ماهیت و جایگاه حقوقی کوچیگری در افغانستان

محمدتقی مناقبی فوق لیسانس حقوق
متن سخنرانی ایشان در همایش کوچیگری در افغانستان،ریشه ها، پیامدها وراه حل ها، مشهد، زمستان 1387
«إنا ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»
سخنم را با شعری از مرحوم خلیل ا...خلیلی در مورد السلطان ظل ا... آغاز می‏کنم:
گفت  هر دم  ‏آه  ‏زار  ‏جان ‏فزا
کاشکی بی سایه می بودی خدا
تا ز دست  ‏تو ‏امان  ‏می‏ داشتم
نوبهار   بی خزان   می ‏داشتم
چونکه نوراست جمله ذات کبریا
سایه  از  نور  خدا  باشد  جدا
برای شروع بحث ضرورت دارد، ابتدا خود ادعا را بررسی کنیم. کوچی‏ها در آخرین اطلاعیه ای‏‏شان‏، ادعاهای زیر را مطرح کرده اند:
ایشان مدعی اند که زمین‏های شخصی ما که قباله شرعی، عرفی یا اسناد قانونی آن را داریم غصب گردیده، چراگاه‏های عنعنوی ما به روی مواشی ما بسته شده است و جمهوری اسلامی‏افغانستان در چند سال گذشته به خاطر اعاده حقوق و حیثیت ما کاری را انجام نداده است. ما یکبار دیگر به حکومت، وقت معین می‏دهیم که براساس اسناد شرعی و عرفی، توسط ارگانهای عدلی و قضایی که خارج از فشارهای سیاسی و نظامی‏قرار داشته باشد قبل از فرا رسیدن فصل آینده هر چه عاجلتر تمام زمینها و چراگاههای را که اسناد شرعی و عرفی و فرمان آنها را داریم به ما بسپارند. به خاطر چریدن مصون مواشی ما در چراگاههای عنعنوی و طبیعی، امکانات لازم را فراهم سازد.
این ادعایی بود که کوچیها در آخرین اعلامیه‏‏شان‏ ابراز داشته اند به تناسب این اعلامیه از سوی دفتر ریاست محترم جمهوری اسلامی‏افغانستان نیز به خاطر حل قضیه یک اعلامیه یا فرمان صادر شد:
در ماده چهارم فرمان که جناب رئیس جمهور صادر کرده اند آمده است: «ارگانهای عدلی و قضایی کشور مؤظفند که الی آغاز موسم جدید کوچیدن کوچیها مواضع حقوقی‏‏شان‏ را با در نظر داشت اسناد شرعی، عرفی و فرامین دولتی دست داشته آنان به صورت همه جانبه بررسی و راه‏حل‏‏های قانونی آن را جستجو نمایند». در بخش اخیر بند پنجم این فرمان آمده است:
«هیأت خسارات ناشی از حادثات اخیر را (تراژدی‎ای که در بهسود ایجاد شد) به شمول خسارات متوقعه ناشی از عدم دسترسی به علفچرها و کوچیدن قبل از فرا رسیدن موسم معینه به صورت دقیق تثبیت نموده و زمینه برگشت بیچاشدگان ده‎نشین ولسوالی‎های بهسود و دایمیرداد را به صورت مناسب به خانه‏هایشان‏ فراهم نمایند».
براساس این اطلاعات کوچی‏ها مدعی زمین و علفچر می‏باشد.
بخشی دیگری ما داریم در اسنادی که ارائه شده به نام«میله جای» در اعلامیه که از طرف رئیس جمهوری آمده این اسناد و صحت آنها تقریباً تأیید شده است. جناب رئیس جمهور علاوه بر پذیرش اصل این اسناد که باید مورد بررسی قرار گیرد، گفته است: «خسارات متوقعه» یعنی خسارت ناشی از عدم النفع را که اینها امسال نتوانسته آنجا برود این را نیز به کوچیها پرداخت بکنند. این را بگذارید در کنار ادعای که فردی به نام علم گل نماینده کوچی‏ها در پارلمان مطرح کرد. وقتی که طرح داشتن ده تا نماینده مستقل در پارلمان برای کوچی‏ها ارایه شد؟ در آنجا ایشان گفتند که ملت و مردم اصلی افغانستان ما هستیم. بقیه، شهروندان اصلی افغانستان نیستند و این را هم بگذارید در کنار ادعای که نعیم خان احمدزی کوچی مطرح کرد که ما خسارات بیست و چند ساله را که از نرسیدن دست ما به زمین‏ها و علفچرهای هزاره‏جات و شمال متضرر شدیم این را نیز از ساکنان بومی‏خواستار هستیم.
این ادعاها حقوقی است و دارای حداقل چهار تا مؤلفه می‏باشد:
مؤلفه اول: باید بررسی کرد که حکومت‏ها و شاهان گذشته به عنوان مصدر صدور این فرمان‏ها و این قوانین، این اعلامیه‏ها و این اسناد، ‏بر چه اساس و مبانی حقوقی این اسناد را صادر کرده اند؟
مؤلفه دوم: کوچی کیست؟ و اصولا از چه ماهیت حقوقی برخوردار است؟
مؤلفه سوم: ماهیت علفچراست، علفچر به چه چیزی اطلاق می‏شود؟
مؤلفه چهارم: اسناد است، باید بررسی کنیم که این اسناد چه بار حقوقی را داراست و تا چه اندازه ارزش و اعتبار دارد؟
این چهار مؤلفه می‏تواند بخشی از زوایای مکتوم این قضیه را برای ما روشن کند.
مولفه اول:حکومت‏ها و تشویق کوچیگری با صدور فرامین و اسناد مالکیت
برای توضیح این بحث، از یک مقطع بحرانی در مسأله کوچیگری و آن عصر حاکمیت عبدالرحمان یعنی نقطه محوری سرآغاز تهاجمات کوچیگری شروع می‏کنیم:
 در سال 1880م معادل1257شمسی این شخص به قدرت رسید و در1894م تهاجماتش را بر هزاره‏جات شروع کرد. در این تهاجمات عنصری به نام کوچی و پدیده دیگری که خیلی از آن نام برده نمی‏شود«ناقل» (که ناقل با کوچی ماهیتاً تفاوت دارد) در پیشبرد اهداف میلیتاریستی این دیکتاتور خون آشام نقش اساسی را داشتند.
بسیاری از مردم دیگر که امروز ادعای کوچیگری دارند اصولا ماهیت کوچی را ندارند خود همین آقای احمدزی که به عنوان رئیس کوچی‏ها است گفته می‏شود، دارای 30هکتار زمین زراعتی در ولایت لوگر است. اما این آدم به خود اجازه می‏دهد که زمین بسیار کوچک و یا جزیی نیم جریبی دهقان بدبخت را که هفت ماه در سال در اسارت برف و یخ بندان در پنجاب و لعل و... زندگی می‏کند، آن نداشته ای او را نیز تصرف بکند.
پس ما مجبوریم به مؤلفه نخست یعنی ماهیت دولت‏ها، حاکمان و شاهان که این فرمانها را صادر کرد بپردازیم.
 امیر عبدالرّحمان در دوران 20سال حاکمیت خویش و هفت سال حملات شدیدی که برای تسخیر هزاره‏جات انجام داد طبق اسناد متقن تاریخی که خودش در تاج التواریخ آورده است و همین طور تیمور خانوف محقق تاجیکستانی، 000/150هکتار از زمین‏های کشاورزی مردم هزاره و شیعه را پس از نابودی ایشان، به کوچی‏ها و ناقلین تحویل داد. 5/62درصد جمعیت اینها را نابود کرد یا فروخت یا کشت یا آواره ساخت. این صد و پنجاه هزار هکتار زمین شامل 60درصد اراضی می‏شود که مردم هزاره در آن زمان در اختیار داشت. مرحوم صدیق فرهنگ می‏نویسد که: ارزگان در آن زمان در قلب هزارجات بود و اکنون به صورت کلی حتی در حاشیه هزاره‏جات هم به حساب نمی‏آید.
عبدالرحمان فرمان داد در اکثر مناطق هزاره‏جات هر آن چه که سید، کربلایی، ملا، زوار، میر و میربچه هست اراضی‏‏شان‏ از تحت تصرفشان خارج شود چون اینها برای دولت خطرناکند. طبق دستور ایشان سرزمین‏های افرادی که در جنگها کشته شده بودند یا آواره شدند نیز به کوچی‏ها و ناقلین از طریق دولت انتقال داده شد. برآوردی را که مرحوم غبار کرده است می‏گوید در یکه و لنگ 1700خانواری، بعد از جنگ(که ‏آن جا آنقدر جنگ هم صورت نگرفت) تنها 700خانوار باقی ماندند. در بهسود 20هزار خانواری، بعد از جنگ تنها 6000خانوار باقی ماندند.
 این در حالی بود که طی ده‏ها فرمان تقریباً شریانهای اقتصادی این مردم از سوی حاکمیت عبدالرحمانی از دست اینها گرفته شد. مرحوم کاتب در کتاب سراج می‏نویسد بعد از جنگ مردم باقی مانده در هزاره‏جات به روزگاری گرفتار شدند که گندم خود را جمع می‏کردند خرمن درست می‏کردند، می‏دادند به دولت و عبدالقدوس خان اینها را می‏داد به اسب‏های خود خود این مردم از گرسنگی گاه دانه‏های گندم را از میان سرگین‏های اسپ‏ها برای خود جمع می‏کردند! یک مورد درباره تجاوز کوچیها به مالستان نوشته اند که وقتی کوچیها آمدند زمینهای زراعتی مردم را تصرف کردند اینها شکایت کردند. کسی به نام جنرال شیرمحمد آمد تا دعوای اینها را فیصله کند. کوچی‏ها تعدادی گوسفند به او رشوه داد تا رسیدگی نکند بعد که گوسفند را برد کوچی‏ها دوباره ادعا کردند که گوسفندهای ما گم شده و هزاره‏ها برده دوباره هر چه مواشی که مردم محلی داشتند از اینها گرفتند به کوچیها دادند تا هزاره هم به عنوان دزد معرفی گردد و هم حقش پایمال شود. از این مظالم بی شمار است.
فرمان دیگری که این امیر عبدالرحمان صادر کرد این بود که تمامی‏لشکریان که در هزاره‏جات مستقر می‏باشند، اختیار دارند فرزندان، زنان، دختران و حتی مردان هزاره را به عنوان برده بگیرند اسیر کنند و بفروشند. در یکی از فرمانها آمده است از قیمت آنها یک عشر(یک دهم) را به دولت پرداخت کند. در فرمان دیگر آمده است که خمس(یک پنجم) این اموال را به دولت پرداخت کند.
 یکی از مهمترین فرمانهای که تا هنوز هم مورد استناد کوچیها و همین طور حکومتهای بعدی بوده و هست فرمانی است که امیر عبدالرحمان در مورد پشت جوی و زیر جوی صادر کرده است. او در این فرمان نوشته است که هزاره‏ها هیچ گونه حق علفچرها و چراگاه و جمع آوری علف نسبت به اراضی و کوههای بالای جوی را ندارند. در مورد اراضی زیر جوی، اراضی رشقه زار، چمن زار و مرغزار نیز اینها حق تصرف ندارد. زیر این اراضی اموال سرکاری است که در زمان خود این امیر اسبهای سرکاری و دولتی آنجا فرستاده می‏شد و خود هزاره‏ها به عنوان برده مجبور بودند آنها را نگهداری بکنند.
 بعد از مرگ عبدالرحمان در 1900 و حکومت نوزده ساله پسرش حبیب الله، ما یک حاکم داریم به نام امان ا... خان فرزند امیر حبیب الله که به عنوان دموکرات و روشنفکر مطرح است. در زمان ایشان این اراضی زیر جوی به عنوان میله جای در یک تقسیم نامه تنظیمیه هزاره‏جات که یک فرمان رسمی‏است واگذار می‏شود به همین عناصر به نام کوچی.
 در زمان حاکمیت عبدالرحمان، تسلط مطلق عناصر حکومتی و لشکر ایلجاری یا به تعبیر امروزی، ملیشه ای کوچی، بر مناطق هزاره‏جات تسجیل و محکم شد. او بعد از تسخیر هزاره‏جات، دو هدف اصلی را در آن جا تعقیب می‏کرد:
1ـ عبدالرحمان خود را مکلف به برآوردن مأمول، اراده و خواسته‏های ملیت پشتون و در رأس آنها عناصر کوچی و ناقل یعنی پشتونهای ماورای خط دیورند میدانست.
2ـ هدف دیگر ایشان (آنطور که در همه اسناد مخصوصاً‏ در کتاب خودش تاج التواریخ آمده) نابودی اقوام غیرپشتون به خصوص هزاره‏ها و شیعه‏ها بود. او کار را به جای رساند که می‏نویسد: اگر اینها نبودند به عنوان خر بارکش که بارهای ما را بکشند، ما مجبور بودیم بارهای خود را بر‏‏شان‏ه‏های خود حمل کنیم. مظالم بسیاری از این ناحیه بر این مردم رفت. بعد از 20سال حکومت استبدادی وی، 20سال دیگر پسرش حبیب الله خان حاکمیت را به دست گرفت. در این دوره نیز تمامی‏فرامین دستورات و مأمولات امیر عبدالرحمان به قوت خود باقی است.
 در اواخر سلطنت امیر حبیب الله، وی فرمانی صادر کرد که (ـ چون آن زمان هر کشوری قدرتمند بود که دارای جمعیت بیشتر باشد تحولات در جامعه جهانی پیش آمده بود. جنگ جهانی اول واقع شده بود مشکلات در کشور پدید آمده بود. ایشان احساس می‏کرد که افغانستان باید دارای جمعیت بیشتری باشد) هر که برگردد زمین‏های‏‏شان‏ را اگر باقی باشد در اختیارشان قرار می‏دهیم. اگر نباشد از زمین‏های نوآباد سرکاری در شمال در اختیارشان قرار می‏دهیم.
اما این فرمان انجام نشد چرا؟ به خاطر این که این فرمان هم یک فرمان سودجویانه و ویرانگر بود. مثلا 600خانوار را(در یکی از فرمانها هست) که ایشان از ارزگان به بهسود منتقل می‏کند. بعد مالیات سنگین را بر عهده اینها می‏گذارد تا اینها زندگی‏‏شان‏ در این جا برقرار نشود و این‏ها دوباره آواره و فراری می‏شود. او اعلام می‏کند که این‏ها خودشان نمی‏خواهند این جا زندگی کنند.
با روی کارآمدن امان ا... خان در 1919میلادی، 1300هجری شمسی اتفاقاتی در افغانستان رخ داد؛ از جمله رفع بردگی از مردم شیعه و هزاره بود. در لوی جرگه 1301پغمان که نمایندگان همه اقوام کشور به شمول شیعه‏ها و هزاره‏ها شرکت داشتند، رسمیت مذهب شیعه مطرح شد. نماینده شیعه ملافیض محمد کاتب هزاره آنجا از سوی مولوی‏های متعصب لت و کوب گردید و از مجلس بیرون رانده شد و این هدف برآورده نگردید. (امان ا... خان با تمام روحیه روشنفکری که داشت تقسیم نامه تنظیمیه ولایات هزاره‏جات را صادر کرد و کسی را به نام محمد یعقوب خان حاکم کابل مأمور نمود که تمامی‏کوه‏ها، دشت‏ها، مرغزارها، چراگاهها و علفچرهای سرزمین هزاره‏جات را سنگ به سنگ و جر به جر تقسیم کند و در اختیار قبایل کوچی قرار بدهد.
 طبق تحقیقاتی که برخی از محققین ما بسیار تلاش کرده اند و بیرون داده اند و متأسفانه‏ هنوز چاپ هم نشده، مثلا یک "کوتل شاتو" در عمق هزاره‏جات، سنگ به سنگ بین ده تا طایفه کوچی تقسیمات صورت گرفته است. پس این نوع نگاه که حاکمیت‏های افغانستان به شهروندان کشور نگاه درجه یک و درجه دو داشته اند. نگاه انسانی و نگاه حیوانی داشته اند. نگاه بهره گیری و سودجویی از یک سو و در اختیار قرار دادن برای عده خاصی داشته اند، شک و تردیدی وجود ندارد. اینها خود را نماینده قشر خاصی از مردم افغانستان می‏دانستند و نابود سازی دیگر مردمان کشور را نیز حق مسلم خود می‏دانستند.
بعد از حبیب الله خان نادر خان روی کار می‏آید (بعد از وقفه کوتاهی که حبیب ا... کلکانی پادشاه می‏شود) در زمان نادر خان قضیه کوچیگری رنگ و بوی دیگری پیدا می‏کند. بسیار شدیدتر می‏شود و دوباره تقریباً به حالت زمان عبدالرحمان برمی‏گردد. بعد از مرگ ایشان و حکومت‏هاشم خان و داوود خان در دوران ظاهرشاه، ‏قضیه سخت تر می‏شود و شخصی به نام گل محمد خان مومند مسئول می‏گردد که سوق و اداره کوچی‏ها را در افغانستان به خصوص در هزاره‏جات در دست بگیرد و تا می‏تواند مالیات سنگین به عنوان روغن کته پا و مالیات‏های دیگری اعمال می‏کند که به قیام ابراهیم خان گاوسوار منجر می‏شود. هدفی که اینها دنبال می‏کند نابودی مردم افغانستان و دادن مایملک اینها به اقوام کوچی و قبایل مهاجر هندی تبار است.
از جمله فرمان‏هایی که هاشم خان صادر می‏کند این است که این مردم را از ورود به مراکز تعلیمی‏و از داشتن نعمت سواد دور سازند که به قول عبدالرحمان برای همیشه بارکش باقی بمانند.
بعد از سقوط سلطنت، دوران حکومت جمهوری داوود را داریم. بعد از صدارت داوود( در دوره ظاهر شاه) ما دو تا قانون علفچر داریم که داوود در زمان ریاست جمهوری اش علاوه بر اجرا گذاشتن قانون علفچر(که بعدا به ماهیت آنها خواهیم پرداخت)، قانونی را به عنوان اصلاحات ارضی مطرح می‏سازد و مواردی را که از زیر نظر قانون علفچر باقی مانده است تحت عنوان سروی و قانون اصلاحات ارضی از دست اقوام فارسی زبان به خصوص شیعه‏ها و هزاره‏ها خارج می‏سازد و در اختیار اقوام و قبایل جنوب کوچی و ناقل قرار می‏دهد. بعد از ایشان در دوران حاکمیت کمونیست‏ها هم اگر شما قانون اساسی را که در دوران ببرک کارمل نوشته شده است بنگرید سه چهار ماده بطور صریح اختصاص دارد به منافع کوچی و کوچیگری و تضمین حقوق این‏ها بر علفچرهای که در مناطق مرکزی هزاره‏جات وجود داشت.
در این زمینه یکی از محققان معاصر می‏نویسد: در زمان تره کی سلطان علی کشتمند گزارشی را به تره کی ارائه می‏کند که اوضاع هزاره‏جات بحرانی است راه‏حل‏ی بسنجید، کشتمند ظاهرا پیشنهاد می‏کند که شما قضیه کوچیگری را از سر هزاره‏ها رفع کنید. مسأله حل می‏شود تره کی به این آدم می‏خندد و می‏گوید راه‏حل‏ بهتر آن است که هزاره‏ها را از هزاره‏جات کوچ بدهیم و تحت عنوان اصلاحات ارضی کمونیستی اینها را در جاهای دیگر ساکن کنیم و این مناطق بهتر است در اختیار کوچی‏ها قرار بگیرد.
پس اگر ما نوع نگاه حاکمیت‏ها در افغانستان را به مسأله حقوق شهروندی و حقوق مردم افغانستان خلاصه کنیم عبارتند از:
1.                   دشمنی دائمی‏حکومت‏ها با اقوام غیر پشتون به ویژه هزاره‏ها و شیعیان.
2.                   پاکسازی قومی‏و تصفیه نژادی.
3.                   واگذاری علفچرها و مرغزارها به اقوام پشتون ناقل و کوچی.
پس نگاه حکومت در صدور فرامین و قانونها این نوع نگاه بود.
مؤلفه دوم: ماهیت کوچیگری
مسأله دوم که باید به آن پرداخته شود ماهیت کوچیگری است قبلا گفته شد که ناقل و کوچی دارای دو ماهیت است و بیشتر عنصر کوچی مطرح می‏شود و نه عنصر ناقل!
کوچی‏ها معمولا مردمان هستند دارای اصالت افغانی که بعد از تثبیت خط دیورند در سرزمین به نام افغانستان فعلی در حواشی کوه‏های سلیمان در جنوب افغانستان سکونت داشتند؛ اما عنصر دیگری داریم به نام ناقل، ناقل‏ها کی‏ها هستند؟ ناقل مردمانی اند با اصالت هندی که تا زمان استعمار انگلیس در هند ساکن بودند، در زمان امان الله خان در اثر تبانی دولت افغانستان با مولوی‏های هندی و شاید اشاره دولت بریتانیا تبلیغات شروع شد که ‏هند دار الحرب است... نباید در دارالحرب زندگی کنند و کشور افغانستان که استقلال خویش را اعلام کرده است در سال 1301به عنوان یک کشور مستقل، انقلابی و ضد استعماری مطرح است. اینها بیایند در این کشور و از اراضی و زمین‏های که این جا بلا استفاده و بی صاحب است، استفاده کنند. این‏ها وارد افغانستان شدند و اسم‏‏شان‏ را ناقل گذاشتند.
 ناقلین به صورت خاص دارای این ویژگی بودند:
ماهیت نخست این‏ها این که: تمامی‏اینها تاجر پیشه بودند یعنی با خودشان یکسری بنجاره‏های مثل کتان و جیم حمل می‏کردند و در سراسر افغانستان پخش می‏کردند و دو وظیفه را برای دولت انجام می‏دادند:
یکی وظیفه جاسوسی برای انگلستان و دیگری جاسوسی برای افغانستان که در این زمینه کتابهای زیادی خود انگلیسی‏ها مثل پی.جی.میتلند و... نوشته اند. آن‏ها از طریق قرضه و وام دادن‏های اجباری، به خصوص برای هزاره‏ها بسیاری از زمین‏ها را تصرف کردند.
 ماهیت دیگری که این طیف مردم داشتند این بود که اینها همیشه مسلح بودند آنهای که هم اسلحه نداشتند خود دولت به آنها اسلحه می‏دادند.
 ماهیت سوم که این مردم داشتند به عنوان میهمانان دولت افغانستان همیشه مورد حمایت ویژه قانون و دولت بودند.
 ماهیت چهارم که اینها داشتند به صورت خاص همیشه در عمل، عملکرد اینها فوق قانون بود یعنی هیچ گاهی دولت قضایا را طوری ترتیب نمی‏داد که از اینها هم به عنوان کسانی تحت فرمان قانون بازخواستی صورت گیرد.
این عناصر از زمان امان الله خان به بعد به عنصر کوچی‏ها اضافه شد که در بخش مناطق ارزگان من یادم هست مردم از این طیف به عنوان کوچی سیاه پوش یاد می‏کردند. کوچی سیاه پوش عبارت از ناقلان هندی است که در زمان نادرخان تحت فرمان خاص این فرد سفاک، جنایات و مظالم عدیده بر مردم مناطق مرکزی اعمال کردند(من به طور فهرست وار خلاصه خواسته‏ها و عملکردهای اینها را بیان می‏کنم).
در دوره سیزدهم ولسی جرگه زمان شاهی، نماینده اراضی اشغالی ارزگان و اجرستان و چوره و دایه آمدند رسماً از دولت افغانستان یک درخواست خیلی جالبی کردند، ایشان درخواست می‏کند که: شما هفتاد سال پیش وقتی که هزاره‏جات را تسخیر کردید و اراضی‏‏شان‏ را به ما دادید برای هر خانوار،5/4 جریب زمین تحویل داده شد(جلد دوم، جریده رسمی‏آن زمان است که از سوی دولت به صورت سالنامه منتشر می‏شد) و اکنون جمعیت ما بعد از چند سال چندین برابر شده است. ما رسماً از شما دولت و پارلمان افغانستان می‏خواهیم که اراضی بیشتری را از حواشی و حوالی، که هزاره‏ها تا حال درست کرده اند بگیرید و به ما بدهید که این کفاف ما را نمی‏کند!!!
 این در زمانی است که دموکراسی شاهانه در افغانستان حاکم است و دولت در قانون اساسی دوره ظاهر رسماً نوشته است که مردم افغانستان از حیثیت و حقوق مدنی برابر برخوردار می‏باشند. دولت در برابر چنین ادعاهای حرفی نمی‏زند و در عمل تأیید و سکوت می‏کند.
 پس این نتیجه را می‏گیریم که ماهیت و رویکرد کوچیگری و نوع نگاه دولت تا کنون که فرمان آقای کرزی را هم را خواندیم تفاوتی نکرده است. کرزی همان فرمانی را مورد تأیید قرار می‏دهد که عبدالرحمان نوشته است.
ماهیت کوچی‏ها را اگر به طور خلاصه بیان کنیم این گونه می‏باشد:
1.                   اینها دار و دسته‏های بودند خودسر و همیشه مسلح.
2.                   کوچی‏ها ابزاری بودند یا شمشیری دولبه برای اعمال سیاست نژاد گرایانه و تبارگرایانه دولت‏ها.
3.                   همیشه در حمایت قانون و خود همیشه فوق قانون بودند.
4.                   همیشه معاف از عسکری بوده و معاف از همه مالیات‏ها حتی در دوره کمونیستها.
5.                   ملت اصلی افغانستان و شهروند درجه یک حساب می‏شوند.
6.                   دارای ادعای مدنی بوده که ما صاحب زمینها و اراضی هستیم اما همیشه دارای عملکرد جنایی بوده اند؛ یعنی ماهیت اینها چوپانان آرام که دامهای‏‏شان‏ در صحرا چراکننده، نبوده اند؛ بلکه همیشه دار و دسته‏های مسلح، مهاجم، ویرانگر، دزد، قاچاقچی و عوامل انتقال انواع مرضها و انتقال اشیای تاریخی به خارج از کشور محسوب می‏شده اند.
7.                   عامل کشتار اقوام بومی.
8.                   کوچی‏ها کوچی نیستند بلکه اکثرا دارای مایملک و زمینهای زراعی در جنوب هستند که نمونه اش(نعیم احمدزی کوچی) قبلا ذکر شد. طبق برخی تحقیقات از مدعیان کوچیگری امروزی تنها پنج در صد شاید کوچی به معنای واقعی وجود داشته باشد.
9.                   کوچی‏های که اراضی هزاره‏ها را اشغال کرده اند خودشان ادعای مضاعفی دارند که گفته شد نماینده‏‏شان‏ در دوره سیزدهم و لسی جرگه تقاضای اراضی بیشتر هزاره‏ها را داشتند.
10.               اراضی مورد ادعای‏‏شان‏(سرزمین هزاره‏جات و ولایات شمال) بر اثر ازدیاد جمعیت و همین طور بر اثر نابودی مرغزارها، عملا از حیّز انتفاع خارج شده است؛ یعنی این زمین‏ها دیگر قابلیت چراگاهی ندارند و به اراضی بایر و تقریباً بیابانی تبدیل شده است.
مؤلفه سوم: ماهیت علفچر
مؤلفه سوم که باید مورد بررسی قرار گیرد ماهیت علفچر است. ما باید ببینیم که علفچر چیست؟ ما عنصر عشایری یا کوچیگری را در قوانین معلوم کردیم اینها ییلاق دارند و قشلاق دارند. محل تابستانی و زمستانی جاهای که در اختیار هیچ کس نیست. دولت‏ها هم از اینها حمایت می‏کنند و اینها هم استفاده می‏کنند.
اما حکومت‏ها، ماهیت علفچری را که برای اینها ارائه کرده اند چیست؟ باز هم قضیه جنبه سیاسی و اشغال پیدا می‏کند و برمی‏گردد به همان فرمانهای عبدالرحمان. در ماده36 قانون سروی و احصائبه سال1344 دوره ظاهر شاه (عصر دموکراسی)، علفچر چنین تعریف شده است: زمینهای که در ارتفاعات و بلندی‏ها واقع گردیده باشد و در وادیها و دشتهای که مساعد به چرا باشد به صورت اراضی چراگاه باقی خواهد ماند و تبدیل اراضی علفچر به زراعتی ممنوع است.
ماده64 اراضی علفچر، قابل تحویل به شخص نبوده و شخصی نمی‏شود و حق چرایش قابل انتقال توسط مجوزها نمی‏باشد و علفچر به مقاصد دیگر قابل استفاده شده نمی‏تواند.
در19 حوت1349 قانون جدید علفچر حاکم می‏شود که در آن فروش و خرید و به گرو گذاشتن علفچر ممنوع اعلام شده است. در مواد6و7 آن آمده است. صحت... با صدور اسناد استفاده از علفچر تصویب گردیده است، این اسناد همان اسناد سابق است که در دوران عبدالرحمان ـ امان ا... و نادر برای کوچیها صادر شد.
در ماده15 حقوق جدید استفاده از علفچر از طریق درخواست شورای اداری و... بحثهای دیگر نکته ای دیگری که داوود خان اعمال کرد در قانون اصلاحات ارضی که ایشان به عمل آورد نیز بر این قانون علفچر صحه گذاشت. او آمد قانون اصلاحات ارضی و سروی زمین‏ها را اعمال کرد یازده هزار هکتار زمین را در کل افغانستان سروی کرد که از زمین داران بزرگ، بالای20هکتار زمین آبی و چهل هکتار زمین للمی‏را واگذار کردند به کوچی‏ها. این سروی از شمال شروع شد و در شمال و مرکز ختم یافت یعنی هیچ قطعه ای از زمینهای جنوب را که پشتونها باشد سروی نکرد و زمینهای جنوب همچنان باقی ماند.
در هزاره‏جات کاری دیگری کرد زمینهای للمی‏و دیمی‏را سروی ننمود تا در عداد علفچر شمرده شود. شما می‏بینید که ماهیت علفچر در افغانستان چیست؟ در هزاره‏جات که زندگی مردم آن بیشتر از طریق مواشی و دام تهیه می‏گردد. علف کوه، حکم زمین را دارد. کوه در هزاره‏جات نمی‏تواند کوه عام باشد و مردمان آن نواحی نسل اندرنسل این کوهها را به ارث برده اند. تقسیم کرده اند و به‏عنوان ملک شخصی خود خرید و فروش می‏کنند و اجاره می‏دهند و.... چون این مردم دا مدارند. زمین این‏ها همان کوه و علفچرشان هست. داوود خان در احصائیه خویش فقط زمین‏های زیر جوی هزاره‏جات را که برای کشت گندم و جو و... استفاده می‏شود سروی نموده است تا عملا حمایت قانون را از سر این مردم رفع کند و طبق نظر تیمور خانوف80 درصد اراضی هزاره‏جات للمی‏است. مثلا در پنجاب آن زمینهای باریک که بین دره‏ها است ارزشی ندارد. زمین اصلی مردم دیمی‏است و قوانین دولت‏ها در افغانستان این زمینها را عملا از دست مردم خارج کرده است. چون این اراضی را تحت عنوان علفچر قرار داده و علفچر را نیز براساس قانون کسی نمی‏تواند شخصی کند و یا خرید و فروش نماید. پس این مطلب بدین معناست که زمینهای شما علفچر محسوب می‏شود و شما حق استفاده از آن را ندارید.
پس ماهیت علفچر چیزی است و آن چه که دولت‏ها تحت فرمانها آورده چیزی دیگر است که بیشتر بیانگر ماهیت سیاسی و استعماری مسأله است.
مؤلفه چهارم: ماهیت حقوقی اسناد
اسناد مربوط به کوچیگری چندگونه است:
1ـ اسنادی که از طرف حکومت صادر شده، این اسناد بعضی‏‏شان‏ تحت عنوان فرمان است و این فرمانها نیز دارای دو ماهیت است:
الف: برخی از فرمانها را پادشاهان صادر کرده مثل عبدالرحمان«امان ا... خان» نادرشاه و...
ب: برخی از این فرمانها را کسانی به عنوان والی کابل، حاکم کلان دایزنگی، شاروال میدان شهر، رئیس فلان قبیله و... عناصر خود سری که هیچ گونه صلاحیت قانونی نداشته و از پیش خود فرمان صادر کرده اند.
2ـ برخی از این اسناد سناد قانونی است که بین اشخاص رد و بدل شده است.
از آخر شروع می‏کنیم: اسنادی که افراد در دست دارند. چه اسناد رسمی‏دولتی و چه اسناد عرفی، این اسناد می‏تواند دارای ارزش حقوقی باشد، هر چند که ما به ارزش اینها هم شک داریم؛ چون این اسناد با توطئه و با تحمیل حالت اضطرار بر فرد بومی‏تحمیل گردیده است و چون از نظر حقوقی اضطرار نمی‏تواند مبطل عقد باشد. لذا مجبوریم این اسناد را بپذریریم، بر این اساس، اگر کسی از برادران غیربومی‏آمدند و اسنادی از این قبیل ارائه کردند که دال بر خرید زمین از مردم محلی بود، در محکمه قابل بررسی است.
بخشی دیگر اسنادی است که دولت صادر کرده در این جا بحثی دیگری مطرح می‏شود،(من وارد بحث فقهی از جمله مسأله حریم نمی‏شوم).
1ـ دولتهای با ماهیتی که قبلا ذکر کردیم و تاریخ شهادت می‏دهد و خودشان بر ما ارائه کرده و تا هنوز متأسفانه‏ اعمال می‏شود خود را در قبال برخی از شهروندان کشور مسئول می‏دانسته اند و برخی از شهروندان کشور را در مقاطعی از تاریخ به عنوان برده قبول داشته نه شهروند و در برخی از مقاطع تاریخی مثل زمان ما به عنوان شهروندان درجه2و3و4 پذیرفته و این حکومت‏ها دارای ماهیت شرعی و قانونی نیست. برای این که ما در حقوق اساسی معیارهای مشروعیت حکومت را به صورت ثابت داریم و خلاصه حکومت این دار و دسته‏های خودسر و سفاک و جابر با هیچ کدام از معیارهای که حقوق اساسی معمول در سراسر جهان از مشروعیت حکومت‏ها ارائه می‏کند دارا نیست. پس فرمانهای‏‏شان‏ نیز دارای همان ارزش و همان ماهیت خواهد بود و ما اگر این فرمانها را بپذیریم در واقع فرمان قتل عام و بردگی اجداد خودمان را نیز قبول کرده ایم و نابودی خود، فرزندان و نسلهای آینده مان را نیز پذیرفته ایم و ممکن است برخی از حقوقدانان ما این حرف ‏را غیرحقوقی تلقی کنند و بگویند اینها چون حکومت داشتند و حاکم بودند و لو به ضرب شمشیر، بنابراین اینها از ماهیت و وجهه قانونی و حقوقی برخوردارند. من این طور معتقد نیستم و برای خود دلائلی دارم که در این مجال بدان نمی‏پردازم.
2ـ ماهیت حقوقی این اسناد اساسا پا در هواست. این‏ها آمده اراضی شخصی مردم را به هم تباران‏‏شان‏ بخشیده اند؛ در حالی که... در افغانستان و مخصوصاً‏ هزاره‏جات کوه‏ها و علفچرها حیثیت املاک شخصی مردم را دارا است، بلکه خودشان املاک شخصی مردم است. علاوه بر آن، درصد بسیار زیادی از اراضی این مردم دیمی‏و للمی‏هستند، 80 درصد اراضی زراعی مردم هزاره به قول تیمور خانوف و چشم دید همه ما در کوه‏هاقرار دارد و این‏ها زمین‏های شخصی مردم است. دولت چطور به خود اجازه می‏دهد که فرمان صادر کند و زمین‏های پشت جوی را به مردم دیگر بدهد. آیا این‏ها اراضی شخصی مردم نیست؟ آیا دولت حق دارد که اراضی مردم را به کسی دیگر واگذار کند. چنین چیزی در هیچ یک از هفت قانون اساسی افغانستان وجود ندارد، در همه قوانین اساسی ما مخصوصاً‏ قانون اساسی جدید که در ماده6 می‏گوید دولت مؤظف به ایجاد یک جامعه مرفه و مترقی براساس عدالت اجتماعی، حفظ کرامت انسانی حمایت از حقوق بشر، تحقق دموکراسی، تأمین وحدت ملی و برابری بین اقوام و انکشاف و توسعه متوازن در همه نقاط کشور مکلف می‏باشد.
ماده14: دولت برای انکشاف زراعت و مالداری و بهبود شرایط اقتصادی و معیشتی دهقانان و مالداران و اسکان و بهبود زندگی کوچیان در حدود بنیه مالی دولت پروگرام‏های موثری طرح و تطبیق می‏نماید، دولت به منظور تعمیر و تهیه مسکن و توزیع ملکیت‏های عامه! برای اتباع مستحق مطابق به احکام قانون و در حدود امکانات مالی تدابیر لازم اتخاذ می‏نماید.
آیا اراضی که به عنوان علفچر مطرح است ملکیت عامه است؟ مسلماً نیست. ماده40«ملکیت از تعرض مصون است. هیچ شخصی از کسب ملکیت و تصرف آن منع نمی‏شود. مگر در حدود احکام قانون، ملکیت هیچ شخصی بدون حکم قانون و فیصله محکمه با صلاحیت مصادره نمی‏گردد. استملاک ملکیت شخص تنها به مقصد تأمین منافع عامه و در بدل تعویض قبلی و عادلانه به موجب قانون مجاز می‏باشد.
پس بنابراین حمایت و اسکان کوچی‏ها از وظائف شخص دولت است نه از وظائف دهقان که در هزاره‏جات و شمال زندگی می‏کند و باید خودش هستی خود را از دست بدهد تا دولت محترم انکشاف متوازن خود را بر ویرانه‏های سوخته او و برای تأمین منافع قبایل دیگر استوار بسازد.
بنابراین از لحاظ حقوقی این اراضی که تحت این عنوان آمده ملکیت خاص است و به هیچ وجه تحت شمولیت اسناد و فرامین دولتی نباید قرار گیرد، مگر این که قانون آپارتاید را قبول داشته باشیم و نسل کشی عبدالرحمان را تأیید کنیم.
3ـ برفرض که پذیرفتیم حکومت‏ها مشروع است و اسناد هم قانونی است. اصولا فرمان‏های را که عبدالرحمان و غیره صادر کرده روی چه موضوع صادر کرده اند؟
عبدالرحمان اعلام کرده است که این مردم یاغی است و من می‏خواهم مردم یاغی را تنبیه کنم. این فرمان‏ها از حیثیت کیفری و تنبیهی برخوردار بوده و برای اشخاص خاصی صادر شده است. اگر حکومت عبدالرحمان و اسلافش مشروع هم باشد این فرمان‏ها ماهیت کیفری دارد. تمام حقوق جزا و کیفری تمام دنیا و همچنین در قوانین اساسی ما در افغانستان به این مسأله صراحت وارد که: جزا متعلق به شخص است و لا تزر وازرة و زر اخری و این در کل قوانین ما آمده است. اگر پدران مردم هزاره در آن زمان نسبت به دولت به اصطلاح جرمی‏را مرتکب شده و دولت آن‏ها را مجازات کرده باشد، چرا مردم ما در عصر حاضر پاسخگوی آن باشد؟ لذا با از بین رفتن موضوع جرم، خود جرم طبیعتا از بین رفته و این فرمان‏ها ملغی شده است!
4ـ این فرمان‏ها از لحاظ تغییر و تحولات بعدی که آمده و بعضی قوانین که اصلاح شده و همین طور که این مواد را در قانون اساسی جدید من خواندم. قانون که براساس آراء مردم و طبق فیصله بن به وجود آمده نیز دارای حیثیت و وجاهت قانونی نیست. این قوانین می‏تواند نسبت به ماسبق خود نیز نافذ باشد به خاطری که این قوانین در جهت بهبود شرایط مردم است.
5ـ کوچیگری یک دعوای حقوقی صرف نیست. بلکه یک جریان سیاسی و جنایی بوده و یک نوع تصرف و تسلط است. تصرف و تسلط براساس قانون اساسی کشور ممنوع می‏باشد و دولت حق ندارد از آن حمایت کند؛ بلکه باید در محاکم عادلانه قضیه آن طور که حقش هست حل نماید.
6ـ آخرین سخن اینکه: تثبیت کوچیگری آن هم کوچیگری مسلح نمونه عینی آن در بهسود و دایمیرداد، مخالف صریح قوانین نافذه کشور و مخالف تمامی‏معاهدات بین المللی و حقوق بشری و اسناد و کنوانسیونهای است که دولت افغانستان به حیث نماینده مردم پای تک تک آنها را امضاء کرده است. براساس این اسناد دولت حق ندارد از عنصر ضد حقوق بشری که به ماهیت حقوقی و مدنی مردم تجاوز می‏کند، خودشان مرتکب جنایات جنگی و تروریستی می‏شود حمایت نماید.
راه‏حل‏:
اکنون دولت افغانستان و عناصر ایلجاری به نام کوچی باید تغییر شرایط جدید را بپذیرند. اصولا ما حقی به نام علفچر با ماهیتی که در یکصد سال و اندی اخیر مطرح است در روی کره زمین نداریم؛ بلکه این عمل نوعی تجاوز، امتیاز و باج خواهی و زور گیری مستمر تاریخی بوده است. اگر حاکمیت کشورمعتقد به این است که در این سرزمین صلح و آرامش روی خوش نشان دهد، نباید از نسل‏های چندم قربانیان جنایت‏های تاریخی، به جای دادن غرامت، بازهم باج و خراج بخواهد و بر اسناد جنایت و نسل کشی حاکمان گذشته افغانستان مهر تأیید بزند. برای امرار معاش چند صد خانوار کوچی، میلیون‏ها انسان را همانند تراژدی بهسود بی خانمان، آواره و سرگردان نسازد.
به باور ما چیزی به نام حق علفچر اصلا وجود ندارد. این عنوان ظالمانه زاده نگاه استعماری و ویرانگر ستم تاریخی بر مردم افغانستان است و زمان آن فرارسیده است که از این دست ادعاهای بی اساس و پوچ دست برداشته شود.
فیصله و حل معضل کوچیگری مطابق با نرم‏های معمول حقوقی و فقهی در دادگاه عادلانه امگان پذیر است؛ اما از آن جای که حاکمیت و قوه قضاییه بخشی از یک طرف قضیه است؛ در آن صورت صلاحیت بررسی این دعوا را ندارد؛ در صورتی که این مشکل از مجاری حقوقی مطرح شود، باید قضیه از طریق دادگاه‏های بین المللی به خصوص دیوان کیفری مورد بررسی قرار گیرد و قضیه ریشه ای و بر اساس عملکرد‏های یک صدو پنجاه ساله کوچی+ دولت‏ها و مسأله اراضی اشغالی و نسل کشی‏ها یک جا فیصله صورت گیرد.
راه‏حل‏ فوری بر اساس مصالحه و چشم پوشی طرفین تنها از راه سیاسی و دخالت دولت ممکن است. دولت می‏تواند با تفکیک کوچی واقعی از کوچی قلابی که تنها دنبال امتیاز‏های فراقانونی است، به وظیفه خود در اسکان و تأمین آن‏ها اقدام کند و ‏بر سرزمین‏های شمال و مرکز کشور که حریم مردمان بومی‏است و بر اثر ازدیاد جمعیت و مواشی بومی‏ها تبدیل به بیابان شده است، مزاحمت بی جا ایجاد ننماید.
در غیر این دو صورت، موضوع بر می‏گردد به همان دوره عبدالرحمان خانی، دولت دیگر نماینده مردم مرکز و شمال افغانستان نیست؛ بلکه خود را مؤظف به حمایت از طیفی و دشمن حیات و زندگی طیف‏های دیگر ساخته است. برای مردم بومی‏راهی جز حفظ وحدت و دفاع از حریم زندگی خود باقی نمی‏ماند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر