آن چه را که یعقوب خان به عنوان علفچر داده ظالمانه و قو م گرایانه بوده شکایت مردم را گوش نکرده استلال ان‏ها را نشنیده بنا بر این قبول نداریم چون شرع ما قبول ندارد فقه من شیعه هم قبول ندارد فقه شمای سنی هم قبول ندارد و می‏گوید حتی امام هم حق بخشش را ندارد!‏ خوب این‏ها مستندات فیصله‏های ما بود که سال گذشته در پیش آقای کرزی فرستادیم 50 – 60 نفر از نمایندگان مردم با ایشان دیدار کردند و انصافا خوب دفاع کردند خدا خیر‏‏شان‏ بدهد در هر جلسه با منطق رسا و با جروت و شهامت صحبت کردند واقعا حق نمایندگی را ادا کردند.

پس آن چه ما در رابطه به ادعاهای آن‏ها می‏گوئیم این استن که ما قباله را علی الخصوص قبول داریم به این صورت که یا بیاید ساکن شوند و تصرف مالکانه را در محدوده قباله خود حق دارد یا بفروشد یا اجاره بدهد ولی ما نمی‏توانیم بپذیریم که برای استفاده از حق خود حق هزاران نفر از مردم ما را پایمال کند همان طور که در گذشته در رفت و آمد ما را تباه کردند.

راه‏حل‏‏ها

کوچی در قانون تعریف شده قانون ثبت احوال و نفوس در ماده دوم فقره هشتم آمده که کوچی به کسانی گفتهخ می‏شود کهخ دارای غیر منقول ندارد و به تبعیت از آب و هوا جا بجا می‏شود. پس رکن اول تعریف این است که دارای غیر منقول نداشته باشد ‏همین کسانی که اولین بار در اواخر قرن 19 به ‏هزاره‏جات توسط عبدالرّحمان به هزاره‏جات فرستاده شد اینها ‏کوچی بودند یعنی تعریف در مورد اینها صادق بوده چون دارایی غیر منقول و زمین نداشته غیر از مواشی و شتر و ترنگی چیزی نداشته ‏ ولی در این صد سال صاحب هر چیز شده و بر اساس قانون افغانستان حداقل‏ 95% اینها کوچی نیستند چون هم زمین دارند و هم باغ و هم مارکیت‏‏، هم دکان و هم خانه دارند و این‏ها داراییهای غیر منقول است همین فردی که رئیس‏‏شان‏ است و بنام کوچی بیش از دیگران شرارت می‏کند در خوست و لوگر بیش از یک‏هزار جریب زمین دارد پس راه‏حل‏ مراجعه به تعریف کوچی است و بر اساس این تعریف 95% کسانی که ادعای کوچی بودن می‏کنند کوچی نیستند میماند 5% که حالا فرض می‏کنیم زمین و مارکت و مغازه ندارند جمعیت اینها به پنج صد هزار خانوار نمی‏رسد که اگر همین را هم در نظر بگیریم راه‏حل‏ش خیلی آسان است ‏ماده 14 قانون اساسی افغانستان برای رئیس جمهور صلاحیت داده که در زمینه اسکان کوچیان بی زمین اقدام نماید شما که از کابل حرکت کنید در مسیر غزنی‏‏، قندهار دل آرام ‏دو طرف سرک زمین‏های لم یزرع فراوان وجود دارد که همه مال حکومت است اگر غرضی در کار نباشد و اگر منظور حفظ سلطه یک قوم بر قوم دیگر نباشد و اگر ادامه سیاست عبد‏الرّحمان نباشد این کار بسیار به سادگی حل می‏گردد و دولت با اسکان کوچیان در این اراضی هم به آن‏ها خدمت خواهد کرد و هم ما از این مصیبت رهایی پیدا می‏کنیم (مصیبتهای که هر سال سر ما تکرار می‏شود)‏ و دیگه قربانی ندهیم دیگر در خاک و خون نه غلطیم‏‏، خانه ما آتش زده نشود و کشت ما خورده نشود!‏

به هر حال این کار برای حکومت بسیار آسان است و فقط یک اراده می‏خواهد اما متأسفانه‏ این مشکل توسط حکومت به وجود آمده و توسط حکومت ادامه داده می‏شود و متاثر از انگیزه‏های سیاسی ‏نمی‏خواهد هم حل کند ‏

سال گذشته چندین بار 50- 60 نفر از وکلا و نمایندگان مردم در همین رابطه ‏با آقای کرزی ملاقات کردند‏‏، ما پنج ‏نفر( از بزرگان و رهبران)‏ نه بار با آقای کرزی ملاقات کردیم گاهی همراه با سران اقوامی‏که در گذشته کوچی بودند بحث می‏کردیم همین اقوامی‏که در گذشته کوچی بودند ولی الان قانون آنها را کوچی نمی‏گویند اما آنها نمی‏خواهند عنوان کوچی بودن را رها کنند برای اینکه کوچی بودن برای آنها امتیازات مافوق قانون می‏دهد یعنی اتباع افغانستان تابع قانون باشند ولی اینها از قانون تبعیت نکنند. خدمت نکنند‏‏، عسکر ندهند و هرکاری هم که می‏کنند غیر مسئول باشند.

نمایندگان ما که پنج نفر بودیم 9 بار با آقای کرزی ملاقات کردیم در دو ملاقات ما با ایشان نمایندگان کوچیها هم بودند ما از آقای کرزی بد ترین حرفها را شنیدیم‏‏، همان حرفی که ماهیتاً با حرف نمایندگان کوچیها که الان قانون آنها را کوچی نمیدانند‏‏، یکی بود. حرف رییس جمهور همین شد که منع کوچی ازعلفچرغیر ممکن است!‏ یعنی حرفی که در ظرف بیشتر از یک سال ‏ما گفته بودیم گویا گوشی شنوا نبود. هیچ کدام اینها آماده شنیدن و پذیرش دلایل ‏را نداشتند تمام فشار رئیس جمهور این بود که حق رفتن کوچی‏ها را امضا کنید و موافقت کنید. بالای‏‏شان‏ شرط بگذارید ولی ما این را حاضر نشدیم. چرا؟ چون اگر ما حق ر فتن را قبول می‏کردیم وبالای آنها صدشرط هم می‏گذاشتیم و بر فرض آنها هم قبول کنند اما هیچ تضمینی وجود نداشت که عملی شود وقتی که در اول جوزای هر سال وقتی سبزه می‏روید کوچیان با 500000 مواشی و 500 نفر مسلح درهر منطقه که بروند آن مردم تباه خواهند شد مثل آتش است همان طور که در تجربه دیدیم لذا ما موافقت نکردیم، زیرا امضا کردن ما به معنی امضا کردن تباهی مردم بود. اگر این دلایل ما به جایی نرسد و اینها دلایل ما را قبول نکنند‏‏، مسئولانه رفتار نکنند‏‏، حکومت عادلانه رقتار نکنند و همه را به یک چشم نبینند وقتی اینها تهاجم می‏کنند و مردم ما تباه می‏شوند بدون سند ما شاید یکسال بتوانند ولی امضای ما را مانند یک حلقه آهن است که بر گردن مردم انداخته ایم لذا ما این کار را قبول نکردیم، ایستادگی کردیم، سند ندادیم، امضا نکردیم، ولی جلو تهاجم را هم گرفته نتوانستیم. من می‏خواهم این را به عنوان یک امانت که آدم باید وجدان داشته باشد از حق نگذرد همین کلان‏های شما یعنی همان پنج نفر که بودیم آقای استاد خلیلی‏‏، استاد محقق‏‏، استادعرفانی‏‏، سلیمان یاری و بنده. ‏در مجموع این را بگویم که همه دلش به مردم می‏سوزد یعنی اگر کسی بگوید که کسی نیست در این جمع که دلش برای مردم نسوزد من این را نفاق میدانم برای کشته شدن مردم و خورده شدن کشت‏‏شان‏ و ترس زن و بچه مردم همه دلش می‏سوزد همه این ایستادگی را کردیم که سند نمی‏دهیم، اما وقتی نوبت این می‏رسد که برای دفع ضرر از مردم ضرر را قبول کند و برای رفع خطر از مردم خطر را قبول کند، در این قسمت باز هر کس حاضر نیست جلو فاجعه گرفته نشد همان بود که در سال گذشته در پانزده جوزا و امسال بیست و ششم جوزا تهاجم مسلحانه را با 600 نفر مسلح آغاز کردند که این نیروی مجهز و مسلح پیشا پیش زمینه ورود ده‏ها هزار مواشی را فراهم می‏کرد و با کشتن و آتش زدن موانع را بر میداشت در نتیجه از 26 جوزای امسال تا 12 اسد مردم بی دفاع مناطق کجاب‏‏، پائین کجاب‏‏، دایمرداد و... 5000 خانوار آواره شدند و 450 خانه آتش زده شد 25 نفردر سر خانه و مزرعه خود شهید شدند. پیر مرد هشتاد ساله‏‏، دختر یازده ساله‏‏، بچه مکتب که کتاب در پشت و قلم دردست داشت به شهادت رسیدند. یازده نفر سال گذشته و سه نفر در سال‏های گذشته شهید شدند. در مجموع تعداد شهدای ما در این چند سال حکومت کرزی به سی ونه نفر می‏رسد به علاوه ‏تعداد زیادی زخمی‏و چهار نفر معلول. خسارت مالی مردم تنها در سال گذشته دوصدو دوازده میلیون افغانی بر آورد شده هیعت حکومت بررسی کرده بود حاجی جانان رییس شورای ولایتی میدان ازپشتون‏ها در راس هیئت بود و از این مبلغ آقای رییس جمهور فقط حکم بیست میلیون را داده بود که کمتر از یک دهم می‏شود که همان هم متأسفانه‏ بدست مردم نرسید. از 5000 خانه که آواره شده بعضی از خانواده‏ها خسارت مالی‏‏شان‏ به یک میلیون افغانی می‏رسد حالا همان آدم اگر شش لگ افغانی داشته باشد نمی‏تواند قلعه سوخته اش را درست کند بگذریم از این که کشتش چقدر سوخته و داراییهای غیر منقولش توسط لشکر کوچی به تاراج رفته. اگر متوسط خسارات همین پنج هزار خانوار را صد هزار افغانی محاسبه کنیم 500000000 پنج صد میلیون افغانی می‏شود. برابر بیست و پنج میلیون دالر25000000 این تنها خسارت امسال ( 1387)‏ است!‏ خوب جریان به همین شکل است. وقتی فرمان رئیس جمهور در آخر جوزا صادر شد یک حکم مبهم بود که گفته بود کوچیها به محل زیست زمستانی خود برگردند نگفته در مدت یک هفته یا دو هفته‏‏، این را به اختیار آنها گذاشته بود در حالی که کوچی پس از تمام کردن چراگاه‏های هزاره‏جات خود به خود به محل قبلی خود بر می‏گردد به همین خاطر اینها تا 12 اسد ماندند آقای کرزی گفته بود که اردوی ملی امنیت اینها را بگیرند نگفته بود که امنیت همه را بگیرند. نتیجه این شد که با حضور اردوی ملی مردم کشته شد و کشت‏‏شان‏ خورده شد حتی نهال درخت‏‏شان‏ از ریشه کنده شد و خانه‏‏شان‏ آتش زده شد در حالی که اردوی ملی همان جا حضور داشت!‏ در ماده پنجم همان حکم آمده که ارگانهای عدلی و قضایی قباله‏های عرفی و شرعی و فرامین دولتی دردست داشته کوچیها را بررسی کند و فیصله کند. حرف چیست ؟ ما از بررسی قانون عدلیه هیچ ابای نداریم حق این است که حکومت اگر منازعه بین دو قوم‏‏، دو ولسوالی و... می‏شود باید با بی طرفی بررسی کند راهش همین است این را هم شرع می‏گوید و هم قانون و ما نیز حرفی نداریم ولی در کشور ماعدالت نیست این حکومت است که خانه مارا خراب کرده و شریک جرم است و تمام این جنایات با رضایت اینها و در برابر چشم‏‏شان‏ رخ داده است. ‏این‏ها بجای عدالت ‏با قوم گرایی رفتار می‏کنند طرف مقابل ما نیز پول دارد و رشوه می‏دهد و این نیز تأثیر فوق العاده داشته و دارد .

ما در این منازعه همان طور که گفتم سند نمی‏دهیم اگر استدلال بود استدلال می‏کنیم ولی اگر تمام تلاشها نتوانست جلو تهاجم را بگیرد و آنها تهاجم دیگری را به راه انداختند که احتمالش خیلی زیاد است، در اینجا دیگر کارِ مردم است. ما از بابت آینده نگرانیم و دچار تشویش هستیم که باز همان فاجعه تکرار شود. و از حکومت امید رسیدگی عادلانه را نداریم متأسفانه‏ جنایات پارسال و امسال ( 86-87)‏ با رضایت حکومت بود یک جنرال اردوی ملی بنام جان محمد از مهاجمین رسماً حمایت می‏کرد، یعنی با حمایت او مردم بهسود کشته و خانه‏های‏‏شان‏ به آتش کشیده شد. مردم‏تان را فراموش نکنید! مردم ‏باید در هر شرایط آگاهی داشته باشند! ولی راه ما راه شرع و راه معقول است. ما استدلال کنیم و راه‏حل‏ اساسی تر را می‏خواهیم و حل اساسی این معضل تاریخی ‏برای حکومت بسیار آسان است، در صورتی که قوم گرایی نکند و عادلانه برخورد نماید. ما که قانون اساسی داریم‏‏، حکومت منتخب داریم‏‏، حرف از وحدت ملی می‏زنیم و از دموکراسی سخن می‏گوییم و در قرن 21 زندگی می‏کنیم، باید در این عرصه‏های عملی این شعارها دیده شود. ولی اگر همچون گذشته سیاست‏های قومگرایانه ادامه پیدا کند مردم ما ممکن است بافاجعه دوباره‏ رو برو شوند و این برای حکومت افتخار نیست مایه ننگ است!‏ یعنی از هر آن چه که در 130 کیلو متری پایتخت ما رخ داد اگر کسی خجالت می‏شد باید حکومت ما خجالت می‏شد!

پرسش و پاسخ

س: پارلمان افغانستان در جهت پیشگیری از این قضیه چه تدابیری را سنجیده است؟

ج: هر مسأله‏ای که در پارلمان مطرح می‏شود سرانجام‏ به رأی‏گیری منتهی می‏شود در رأی‏گیری هم روشن است که آنچه که مطابق رأی‏‏ اکثریت باشد فیصله می‏گردد و تبدیل به قانون می‏شود اما این مسأله تا هنوز به صورت رسمی‏در پارلمان مورد بحث قرار نگرفته و فیصله هم نشده ‏خوب این قضیه را طبعا یا ما باید در پارلمان مطرح می‏کردیم یا آن طرف که خود را کوچی می‏نامد که واقعا کوچی نیست. تا هنوز نه آنها مطرح کرده نه ما چرا ما مطرح نکردیم برای این که ما می‏گوئیم والی کابل حق نداشت و در این موقعیت نبود که نسبت به تملیک اراضی مردم تصمیم بگیرد یک والی این صلاحیت را نداشت و حکومتها هم عرفی بوده نه شرعی از آن زمان تا کنون 82 سال گذشته تغییرات آمده قوانین اساسی تغییر می‏کنند چرا در باره این قضیه تجدید نظر نشود ؟ نفوس زیاد شده محدوده قباله‏های مردم ود اراییهای شخصی‏‏شان‏‏‏، حریم قریه‏های‏‏شان‏ به دیگران داده شده!‏ ما نسبت به گذشته این‏ها را می‏گوئیم و درست هم هست. حال ما چرا این بحث را در پارلمان مطرح نکرده ایم ؟ برای این که اگر ما بر اثررأی‏‏ گیری به نتیجه مطلوب نرسیدیم آن وقت ‏برگردن مردم یک حلقه آهن خواهد افتاد که دوصد سال دیگر نتوانند بردارد و به نظرم آنها هم به جهت همین نگرانی این بحث را به پارلمان نکشانده است. ‏مشکل دیگر ما این بوده است که ما یک سیاست بر اساس یک استراتیژی تعیین شده نداشته ایم حالا شما در این بخش هر کسی را ملامت می‏کنید اختیار دارید من را یا کسی دیگر را متأسفانه‏ ما برای خود یک عهد و پیمان استراتیژیک دست و پا نکردیم و بر اساس یک استراتیژی حرکت نمی‏کنیم بلکه طبق سلیقه و منافع محدود حرکت می‏کنیم.

مشکل دیگر ما در پارلمان این است گرایشات قومی‏بسیار شدید است. در همین سال 87 زمانی که قانون انتخابات مطرح شد کسی گفت که کوچی باید تعریف شود نماینده بلند شد و با عصبانیت گفت که کوچیها وارث اصلی این سرزمین است ما شما‏ها را مهاجر میدانیم!‏ این جا بنده اعتراض کردم و از مجلس بیرون شدم‏‏، دیگران نیز اعتراض کردند و مجلس را ترک کردند. ما صد نفر از وکلا 33 روز نسبت به همین قضیه اعتراض داشتیم .

س: اگر دولت خودش این قضیه را ادامه می‏دهد دیگر در کنار دولت ماندن مردم شیعه چه فایده دارد ؟

ج: مقاطعه با دولت را تا هنوز ما در پیش نگزفته ایم اما بعد از این هم آیا به صلاح هست یانه ؟ ولی ما به یک استراتیژی نیاز داریم و مردم ما باید ‏ از سران خود بخواهد که بنشینید برای ما یک استراتیژی تعیین کنید به نظر بنده ما اگر بخواهیم آبرومندانه زندگی کنیم به دو چیز نیاز داریم:

1. هماهنگی و یکپارچگی 2. متحد استراتیژیک ما اگر متحد هم شویم 20 در صد هستیم و این در برابر 80 در صد هیچ کاری نمی‏تواند ما باید هم وحدت داشته باشیم و هم یک متحد استراتیژیک‏‏، تا در این بلایا تنها نمانیم.

در اخیر یک پیشنهاد هم دارم که پژوهشگران ‏و نویسندگان ما در داخل بیایند و از تمام همین آسیبهای مالی و تلفات انسانی و از نزدیک ‏آمار تهیه کنند و نتیجه اش را در قالب یک کتاب بصورت ‏مستند ارائه کنند تا قبل از تهاجم دوباره‏، بدست مردم ما برسد ‏و ثروتمندان ما به جای مصارف بی مورد این هیئت را حمایت مالی کنند و ظیفه شما طلبه‏ها و فرهنگیان است که بیایید این مصیبت‏هارا بطور گسترده منعکس کنید البته من قبلا این پیشنهاد را به استاد خلیلی کرده بودم که شما امکانات دارید و بیایید برای بررسی ابعاد مختلف این فاجعه یک هیئت تحقیق بفرستید که با آسیب دیدگان مصاحبه شود خساراتشان‏ بررسی شود.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر